مثال چهل و نهم : مثالى ديگر براى زندگى دنيا

ناصر مکارم شيرازى

آيه شريفه 20 سوره حديد، مثالى ديگر براى زندگى دنياست. خداوند متعال در اين آيه مى فرمايد:

اِعْلَمُوا اَنَّمَاالْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَينَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِى الاَمْوالِ وَالاَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْث اَعْجَبَ الْكُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِى الاخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا اِلاّمَتاعُ الْغُروُرِ.

بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخر فروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است، همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى برد، سپس خشك مى شود، به گونه اى كه آن را زرد رنگ مى بينى؛ سپس تبديل به كاه مى شود. و در آخرت، عذاب شديد است يا مغفرت و رضاى الهى؛ و (به هرحال) زندگى دنيا چيزى جز متاع فريب نيست.

دور نماى بحث

اين مثال نيز در مورد زندگى دنياست؛ ولى تفاوت هايى با مثال هاى گذشته، كه در اين مورد زده شده، دارد. در اين مثال زندگى دنيا به بارانى تشبيه شده است كه بر سر زمينى مى بارد و آنجا را خرّم و سرسبز مى كند؛ امّا عمر اين طراوت و خرّمى طولانى نيست و به زودى از بين مى رود.

شرح و تفسير

«اِعْلَمُوا اَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِى الاَمْوالِ وَالاَوْلادِ»

ـ مخاطب اين آيه شريفه، فقط مسلمانان نيستند؛ بلكه همه انسان ها مخاطب آيه اند. اى انسان ها! اى مردم سراسر كره زمين، در تمام زمان ها، بدانيد كه زندگى دنيا از پنج حالت خارج نيست:

1 ـ «لَعِبٌ» ـ حالت اوّل زندگى دنيا، لعب و بازى است. جمعى از دنيا پرستان سرگرم بازى و سرگرمى هاى بچّگانه هستند، هر چند سن و سال زيادى دارند؛ امّا عقل و كارهاى آنها كودكانه است.

2 ـ «لَهْوٌ» ـ گروهى ديگر خوشگذران هستند؛ در زندگى خود جز به خوشگذرانى فكر نمى كنند. تا قدرت و توان دارند مشغول لهو و خوشگذرانى هستند.

3 ـ «زينَةٌ» ـ صورت سوم زندگى دنيا، زينت و خود آرايى و آرايش است، برخى دائماً مى خواهند خود آرايى كنند، آرايش جديد، لباس جديد، خانه نو و جديد، حركات تازه و جديد و خلاصه كار اين گروه خود آرايى و زينت است.

4 ـ «تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ» ـ فخر فروشى حالت ديگر دنياست. شايد منظور از فخر فروشى در اينجا فخر به مقام و موقعيّت اجتماعى باشد، چنين اشخاصى به دنبال پست و مقام هستند تا به ديگران فخر بفروشند.

5 ـ «وَ تَكاثُرٌ فِى الاَمْوالِ وَالاَوْلادِ» ـ «تكاثر» به معنى فزون طلبى است؛ فزون طلبى در اموال و ثروت اندوزى و فزون طلبى در اولاد و نيروى اقتصادى. حالت ديگر دنيا، مال اندوزى و فزون طلبى در مال دنياست.

خلاصه اين كه حيات دنيا منحصر در اين 5 حالت است.

سؤال :

مراد از اين پنج حالت زندگى دنيا چيست؟ آيا منظور اين است كه مردم دنيا پنج گروه هستند؛ زندگى جمعى سراسر «لعب» و زندگى جمعى ديگر، سراسر «لهو» و زندگى گروه سوم، سراسر «زينت» و زندگى برخى ديگر، سراسر «فخر فروشى» و بالاخره زندگى عدهّ اى نيز سراسر «فزون طلبى» است، يا منظور اين است كه زندگى هر انسانى اين پنج مرحله را طى مى كند؟

پاسخ :

برخى از مفسّران معتقدند كه هر انسانى اين پنج مرحله را پشت سر مى گذراند، تا به سنّ چهل سالگى مى رسد و پس از آن كامل مى شود، اينان متعقدند چهل سال اوّل عمر انسان به پنج قسمت هشت ساله تقسيم مى شود: آدمى در هشت ساله نخست كه مرحله كودكى است، به لعب و بازى مشغول است؛ هشت ساله دوم كه دوران نوجوانى است، به لهو و خوشگذرانى طى مى شود؛ با پا گذاشتن به هشت ساله سوم كه دوران جوانى است، آدمى به زينت و خود آرايى روى مى آورد؛ هشت ساله چهارم به دنبال مقام و فخر فروشى است و بالاخره پس از تكميل سى و دو سالگى تا چهل سالگى كه هشت ساله پنجم را طى مى كند به زر اندوزى و ثروت اندوزى مى پردازد و با پا نهادن به چهل سالگى شخصّيت او كامل مى شود و ثبات شخصيّت مى يابد.(1)

«كَمَثَلِ غَيْث اَعْجَبَ اَلْكُفّارَ نَباتُهُ» ـ خداوند متعال پس از اين كه ماهيّت دنيا را به خوبى روشن مى كند و حقيقت آن را كاملا آشكار مى كند، مثال زيبايى براى زندگى دنيا مى زند: مثل دنيا، مثل باران با بركتى است كه بر زمين هاى خشك و تشنه نازل مى شود و بر اثر باران، انواع گياهان، درختان، گل ها و سبزه ها مى رويد و به قدرى رشد و نمو مى كند كه باعث حيرت و تعجّب كشاورز مى شود.

«كفّار» در اين آيه به معناى كشاورزان است؛ «كفر» به معناى پوشانيدن است و كافر را از اين جهت كافر مى گويند كه حقيقت و فطرت خود را مى پوشاند و كشاورز را نيز بدين جهت كافر مى گويند كه دانه را در خاك پنهان مى كند؛ همان گونه كه به «قبر» و «شب» نيز اين لفظ اطلاق مى شود؛ زيرا قبر جسد را در خود پنهان مى كند و شب تاريك هر چيزى كه در آن قرار گيرد. به هر حال، گياهان و درختان به وجود آمده از باران به قدرى زياد وفراوان و باطراوت و نشاط است كه باعث تعجّب و حيرت هر كشاورزى مى شود.

«ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرّاً» ـ امّا عمر طراوت و نشاط اين گياهان و درختان، كه موجب تحيّر و تعجّب كشاورزان مى گردد، زياد نيست و با آمدن فصل پائيز همه آن طراوت و نشاط از بين مى رود، كم كم زرد و سپس خشك مى شود.

«ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً» ـ سپس اين گياهان خشكيده زرد شده تبديل به كاه مى شود و نسيمى آن را متلاشى كرده، هر قسمتى از آن را به گوشه اى مى برد. گياهى كه در زمان طراوت و شادابى در مقابل طوفان مقاوم بود، اكنون نسيم ملايمى، شيرازه زندگى اش را ازهم مى پاشد.

آرى! زندگى دنيا با آن زينت و پول و مقامش، همانند اين مزرعه است؛ اوّلش زرق و برق و رونق و جذّابيّت؛ ولى طولى نمى كشد كه همه اينها از بين مى رود و درهم مى شكند. اگر شك داريم كافى است كه نگاهى گذرا به عمر كوتاه و شش ماهه گياهان از بدو تولّد تالحظه مرگ بيندازيم. زندگى اين گياهان دورنماى زندگى مادّى ماست. آن 6 ماه عمر مى كند و انسان مثلا 60 سال؛ امّا بالاخره همه مى ميرند. انسان همانند گياهان بقدرى ضعيف است كه در بدو تولّد؛ حتى قدرت حفظ و كنترل آب دهان خود را ندارد و در انتهاى عمر و زمان پيرى نيز به همين وضع دچار مى شود!

«وَ فِى الاخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَرِضْوانٌ» ـ انسان ها در جهان آخرت يكى از اين دو سرنوشت را خواهند داشت: يا مبتلا به عذاب شديد مى شوند و يا مغفرت و خشنودى پروردگار نصيب آنها مى شود.

«وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا اِلاّمَتاعُ الْغُرُورِ» ـ زندگى دنيا چيزى جز كالايى فريبنده نيست؛ يعنى ظاهرى پر جاذبه و فريبنده دارد، ولى باطنى ندارد.

پيام هاى آيه

1 دنيا فريبنده، گذرا و ناپايدار است.

پيام آيه شريفه اين است كه ظاهر دنيا شما را فريب ندهد و از مقصد اصلى باز ندارد، دنيا چيزى نيست كه بتوان بر آن اعتماد و تكيه كرد؛ زيرا دنيا فريبنده و گذرا و ناپايدار است.

حضرت على(عليه السلام) دنيا را چنين توصيف مى كند: «تَغُرُّ وَتَضُّر وَتَمُرُّ» دنيا سه كار مى كند:

1 ـ فريبنده است و انسان ها را فريب مى دهد.

2 ـ به بشر ضرر و زيان وارد مى كند و او را از جهان آخرت باز مى دارد.

3 ـ گذرا و ناپايدار است.

سپس مى فرمايد: «اِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ يَرْضَها ثَواباً لاَِوْليائه وَ لا عِقاباً لاَِعدائه» ـ دنيا آن قدر بى ارزش است كه خداوند، نه دادن آن را به عنوان پاداش دوستانش پذيرفته و نه گرفتن آن را به عنوان كيفر دشمنانش!

سپس مثال زيبايى براى دنيا مى زند:

وَ اِنَّ اَهْلَ الدُّنيا كَرَكْب بَيْنا هُمْ حَلُّوا اِذْ صاحَ بِهِمْ سائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا(2)

اهل دنيا همچون كاروانى هستند كه هنوز رحل اقامت نيفكنده اند، قافله سالار فرياد مى زند (كوچ كنيد) و آنها كوچ مى كنند!

ضمناً در هر تشبيهى سه ركن اساسى وجود دارد؛ «مُشَبَّه»، «مُشَبَّهٌ به» و «وَجْهِ شَبَهْ»؛ مثلا وقتى انسانى را به شير تشبيه مى كنيم، انسان «مشبّه» و شير «مشبّهٌ به» و شجاعت «وجه شبه» است؛ يعنى انسان را در شجاعت به شير تشبيه نموده ايم.

در مثال مورد بحث نيز زندگى دنيا «مشبّه» است و باران و گياهان «مشبه به» است؛ امّا وجه شبه چيست؟ يعنى دنيا در چه چيزى به گياهان و گل ها تشبيه شده است؟ مفسّران در پاسخ اين سؤال احتمالات مختلفى داده اند:

1 ـ دنيا از جهت ناپايدارى و گذرا بودن به گياهان تشبيه شده است؛ يعنى همان گونه كه طراوت و شادابى و سر سبزى گياهان ماندگار نيست و در مدّت كوتاهى زرد و خشك مى شود، زندگى دنيا نيز ناپايدار و گذرا مى باشد و به هيچ كس وفا نمى كند.(3)

2 ـ وجه شبه، تحوّلات سريع دنياست. دنيا زود به زود دگرگون مى شود، پادشاهى ممكن است بر اثر حادثه اى، كاسه گدايى به دست گيرد و يا پشت ميله هاى زندان قرار گيرد. رئيس بلندمرتبه اى ممكن است از كار بركنار شود؛ خلاصه، تحوّلات دنيا زياد است و نبايد به چيزى دل بست. دنيا همانند تار عنكبوت بى اعتبار است. اگر جوانى، به جوانى خويش مغرور مباش! اگر ثروتمندى، ثروتت فريبت ندهد! اگر داراى مقامى فريب آن را مخور!

خلاصه اين كه، به وضع فعلى خود مغرور مباش كه آن وضع ثابت نيست و ممكن است در يك حادثه همه چيز عوض شود.(4)

3 ـ برخى نيز وجه شبه را فريبندگى دنيا شمرده اند؛ همان گونه كه اين گياهان جذّاب و فريبنده و پر زرق و برق هستند، دنيا نيز همچون مار خوش خط و خال، فريبنده و پر جاذبه است؛ امّا انسان عاقل فقط به آن لحظه طراوت گياه نمى انديشد، بلكه فصل پائيز و زردى و خشكى آن را هم در نظر دارد و فريب آن را نمى خورد،

همان گونه كه فريب ظاهر پرجاذبه آن را نمى خورد و به ماهيّت توخالى آن نيز مى انديشد.(5)

2- هدف از آفرينش

آيا كشاورز بدون هدف دانه مى افشاند! آيا كشاورز بدون انگيزه دست به تربيت گل و گياه و درختان مى زند! اگر كشاورز هدفى ندارد، چرا به جاى گل خار و به جاى گياهان مفيد علف هاى هرزه نمى كارد!

بدون شك كشاورز هدفى دارد؛ پس چگونه ممكن است، خداوند حكيم كه از هر عاقلى عاقلتر و از هرعالمى داناترست، انسان و جهان را بدون هدف آفريده باشد! آيا امكان دارد انسان را خلق كرده باشد و تمام موجودات جهان را نيز به خاطر خدمت به انسان آفريده باشد تا اين انسان زندگى را فقط به لهو و لعب و زينت و تفاخر و فزون طلبى بگذارند و پس از چند صباحى به جهان آخرت برود!

اى انسان! باغبان عالم هستى تو را براى هدف مهم ترى آفريده است، زندگانى جاويدان تو پس از اين دنياست. اين دنيا همانند عالم جنين است كه مرگ تو توّلد توست. «وَاِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ اْلحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ(6)» ـ براى آن زندگى جاويد سعى و تلاش كن و خود را در گرداب هاى لهو ولعب و تفاخر و زينت و فزون طلبى گرفتار و غرق نكن!

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك *** چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم

پي نوشتها
1 . مرحوم علاّمه طباطبائى «رضوان اللّه عليه» در «الميزان» (مترجم، جلد 37، صفحه 343). مراحل پنجگانه فوق را به نقل از شيخ بهائى «رحمة اللّه عليه» بيان كرده است، ولى مدّت هر يك از دوره هاى پنجگانه را بيان نكرده است.
2 . نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 415.
3 . مجمع البيان، جلد 9، صفحه 239.
4 . چه زيبا گفته است شاعر شيرين سخن :
در اين دنيه كه گه گه كَه كهُ و كُه كهَ شود ناگه *** به امروزت مشو غرّه ز فردايت نه اى آگه!
5 . الميزان مترجم، جلد 37، صفحه 344 .
6 . سوره عنكبوت، آيه 64.