ناصر مکارم شيرازى
خداوند متعال در آيه يازدهم سوره تحريم، مى فرمايد:
وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ اِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لى عِندَكَ بَيْتاً فِى الْجَنّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِه وَ نَجِّنى مِن الْقَوْمِ الظّالِمينَ
و خداوند براى مؤمنان، همسر فرعون را مثل زده است؛ در آن هنگام كه گفت: پروردگارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايى بخش!
دور نماى بحث
همان گونه كه در مثال قبل گذشت، سوره تحريم پيرامون زندگى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مشكلات آن حضرت سخن مى گويد. در اين سوره اشاراتى به فشارهاى مختلف دشمنان بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) ديده مى شود. دشمن بقدرى بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فشار آورد كه حتّى در خانه خويش امنيّت كافى نداشت و از سوى دوتن از همسرانش توطئه اى عليه او طرح شد كه منجر به افشاء اسرار آن حضرت گرديد.
توطئه برخى از همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) و سپس افشاء اسرار حضرتش، سبب نزول اين سوره گشت. سپس براى اين كه هم همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) و هم ساير مردم بدانند كه رابطه تنها ملاك عمل نيست و آنچه باعث نجات انسان مى باشد عمل صالح و ايمان است، دو مثال مطرح شد؛ در يكى، از زنان بدى كه رابطه آنها با پيامبران خدا سودى به حال آنها نداشت سخن گفت و در مثال ديگر، زن با ايمانى را مطرح كرد كه رابطه او با ستمگرى چون فرعون، اثر منفى بر درجات او نگذاشت.
شرح و تفسير
«وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلا لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ» ـ
خداوند براى مؤمنان و اهل ايمان مثلى به همسر فرعون زده است. او كه در دستگاه يكى از ستمكارترين پادشاهان جهان بود و در آن كاخ سر به فلك كشيده، در ميان ناز و نعمت زندگى مى كرد؛ ناگهان خود را بر سر دو راهى دنيا و آخرت ديد؛ از يك طرف زندگى مرفّه غرق در شادى و ناز و نعمت، و از سوى ديگر آسودگى در جهان آخرت با قرار گرفتن در قرب الهى و وارد شدن در بهشت.
او بالاخره قرب الهى را انتخاب كرد و خداوند هم او را در بهترين جاهاى بهشت در نزد خودش جاى داد و زندگى او را به عنوان يك مَثَل و الگو براى همه زنان؛ بلكه مردان با ايمان، معرفّى كرد.
«آسيه بنت مزاحم»، هر چند همسر فرعون ستمگر بود و با او رابطه داشت؛ امّا ضابطه اش ايمان به پروردگار بود. به اين جهت همسر مرد جبّارى چون فرعون بودن او را بد بخت نكرد؛ همان گونه كه همسر بهترين انسان ها بودن، براى همسر حضرت نوح(عليه السلام) و حضرت لوط(عليه السلام)، اثر و فايده اى نداشت و باعث نجات آنها نشد؛ بلكه يكى از آنها همچون فرزندش در آب غرق شد و ديگرى در زير سنگباران الهى مدفون گشت؛ زيرا رابطه ها در پيشگاه خداوند مقدّم بر ضوابط نيستند. آنچه حاكم بر دستگاه حكمت است ضابطه هاست.
«اِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَكَ بَيْتاً فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِنّى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِه وَ نَجِنّى مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ» ـ هر چند زندگى آسيه پس از ايمان آوردن به خداى موسى، سراسر الگوست؛ ولى در اين آيه شريفه به لحظات سخت و طاقفرساى زندگى آن بزرگ زن؛ يعنى، همان زمانى كه در زير شديدترين شكنجه ها به سر مى برد، مثال زده شده است.
آسيه؛ اين اسطوره صبر و مقاومت، به هنگام شديدترين شكنجه ها و آزارها و در آخرين لحظات زندگى اش دست به دعا بر مى دارد و از خداوند سه حاجت مى طلبد:
1 ـ «رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَيْتاً فِى الْجَنَّةِ» ـ اوّلين خواهش و دعاى قهرمان صبر و مقاومت، وصول به «قرب الهى» است: «خدايا نزد خودت خانه اى بهشتى برايم مهّيا كن!»
او، اوّل قرب الهى را مى طلبد و سپس بهشت؛ يعنى آنچه از بهشت بالاتر و والاتر است، قرب الهى است؛ زيرا نزديكى به ساحت مقدّس پروردگار قابل مقايسه با بهشت نيست.
اين تعبير در مورد شهداء نيز به كار رفته است: «عِنْدَ رَبَّهِمْ يُرْزَقُونَ(1)؛ در جوار قرب الهى روزى داده مى شوند» بدين جهت آسيه در آستانه شهادت همان چيزى را مى طلبد كه شايسته شهادت است.
2 ـ «نَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ» ـ پروردگارا! آنچه آسيه را آزار مى دهد، اين شكنجه ها و آزار و اذيّت ها نيست؛ چون در راه رضاى توست؛ بلكه آنچه كه مرا مى آزارد، افكار و عقايد و اعمال و كردار فرعون است، من تحّمل اين عقايد پست و كوتاه را ندارم. به همين خاطر در كنار فرعون بودن، برايم شيرين نيست؛ پس مرا از فرعون و عقايدش نجات بده!
آسيه با اين دعا، بيزارى خود را، حتّى در سخت ترين لحظات شكنجه و درد، هم از فرعون و هم از مظالم و جناياتش اعلام مى دارد.
3 ـ «وَنَجِّنى مِنَ الْقَومِ الظّالِمينَ» ـ سومين خواسته اين انسان صالح، نجات از محيط و جامعه فاسد است؛ يعنى او نه تنها تسليم محيط فاسد نمى شود و خود را همرنگ جماعت نمى كند؛ بلكه معتقد است كه همرنگ جماعت شدنش رسوايى است! به اين جهت بيزارى و بيگانگى خويش را در گفتار و كردار از اين اجتماع آلوده، به معرض نمايش مى گذارد.
جملات و دعاهاى سه گانه اين زن با معرفت و ايثارگر در واپسين لحظه هاى زندگى، جملاتى بسيار حساب شده و دقيق است. جمله هايى كه مى تواند براى همه زنان و مردان مؤمن جهان الهامبخش باشد؛ جمله هايى كه بهانه هاى واهى را از دست تمام كسانى كه فشار محيط يا همسر را مجوّز براى ترك اطاعت خدا و تقوا مى شمارند، مى گيرد.
پيام هاى آيه
1 استقلال فكرى
چرا آسيه در قلب كفر و شرك و در كنار بزرگترين دشمن حضرت موسى(عليه السلام) به خداى موسى ايمان آورد؟
چگونه اين زن صبور و انقلابى همه حجاب ها را دريد و به آئين حق دست يافت؟
رمز موفقيّت او اين بود كه استقلال فكرى داشت و نگذاشت كه عوارض و مسائل حاشيه اى، فكر او را منحرف سازد و قدرت تفكّر را از او سلب كند. وقتى به روشنى معجزه حضرت موسى(عليه السلام) و تسليم شدن جادوگران و اضطراب و ترس فرعون ـ كه مدّعى خدايى بود ـ را مى بيند؛ نور ايمان در قلب و جانش روشن مى شود و با تفكّر و انديشه و تأثير نپذيرفتن از محيط و خانواده و جامعه، شعله ايمانش را روز به روز شعله ورتر مى كند.(2)
1 . اينجاست كه راز اهمّيّت فراوان تفكّر و انديشه در قرآن مجيد و روايات اسلامى روشن مى شود و براستى مى توان اديان الهى كه دستخوش تحريف نشده اند را آئين تفكّر و تعقّل دانست.
2 چرا آسيه تقيّه نكرد؟
تقيّه، در واقع تغيير شكل مبارزه است و در صورتى واجب است كه بدون فايده مهمّى، اظهار عقيده جان انسان را به خطر بيندازد؛ ولى چرا همسر مؤمن و ايثارگر فرعون در مقابل اين جبّار ستمگر، تقيّه نكرد و جان خود را حفظ ننمود و شكل مبارزه اش را عوض نكرد؟
پاسخ : اوّل اين كه «تقيّه» در جايى است كه انسان قدرت و طاقت كتمان و پنهان كردن عقيده خويش را داشته باشد؛ ولى گاهى عشق انسان به خداوند چنان شعله ور مى شود كه رفتار و كردار و حركات و سكنات او به روشنى نشانگر آن است، هر چند در گفتار آن را پنهان كند.
عشق به خداوند چنان در قلب پاك آسيه شعله ور گرديده و سوداى رسيدن به حق به گونه اى در جان و دل او شور افكنده كه هيچ چيز نمى توانست آن را پنهان كند؛ به اين جهت «آسيه» در مقابل شوهرش تقيّه نمى كند و ايمان خويش را آشكارا اعلام مى كند و تا پاى جاى در برابر آن مى ايستد.
دوم اين كه گاهى اظهار ايمان و سپس شهادت در راه آن از زنده ماندن و كتمان ايمان، آثار بيشترى دارد. اظهار ايمان «آسيه» و نقل و پخش اين خبر، در سرزمين مصر و سپس افشاء شكنجه هاى فرعون براى پشيمان كردن آسيه از هدف و ايمانش و پايدارى او تا مرز شهادت چنين است. علاوه بر اين كه اين مسأله خود سند محكمى بر حقانيّت موسى(عليه السلام) و باطل بودن ادّعاى فرعون و باعث دلگرمى و روشن شدن چراغ اميد در قلب و جان مؤمنان است كه ايمان به خداى يگانه حتّى در قلب دشمن امكان پذير است و هيچ عذر و بهانه اى براى ترك يكتاپرستى قابل قبول نيست. در طول تاريخ نيز علما و دانشمندانى را مى بينم كه با ترك تقيّه، چراغ اميد را در دل رهروان زنده نگاه داشتند.(3)
3 شكنجه عامل تكامل يا وسيله شكست!
جبّاران و ستمكاران براى جلوگيرى از حقيقت طلبى و حق پرستى به ابزارهاى مختلفى متوسّل مى شوند كه يكى از شايع ترين اين ابزار، شكنجه است. فرعون «آسيه» را به روش هاى مختلف و بسيار جانكاه شكنجه كرد تا عزم آهنين و اراده پولادين او را شكست داده و او را از آئين الهى باز دارد؛ همان گونه كه برخى از سست ايمان ها با شكنجه اى مختصر تسليم مى شوند؛ امّا اين زن به ظاهر ضعيف تا آخرين لحظه صبر كرد و در مقابل تمام ترفندهاى فرعون مقاومت كرد و هرگز تسليم او نشد!
قطعاً زرق و برق و جلال و جبورتى بر تراز دستگاه فرعون وجود نداشت؛ همان گونه كه فشار و شكنجه اى فراتر از شكنجه هاى فرعون جنايتكار نبود؛ ولى نه زرق و برق ، و نه فشار و شكنجه هيچ كدام نتوانست آن زن مؤمن را به زانو درآورد و او با اين صبر و استقامت، شكنجه اى كه ابزار شكست محسوب مى شود را وسيله تكامل خود قرار داد و جان خويش را در راه معشوق حقيقى فدا كرد.
قصّه ايمان آوردن آسيه
«آسيه» ملكه مصر به همراه همسرش فرعون براى تماشاى سحر ساحران و معجزه حضرت موسى(عليه السلام) به ميدان شهر آمده بود. ساحران طناب ها و عصاهايى كه درون آن خالى شده بود و جيوه در درون آن ريخته شده بود را در ميدان بر روى هم انباشته كرده بودند تا بر اثر حرارت خورشيد جيوه ها تبخير شود و به اين وسيله طناب ها و عصاها به حركت درآيد، آفتاب بالا آمد و همان گونه كه جادوگران پيش بينى مى كردند طناب ها و عصاها همانند مار و اژدها به حركت در آمد به گونه اى كه به تعبير قرآن مجيد مردم خيال كردند كه اين ها مارهاى واقعى است(4)، خوشحال شدند و شروع به زدن كف و سوت كردند و به نفع فرعون و فرعونيان شعار دادند!
امّا اين خوشحالى و گمراه كردن مردم طولى نكشيد؛ نوبت به حضرت موسى(عليه السلام)رسيد؛ او به دستور الهى عصاى خويش را بر زمين افكند؛ عصا به فرمان پروردگار ـ در ميان حيرت و تعجّب مردم ـ به شكل مار عظيمى درآمد و تمامى طناب ها و عصاهاى ساحران را بلعيد و سپس به سمت فرعون به حركت خود ادامه داد.
با ديدن اين نمايش قدرت، از سوى حضرت موسى(عليه السلام)، صحنه عوض شد و تمام آن شادى ها و هلهله ها و كف و سوت ها تبديل به غم و اندوه و ناراحتى شد. رعب و وحشت تا استخوان هاى فرعون نفوذ كرد! دهان ها از تعجّب باز ماند، حدقه چشم ها از حركت ايستاد، نفس ها در سينه حبس شد و خاموشى عجيبى تمام جمعيّت را فراگرفت!
فرعون باخود مى گفت: «نكند اين مار مرا ببلعد!» اين تفكّر و اضطراب در چهره او ظاهر شد. و با افتادن تاج از سرش كاملا نمايان گشت. جادوگران همه تسليم شدند و در مقابل خداوند به سجده افتادند و تهديدهاى فرعون هيچ تأثيرى در عزم و اراده آنها نگذاشت.
آسيه تمام اين صحنه ها را ديد و به فكر فرورفت و بالاخره بر اثر تفكّر و انديشه، نور ايمان در قلب و جانش روشن شد. به مرور زمان و با تفكّر بيشتر شعله ايمانش شعله ورتر گرديد تا جايى كه تمام وجودش را فراگرفت؛ بلكه شعاع آن به خارج از وجودش نيز پرتو افشانى كرد.
آسيه در تنهايى به راز و نياز با خداى خويش پرداخت و به انجام اعمال صالح مبادرت نمود؛ امّا فرعون كه آثار ايمان را در همسرش مشاهده كرد؛ حقيقت را جويا شد. آسيه كه عشق به معبود سراسر وجودش را فرا گرفته بود نتوانست اين عشق مقدّس و شيرين را كتمان كند و به همسرش دروغ بگويد؛ بناچار حقيقت را بر ملا ساخت.
فرعون جبّار سخت عصبانى شد و او را تهديد كرد؛ امّا تهديدها در او هيچ اثرى نداشت. به تعبير حضرت صادق(عليه السلام) : «مؤمن از كوه محكم تر و پرصلابت تر است.(5)» كه نه تنها بادها او را حركت نمى دهند، بلكه او مسير حركت بادها را تغيير مى دهد.
اطرافيان شروع به نصيحت و سرزنش آسيه كردند: آسيه تو را چه مى شود؟! تو ملكه مصر هستى! غرق در ناز و نعمت مى باشى! اين همه كنيز و نوكر و كلفت دارى! بهترين و زيباترين زندگى را در اختيار دارى! چرا به همه اينها پشت پا مى زنى؟!
امّا جواب آسيه در مقابل همه اين سر زنش ها و اعتراض ها و نصيحت ها يك چيز بود و آن اين كه: «دست از ايمان به خدا بر نمى دارم.»
فرعون نمى توانست تحمّل كند كه موسى در درون خانه اش نفوذ كرده و شريك زندگى اش را نيز از آئين فرعونى برگردانده است! اگر آسيه بر اعتقاد جديد خود باقى بماند، آبروى فرعون مى رود؛ به اين جهت دستور نابودى آسيه را صادر كرد.
بدين منظور آسيه را به وسط بيابان خشك و سوزانى بردند، دست و پاهايش را با ميخ بر زمين كوبيدند؛ سنگ سنگينى بر روى سينه اش نهادند. از آب و غذا محرومش كردند تا يا به آئين فرعون برگردد و يا جان ببازد! ولى آن بانوى قهرمان راه دوم را انتخاب نمود.
هنگامى كه نفس هايش به شمارش افتاد و آخرين لحظات عمرش را سپرى مى كرد، دست به دعا برداشت: «پروردگارا! براى من خانه اى در بهشت در جوار خودت بناكن و مرا از دست فرعون و اعمالش رهايى بخش و مرا از اين قوم ظالم نجات ده!»
خداوند، دعايش را اجابت نمود و نه تنها تقاضاهاى سه گانه اش را انجام داد؛ بلكه او را به عنوان الگوى زنان و مردان با ايمان معرّفى كرد و در كنار برترين زنان جهان قرار داد. در روايتى از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده است:
اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّةِ خَديجَةُ بِنْتُ خُوْيلَد، وَفاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد، وَمَرْيَمُ بِنْتُ عِمْران، و آسِيَةُ بِنْتُ مُزاحِم اِمْرَأَةُ فِرْعَوْن .
برترين زنان اهل بهشت چهار نفرند: «خديجه» دختر خويلد ـ همسر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ـ و «فاطمه» دختر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و «مريم» دختر عمران ـ مادر حضرت عيسى(عليه السلام) ـ و «آسيه» دختر مزاحم و همسر فرعون.
نكته جالب توجّه اين كه همسر فرعون با تقاضاهاى سه گانه خويش به هنگام شهادت، كاخ عظيم فرعون را تحقير كرد و آن را در برابر خانه اى در جوار رحمت خدا، هيچ شمرد و به اين وسيله به آنها كه او را نصيحت مى كردند كه اين همه امكانات چشمگيرى كه از طريق «ملكه مصر بودن» در اختيار توست، با ايمان به مرد شبانى همانند موسى از دست نده! پاسخ مى گويد و اين درس عبرتى است براى همه!
پروردگارا! توفيق تحصيل و حفظ ايمان را تا لحظه آخر به همه ما عنايت فرما!
خدايا! ما در برابر وسوسه هاى شيطان ضعيفيم و اگر كمك هاى تو نباشد، ناتوان، ما را همواره يارى فرما! آمين ياربّ العالمين.