مثل هاى قرآن (4)

جعفر سبحانى

مثل صريح و كامِن يا آشكار و پنهان

مثل هاى قرآنى به «صريح» و «كامِن» كه معادل فارسى آن «آشكار» و «پنهان» است، تقسيم مى شود.

نخستين كسى كه اين تقسيم را يادآور شده، بدرالدين زركشى(متوفاى 794) مولف «البرهان فى علوم القرآن» است، وى پس از تقسيم مثل هاى قرآن به اين دو، مثل «كامِن» را آن مى داند كه با لفظ مثل همراه نباشد، اما به جاى مثل به كار رود(1) .

جلال الدين سيوطى(متوفاى 911) پس از نقل اين تقسيم از زركشى، به تفسير آن پرداخته مثل صريح را آن مى داند كه در آن لفظ مثل وارد شده باشد، مثل: (مثلهم كمثل الذى استوقد نارا)(2) .

«حال منافقان بسان كسى است كه آتشى را برافروخته و...».

و مثل «كامِن» را آن مى داند كه در پاسخ حسين بن فضيل در جواب سوال مردى وارد شده است.

س: مردى از حسين بن فضيل پرسيد، تو مثل هاى عرب و عجم را از قرآن استخراج مى كنى، بفرماييد مضمون مثل معروف «خير الامور إوسطها» در كدام آيه وارد شده است؟

ج: در چند آيه وارد شده است به عنوان نمونه: (والذين اذا إنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما)(3) .

«يكى از نشانه هاى بندگان خدا اين است كه وقت انفاق اسراف و يا سخت گيرى نمى كنند، بلكه راه ميانه اى را ميان اين دو، در پيش مى گيرند».

س: مضمون مثل معروف «من جهل شيئا عاداه»: «هركس چيزى را نداند آن را دشمن مى شمارد» در كدام آيه وارد شده است؟

ج: در آيه: (بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه)(4) «چيزى را كه بر آن آگاهى ندارند، تكذيب كردند».

سپس سوال كننده مثل هاى ديگرى نيز مطرح مى كند و حسين بن فضيل آياتى را كه متضمن معانى اين مثل ها هست، يادآور مى شود.

جلال الدين سيوطى معتقد است كه مقصود از مثل هاى كامِن اين نوع از مثل ها است كه لفظ آن در قرآن وارد نشده اما مضمون آن وارد شده است.

يك چنين تفسير از «مثل كامِن» كاملا بى پايه است، و در گفتگوى آن دو نفر اشاره اى بر چنين تسميه اى نشده است. و نتيجه پرسش و پاسخ آن دو جزو اين نيست كه برخى از مثل ها به لفظ در قرآن وارد نشده، بلكه مفاد آن وارد شده است، و اما اين نوع از آيات مثل كامِن ناميده مى شوند در اين گفتگو حتى به آن، اشاره نشده است.

تفسير ديگرى از مثل كامِن

ممكن است مثل كامِن را به نحوى ديگر تفسير كرد، و آن هر مثلى كه با حرف تشبيه (مانند مثل - كاف تشبيه) همراه نباشد ولى مفهوم آن تمثيل زيبا مى باشد كه يك انديشه دور از حس را در قالب تمثيل مجسم سازد و براى اين نوع از تمثيل نمونه هاى فراوانى از قرآن هست.

1 - (والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه والذى خبث لا يخرج الا نكدا كذلك نصرف ايات لقوم يشكرون)(5) .

«سرزمين پاكيزه، گياه آن به اذن پروردگار به خوبى مى رويد، ولى زمين ناپاك گياهش جز اندك و بى فايده رشد نمى كند، آيات خود را براى گروهى شكرگزار اين چنين بيان مى كنيم».

اين تمثيل زيبا هرچند فاقد كلمه مثل يا «كاف» تشبيه است، اما يك تمثيل گويا است كه مى تواند حال دو گروه مومن و كافر را بيان كند.

قرآن با اين تمثيل حال مومن و كافر را تشريح مى نمايد: مومن به خاطر پاكى روح و دورى از آلودگى هاى عقيدتى و اخلاقى بسان سرزمين پاكى است كه مواعظ در آن اثر گذارده و فضايل رشد مى كند، درحالى كه كافر به خاطر آلودگى هاى فكرى و رفتارى است، بسان سرزمين هاى شوره زارى است كه هر نوع تعليم و تربيت در او اثر چشمگيرى نمى كذارد.

2 - (ان الذين كذبوا بآياتنا واستكبروا عنها لا تفتح لهم إبواب السمإ و لا يدخلون الجنه حتى يلج الجمل فى سم الخياط و كذلك نجزى المجرمين)(6) .

«كسانى كه آيات ما را تكذيب مى كنند و از پذيرفتن آنها كبر مى ورزند، درهاى آسمان بر ايشان گشوده نمى شود. و وارد بهشت نمى گردند مگر اين كه شتر وارد سوراخ سوزن شود آنچنان بزهكاران را كيفر مى دهيم».

در زبان عرب براى ابراز امتناع از انجام يك شىء چنين مى گويند:

«لا افعل كذا حتى يشيب الغراب إو بيض القار».

«من اين كار را انجام نمى دهم تا لحظه اى كه كلاغ سفيد شود يا قير سفيد گردد».

ولى قرآن در مقام بيان امتناع يك شىء از مثل وارد در آيه بهره گرفته و آن اين كه درهاى رحمت براى كافران گشوده نمى شود. مگر در يك صورت و آن اين كه شتر از سوراخ سوزن وارد شود. يعنى همين طورى كه دومى محال است، اولى نيز حكم آن را دارد.

البته در قرآن اين نوع تمثيل هاى بديع و زيبا بدون علائم تشبيه حقايق برتر را در قالب امور حسى مى ريزد، فراوان است و ما به همين دو آيه اكتفا مى كنيم، و شايد مقصود زركشى از تقسيم مثل به صريح و كامِن همين باشد كه در ايجا يادآور شديم.

تفسير «ضرب المثل»

در محاورات مردم لفظ «ضرب المثل» فراوان ديده مى شود، و قرآن نيز همين لفظ را با مثل در جاهاى متعدد ذكر كرده است، مثلا مى فرمايد: (و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون)(7) .

و نيز مى فرمايد: (ضرب الله مثلا)(8) .

و نيز مى فرمايد: (ولقد ضربنا للناس فى هذا القرآن من كل مثل لعلهم يتذكرون)(9) .

اكنون سوال مى شود كه مقصود از كلمه «ضرب» در اين آيات چيست؟

پاسخ:

«ضرب» به صورت مفرد به آنجا كه با لفظ «مثل» همراه نباشد، معنى زدن است. چنانكه مى فرمايد: (واضرب بعصاك الحجر)(10) «اى موسى با عصا بر سنگ بزند» ولى بايد ديد مقصود از همين كلمه آنگاه كه لفظ مثل همراه مى باشد چيست.

مفسران در اين مورد وجوهى را ذكر كرده اند كه برخى را متذكر مى شويم:

1 - ضرب در اين موارد به معنى «تمثيل» است، چنانكه مى فرمايد: (واضرب لهم مثل إصحاب القريه اذ جإها المرسلون)(11) . «براى آنان ساكنان قريه اى را مثل بزن آنگاه كه فرستادگان عيسى(ع) به آن نقطه آمده اند».

در حقيقت لفظ (واضرب) به معنى «مثل» است يعنى «مثل لهم مثلا» و يا در آيه ديگر مى فرمايد: (يضرب الله الحق والباطل)(12) «إى يمثل الله الحق والباطل»(13) .

2 - ضرب در اين موارد به معنى توصيف و بيان است، به گواه اين كه مى فرمايد:

(ضرب الله مثلا عبدا مملوكا لا يقدر على شىء)(14) .

«خدا مثل مى زند بنده زرخريد كه هيچ كارى از او برنمى آيد»(15) .

به عقيده صاحب اين قول «ضرب» به معنى وصف و «بين» است يعنى خدا حال بنده اى را بيان مى كند كه قادر بر انجام كارى نيست ولى اين وجه قابل اعتماد نيست به گواه اين كه اگر فعل «ضرب» را برداريم و به جاى آن فعل «وصف» يا «بين» را بگذاريم آيه انسجام خود را از دست مى دهد، مثلا چنين بگوييم: «وصف الله مثلا عبدا مملوكا» مگر اين كه «مثلا» نيز به معنى «وصفا» باشد، و تقدير آيه چنين مى شود: «وصف الله وصفا عبدا مملوكا».

درحالى كه اين تفسير در آيه ياد شده روا نيست ولى در موردى مى توان اين تفسير را صحيح دانست آنجا كه قرآن از مشركان نقل مى كند كه آنان پيامبر(ص) را «رجل مسحور» معرفى كرده مى گفتند:

(ان تتبعون الا رجلا مسحورا)(16) .

«شما از مرد افسون شده پيروى مى كنيد».

قرآن در نقد اين پندار ناروا چنين مى فرمايد:

(انظر كيف ضربوا لك الامثال فظلوا فلا يستطيعون سبيلا)(17) .

«بنگر چگونه براى تو مثل ها زدند و گمراه شدند و در نتيجه نمى توانند راهى بيابند».

مسلما جمله (ضربوا لك الامثال) به معنى «انظر كيف وصفوك» و مراد از وصف همان جمله (رجلا مسحورا) است كه در آيه قبل گذشته است.

تو گويى خدا چنين مى فرمايد: بنگر اين بى خردان تو را چگونه انسان والايى كه از نظر حكمت و خرد در درجه بالايى قرار گرفته است، به عنوان انسان مسحور توصيف مى كنند.

بنابراين آنچه در ترجمه رايج قرآن جمله (ضربوا لك الامثال) به معنى ضرب المثل تفسير شده است، تفسير دور از حقيقت است.

3 - ضرب در اين موارد به معنى طى مسافت و قطع مسير است، و اين لفظ كنايه از اين است كه اين تمثيل راه خود را در جامعه در پيش گرفته و سينه به سينه و شهر به شهر منتشر گردد. در اين صورت معنى ضرب المثل پيمودن مثل، راههاى پرپيچ و خم در دل جامعه است تا در همه قلوب جا گيرد.

ابن قيم جوزيه(متوفاى 751) از كسانى است كه اين احتمال را برگزيده مى گويد:

خدا براى بندگانش مثل هايى زده همچنان كه رسول اكرم(ص) براى امت مثل هايى زده حكيمان و دانشمندان نيز مثل هايى زده اند، اكنون بايد ديد مقصود از ضرب المثل چيست؟

ضرب در اين جمله به معنى سير و گردش است چنان كه مى گويد: «ضرب فى الارض»: اى سار فيها.

در اين صورت معنى «ضرب المثل» بيان يك حقيقت است كه در بلاد در حال سير و گردش باشد.

در ميان اين احتمالات، احتمال سوم به واقع نزديك تر است هرچند ممكن است معنى ديگرى نيز داشته باشد.

كتابهايى پيرامون امثال قرآنى

مثل هاى قرآن از روزهاى نخست مورد عنايت و اهميت مفسران و محققان قرار گرفته و درباره آن كتابهايى كوچك و بزرگ نوشته شده است كه به برخى از آنان اشاره مى كنيم:

1 - إمثال القرآن; نگارش جنيد بن محمد قواريرى(متوفاى 298).

2 - إمثال القرآن; نگارش ابراهيم بن محمد بن عرفه(معروف به ابن نفطويه)(متوفاى 323).

3 - الدره الفاخره فى الامثال السائره: نگارش حمزه بن حسن اصفهانى(متوفاى 351).

4 - إمثال القرآن; نگارش محقق شيعى محمد بن احمد بن جنيد اسكافى(متوفاى 381).

5 - إمثال القرآن; نگارش شيخ ابوعبدالرحمن محمد بن حسين سلمى نيسابورى(متوفاى 412).

6 - الامثال القرآنيه; نگارش ابوالحسن على بن محمد ماوردى شافعى(متوفاى 450).

7 - إمثال القرآن; نگارش شيخ شمس الدين محمد بن قيم الجوزيه(متوفاى 751).

8 - الامثال القرآنيه; نگارش عبدالرحمن بن حسن حنبكه ميدايى.

9 - روضه الامثال; نگارش فقيه بزرگوار احمد بن عبدالله الكوزكنانى(متوفاى 1327) كه در سال 1324 در قطع رحلى در تبريز چاپ شده است.

10 - إمثال القرآن; نگارش دكتر محمود بن شريف.

11 - الامثال فى القرآن الكريم; نگارش دكتر محمد جابرالفياضى كه اخيرا چاپ شده است.

12 - الصوره الغنيه فى المثل القرآنى; نگارش دكتر محمد حسين على صغير كه اخيرا نيز چاپ شده است.

13 - إمثال قرآن به زبان فارسى; نگارش على اصغر حكمت كه به زيور چاپ آراسته شده است.

14 - تفسير إمثال القرآن به زبان فارسى; نگارش دكتر اسماعيل اسماعيلى.

15 - الامثال فى القرآن الكريم به زبان عربى; به قلم نگارنده كه در سال 1420 چاپ شده است.

قرآن بحر عميقى است كه به ژرفاى آن هيچ كس نمى رسد و هرچه درباره آيات و موضوعات آن بحث و بررسى به عمل آيد هنوز براى سخن گفتن جا فراوان است، و آيندگان نيز بسان گذشتگان مثل هاى قرآنى را با نوك تحقيق تشريح خواهند كرد.

پى نوشت :
1ـ البرهان فى علوم القرآن: ج1، ص 488.
2ـ بقره: 17.
3ـ فرقان: 67.
4ـ يونس: 39.
5ـ اعراف: 58.
6ـ آل عمران: 40.
7ـ حشر: 21.
8ـ ابراهيم: 24.
9ـ زمر: 27.
10ـ اعراف: 160.
11ـ يس: 13.
12ـ رعد: 17.
13ـ لسان العرب: ج2، ص 37، ماده ضرب - قاموس المحيط: ماده ضرب.
14ـ نحل: 75.
15ـ تفسير طبرى: ج1، ص 175.
16ـ فرقان: 8.
17ـ فرقان: 9
منبع :درسهايى از مکتب اسلام » آبان 1379، سال 40 - شماره 8 »