مثال چهلم : پست ترين انسان ها

ناصر مکارم شيرازى

خداوند متعال در آيه 44 سوره فرقان مى فرمايد:

اَمْ تَحْسَبُ اَنَّ اَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ اَوْ يَعْقِلُونَ اِنْ هُمْ اِلاَّ كَالاَْنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِيلا.

آيا گمان مى برى بيشتر آنان مى شنوند يامى فهمند! آنان فقط همچون چهارپايانند، بلكه گمراه ترند!

دورنماى بحث

اين مثال نيز در مورد كفّار و مشركانى است كه در برابر پيامبر(صلى الله عليه وآله) لجاجت و عناد مى كردند و آن قدر بر عقيده باطل خود پافشارى مى كردند و به دنبال هوى و هوس خود بودند تا نيروى درك و عقل آنها از بين مى رفت؛ به اين جهت، خداوند آنها را به چهار پايان و بلكه بدتر از چهار پايان تشبيه كرده است.

شرح و تفسير

براى روشن شدن پيام آيه كه از جهتى، مَثَل منحصر به فردى است، لازم است از چند آيه قبل مورد بررسى قرار گيرد.

آيات قبل از آيه مثل، در باره انتقادات و ايرادهاى واهى كفّار نسبت به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است كه در ادامه به آن اشاره مى شود:

«وَ اِذا رَأَوْكَ اِنْ يَتَّخِذُونَكَ اِلاّ هُزُواً؛ اى پيامبر! هنگامى كه اين كفّار و مشركين تو را مى بينند، تو را به باد استهزاء مى گيرند.»

يكى از عكس العمل هاى مستكبران و هوى پرستان در مقابل پيامبران و رسولان، استهزاء و تمسخر پيام آوران وحى الهى بوده، كه اين مطلب با نسبت هاى گوناگونى همراه بوده است؛ مثلا فرعون مستكبر كه لاف خدايى مى زد و «اَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلى(1)» مى گفت، در مقام استهزاء حضرت موسى(عليه السلام) مى گويد: «اِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذى اُرْسِلَ اِلَيْكُمْ لََمجْنُونٌ(2)؛

پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده، مسلّماً ديوانه است!»

«أَهذَا الَّذى بَعَثَ اللّهُ رَسُولا» ـ استهزاء و تمسخرّ كفّار اين بود كه مى گفتند:

«آيا اين (حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله))، همان كسى است كه خداوند او را به عنوان پيامبر(صلى الله عليه وآله)برانگيخته است؟!» يعنى او اگر رسول خداست، پس چرا مثل بقّيه انسان ها، غذا مى خورد، راه مى رود، سخن مى گويد، لباس مى پوشد و خلاصه تفاوتى با بقيهّ مردم ندارد؛ «ما لِهذا الرَّسُولُ يَأكُلُ الطَّعامَ وَ يمْشى فِى الاَْسْواقِ(3)» در حالى كه رسول خدا بايد از جنس فرشتگان باشد.

بطلان اين سخن روشن است و حق اين است كه رسول خدا بايد از جنس همان قوم و جمعيّت باشد(4) تا بتواند در دهاى آنها را بفهمد، مشكلات آنان را احساس كند و در نتيجه، درمان مناسبى براى آن بيابد؛ در حالى كه اگر از فرشتگان باشد، دردها و مشكلات را احساس نمى كند، علاوه بر اين كه هيچ انسانى به حرف فرشتگان گوش نمى دهد زيرا مى گويد: فرشته كه اين حرف ها را مى زند، براى امثال خودش خوب است كه شهوت ندارد و عصمت دارد؛ امّا ما، كه عصمت نداريم و گرفتار شهوت هستيم، نمى توانيم همانند او عمل كنيم؛ ولى اگر رسول خدا از جنس انسان باشد اين بهانه ها مرتفع است.

«اِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَولا اَنْ صَبَرْنا عَلَيْها» ـ مشركان پس از اين تمسخر و استهزاء به يكديگر مى گويند: «اگر مابر پرستش خدايانمان استقامت نمى كرديم، بيم آن مى رفت كه ما را گمراه سازد! و اين تحفه ها و بت هارا از ما بگيرد.»

البتّه در اين دو گفتار مشركان كه در يك جا، نسبت جنون به حضرت مى دهند و در اين جا، آن قدر احساس خطر مى كنند كه مبادا سخنان پيامبر در آنها اثر كند ودست از بت پرستى بردارند، تناقض روشنى وجود دارد؛ زيرا هيچ كس از تأثير سخنان يك مجنون بيمناك نيست، پس اگر مجنون است نبايد از سخنان او ترسيد و اگر مجنون نيست و سخنان درستى مى گويد، چرا سخنانش را نمى پذيريد! در واقع بى اساس بودن عقايد كفّار از سخنان خود آنان هويدا است.

خداوند نيز سه جواب به اين گفتار باطل و متناقض داده است:

1 ـ «وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ اَضَلُّ سَبِيلا» ـ هنگامى كه عذاب الهى نازل شود و آنها مشمول غضب و عذاب خداوند شوند، آن گاه معلوم مى شود كه چه كسى گمراه و در غير مسير حق است، آن زمان روشن مى شود كه آيا شما كفّار و مشركان مكّه بر حق بوده ايد يا پيامبر(صلى الله عليه وآله) و فرستاده خداوند!

سؤال : چرا كفّار قبل از نزول عذاب الهى نمى فهمند كه حق با چه كسى بوده است؟

پاسخ : هوى و هوس، پرده اى بر قلب كفّار انداخته است، به گونه اى كه اجازه نمى دهد حقايق را درك كنند. هوى پرستى، بت پرستى، پول پرستى، مقام پرستى دنيا پرستى و مانند آن، حجاب هايى هستند كه مانع درك كفّار مى شود و اين موانع به گونه اى هستند كه فقط با عذاب الهى برطرف مى شوند. به اين جهت، فرعون طغيانگر هنگامى كه اسير چنگال رودخانه خروشان نيل شد و خود را در آستانه مرگ ديد ـ همان كسى كه به بنى اسرائيل مى گفت: «ما عَلِمْتُ مِنْ اِله غَيْرِى(5)» ـ و پرده هاى غفلت و تكبّر از ديدگانش كنار رفت؛ به اين حقيقت اعتراف كرد: «اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ الَّذِى آمَنَتْ بِهِ بَنُوا اِسْرائِيلُ وَ اَنـَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ(6)» هرچند اين ايمان فايده اى برايش نداشت.

به هر حال، هنگامى كه عذاب خداوند نازل شود، پرده هاى غرور و غفلت و جهل كنار مى رود و آن گاه كفّار مى فهمند كه چه كسى گمراه تر است.

سؤال :

آيه شريفه در مقام پاسخ به كفّار است، آيا تهديد به عذاب الهى پاسخ محسوب شود؟

پاسخ :

آرى! گاهى تهديد به عذاب، آخرين جواب است و هيچ جوابى جز آن و جود ندارد. جمعى از سوفسطايى ها هستند كه منكر همه چيزند و در تمام امور، حتّى در وجود خود و در شك هاى خود شك مى كنند! فلاسفه بزرگ مى گويند: در مقابل سوفسطايى هيچ استدلالى كاربرد ندارد؛ چون هر دليلى براى او اقامه شود مورد شكّ و ترديد قرار مى گيرد، به اين جهت، تنها پاسخ سوفسطايى اين است كه او را نزديك خرمنى از آتش ببريم و به او بگوييم: آتش و جود ندارد و حرارت، خيالى بيش نيست ! سوختن مشكوك است ! در سوزانيدن شك داريم ! سپس اين سوفسطايى را به طرف آتش ببريم، سوفسطايى عقب مى آيد و كم كم اعتراف مى كند كه آتشى و جود دارد و حرارتى هست و آتش مى سوزاند. و به تدريج اين سوفسطايى تبديل به يك فرد واقع گرا مى شود.

بنابراين براى انسان هاى لجوج متعصّب، جز عذاب الهى راه ديگرى، كه افكار آنها را بيدار كند و پرده هاى غفلت را كنار بزند، وجود ندارد.

2 ـ «اَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ اَفَاَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلا» ـ اى پيامبر! خداى اين ها هوى و هوس آنهاست، كسى كه خدايش هواى نفس اوست، چگونه قابل هدايت است! يعنى اى مشركان و بت پرستان! اين برخوردهاى بى ادبانه شما با پيامبر(صلى الله عليه وآله)و سخنان زشت شما در مورد آن حضرت، همه بر اثر هوى پرستى است و گرنه بطلان بت پرستى مطلب روشنى است.

اساساً حق بر كسى مخفى نمى ماند؛ بلكه اين هوى و هوس هاست كه نمى گذارد حق آشكار شود.

آيا در زمان حضرت على(عليه السلام) و معاويه «لعنة اللّه عليه» حقّ و باطل قابل تشخيص نبود!

در يك سو، حضرت على(عليه السلام)، كانون عدالت و عبادت و يارانش، مسلمانانى مخلص از اصحاب پيامبر خدا كه تنها هدفشان جلب رضايت الهى بود و در سوى ديگر معاويه، كانون ظلم و تبعيض و عامل اضطراب و ناپايدارى در كشور اسلامى كه اطرافيانش را با سفره هاى چرب و رشوه و مانند آن نگه داشته است، آيا تشخيص حق از بين اين دو دسته مشكل است! نه، ولى هوى و هوس ها، سفره هاى رنگين، رشوه ها و سكّه ها، مانع تشخيص حق مى شود.

اى پيامبر! تونمى توانى اين ها را نجات بدهى چون خداى آنها هواى نفس آنها است و واى به حال انسانى كه خداى او هوى نفس او شود كه اين خطرناكترين لحظه زندگى اوست.

مورّخ مشهور «ويل دورانت» مى نويسد:

«عدد اشياى پرستيدنى نا محدود است... تقريباً مى توان گفت كه هر حيوانى... در يك گوشه زمين روزى به عنوان خدا مورد پرستش بوده است.(7)» ولى در روايتى آمده است: «اَبْغَضُ اِله عُبِدَ عَلى وَجْهِ الاَرْضِ الْهَوى(8)» ـ طبق اين روايت، بدترين و منفورترين بت پرستى ها، هوى پرستى است.

اين بت، انسان را آلوده بسيارى از گناهان مى كند: شرابخوارى؛ اعتياد؛ دزدى؛ قاچاق؛ آدم كشى؛ غارت و... . در عصر حاضر نيز بسيارى از كشتارهاى دست جمعى، نشأت يافته از پيروى انسان ها از هواى نفس است: قتل عام مردم هيروشيما توسّط آمريكا؛ بمباران شيميايى مردم بى دفاع حلبچه توسّط رژيم بعثى عراق؛ زنده به گور كردن زنان و كودكان بوسنيايى؛ همه اثرات مخرّب حاكميّت هواى نفس بر زندگى بشر است.

خلاصه اين كه، تشخيص حقّ و باطل امر مشكلى نيست مشروط بر اين كه انسان تابع هواى نفس نباشد.

3 ـ سومين پاسخ خداوند به سخنان مشركان آيه مثل است، در اين آيه خطاب به پيامبر اسلام و در پاسخ به سخنان مشركان آمده است: «اَمْ تَحْسَبُ اَنَّ اَكثْرَهُمْ يَسْمَعُونَ اَوْ يَعْقِلُونَ؛ آيا خيال مى كنى كه اين ها گوش شنوا و عقل دانا دارند! نه، اين ها همانند حيوانات از درك و فهم مسائل عاجزند؛ بلكه از چهار پايان گمراه ترند!» يعنى صداى حق و نشانه هاى خداوند سراسر جهان هستى را پر كرده است و آثار خداوند فراوان است، امّا شنيدن صداى حق، گوش شنوا و ديدن آثار حق، چشم بينا و عقل دانا نياز دارد كه كفّار ندارند. اگر تمامى جهان را نور آفتاب فرا گيرد، انسان نابينا قادر به ديدن آفتاب نيست! همچنين اگر انسان ناشنوايى در كنار ساحل دريا ايستاده باشد و امواج سهمگين دريا را نگاه كند، هرگز قادر به شنيدن صداى امواج نيست؛ كفّار نيز چنين اند كه نه حق را مى بينند و نه سخن حق را مى شنوند و مانند حيوانات، بلكه پست تر از آنها هستند.

مشركان كه از شنيدن صداى حق عاجز و از درك آن ناتوانند؛ همانند حيوانات و چهار پا يانند؛ چرا؟

زيرا حيوانات و كفّار از جهاتى مثل هم هستند:

1 ـ حيوان مسائل را درك نمى كند؛ زيرا فهم و شعور ندارد و حركت و كارهايش غريزى است؛ كفّار نيز فهم و شعور ندارند؛ به اين جهت آفتاب حقيقت را نمى بينند.

2 ـ حيوانات احساس مسؤوليّت نمى كنند؛ حيوان مزرعه يتيم، موقوفه، ملك غير و مانند آن نمى شناسد و حساب حلال و حرام را نمى كند و خود را در برابر اين امور مسؤول نمى داند؛ چون درك نمى كند، بنابراين عدم احساس مسؤوليّت، ناشى از عدم درك است؛ كفّار نيز همانند حيوانات، احساس مسؤوليّت ندارند.

3 ـ حيوانات فرمانبردار غريزه اند ـ او نداند غير اصطبل و علف ـ بت پرستان نيز همانند حيوانات تابع هوى و هوسند.

4 ـ حيوانات تا بع منطق نيستند و استدلال نمى فهمند، كفّار نيز از درك استدلال هاى قوى و محكم و در عين حال ساده قرآن مجيد در امور مختلف، مخصوصاً در توحيد و معاد، عاجزند و تنها بر سخن خود پا فشارى مى كنند و آن را تكرار مى كنند.

5 ـ حيوانات سود و زيان خويش را تشخيص نمى دهند، به اين جهت، گاهى به سوى پرتگاه هاى خطرناك مى روند و گاهى به آب و آتش مى زنند و كارهايى از اين قبيل انجام مى دهند؛ زيرا سود و زيان خويش را درك نمى كنند؛ كفّار و مشركين نيز چنين اند؛ آنها نمى فهمند كه عبادت بت ها و پيروى از هوى و هوس براى آنها فايده اى ندارد، و عزّت و سعادت و رستگارى در سايه توحيد است؛ مشركان اين امور را نمى فهمند. به همين لحاظ مشركان و كفّار در امور پنجگانه گذشته به حيوانات تشبيه شده اند.

«بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِيِلا» ـ كفّار و مشركان نه تنها همانند حيوانات فهم و شعور ندارند و احساس مسؤوليّت نمى كنند و بنده هوى و هوسند و تابع منطق نيستند و سود و زيان خود را نمى فهمند؛ بلكه از حيوانات گمراه تر و بدترند؛ زيرا حيوانات از جهات مختلف نسبت به كفّار و مشركين برترى دارند:

1 ـ اگر حيوان در مرحله حيوانيّت مى ماند وترقّى نمى كند، به دليل آن است كه استعدادش بيش از اين نيست؛ امّا انسان داراى استعدادى است كه مى تواند از فرشتگان نيز سبقت بگيرد و به قول شاعر:

رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند

بنگر كه تا چه حدّ است مقام آدميّت

ولى بر اثر لجاجت و تعصّب، در مرحله حيوانيّت باقى مانده است؛ بنابراين مشركين از حيوانات بدترند.

اگر شخص بى سرمايه اى وارد بازار شود و سودى نبرد، مورد ملامت ديگران نخواهد بود؛ امّا شخص سرمايه دارى كه وارد بازار مى شود و هيچ سودى نمى برد، مورد سرزنش است؛ انسانى كه ملائكه بر او سجده كرده اند، انسانى كه خداوند به خاطر آفرينش او به خود آفرين گفت، انسانى كه گل سرسبد موجودات و مخلوقات جهان آفرينش است، اگر سقوط كند، بدون شك بدتر از حيوان است!

2 ـ حيوانات به انسان خدمات زيادى مى كنند: برخى از آنان شيره جان خود را تبديل به شير نموده و تحويل انسان مى دهند شيرى كه به تعبير قرآن در آيه 66 سوره نحل، به قدرت خداوند، از ميان غذاهاى هضم شده و خون، و به صورت خالص و گوارا تقديم انسان مى شود! علاوه بر اين بازدهى، گوشت و استخوان و پشم و پوست و حتّى خون اين حيوانات نيز براى انسان ها يا حيوانات ديگر قابل استفاده است. علاوه بر همه اينها، حيوانات در امر حمل و نقل نيز مؤثّرند و اضافه بر همه اين ها تسليم انسان هستند(9).

امّا اين مشركان هوى پرست، نه تنها فايده اى براى جهان بشريّت ندارند، بلكه ضررهاى فراونى نيز دارند؛ ظلم و گناه، فساد، جنگ و خون ريزى از جمله ضررهاى انسان هوى پرست است، پس چنين انسانى از حيوان بدتر است.

3 ـ حيوانات بر اساس يك برنامه ريزى غريزى حركت مى كنند؛ به عبارت ديگر فرمان خلقت، آنها را به سوى اهدافشان هدايت مى كند؛ اما مشركانِ هوى پرست كه هوى پرستى، هم پرده اى بر عقل آنها كشيده و هم فطرت آنها را پنهان نموده است، به اين جهت، كفّار و مشركان خطر گمراهى شان بيشتراست.

4 ـ حيوان هر چه خطرناك باشد، خطر و ضررش محدود است؛ مثلا گرگ به عنوان يكى از خطرناكترين حيوانات اگر به گلّه اى حمله كند، در نهايت ممكن است چند گوسفند را از بين ببرد؛ امّا هنگامى كه اين انسان هوى پرست سر از فرمان عقل برتافت و به دستور هواى نفس عمل كرد، در هيروشيماى ژاپن يك بمب اتمى مى اندازد و 85000 انسان را در يك لحظه از بين مى برد و تعداد زيادى را مجروح مى كند كه پس از سال ها هنوز آثار آن جنايات از بين نرفته است.

آيا چنين انسان هايى پست تر از حيوانات نيستند!؟

5 ـ حيوانات كار خلاف و زشت خود را توجيه نمى كنند و آن را خوب جلوه نمى دهند، ولى اين بشر دور افتاده از نور هدايت، جناياتش را توجيه مى كند؛ به عنوان نمونه، آمريكاى جنايت كار، پس از ارتكاب جنايت بزرگ خود با بمب اتمى در دو شهر ژاپن، در توجيه جنايتش مى گويد: «اگرما دست به اين بمباران نمى زديم، جنگ طولانى تر مى شد و انسان هاى بيشترى كشته مى شدند!»

نتيجه:

طبق آنچه گفته شد، انسان هوى پرست از حيوان گمراه تر است.

يكى از بزرگان مى گفت: اگر آيه شريفه مذكور نازل مى شد ولى جمله اخير آن (يعنى، بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِيلا) نازل نمى شد من دِق مى كردم! چون حيوانات بمراتب بهتر از برخى انسان هايند؛ امّا ذيل آيه به من آرامش مى دهد.

پيام آيه

عزّت در سايه ايمان

از مجموع آنچه در تفسير اين آيه شريفه گفته شد، استفاده مى شود كه انسان اگر طالب رسيدن به مقام واقعى خويش است و مى خواهد استعدادهاى خويش را بارور كند و از خطر سقوط برهد، بايد در سايه ايمان واطاعت پروردگار حركت كند، و به فرموده امام على(عليه السلام): «اگر عزّت و شكوه مى خواهد، از سايه تاريك گناه به سوى مقام عزّتبخش طاعت الهى گام بردارد.(10)»

پي نوشتها
1 . سوره نازعات، آيه 24.
2 . اين اتّهام اختصاص به برخى از پيامبران ندارد؛ بلكه طبق آيه 52، سوره ذاريات، اتّهام جنون و سحر به تمام پيامبران نسبت داده شده است !
3 . سوره فرقان، آيه 7.
4 . به همين جهت خداوند متعال در آيه 164، سوره آل عمران، بشر بودن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را يكى از منّت هاى الهى بر بشر مى داند.
5 . سوره قصص، آيه 38 .
6 . سوره يونس، آيه 90 .
7 . تاريخ تمدّن، جلد اوّل، صفحه 72 به بعد.
8 . المحجّة البيضاء، جلد 8، صفحه 44.
9 . در آيات 5 تا8 سوره نحل به منافع مختلف حيوانات براى انسان اشاره شده است.
10 . ميزان الحكمة، باب 2710، حديث 12540، مضمون اين روايت از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و امام حسن مجتبى و حضرت صادق(عليهما السلام) نيزنقل شده است.