مثال چهل و هفتم : غيبت

ناصر مکارم شيرازى

خداوند متعال در آيه دوازدهم سوره حجرات مى فرمايد:

يااَ يُّهاَ الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمَُ وَ لا تَجَسَّسُو اوَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً اَيُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ اَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوُهُ وَاتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحِيمٌ.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد؛ زيرا بعضى از گمانها گناه است؛ و هر گز (در كار ديگران) تجسّس نكنيد؛ و هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد؛ تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند توبه پذير و مهربان است!

دور نماى بحث

در اين آيه شريفه، هر چند كلمه «مثل» مطرح نشده است؛ ولى از آنجا كه يك امر معنوى و غير مادّى را به امرى محسوس و مادّى تشبيه مى كند، از امثال القرآن محسوب مى شود. در اين مثل «غيبت» كه از گناهان كبيره خطرناك و عامّ البلوى است، به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه شده است؛ يعنى همان طور كه هيچ انسانى گوشت برادر مرده خود را نمى خورد، غيبت نيز نبايد بكند.

معرّفى اجمالى سوره حجرات

سوره حجرات، چهل و نهمين سوره قرآن، داراى هيجده آيه مى باشد كه در مدينه نازل شده است. اين سوره مباركه حاوى يك سلسله دستورات مهمّ اسلامى است و آدابى در مورد برخورد با پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اولياءاللّه در آن بيان شده است، نام «سوره  اخلاق» براى اين سوره به خاطر دستورات العمل هاى اخلاقى متعدّدى كه دارد، نام مناسبى است.

در فضليت تلاوت اين سوره از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) روايت شده است:

مَنْ قَرَأَ سُوَرَةَ الْحُجُراتِ اُعْطِىَ مِنَ الاَجْرِ عَشْرَ حَسَنات بِعَدَدِ مَنْ اَطاعَ اللّهَ وَ مَنْ عَصاهُ.

هر كسى سوره حجرات را تلاوت كند، خداوند ده برابر مردم كره زمين به او اجر و ثواب مى هد.(1)

گاه تصوّر مى شود كه ذكر چنين فضيلت هايى براى قرائت يك سوره كوچك نوعى مبالغه است؛ ولى بطلان اين تصّور روشن است؛ زيرا پيامبر(صلى الله عليه وآله)و معصومين(عليهم السلام)هرگز مبالغه نمى كنند و واضح است كه منظور اين روايت (و مانند آن) تلاوت تنها نيست؛ بلكه اين ثواب هاى عظيم براى كسى است كه علاوه بر تلاوت و تفكّر پيرامون معناى اين آيات الهى، به مضامين آن نيز عمل كند.

شرح و تفسير

«يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» ـ مخاطب اين آيه شريفه، مؤمنين هستند. در اين آيه، خداوند متعال تمام مؤمنين را از سه كار بر حذر داشته است:

1 ـ «اِجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ» ـ اى مؤمنان! از بسيارى از گمان ها پرهيز كنيد و گمان و انديشه بد نسبت به ديگران نداشته باشيد؛ زيرا برخى از گمان ها گناه و معصيت است؛ زيرا ممكن است گمان تو اشتباه باشد، اگر اشتباه باشد، گناه بزرگى كرده اى.

خداوند مى خواهد همه مؤمنان در محيطى امن و امان زندگى كنند. جانشان، مالشان، آبروى شان محفوظ باشد؛ نه تنها در جامعه و محيط خارجى اين امنيّت وجود داشته باشد، بلكه در محيط افكار و انديشه ها نيز بايد اين امنيّت حاكم باشد. وه كه اين چه دين والايى است!

مرحوم فيض كاشانى حديث پر محتواى زير را از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)نقل مى كند: «اِنَّ اللّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُسْلِمِ دَمَهُ وَ مالَهُ وَ عِرْضَهُ وَ اَنْ يَظُنَّ بِه السُّوء(2)؛ خداوند تعدّى و تجاوز بر چهار چيز از مؤمنان را حرام كرده است:

خون و مال و آبرو و اين كه گمان بد درباره او برند.»

اگر واقعاً همين يك دستور العمل اخلاقى عملى شود، بسيارى از كينه ها، عداوت ها و حسادت ها از بين مى رود؛ زيرا سرچشمه بسيارى از گناهان سوء ظن است.

سؤال :

گمان بد بردن اختيارى نيست تا از آن اجتناب كنيم؛ مثلا وقتى صحنه اى را مى بينيم ناخودآگاه گمانى در ذهن ما ايجاد مى شود، بنابراين چگونه مى توانيم كارى را كه اختيارى نيست ترك كنيم؟

پاسخ :

اوّلا بايد سعى نمود كه اعمال و رفتار ديگران را حمل بر صحّت نموده و آن را توجيه نماييم؛ يعنى مثلا اگر در ماه رمضان كسى را ديدى كه چيزى مى خورد، بگو شايد مريض است يا عذر ديگرى دارد! اگر جوانى را به همراه خانمى در كوچه و خيابان ديدى، بگو شايد از محارم و بستگان اوست! اگر رفتار ناشايستى از شخصى ديدى، بگو شايد بر اثر خستگى و يا ناچارى مرتكب شده است و ...

در برخى از روايات آمده است كه تا هفتاد مَحْمِل و شايد و احتمال و توجيه براى آن تصوّر كن(3)، وقتى اين شايدها را گفتى، آن گمان بد در ذهنت كم رنگ مى شود.

ثانياً: اگر گمان بد در ذهن تو مستحكم و پابرجاشد، طبق آن عمل نكن و آن را از محيط فكر و ذهنت به خارج سرايت مده! و همانند گذشته با آن دوستت رفتار كن و از ابراز علاقه ات نسبت به او مكاه.

خلاصه اين كه اجازه نده گمان بد، در افعال و كردار و برخورد تو تأثير بگذارد. پس اوّلين صفت رذيله اى كه در اين آيه شريفه از آن نهى شده است، گمان بد و سوءِظن است.

2 ـ «وَ لا تَجَسَّسُوا» ـ دومين دستورالعمل اخلاقى كه در اين آيه شريفه آمده، «ترك تجسّس» در كار مردم است.

در لغت عرب هم «تجسّس» داريم و هم «تحسّس» و هر دو به معناى جستجو كردن است؛ با اين تفاوت كه تجسّس، جستجو كردن در موارد غير مجاز و نامشروع، و «تحسّس» به معناى جستجو نمودن در امور مشروع و مجاز است. حضرت يعقوب(عليه السلام) به برادران يوسف(عليه السلام) فرمود: «يا بُنَىَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أخِيهِ؛ پسرانم! برويد، و از يوسف و برادرش جستجو كنيد!(4)»

بنابراين از نظر اسلام تحسّس جايز و مشروع، امّا تجسّس غير مجاز است.

مردم اسرار و رازهاى پنهانى مختلفى دارند كه نمى خواهند ديگران از آن آگاه شوند؛ جستجو كردن براى كشف امور پنهانى مردم تجسّس غير مجاز است.

در روايتى آمده است: «اگر كسى با ديگرى صحبت مى كند و در هنگام سخن گفتن، او به چپ و راست خود نگاه مى كند، اين سخن سرّ اوست و شنونده حق ندارد آن را افشاء كند!(5)» زيرا افشاء اسرار مردم از بزرگترين گناهان است. اگر اسرار مردم افشاء شود، زندگى دنيا طاقت فرسا و مبدّل به جهنمّى سوزان خواهد شد.

مردم بدون اعتماد به يكديگر نمى توانند زندگى كنند؛ تجسّس پايه هاى اعتماد را متزلزل مى كند.

البتّه در برخى موارد، مخصوصاً در كارهاى اطّلاعاتى كه اهداف مهم و مشروعى در نظر است ـ مثل اين كه شخصى مظنون به جاسوسى براى بيگانگان است، يا مظنون به قاچاق موادّ مخدر و مانند آن باشد ـ تجسّس اشكالى ندارد؛ زيرا اينها تجسّس نيست، بلكه تحسّس محسوب مى شود؛ ولى اين استثناء هاهم بايد روى حساب و كتاب باشد، نه اين كه بى جهت تمام مكالمات تلفنى و گفت و گوهاى مردم را بشنوند و تمام مكاتبات را كنترل كنند.

خلاصه اين كه، دومين سفارش اخلاقى در آيه مثل، ترك تجسّس است.

3 ـ «وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» ـ سومين سفارش اخلاقى مطرح شده در اين آيه، پرهيز از «غيبت» است. هيچ يك از شما پشت سر ديگرى غيبت نكند و پرده از روى اسرار او بر ندارد.

سؤال : اين سه گناه چه پيوندى باهم دارند؟ آيا بطور تصادفى در كنارهم ذكر شده اند، يا ارتباطى با يكديگر دارند؟

پاسخ : انصاف اين است كه اين سه، باهم مرتبطند و هر يك معلول ديگرى است. در برخوردها و معاشرت ها، ابتداء سوءظن حاصل مى شود، اگر بتواند با آن مبارزه نموده و آن را برطرف سازد، بايد خدا را شكر نمايد و گرنه، آن سوءظن باعث تجسّس در كار ديگران مى شود؛ در اين مرحله نيز اگر با هواى نفس جهاد كرد و بر آن فائق شد، خوشابه حالش و گرنه تجسّس ثمره ناميمونى به نام غيبت خواهد داشت و غيبت معلول تجسّس خواهد بود. بنابراين سوءظن منشأ و علّت تجسّس و تجسّس نيز علّت غيبت مى باشد؛ و به تعبير ديگر، غيبت معلول تجسّس و تجسّس معلول سوءظن است.

«اَيُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَنْ يَأكُلَ لَحْمَ اَخيِهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» ؛

خداوند متعال پس از اين كه سه گناه بزرگ اخلاقى گذشته را بيان مى كند و مؤمنان را از آن نهى مى نمايد، مثالى براى غيبت ـ كه متأسّفانه نقل مجلس غالب مردم است ـ مى زند و مى فرمايد كه غيبت كردن پشت سريك مسلمان، و پرده برداشتن از سرّ و رازى كه ديگران از آن اطّلاعى ندارند، همانند خوردن گوشت مرده برادر است؛ آيا كسى حاضر است قطعه اى از گوشت بدن برادر مرده اش را جدا كند و بخورد! غيبت نيز شبيه اين كار است. علّت اين تشبيه آن است كه وقتى غيبت ديگرى را مى كند، آبرويش را مى ريزد، ريختن آبروى ديگران همانند بريدن گوشت بدنشان، بلكه گاهى سخت تر از آن است. و از آنجايى كه مسلمانان همه برادر يكديگرند؛ غيبت هر مسلمانى همانند خوردن گوشت برادر انسان است. تشبيه به انسان مرده نيز از اين جهت است كه همان طور كه چنين انسانى قادر به دفاع از خويش نيست، شخصى كه غيبت او مى شود نيز قادر به دفاع از خود نيست؛ چون در مجلس غيبت حضور ندارد.

عجب مثال گويايى! آيا زشت تر از اين ـ خوردن گوشت برادر مرده ـ كار ديگرى تصّور مى شود! آيا يك انسان، حتّى اگر ديوانه باشد، حاضر به انجام چنين كارى مى شود!

قرآن خود پاسخ سؤالات بالا را مى دهد:

«فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُو اللّهَ اِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحِيمٌ» ـ هرگز كسى حاضر به خوردن گوشت برادر مرده خود نمى شود! پس سزاوار است تقواى الهى پيشه كنيد و به سراغ غيبت نرويد؛ بلكه فكر آن را هم نكنيد، همانگونه كه فكر خوردن گوشت انسان مرده را نمى كنيد. تقواى الهى داشته و به ديگران سوء ظن نداشته باشيد، تا وادار به تجسّس و كشف رازهاى پنهانى نشويد؛ تا در نتيجه به افشاء اسرار مردم دست نزنيد. اگر قبلا مرتكب اين گناهان يا گناهان ديگر شده ايد و اكنون به قبح و زشتى آن پى برده ايد، به سوى خدا بازگرديد و از كارهاى گذشته توبه كنيد كه خداوند توبه پذير و مهربان است و از گناهان و خطاهاى انسان مى گذرد.

پيام آيه

قبح و زشتى فوق العاده غيبت

پيام روشنى كه اين آيه شريفه براى همگان دارد اين است كه بازى كردن با آبرو و حيثيّت مردم و غيبت و عيب جوئى، همچون آدمخوارى مى باشد! بلكه بسان خوردن گوشت اموات است، نه مرده دشمن، كه ميّت برادر! و اين، كارِ وحشى ترين حيوانات است. به يقين كسى كه ذرّه اى از عواطف انسانى در وجود او باشد از انجام چنين كارى شرم دارد، پس چرا در حفظ حرمت و آبروى او آن قدر سهل انگار است كه غيبت را نقل محافل خود مى سازد!

مباحث تكميلى

1- سرانجام غيبت كننده

خوانندگان محترم! غيبت عواقب و اثرات نامطلوبى دارد كه در روايات نيز به آن اشاره شده است. در اينجا فقط به ذكر دو روايت بسنده مى كنيم:

الف: غيبت كننده اگر توبه كند و توبه اش پذيرفته شود، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى گردد و اگر موّفق به توبه و جبران گذشته اش با اعمال صالح نشود و بميرد، اوّلين كسى است كه وارد جهنّم مى شود.(6) اين روايت پشت انسان را مى لرزاند! چرا مردم اهميّت نمى دهند و به اين امور توجهّى نمى كنند!

ب: در روايت ديگرى آمده است: «غيبت كننده بايد در روز قيامت جريمه غيبت هايش را بپردازد؛ پرونده آنها مطالعه مى شود، اگر غيبت شونده گناهانى دارد، آن را به پرونده غيبت كننده منتقل مى كنند و اگر گناهى ندارد، ثواب هاى موجود در پرونده غيبت كننده را به پرونده غيبت شونده منتقل مى كنند.(7)»

آبروى مردم را بردى، بايد مجازات آن را به اين وسيله تحمّل كنى.

روز قيامت هنگامى كه نامه اعمال را مى دهند، بعضى از انسان ها به نامه اعمال خود نگاه مى كنند، با كمال تعجّب مى بينند، قسمتى از كارهاى خيرى كه انجام داده اند، در نامه عملش ثبت نشده است و از سوى ديگر، برخى گناهانى كه انجام نداده، در پرونده اش ثبت شده است؛ فرياد مى زند: اين نامه عمل من نيست، اشتباهى رخ داده است! خطاب مى آيد كه اشتباهى رخ نداده و اين پرونده، نامه عمل خود توست و آنچه مى بينى مجازات غيبت هايى است كه مرتكب شده اى!(8)

روايات فوق بيانگر آن است كه غيبت حقّ النّاس است و سخت تر از حق اللّه مى باشد؛ به همين دليل احتياط واجب آن است كه از غيبت شونده حليّت طلبيده شود و اگر حليّت، مفسده اى دارد، آن قدر كار خير و صالح براى غيبت شونده انجام شود تا جبران گردد.

واى به حال كسى كه غيبت شخصى را كرده باشد و غيبت شونده از دنيا رفته باشد و دسترسى به او نداشته باشد! در اين صورت نيز بايد آن قدر كار خير برايش انجام دهد تا روحش از او راضى شود.

2- خود مان را فريب ندهيم!

خيلى ها در بحث غيبت، كلاه سرخود مى گذارند و كار زشت خود را توجيه مى كنند؛ مثلا وقتى كه به كار زشت آنها اعتراض شود، مى گويند: «غيبتش نيست، جلوى خودش هم مى گويم!» يا «غيبتش نيست، صفتش هست!» در حالى كه اين سخنان، توجيه غلطى است؛ زيرا اگر صفتش نباشد كه تهمت و بهتان است؛ و چون صفتى است كه ديگران اطّلاع ندارند، غيبت محسوب مى شود همان طور كه بيان آن صفت در حضور غيبت كننده، نه تنها مشكل را حل نمى كند؛ بلكه گناه مضاعف دارد؛ زيرا ايذاء مؤمن است و ايذاء مؤمن نيز از گناهان بزرگ است.(9)

برخى عذر ديگرى آورده و مى گويند: «او به من بدى كرد، من هم غيبتش مى كنم!» در حالى كه اين مجّوز غيبت نيست. آيا اگر كسى مزاحم ناموس شخصى شود، آيا او هم مى تواند مزاحم ناموس شخص اوّل شود؟ خير، فقط حاكم شرع مى تواند او را تعزير كند. بنابراين، با اين عذر و بهانه ها نمى توان غيبت كرد.

3- غيبت در لباس تقدّس!

برخى از مردم دانسته يا ندانسته در لباس تقدّس و شرع غيبت مى كنند؛ مثلا هنگامى كه از او مى پرسند: فلانى چطور آدمى است؟ مى گويد: افسوس كه اسلام دهان مرا بسته است! اين سخن بدتر از غيبت است. اگر عيب و ايراد او را بگويد، به مراتب بهتر از اين گونه سخنان است كه شنونده هزاران فكر بد در مورد او مى نمايد؛ زيرا اين سخن، به گفته برخى از علما دو گناه محسوب مى شود، هم غيبت است و هم ريا.

خداوند ان شاءاللّه توفيق ترك اين سه گناه بزرگ، مخصوصاً گناه بزرگ غيبت، را به همگان عنايت فرمايد!

پي نوشتها
1 . مجمع البيان، جلد 9 ، صفحه 128.
2 . المحجّة البيضاء، جلد 5 ، صفحه 368.
3 . به چنين روايتى از معصومين(عليهم السلام) دست نيافتيم؛ ولى روايتى بدين مضمون در بحارالانوار، جلد 72، صفحه 196 به نقل از «اُبىّ بن كعب» نقل شده است؛ قال ابى بن كعب: «اذا رأيتم احد اخوانكم فى خصلة تستنكرونها منه فتأوّلوا لها سبعين تأويلا فان اطمأنّت قلوبكم على احدها و الا فلوموا أنفسكم حيث لم تعذروه فى خصلة سترها عليه سبعون تأويلا و انتم اولى بالانكار على انفسكم منه؛ هرگاه صفت زشتى از يكى از برادران دينى خود ديديد، براى آن هفتاد توجيه درست كنيد. اگر دلتان به يكى از اين توجيه ها آرام گرفت كه هيچ و گرنه خودتان را ملامت كنيد كه با هفتاد توجيه هنوز بدبينى شما از بين نرفته است؛ پس شما سزاوارتر به عتاب و انكار هستيد». هرچند بعيد نيست كه ابىّ بن كعب اين روايت را از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيده باشد، مخصوصاً كه مضمون بسيار جالبى دارد كه عادتاً از غير معصوم صادر نمى شود. البته روايات فراوانى داريم كه دلالت بر توجيه و حمل بر صحت نمودن كارها و گفتار مؤمنان دارد؛ امّا كلمه «هفتاد بار» در آنها نيامده است. به عنوان نمونه، به بحارالانوار، جلد 71، صفحه 187 و جلد 72، صفحه 196 و جلد 75 صفحه 33 و 251، رجوع كنيد؛ اين روايات عمدتاً از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) نقل شده است.
4 . سوره يوسف، آيه 87 .
5 . المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 237 .
6 . بحار الانوار، جلد 72، صفحه 222.
7 . المحجّة البيضاء، جلد 5، صفحه 125 (به نقل از انوار الفقاهة، المكاسب المحرّمه، صفحه 364).
8 . ميزان الحكمة، باب 3133، حديث 15197.
9 . روايات فراوانى دلالت براين مطلب دارد. علاقه مندان مى توانند به كتاب وسائل الشّيعه، جلد 8، ابواب احكام العشره، باب هاى 145 ، 146 ، 147 و 148، كه مجموعاً 24 روايت در اين ابواب وجود دارد، مراجعه كنند.