ناصر مکارم شيرازى
آيات 14 تا 17 سوره حشر مشتمل بر دو مثال قرآنى است؛ خداوند متعال مى فرمايد:
لا يُقاتِلُونَكُم جَميعاً اِلاَّ فِى قُرًى مُحْصَنَة اَوْ مِنْ وَراءِ جُدُر بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَديدٌ تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتّى ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لايَعْقِلُونَ كَمَثَلِ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَريباً ذاقُوا وَبالَ اَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ كَمَثَلِ الشَّيْطانِ اِذْ قالَ لِلاِْنسانِ اكْفُرْ فَلَمّا كَفَرَ قالَ اِنّى بَرَىءٌ مِنْكَ اِنّى اَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمينَ فَكانَ عاقِبَتَهُما اِنَّهُما فِى النّارِ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ الظّالِمينَ.
آنها هرگز با شما به صورت گروهى نمى جنگند، جز در دژهاى محكم يا از پشت ديوارها. پيكار شان در ميان خودشان شديد است (امّا در برابر شما ضعيف)؛ آنها را متّحد مى پندارى، در حالى كه دلهايشان پراكنده است؛ اين به خاطر آن است كه آنها قومى هستند كه تعقّل نمى كنند. (كار اين گروه از يهود) همانند كسانى است كه كمى قبل از آنان بودند، طعم تلخ كار خود را چشيدند و براى آنها عذابى دردناك است! كار آنهاهمچون شيطان است كه به انسان گفت: "كافر شو تا مشكلات تو را حل كنم "امّا هنگامى كه كافرشد گفت: "من از تو بيزارم، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم؛ سرانجام كارشان اين شد كه هردو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن مى مانند؛ و اين است كيفر ستمكاران!
دور نماى بحث
آيات چهار گانه فوق كه حاوى دو مثال زيباست، در مورد طايفه يهود بنى النّضير است كه به تحريك منافقان مدينه، قصد جنگ با اسلام و مسلمين را داشتند. اين آيات آن ها را از جنگ با مسلمانان و عواقب آن بر حذر مى دارد و دو مثال زيبا براى آنان مى زند كه شرح آن خواهد آمد.
تاريخ يهود در مدينه
براى روشن شدن تفسير آيات چهار گانه، لازم است سيرى گذرا پيرامون يهوديان ساكن مدينه داشته باشيم.
سه طايفه از يهود، بنام هاى «بنى النّضير»، «بنى قينقاع» و «بنى قريظه» در مدينه زندگى مى كردند؛ آنها قلعه هاى محكمى براى خود ساخته بودند و در وضعيّت مناسب اقتصادى به كار تجارت مشغول بودند. آنها از خارج شبه جزيره عربستان به قصد ديدار پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به مدينه مهاجرت كرده بودند؛ زيرا در كتاب هاى مذهبى خود خوانده و از علماى خويش شنيده بودند كه پيامبرى در حجاز ظهور مى كند؛ به اين جهت براى ديدن آن پيامبر به مدينه آمده بوند. آنها علاوه براين كه خود در انتظار ديدار جمال پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) بودند، براى مردم مدينه نيز بشارت ظهور ايشان را باز گو مى كردند و به آنها مژده ظهور دين جديد را مى دادند.
امّا هنگامى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) ظهور كرد و دينى جديد و نورانى را در ظلمتكده شبه جزيره عربستان به ارمغان آورد، يهوديان متعصّب چون اسلام را با برخى از منافع نامشروع خود در تضاد ديدند به پيروى از هوى و هوس شيطانى، نغمه مخالفت ساز كردند!
امان از هواى نفس كه چه مى كند! جمعيّتى به عشق ديدن پيامبرى از شهر و ديار خود هجرت مى كنند و در محل موعود سُكنى مى گزينند و مدّتى در انتظار او مى مانند و لحظات سخت انتظار را سپرى مى كنند؛ امّا وقتى كه او را مى يابند، نه تنها از او استقبال نمى كنند؛ بلكه نقشه از بين بردن او را مى كشند و با دشمنان او هم پيمان مى شوند و در يك صف قرار مى گيرند!
امّا اسلام در اين مبارزه پيروز شد وقلعه هاى سه گانه به تصرّف مسلمانان در آمد و يهوديان تار و مار شدند، عدّه اى كشته شدند و عدّه اى با سر افكندگى و فلاكت مجبور به ترك مدينه شدند.
شأن نزول آيات فوق
پس از اين كه «طايفه بنى قينقاع» در درگيرى با مسلمانان نابود گشتند، منافقان مدينه سراغ «طايفه بنى النّضير» آمدند و آنها را جهت جنگ با مسلمانان تحريك كردند، گفتند: برخيزيد و تا مسلمانان سازمان و حكومت مستحكمى تشكيل نداده اند به كمك همديگر آنها را از مدينه بيرون نموده و ريشه اسلام را بخشكانيم؛ پس در جنگ با مسلمان درنگ نكنيد!
در اينجا آيات را فوق نازل شد و به يهود هشدار داد كه با طناب پوسيده منافقان به چاه نروند كه بد بخت مى شوند؛ زيرا منافقان به شما كمك نخواهند كرد و شماهم به تنهايى تاب مقاومت در برابر مسلمانان را نداريد، بنابراين عاقبتتان مثل عاقبت «بنى قينقاع» مى شود. سپس براى آنها دو مثال مى زند.
شرح و تفسير
«لا يُقاتِلُونَكُمْ جَميعاً اِلاَّ فى قُرىً مُحْصَنَة اَوْ مِنْ وَراءِ جُدُر» ـ اى مسلمانان! از اين يهوديان نترسيد. آنها جرأت جنگ و رويارويى با شما را ندارند، آنها در ميدان جنگ به مبارزه با شما نمى پردازند؛ بلكه يا در قلعه هاى دربسته و از روى پشت بام قلعه به پيكار مى پردازند و يا از پشت ديوارها به مقابله با شما بر مى خيزند و اين نشانه قوّت و قدرت شما و ضعف و ناتوانى آنهاست.
«بأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَديدٌ تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَقُلُوبُهُمْ شَتّى» ـ آنها در بين خود خوب مى جنگند و هنگامى كه با غير مسلمانان رو به رو مى شوند، با شدّت و قوّت به مبارزه مى پردازند. به اين جهت تصوّر مى كنيد كه آنها نيرومند و متّحدند؛ در حالى كه قلب آنها از هم جداست، اتّحاد شان ظاهرى است و در واقع تخم اختلاف و تفرقه در قلب آنها كاشته شده است.
يهود امروز، اسرائيل، نيز در مقابل ديگران خوب مى جنگد و ظاهرى متّحد و يكپارچه دارد؛ امّا در مقابل مسلمانان حزب اللّه لبنان درمانده و بيچاره مى شود.(1) و تخم اختلاف در درون آنها كاشته شده است؛ زيرا دنيا پرستان به دنبال منافع شخصى خود هستند، هر جا منافعشان چيز ديگرى اقتضا كند، از يكديگر جدا مى شوند.
«ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لايعْقِلُونَ» ـ علّت اختلاف آنان، جهل و نادانى است، آنها چون اهل تعقّل و تفكّر نسيتند، اختلاف دارند. عقل، عامل اتحّاد و جهل علّت اختلاف است؛ پس شما مسلمانان از يهوديان نهراسيد!
بعد از بيان اختلاف درونى يهود دو مثال براى آنها بيان مى كند:
مثال اوّل:
«كَمَثَلِ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَريباً ذاقُوا وَ بالَ اَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ» مثل يهود بنى النّضير.
مثل كسانى است كه قبل از آنها بودند و كفّاره اعمالشان را پرداختند و اكنون نيز در عذابى دردناك به سر مى برند. خلاصه اين كه، يهود بنى النّضير را به قومى كه قبل از آنها وجود داشتند و به كيفر اعمالشان رسيدند تشبيه مى كند.
مفسّران در اين كه اين قوم چه كسانى بوده اند دو احتمال داده اند:
1ـ منظور همان مشركان مكّه است كه در جنگ بدر به كفير اعمالشان رسيدند. منافقين، مشركان مكّه را تحريك به جنگ كردند، آنها به ميدان جنگ بدر آمدند و شكست خوردند و مجبور به عقب نشينى شدند. يهود بنى النّضير نيز به سرنوشت آنها دچار خواهد شد.
2 ـ منظور طايفه يهود بنى قينقاع است كه به تحريك منافقين بر عليه مسلمانان جنگيدند و از مسلمانان شكست خوردند و محبور شدند مدينه را ترك كنند.
اى يهود بنى النّضير! سرنوشت بنى قينقاع در انتظار شماست.
مثال دوم : «كَمَثَلِ الشّيْطانِ اِذْ قالَ لِلاِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمّا كَفَرَ قالَ اِنّى بَرِىءٌ مِنْكَ اِنّى اَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمينَ» ـ مثال اوّل براى يهوديانى بود كه به تحريك منافقان تحريك مى شدند؛ و اين مثال، براى خود منافقان است كه يهود را تحريك مى كنند؛ به عبارت ديگر، اين مثال براى محرّك است و مثال قبل براى تحريك شدگان. به هر حال خداوند مى فرمايد: مثل منافقين ـ كه يهوديان را تحريك مى كنند ـ مثل شيطان است كه انسان را تحريك مى كند و او را به كفر وبى دينى دعوت مى كند؛ امّا همين كه اوضاع را نامناسب مى بيند، انسان تحريك شده را در وسط ميدان رها نموده و فرار مى كند!
شيطان گاهى از اوقات به شكل انسان در مى آيد و او را مى فريبد(2) كه به چند نمونه آن اشاره مى شود:
الف : در جنگ بدر شيطان به شكل انسان در آمده بود و مشركان را تحريك مى كرد؛ امّا وقتى برترى مسلمانان احساس شد و فرشتگان و ملائكه به كمك آنها آمدند، شيطان عقب نشينى نموده و فرار كرد. وقتى از او پرسيدند: تو كه همه را به جنگ تشويق مى كنى، كجامى روى؟ گفت: من چيزى هايى مى بينم كه شما نمى بينيد!(3)
ب : در جلسه مشورتى سران قريش براى بررسى راه هاى مبارزه با پيامبر(صلى الله عليه وآله)، شيطان به شكل پيرمردى از اهل نجد درآمد و گفت: بهترين راه اين است كه از تك تك قبايل عرب يك نماينده انتخاب شود كه آنها با هم به خانه محمّد(صلى الله عليه وآله)هجوم آورند و او را بكشند تا خون محمّد (صلى الله عليه وآله) بين تمام قبايل عرب تقسيم شود تا قريش توان انتقام از آنها را نداشته باشد. و همين نظريّه تصويب شد.(4)
ج : بعد از رحلت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و در ماجراى بيعت با ابوبكر نيز مى گويند كه شيطان به صورت پيرمرد سالخورده اى در مسجد مجسّم شد و به عنوان اوّلين شخص با ابوبكر بيعت كرد.(5)
به هر حال، خداوند به منافقان مدينه مى فرمايد كه: مثل شما، مثل شيطان است كه انسان را به كفر تحريك مى كند؛ ولى هنگام خطر، از او دست بر مى دارد. به او پيشنهاد كفر و بى دينى مى دهد؛ امّا وقتى انسان كافر گرديد به او مى گويد: من از كفّار بيزارم و از پروردگار جهانيان مى ترسم!
هنگامى كه شيطان عذاب الهى را در چند قدمى خود مى بيند، چنين سخنانى مى گويد و توبه مى كند و روشن است كه توبه به هنگام نزول بلا و عذاب پذيرفته نيست؛ همان گونه كه توبه در آستانه مرگ و هنگامى كه پرده ها كنار رفته است، قابل پذيرش نيست.
در اينجاست كه هر دو گرفتار مى شوند؛ هم شيطانِ محرّك و هم انسانِ تحريك شده، هم منافقان محرّك و هم يهوديان تحريك شده و عاقبت هر دو، آتش جهنّم است.
اين دو مثال براى يهوديان و منافقان صدر اسلام مطرح شده است؛ امّا آيا اختصاص به زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)دارد؟ انصاف اين است كه بگوييم: اين مثال ها در تمام زمان ها و مكان ها جريان دارد و شامل حال تمام كسانى مى شود كه به تحريك منافقان عليه مسلمانان دست به مبارزه مى زنند و هنگامى كه گرفتار مى شوند، دست از حمايت آنها بر مى دارند، بلكه گاهى از اوقات به حمايت دشمنان آنان بر مى خيزند؛ زيرا منافق و شيطان چيزى به نام وفا و عهد و پيمان نمى فهمد!
پيام هاى آيه
1 دشمنان اسلام قدرتمند نيستند!
طبق آنچه از آيه شريفه استفاده شد، دشمنان اسلام آنچنان كه ما خيال مى كنيم متّحد و يكپارچه و قوى نيستند؛ آنها هنگام به خطر افتادن منافع خويش با هم پيمانان خود به جنگ و مبارزه بر مى خيزند، قلب هايشان متفرّق است. بهترين دليل بر تفرقه آنها اين كه منافع واحدى ندارند، بلكه هر كدام به دنبال منافع خويشند.
2- سرچشمه اختلاف جهل و نادانى است.
همان گونه كه در ذيل آيه مثل آمد، علّت تفرقه و اختلاف كفّار و مشركان جهل و نادانى آنها ذكر شد (ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لايَعْقِلُونَ)؛ بنابراين، ريشه اختلافات، نادانى و جهل است و هر جا كه اتّحاد و يكپارچگى و وحدت است، نشانگر عقل و درايت و هوشيارى آن ملّت مى باشد.
يك جامعه آگاه بايد به فكر منافع جمعى و مجموعه جامعه باشد و براى سلامت افراد بايد تمام مجموعه سالم باشد.
آيا امروز ما اين پيام مهمّ عقل و وحى را شنيده و درك كرده ايم؟ آيا به عنوان پاسخ به نداى عقل و شرع، حاضريم دست از اختلافات و جناح بندى ها و حزب بازى ها برداريم؟ چه قدر نيروها و توانمندى هاى جامعه در دعواها و منازعات بى حاصل داخلى هدر مى رود؟ نيروهاى مالى، فكرى، فرهنگى كه بايد در راه آبادانى كشور و دين مصرف شود، چگونه در راه ايجاد و رفع اختلافات از بين مى رود!
آرى! اتّحاد نشانه عقل و اختلاف علامت نادانى است!
3- تكيه بر منافقان خطاست!چ
از آيات شريفه مَثَل آموختيم كه با طناب پوسيده منافقان داخلى و خارجى نمى توان به چاه رفت! بنابراين طرفداران نظام اسلامى و پيروان مكتب قرآن نبايد فريب منافقان را بخورند كه آنها تكيه گاه هاى مناسبى نيستند و به هنگام خطر، انسان را تنها مى گذارند؛ بلكه اگر دشمن، قوى تر باشد با او همدست مى شوند! منافقان همواره براى اسلام و مسلمين خطر جدّى بوده و هستند و خواهند بود؛ بايد بسيار مواظب آنها بود!
4- تاريخ گذشتگان چراغ راه آيندگان
اگر مى خواهيد راه صحيحى در زندگى خود انتخاب كنيد و به بيراهه نرويد، تاريخ گذشتگان را مطالعه كنيد و از تجارب آنها كمك بگيريد؛ زيرا تاريخ در حال تكرار شدن است.
حضرت اميرمؤمنان على(عليه السلام)مى فرمايد:«اِنَّ الدَّهْرَ يَجْرى بِالْباقينَ كَجَرْيِهِ بِالْماضينَ؛ روزگار بر باقيماندگان چنان مى گذرد كه بر پيشينان گذشت!(6)»
و اين همان تكرار تاريخ است.
با نگاهى به تاريخ گذشته و پى بردن به عوامل پيروزى و شكست آنها، بهتر مى توان در آينده، گام نهاد.
5- شيطان و منافقين در يك مسير حركت مى كنند!
از آنجا كه قرآن مجيد در مثال دوم، منافقين را به شيطان تشبيه كرد، نتيجه مى گيريم كه شيطان و منافقين در يك مسير حركت مى كنند؛ همان گونه كه يهود و مشركان در يك مسيرند؛ زيرا يهوديان به كفّار و مشركان تشبيه شدند.
تنها تفاوت شيطان و منافقين اين است كه آنها «شياطين الجن» هستند و اينان «شياطين الانس» مى باشند؛ امّا هدف و برنامه هر دو يكى است و بايد مراقب هر دو بود.
پروردگارا! همواره از شرّ شيطان به تو پناه مى بريم.
ما را از شرّ شيطان حفظ فرما!