ناصر مکارم شيرازى
خداوند متعال در آيه 16 سوره «ق» مى فرمايد:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَاالاِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِه نَفْسَهُ وَ نَحْنُ اَقرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريِدِ.
ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى دانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم.
دور نماى بحث
در اين آيه شريفه نيز كلمه «مثال» يا «كاف» تشبيه به كار نرفته است؛ ولى از آنجا كه تشبيهى وجود دارد و امرى معقول و معنوى، به امر محسوسى تشبيه شده است، آن را به عنوان يكى از مثال هاى قرآنى مطرح كرديم.
در اين مثال، خداوند نزديكى خود را به انسان تشبيه به نزديكى رگ قلب به انسان نموده است؛ بلكه مى فرمايد ما از رگ قلب انسان به او نزديكتريم.
سيرى در آيات قبل از آيه مثل
آيات قرآن به طور كلّى داراى پيوند خاصّى است؛ اين پيوند گاهى آشكار و روشن است؛ مانند آيات سوره يوسف كه همه يك داستان را دنبال مى كند و گاهى اين پيوند صريح و روشن نيست و در ابتدا معلوم نمى شود، امّا با كمى تأمّل و دقّت روشن مى شود.
پيوند آيه مثل با آيات قبل از آن، از نوع دوم است كه با كمى دقّت و تفكّر روشن مى گردد. با اين توضيح، نگاهى گذرا به آيات قبل از آيه مثل مى كنيم.
سوره «ق» «سوره مكّى» است، سوره هاى مكّى غالباً پيرامون خداشناسى و معاد سخن مى گويد؛ به عبارتى ديگر، خداوند در مدّت سيزده سالى كه پيامبرش(صلى الله عليه وآله) در مكّه بود مسلمانان را چنان تربيت كرد كه عقيده آنان به خداوند و قيامت كه عامل تمام حركتهاست، محكم شود. اگر انسان به اين دو اصل اساسى و مهم ايمان داشته باشد، عمده مسائل عقيدتى اش سروسامان مى گيرد و در واقع راه سعادتش هموار مى گردد.
اشكال بسيارى از مردم از ضعف اعتقاد آنها نسبت به مبدأ و معاد است. اين نوع انسان ها يا خداوند را حاضر و ناظر نمى دانند كه در نتيجه دست به گناهان و جنايات فراوان مى زنند و يا اگر خدا را حاضر و ناظر مى دانند، به قيامت و جهان پس از مرگ اعتقادى ندارند.
هنگامى كه به ابن سعد ـ لعنة اللّه عليه ـ دستور دادندكه: به جنگ امام حسين(عليه السلام)برود، بسيار ناراحت شد؛ زيرا از طرفى جنگ با فرزند دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كار بسيار سختى بود و از سوى ديگر دست كشيدن از مقام و حكومت و امارت سرزمين حاصلخيز «رى» سخت تر. جنگ بين «عقل» و «هوى» شروع شد و بالاخره هوى و هوس بر«ابن سعد» غلبه كرد و جنگ با امام حسين(عليه السلام) را انتخاب كرد تا به ملك رى برسد. او در پاسخ به نداىِ عقلِ مغلوب شده مى گفت:
يقولون انّ اللّه خالق جنّة
و نار و تعذيب و غل يدين
فان صدقوا فيما يقولون اننّى
اتوب الى الرّحمن من سنتيتن
و ان كذبوا فزنا بدنيا عظيمة
و ملك عقيم دائم الحجلين
ترجمه :
خداوندى وجود دارد و بهشت و جهنمّى در انتظار است... اگر راست باشد كه پس از جنگ توبه مى كنم!(1) و اگر دروغ باشد، ملك رى را از دست نداده ام!(2)
بنابراين، اعتقاد به دو اصل توحيد و معاد، بسيار كار ساز است؛ حتّى در زندگى دنيا ! به گونه اى كه اگر انسان ها به اين دو اصل اعتقاد كامل پيدا كنند و طبق آن عمل نمايند، ديگر نيازى به دادگاه و زندان نيست. به اين جهت، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در طول سيزده سال تبليغ در مكّه، روى اين دو اصل كار كرد و آياتى از قرآن كه در مكّه نازل شد نيز غالباً بر همين محور دور مى زد. برخلاف آيات «مدنى» كه پيرامون مسائل فقهى، اخلاقى، تاريخى، جنگ ها و مانند آن است و كمتر از مبدأ و معاد سخن گفته شده است؛ زيرا مبانى اعتقادى مسلمانان در مكّه پى ريزى و محكم شده بود.
خداوند متعال در آيات 6 تا 8 سوره «ق»، مسأله خداشناسى و توحيد را مطرح مى فرمايد: در اين آيات مى خوانيم:
اَفَلَمْ يَنْظُرُوا اِلَى السَّماءِ فَْوَقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها وَ زَيَّناها وَ مالَهُمْ مِنْ فُرُوج
آيا آنان به آسمان بالاى سرشان نگاه نكردند كه چگونه ما آن را بنا كرده ايم و چگونه آن را (به وسيله ستارگان) زينت بخشيده ايم و هيچ شكاف و سستى در آن نيست؟!
سؤال : برخى تصوّر مى كنند كه اصلا آسمان سقفى ندارد تا شكاف و سستى در آن تصوّر شود و آنچه مى بينيم چيزى شبيه به سقف است، نه يك سقف واقعى؛ پس چگونه قرآن مجيد از آن، تعبير به سقف نموده است؟ آيا اين تعبير با كشفيّات علم امروز سازگار است؟
پاسخ : يكى از معانى آسمان، جوّ كره زمين است كه دور تا دور كره زمين را گرفته و هيچ شكاف و سستى در آن راه ندارد، اين جوّ بسيار لطيف از سقف فولادى كه داراى چندين مترقطر باشد، محكم تر است؛ شهاب هاى آسمانى را همين جو دفع مى كند. اين سنگ ها به قدرى بزرگ و خطرناك است كه اگر به زمين برسد، خانه ها، شهرها، مزرعه ها، كارخانه ها و... را سنگباران و نابود مى كند؛ ولى خداوند، اين سقف محفوظ را قرار داده است و هنگامى كه سنگ ها به آن برخورد مى كند، بر اثر حرارت زياد، آتش مى گيرد و خاكستر مى شود.
علاوه بر سنگ هاى آسمانى، اشعّه خطر ناكى از كيهان به سوى زمين سرازير مى شود كه اگر جوّ كره زمين نبود، مستقيماً به سوى انسان ها مى آمد و حيات انسانى را به خطر مى انداخت.
نور خورشيد نيز مضرّاتى دارد كه جوّ زمين آن را تصفيه مى كند و نور تصفيه شده به ما مى رسد. بنابر اين، اگر سقف آسمان شكافته شود و قسمتى از جوّ زمين آسيب ببيند و از آن قسمت سنگ هاى آسمانى و اشعّه كيهانى و قسمت مضرّ نور خورشيد به كره زمين برسد، زندگى انسان ها به خطر مى افتد. آيا اين انسان ناسپاس، در اين آيات تفكّر و انديشه نمى كند تا به عظمت خداوند پى ببرد!
وَالاَرْضَ مَدَدْناها وَ اَلْقَْينا فْيِها رَواسِىَ وَ اَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ زَوْج بَهيج
زمين را گسترش داديم و در آن كوه هايى عظيم و استوار افكنديم و از هرنوع گياه بهجت انگيز در آن رويانديم.
ابتدا سراسر كره زمين زير آب بود، بتدريج خشكى هاى زمين نمايان شد و به اين ترتيب خداوند، زمين (خشكى هاى زمين) را گسترش داد؛ بنابراين آفرينش زمين و پيدايش خشكيهاى آن از نشانه هاى بزرگ توحيد است.
كوههايى كه همانند ميخ در زمين فرو رفته است و جلوى طوفان هاى سهمگين را مى گيرد و از زلزله هاى شديد و خطرناك جلوگيرى مى نمايد نيز از آثار قدرت پروردگار است.
مسأله زوجيّت، در تمام جانوران و گياهان نشانه ديگر عظمت خدا است.
در قرن هفدهم ميلادى كشف كردند كه زوجيّت اختصاص به انسان ها و حيوانات ندارد(3) بلكه در جهان گياهان نيز زوجيّت وجود دارد، گياهان هم بخشهاى نر و ماده دارند و گرنه ميوه و دانه توليد نمى شود؛
قرآن مجيد 14 قرن قبل، پرده از اين رازمهمّ علمى بر داشته و همسردارى گياهان را اعلام كرده است.تَبْصِرَةً وَذِكْرى لِكُلِّ عَبْدمُنِيب
(آسمان بدون شكاف، ستارگان زينت بخش آسمان، زمين و خشكى هاى آن، كوه هاى سر به فلك كشيده، همه آيات الهى هستند، آنها را براى شما بيان كرديم) تا مايه بينايى و ياد آورى براى هربنده توبه كار باشد.
خداوند متعال پس از بيان مسائل خداشناسى در سه آيه فوق، در آيه 15 همين سوره به سراغ مسأله معاد و جهان پس از مرگ مى رود و مى فرمايد:
اَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الاَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْس مِنْ خَلْق جَديد
آيا ما از آفرينش اوّل عاجز مانديم (كه قادر بر آفرينش رستاخيز نباشيم)؟! ولى آنها (بااين همه دلايل روشن) باز در آفرينش جديد ترديد دارند!
نتيجه اين كه خداوند متعال در آيات قبل از آيه مثل، از توحيد و معارف بحث كرده است و آيه مثل هم در پيوند با همان آيات است؛ زيرا يكى از آثار معاد، محاسبه اعمال انسان هاست.
معاد براى پس دادن حساب و كتاب هاست و حساب و كتاب منوط به اين است كه كسى اين حساب و كتاب ها را ثبت كرده باشد. چه كسى اين همه حساب و كتاب ها را ثبت كرده است؟ آيه مثل به اين پرسش پاسخ مى دهد.
شرح و تفسير آيه مثل
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسانَ وَ نْعَلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِه نَفْسَهُ» ـ ما انسان را آفريديم و از تمام اسرار درون او اطّلاع داريم، نه تنها از اعمال و سخنانش؛ بلكه از افكار و اعتقادات و نيّاتش نيز آگاهيم.
«وسوسه» در اصل به معناى صداى به هم خوردن زينت آلات است؛ زنى كه النگوهاى متعدّدى به دست دارد و از برخورد آنها با يكديگر صدايى توليد مى شود، آن را وسوسه مى گويند. سپس اين كلمه به هر چيزى كه باعث فريب انسان شود، اطلاق گرديد. به اين جهت خيالات نامطلوب در ذهن انسان را وسوسه گفته اند.
بنابراين خدا از همه چيز، حتّى خيالات نا مطلوب درونى شما، اطّلاع دارد. پس در چه چيز شك داريد؟
«وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد» ـ ما از اين انسان دور نيستيم تا ندانيم چه مى كند بلكه به او نزديك هستيم، نزديكتر از رگ قلبش!
حبل الوريد به دو معنى تفسير شده است:
1 ـ شاهرگى كه در دوطرف گردن انسان است.
2 ـ شاهرگ هايى كه متّصل به قلب است.
اين قلب از عجايب پروردگار است! تنها دستگاهى است كه به طور مستمر در طول شبانه روز تا 80 سال يا كمتر يا بيشتر فعّاليّت مى كند.
بنابراين، خداوند از رگ قلب انسان به او نزديكتر است. آيا با اين نزديكى، انسان از خداوند پنهان مى ماند؟ خيالاتش بر خداوند مخفى مى ماند؟ هرگز! بلكه همه چيز را مى داند.
پيام آيه
آثار ايمان به نزديكى خداوند
هرگاه نزديكى خدا را به خود همچون رگ قلب يا گردن بدانيم ـ بلكه از آن هم نزديكتر ـ حضور دائم خويش را در پيشگاه مقدسش احساس مى كنيم و شرم اين حضور براى بازداشتن از انواع گناهان و خطاها كافى است.
نه تنها عالم برون محضر اوست، كه درون جسم و جان ما نيز محضر خداست. و در محضر خداى بخشنده، مهربان، كريم و غفور، گستاخى و بى ادبى و نافرمانى چقدر زشت و ناپسند است.
مباحث تكميلى
1 مثال هاى ديگرى در مورد نزديكى خدا به انسان
در مورد نزديكى پرورد گار عالم به انسان، مثال هاى ديگرى نيز زده شده است؛ از جمله اين كه گفته اند: مثل خدا و انسان، مثل روح است نسبت به بدن و يا اين كه مثل آفتاب و جهان هستى است يا مثل منبع توليد كننده انرژى و لامپ ها و ديگر وسايل مصرف كننده انرژى كه اگر لحظه اى انرژى قطع شود، تمام لامپ ها خاموش گشته و ساير وسائل برقى نيز از كار مى افتند.
ولى هيچ يك از اين مثال ها مانند آنچه در آيه شريفه مثل آمده، نزديكى خدا را به انسان بيان نمى كند.
خداوند متعال از هر نزديكى، نزديكتر و از ما جدا نيست؛ ولى اى كاش اين مطلب را باور كنيم! اگر بشر همين يك آيه را باور كند، محال است كه ديگر خود را به ظلم و ستم و گناه آلوده كند.
2 سخنى از امام كاظم(عليه السلام)
روزى ابوحنفيه ـ يكى از پيشوايان چهار گانه اهل سنّت و امام و رهبر حنفى ها ـ به خدمت امام صادق (عليه السلام)مى رسد و بر كار فرزند آن امام ـ حضرت كاظم(عليه السلام)ـ خرده گيرى مى كند! كه فرزند شما در مسجد نماز مى خواند و مردم از جلوى او (بين او و جاى سجّاده اش) عبور مى كردند و او هيچ عكس العملى نشان نمى داد(4).
امام صادق (عليه السلام)فرمودند: سّر اين مطلب را از خود ايشان بپرسيد. ابوحنيفه همان اعتراض را خدمت امام كاظم (عليه السلام)مطرح كرد. حضرت در جواب فرمودند: «اِنَّ اللّهَ الَّذى اُصَلّى لَهُ اَقْرَبُ اِلَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ نَحْنُ اَقْربُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ؛ خداوندى كه ]عبادت او را به جا مى آورم و او را پرستش مى كنم[ و برايش نماز مى گزارم، از رگ قلب به من نزديكتر است همان گونه كه در قرآن فرموده است: ما به انسان از رگ قلبش نزديكتريم!»(5) وقتى با چنين خدايى كه اين قدر به من نزديك است، راز و نياز مى كنم اگر مردم از جلوى من رفت و آمد كنند، چه اشكالى دارد!
واقعاً خداوند به انسان بسيار نزديك است؛ پس چرا شرم و حيا نمى كنيم؟! معلوم مى شود كه معناى اين آيه را نفهميده ايم يا آن را باور نكرده ايم؛ بنابراين بايد صبح و شام اين آيه شريفه را زمزمه كنيم و همواره به ياد آن باشيم تا باور كنيم!