مثال پنجاه و نهم : افراد بخيل

ناصر مکارم شيرازى

خداوند متعال در آيات 17 تا 33 سوره قلم مى فرمايد:

اِنّا بَلَوْنا هُمْ كَما بَلَوْنا اَصْحابَ الْجَنَّةِ اِذْ اَقْسَمُوا لَيَصْرِ مُنَّهَا مُصْبِحِينَ * وَلاَ يَسْتَثْنُونَ * فَطَافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَّبِّكَ وَ هُمْ نَآئِمُون * فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيِم * فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ * اَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إنْ كُنْتُمْ صَارِمِينَ * فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخفَتُونَ * أَنْ لاَ يَدْخُلَنَّها اليَومَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ * وَ غَدَوْا عَلَى حَرْد قدِرِينَ * فَلَمَّا رَأوهَا قالُوا إِنَّا لَضالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * قَالَ اَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ * قَالُوا سُبْحنَ رَبِّنا إِنّا كُنَّا ظَـالِمِينَ * فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض يَتَلَـوَمُونَ * قَالُوا يا وَيْلَنا إنّا كُنّا طاغينَ * عَسَى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرَاً مِّنْها اِنَّا إلِى رَبِّنا راغِبُونَ * كَذلِكَ العَذابُ وَ لَعَذابُ الاْخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُواَ يَعْمَلُونَ.

ما آنها را آزموديم، همان گونه كه «صاحبان باغ» را آزمايش كرديم، هنگامى كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند. و هيچ از آن استثنا نكنند؛ امّا عذابى فراگير (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه درخواب بودند، و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد! صبحگاهان يكديگر را صدا زدند، كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد اگر قصد چيدن ميوه ها را داريد! آنها حركت كردند در حالى كه آهسته باهم مى گفتند: «مواظب باشيد امروز حتّى يك فقير وارد بر شما نشود!» (آرى) آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند. هنگامى كه (وارد باغ شدند و) آن را ديدند گفتند: «حقّاً ما گمراهيم!» (آرى، همه چيز از دست ما رفته) «بلكه ما محروميم!» يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت: «آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوييد؟!» گفتند:

«منزّه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم بوديم!» سپس رو به يكديگر كرده به ملامت هم پرداختند * (و فرياد شان بلند شد) گفتند: «واى بر ما كه طغيانگر بوديم!» * «اميدواريم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد، چرا كه ما به او علاقه منديم!» اين گونه است عذاب (خداوند در دنيا)، و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند!

دور نماى بحث

مثال هايى كه در قرآن مجيد، براى مجسّم ساختن حقايق تربيتى بسيار مهم بيان شده گاه فقط يك تشبيه است و گاه بيان يك داستان و حقيقتى است كه در خارج رخ داده كه قرآن مجيد آن داستان را به منظور تربيت و تعليم در قالب يك مثال بيان مى كند؛ آيات هفدهگانه فوق از قبيل قسم دوم است.

شرح و تفسير

در آيات قبل سخن از «مَنّاعٌ لِلْخَيْر(1)» به ميان آمده است. و به دنبال آن، داستان «اَصْحابُ الْجَنّة؛ صاحبان باغ» در قالب يك مثال زيباى قرآنى مطرح مى شود.

از تعبيرات اين آيات شايد بتوان استفاده كرد كه اين داستان، بطور اجمالى، قبل از نزول قرآن در ميان عرب مشهور بوده است ـ البتّه نه با اين شرح و تفصيل ـ و قرآن مجيد بابيان برخى از ظرايف و نكته هاى ريز اين قصّه، سرنوشت و عاقبت افراد بخيل و «مَنّاعٌ لِلْخَيْر» را بيان مى كند.

داستان «صاحبان باغ» در قرآن به اين شكل آمده است:

«اِنّا بَلَوْنا هُمْ كَما بَلَوْنا اَصْحابَ الْجَنّةِ» ـ اى پيامبر ما! ماافراد امّت تو را آزمايش مى كنيم، همان گونه كه اصحاب الجنّة(2) و صاحبان باغ را در بوته آزمايش قرار داديم.

در امّت هاى گذشته پدرى خير خواه و نيكوكار بود كه باغ بسيار وسيع و گسترده و خرّم و سر سبزى داشت. اين انسان سخاوتمند به هنگام چيدن ميوه هاى باغش فقراء و مستمندان را خبر مى كرد تا به باغ او بيايند و از آن استفاده كنند و سهم خود را ببرند. به واسطه همين نيكوكارى، باغ مذكور سال به سال آبادتر و پر ثمرتر مى شد.

پدر سخاوتمند از دار دنيا رفت فرزندان به جاى مانده از پدر ـ برخلاف او ـ انسان هاى بخيل و كوته نظرى بودند؛ آنها معتقد بودند كه تمام باغ و ميوه هاى آن حقّ خود آنهاست و هيچ كس در آن سهمى ندارد. زبان حال اين جوان هاى ناپخته دنياطلب اين بود كه راه و روش پدر ما اشتباه بوده است! چرا نيازمندان كه هيچ زحمتى براى به ثمر نشستن اين محصولات نكشيده اند و هيچ سرمايه اى براى اين باغ هزينه نكرده اند، از ميوه هاى باغ ما استفاده كنند؟!

آيا آنها از ما طلبى دارند؟! آيا ارث پدرشان را از ما مى طلبند!؟ ما بايد راهى را در پيش بگيريم كه حق را به صاحب حق ـ كه همانا خودمان هستيم ـ برسانيم! اصلا به ما چه ربطى دارد كه عدّه اى نيازمند و گرسنه اند! چرا انسان هاى نيازمند زنده اند؛ بروند وبميرند!

آنها براى تحقّق بخشيدن به اين افكار شيطانى، نقشه اى كشيدند:

«اِذْ اَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحينَ وَ لا يَسْتَثْنَوْنَ» ـ نقشه شيطانى آنها اين بود كه با يكديگر هم قسم شدند كه صبح هنگام، زمانى كه همه مردم در خوابند؛ يعنى قبل از طلوع آفتاب و اوّل طلوع فجر، به همراه كارگران و غلامان خود به باغ بروند و بدون استثناء تمام ميوه هاى باغ را(3) بچينند و بسته بندى كنند تا وقتى كه فقراء و مستمندان خبردار مى شوند و براى گرفتن كمك به باغ مى آيند، كار تمام شده باشد و آنها بى نصيب شوند! اين نقشه را كشيدند و به اميد اجراى آن در صبحدم فردا به خواب فرور فتند.

«فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ» ـ «طائف» به معناى طواف كننده است، طواف كنندگان خانه خدا را به همين جهت «طائف» مى گويند. در ادبّيات عرب اين لفظ بر «بلاى شبانه» نيز اطلاق مى شود. يكى از بلاهاى شبانه، سرقت ها و دزدى هاست كه معمولا در شب رخ مى دهد و به اين جهت به آن طائف گفته مى شود كه دزد به هنگام شب در اطراف خانه مورد نظر مى چرخد و طواف مى كند تا نقطه آسيب پذير را بيابد و از آنجا وارد شود. به هر حال، «طائف» در اينجا به معناى بلاى شبانه است.

صاحبان باغ به خواب فرو رفتند. آه مظلومان دامن آنها را گرفت و شبانگاه بلاى الهى بر باغ محبوب آنها نازل شد و تمام هستى آنها را نابود كرد.

«فَاَصْبَحَتْ كَالصَّريمِ» ـ صبح هنگام از آن همه ميوه و طراوت و زيبايى و گل و بوته، هيچ خبرى نبود و بر اثر بلاى شبانه الهى، تمام آن باغ، همانند قطعه اى ذغال شده بود.

راستى چه بلايى نازل شده بود؟ شايد صاعقه بود. صاعقه اى از آسمان مأموريّت پيدا مى كند كه در يك لحظه آن باغ سرسبز را باتمام ميوه هايش تبديل به خاك و خاكستر كند و اين كار را انجام داد.

1- انحصار طلبى بلايى خطرناك!

هرگاه علاقه به مال و ثروت دنيا در مسير اعتدال و به عنوان يك وسيله و پلى براى رسيدن به مقصود مطرح باشد، چيز مذمومى نخواهد بود؛ امّا اگر به عنوان يك هدف باشد، بدون شك مورد مذمّت است، همان گونه كه علاقه افراطى به مال دنيا ـ كه ميوه هاى شوم و زشتى چون انحصارطلبى توليد مى كند ـ بسيار زشت و ناپسند است.

به اين جهت، اسلام، نه تنها حقوق واجب مالى را وضع مى كند و مسلمانان را مكلّف به پرداخت آن مى نمايد، بلكه به انفاق هاى مستحب نيز سفارش مى كند تا بدين وسيله از تولّد يا رشد درخت زشت «انحصارطلبى» جلوگيرى كند.

خطر «انحصارطلبى» آن گاه روشن ترمى شود كه دريابيم كه دود آن فقط به چشم «انحصار طلبان» نمى رود؛ بلكه مانند برخى ديگر از گناهان، كلّ جامعه را در بر مى گيرد؛ زيرا گاه آهِ مظلومان و نيازمندان و مساكين تبديل به طوفانى مى شود و سراسر جامعه را فرا مى گيرد.

بنابراين بايد خود را از اين صفت زشت پاك كنيم و قسمتى از اموالمان را ـ در حدّ وُسع و امكانات ـ در اختيار نيازمندان و محرومان جامعه قرار دهيم و در اين امور به پيشوايان بزرگوارمان، امامان معصوم(عليهم السلام) اقتدا كنيم.

در حالات امام صادق(عليه السلام)آمده است كه آن حضرت باغى داشتند، كه هنگام رسيدن ميوه ها، دستور مى داد كه از چهار طرف باغ، ديوارها را سوراخ كنند تا فقرا و نيازمندان براحتى از ميوه هاى آن باغ استفاده كنند. ظاهراً علّت اين عمل امام آن بود كه گرچه باغ در داشته، ولى كسانى كه از قسمتى از باغ عبور مى كردند كه در باغ آنجا نبود، لازم نباشد دور بزنند و از در باغ وارد شوند؛ بلكه از همان قسمت، جايى كه ديوار خراب شده بود، وارد شوند و از ميوه ها استفاده كنند.(4)

2- هدف از بلاها و عذابها

بلاها، عذاب ها، گرفتارى ها، بيمارى ها، مشكلات اجتماعى و فردى، گرانى ها، تورّم و مانند آن، هميشه به منظور مجازات نيست؛ بلكه گاهى همانند شوكى كه طبيب براى به هوش آوردن مريض خود بر او وارد مى كند، براى بيدارى و تربيت انسان هاى غافل است.

عذابى كه بر «اصحاب الجنّه» وارد شد ـ طبق نظريّه كسانى كه معتقدند سرانجام آنها توبه كردند ـ به همين منظور بود و بدين جهت آنها از كرده خود پشيمان شدند و به درگاه الهى باز گشتند و توبه كردند و خداوند هم توبه آنها را پذيرفت و باغى بهتر  از  آنچه داشتند به آنها عنايت كرد تا همانند پدرشان به كمك نيازمندان و فقرا بشتابند.

3- رابطه «گناه» و «قطع روزى»

«گناه»، «عصيان»، «نافرمانى» و «تخلّف از دستورات الهى» نه تنها در جهان آخرت گريبانگير انسان مى شود و او را بيچاره مى كند، بلكه آثار آن در دنيا نيز مشهود است. اين بحث شيرين ـ كه نشانگر دو بعدى بودن دين مى باشد؛ نه تك بعدى بودن آن ـ در آيات قرآن و روايات معصومان(عليهم السلام) انعكاس گسترده اى دارد.(5)

آيات فوق نيز اشاره به همين مطلب دارد كه «بُخل» و بدتر از آن «جلوگيرى از انفاق ديگران»، نه تنها باعث زيادتر شدن ثروت و اموال انسان نمى شود؛ بلكه همانند آتشى است كه خرمن دارايى انسان را تهديد مى كند و چه بسا آن را به آتش بكشد و انسان را در همين دنيا بيچاره كند!

در روايتى از امام باقر(عليه السلام) ـ كه نمونه اى از روايات فراوانى است كه در اين زمينه وارد شده ـ آمده است: «اِنَّ الرَّجُلَ لَيَذْنِبُ الذَّنْبُ فَيُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ وَتَلا هذِهِ الآيَةَ: اِذْاَقْسَمُوا لَيُصْرِمُنَّها مُصْبِحينَ...» ـ گاه انسان گناهى مى كند كه سبب قطع روزى او مى شود. امام سپس به آيات مورد بحث استدلال كردند.(6)

از ابن عبّاس نقل شده كه: رابطه گناه و قطع روزى از آفتاب هم روشن تر است؛ همان گونه كه خداوند آن را در سوره «ن والقلم» بيان فرموده است.(7)

نتيجه اين كه «گناه» رابطه روشنى با«قطع روزى» دارد و اگر كسى طالب دنياهم باشد، بايد گناه را ترك كند.

4- لجاجت يا باز گشت؟

معمولا وقتى انسان ها نتيجه اعمال زشت خود را دراين دنيا مشاهده مى كنند، دوراه در پيش دارند؛ «لجاجت» يا «باز گشت». برخى كه اين حوادث همانند زنگ خطر، آنها را از خواب غفلت بيدار مى كند، اين بلاها را لطفى از ناحيه پروردگار تلقّى مى كنند و از خطاها و اشتباهات گذشته شرمنده و خجل مى شوند و به درگاه خداوند باز مى گردند و توبه مى كنند و خداوند هم بدون شك الطافش را شامل چنين انسان هايى خواهد كرد.

عدّه اى ديگر كه خواب آنها بسيار عميق است و هيچ چيز جز مرگ آنها را از اين خواب غفلت بيدار نمى كند؛ نه تنها اين حوادث آنها را بيدار نمى كند و در ادامه راه خطا و اشتباه خود متوقفّ نمى شوند، بلكه بر سرعت خود در راه معصيت الهى مى افزايند و راه لجاجت را مى پيمايند، اينها در حقيقت با سعادت خود لجاجت نموده و هر چه به پيش مى روند، اميد به نجات آنها كمتر مى شود و از رحمت حق دورتر مى شوند.

لجاجت، ناشى از رذائل اخلاقى است كه سرچشمه اصلى آن جهل و نادانى انسان است و ثمرات شوم و ناميمونى را در طول تاريخ براى افراد و جوامع به بار آورده است.(8)

طبق برخى از روايات، «اصحاب الجنّه» راه اوّل را انتخاب كردند و دست به دامان لطف الهى زده و از گذشته خود توبه كردند و خداوند هم به آنها الطاف فراوانى كرد.

افرادى مانند ابولهب ها، ابوسفيان ها و معاويه ها، راه لجاجت را در پيش گرفتند و ملعون تمام خوبان تا روز قيامت گشتند.

5- رابطه «تسبيح» و «توبه»

در آيات فوق، هنگامى كه «اصحاب الجنّه» متوجّه اشتباه و گناه خود مى شوند و به درگاه الهى باز مى گردند، توبه خود را با تسبيح خداوند آغاز مى كنند: «قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا اِنّا كُنّا ظالِمينَ»

در داستان حضرت يونس(عليه السلام) ـ در آيه 87 سوره انبياء ـ نيز همين معنى به چشم مى خورد. آن حضرت پس از اين كه متوجّه ترك اولى از جانب خودش شد، در مقام توبه به خداوند عرض كرد: «لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالمِينَ» ـ در اين آيه شريفه نيز ابتدا تسبيح خداوند سبحان مطرح شده است و سپس توبه.

در داستان حضرت موسى(عليه السلام)، در آيه 143 سوره اعراف نيز همين مطلب آمده است.

سؤال : راستى رابطه بين «تسبيح» پروردگار و «توبه و ندامت» چيست؟

پاسخ : شخصى كه مرتكب گناه و اشتباه مى شود، در حقيقت برخى از صفات خداوند را كه به اين عمل او ارتباط دارد، به خوبى نشناخته و يا در عمل انكار كرده است؛ مثلا شخصى كه دست به دزدى مى زند، صفت رازقيّت خداوند را نشناخته و يا در عمل انكار كرده است، و هنگامى كه به اشتباه خود پى مى برد، اوّل اعتقاد خويش را اصلاح و پروردگار را تسبيح و تنزيه نموده و او را از هر عيب و نقصى مبّرى مى كند و سپس به اصلاح كردار اشتباه خود مى پردازد و با توبه و اعمال شايسته، گذشته خويش را جبران مى نمايد.

نتيجه اين كه گناه از دو عامل نشأت مى گيرد؛ نخست عامل اعتقادى و ديگر عامل رفتارى و كردارى. بنابراين توبه هم بايد هم اعتقادى باشد و هم رفتارى.

اكنون(9) مابه بلاهاى مختلفى گرفتار شده ايم كه نتيجه اعمال و كردار و اعتقادات خود ماست؛ از يك سو خشكسالى بيداد مى كند و در همه جا ملموس و محسوس است؛ حتّى در برخى شهرستان ها، مانند اصفهان كه در كنار زاينده رود قرار دارد، آب جيره بندى شده است و در آبادان كه در محاصره دو رودخانه خروشان كارون و اروند رود قرار دارد، تهيّه آب آشاميدنى مشكل ساز مى شود؛ ساير مناطق نيز وضعيّت مناسبى ندارند؛ از سوى ديگر «جنگ مطبوعات» و تهمت ها و افتراها و شايعات آنها پايانى ندارد و برخى از آنها با جسارت تمام مقدسّات را نشانه گرفته اند كه قلم از ذكر نمونه هاى آن شرم مى كند.(10)

از سويى، توطئه هاى دشمن روز به روز گسترده تر، پيچيده تر و خطرناك تر مى شود و بدتر از همه، اختلافات و درگيرى هاى لفظى گروه ها و احزاب سياسى، مشكلات مردم را به فراموش سپرده است و...

آيا اين بلاها نبايد مارا وادار به بازگشت به سوى خداوند كند؟ آيا اين مشكلات و گرفتارى ها نبايد مارا به سمت تسبيح و تنزيه پروردگار و سپس توبه و انابه به درگاه پرفيض و رحمت بى انتهايش سوق دهد؟

پروردگارا! بلاها و عذاب هايى كه خود موجب آن هستيم را مايه بيدارى ما قرار ده.

بار الها! راه توبه و انابه و بازگشت به سوى خودت را به مانشان ده و توفيق توبه را به ما ارزانى فرما.

پي نوشتها
1 . اين ها (مَنّاعٌ لِلْخَيْرِ) كسانى هستند كه نه تنها بخيل هستند و از اموال خود به نياز مندان كمك نمى كنند؛ بلكه مانع انفاق و كمك هاى ديگران نيزمى شوند!
2 . در مورد اين كه اين باغ كجابوده، در ميان مفسّران اختلاف است؛ برخى محلّ آن را «يمن» مى دانند؛ عدّه اى شهر بزرگ «صنعا» را احتمال داده اند؛ گروه سوم، محلّ آن را «حبشه» معرّفى كرده اند و گروه چهارم «شام» را انتخاب كرده اند و پنجمين نظريّه «طائف» را برگزيده است؛ ولى مشهور همان احتمال اوّل است. (تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 393)
3 . اين تصميم آنها نشانگر آن است كه كار آنها ناشى از نياز نبود؛ بلكه ناشى از بخل و ضعف ايمان بود؛ زيرا انسان هر مقدار نياز داشته باشد، مى تواند مقدار كمى از محصول يك باغ پر در آمد را به نياز مندان اختصاص دهد. البتّه برخى از مفسّرين جمله «ولايستثنون» را به گونه اى ديگر تفسير كرده اند و آن اينكه «اصحاب الجنّة» به هنگام اين تصميم «الاّ ان يشاء اللّه» و به تعبير فارسى امروز «ان شاء اللّه» نگفتند، يعنى آنقدر مغرور بودند كه خود را از گفتن اين جمله بى نياز ديدند؛ ولى تفسيّر اوّل صحيح تر است؛ زيرا با اصل ماجرا تناسب بهترى دارد. (تفسيرنمونه، جلد 24، صفحه 394)
4 . وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب زكات الغلات، باب 18، حديث 2.
5 . اين بحث را بصورت مشروح در كتاب «تحقيقى پيرامون نماز باران» آورده ايم.
6 . تفسير نور الثقلين، جلد 5، صفحه 395. (به نقل از تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 406)
7 . تفسير الميزان، جلد 20، صفحه 37. (به نقل از تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 406)
8 . شرح مباحث مربوط به «لجاجت» را در كتاب «اخلاق در قرآن»، جلد دوم، صفحه 211 به بعد مطالعه فرمائيد.
9 . منظور تابستان سال 1379 مى باشد.
10 . قسمتى از اين هجمه ها در نامه اعتراضيّه اى كه جمعى از فضلا و مدرّسين حوزه علميّه قم به وزارت ارشاد نوشته اند در شماره 3561 روزنامه وزين قدس، به تاريخ 17/2/1379 درج شده است. وقسمتى ديگر از آن، در مقاله اى تحت عنوان «كاملا پهلو به پهلو» در كيهان روز 18/4/79 به چاپ رسيده است. كتاب «آزادى يا توطئه!» نيز بطور جامع و مفصّل كارنامه مطبوعات شبهه افكن را به نقد كشيده است. پروردگارا! ما از اين گونه سخنان و تفكّرات بيزارى مى جوئيم، جامعه مارا از اثرات آن حفظ فرما!