ناصر مکارم شيرازى
در آيه 39 سوره نور چنين آمده است:
وَالَّذِينَ كَفَرُوا اَعْمالُهُمْ كَسَراب بِقِيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْئَانُ ماءً حَتّى اِذا جائَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَاللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ .
كسانى كه كافر شدند، اعمالشان همچون سرابى در يك كوير است كه انسان تشنه، از دور آن را آب مى پندارد؛ امّا هنگامى كه به سراغ آن مى آيد، چيزى نمى يابد و خدارا نزد آن مى يابد كه حساب او را بطور كامل مى دهد و خداوند سريع الحساب است.
دور نماى بحث
اين آيه برعكس مثل سابق ـ كه طبق يكى از تفاسير در مورد افراد با ايمان بود ـ در مورد كفّار بى ايمان است؛ آنهاكه نور ايمان در دلشان خاموش گشته و بدون ايمان به خداى يكتا و خالق زمين و آسمان اعمالى را انجام مى دهند؛ در اين حال، آيا اعمال اين افراد پذيرفته مى شود، ياچون بى ايمان هستند هيچ عملى، حتّى اعمال نيك آنها نيز
پذيرفته نيست ؟ آيه شريفه در پاسخ به اين پرسش مثلى زده است كه شرح آن خواهد آمد.
شرح و تفسير
«وَالَّذيِنَ كَفَروُ اَعْمالُهُمْ كَسَراب بِقيعَة» ـ براى روشن شدن معناى آيه شريفه لازم است دوكلمه «سراب» و «قيعة» روشن شود.
«سَرابْ» از ماده «سَرْب» به معناى حركت در سراشيبى است؛ عرب، لغات بسيار دقيقى دارد؛ مثلا، براى حركت در سراشيبى، لغت خاصّى و براى حركت در سربالايى، لغت ديگر و براى حركت در زمين هموار، لغت سومى وضع كرده است؛ يعنى، براى حالت مختلف يك عمل، لغات و يژه اى وضع مى كند. به اين جهت براى حركت در سراشيبى كلمه «سَرابْ» وضع شده است و به كسى كه گرفتار سراب مى شود « سَرَبْ» مى گويند. گاهى به حركت آب جارى هم «سَرْب» مى گويند؛ چون آب هميشه در سراشيبى حركت مى كند؛ امّا از نظر علمى سراب شبيه آب است؛ ولى آب نيست.
سراب از نظر علمى، نتيجه شكست نور(1) است.
گرماى زياد سطح زمين سبب رقيق شدن لايه هاى هواى نزديك به زمين مى گردد؛ نورى كه از آسمان از لايه هاى غليظ تر به رقيق تر مى رسد شكسته مى شود تا به حدّى كه بازتاب كلّى مى يابد و رنگ آبى آسمان را منعكس مى كند و در اين صورت لايه هاى نزديك به سطح زمين كه نور را باز مى تابانند مانند سطح آب به نظر مى رسند كه به آن سراب مى گويند.
بعضى از دانشمندان داستان سعى صفا و مروه حضرت هاجر را نيز از همين باب دانسته اند. خلاصه داستان چنين است:
هنگامى كه حضرت هاجر در سرزمين حجاز براى يافتن آب روى كوه صفا رفت، سرابى را روى كوه مروه مشاهده نمود، به همين خاطر دوان دوان به سوى آن حركت كرد؛ امّا آبى نيافت، دوباره به كوه صفا نگاه كرد، سرابى را در آنجا نيز ديد، باز دوان دوان سوى كوه صفاحركت كرد؛ امّا در آنجا نيز آبى نيافت؛ اين رفت و آمد را با تصوّر يافتن آب و مشاهده سراب، هفت بار انجام داد تا اين كه به قدرت خداوند متعال از پائين پاى حضرت اسماعيل چشمه زمزم جوشيدن گرفت و آنها نجات يافتند!(2)
به هر حال، معناى سراب از نظر لغت و علم امروز روشن شد؛ ولى هيچ كدام مورد نظر آيه نيست؛ بلكه مراد از سراب در اينجا، معناى كنايى آن مى باشد كه عبارت است از هرچيزى كه دور نماى جالب و زيبايى دارد؛ ولى توخالى است.
كلمه «قيعه» به معناى بيابان و كوير و جاى بى آب و علف است. در بيان اين كه كلمه «قيعه» جمع است يامفرد، برخى آن را مفرد مى دانند و برخى جمع؛ ولى انصاف اين است كه اين كلمه مفرد است؛ همان گونه كه «سراب» مفرداست.
كسانى كه نور ايمان در دل آنها خاموش شده است و بى ايمانند، اعمال خيرشان، عباداتشان، سجده هايشان، انفاق هايشان، كمك هاى مردمى آنها و... همانند سرابى است كه در بيابانى خشك و سوزان و بى آب و علف خود نمايى مى كند.
«يَحْسَبُهُ الظَّمْئانُ ماءً» ـ «ظَمَأ» به معناى تشنگى است و «ظَمْئَان» انسان تشنه را مى گويند.
سراب به گونه اى جاذب است كه شخص تشنه در بيابان، آن را آب مى پندارد و به سوى آن حركت مى كند.
«حَتّى اِذا جائَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً» ـ انسان تشنه به سوى آب خيالى حركت مى كند تا اين كه به آن محل مى رسد؛ ولى آبى نمى يابد، باز به نقطه اى كه از آنجا حركت كرده بود، مى نگرد، سرابى مى بيند، به آ نجا باز مى گردد؛ ولى بازهم آبى نمى يابد و همچنان تشنه باقى مى ماند، بلكه تشنگى او بر اثر اين رفت و آمدها بيشتر مى شود. كفّار هم مانند اين انسان هاى تشنه اند كه به سوى اعمال خود حركت مى كنند تا در صحنه قيامت از اندوخته هاى خود بهره اى ببرند؛ ولى چيزى نمى يابند و تشنه و دست خالى مى مانند!
«فَوَجَدَ اللّهَ عِنْدَهُ فَوَفّاهُ حِسابَهُ» ـ كفّار پس از مرگ، تشنه اعمال صالح مى شوند؛ از دور، كوهى از اعمال و رفتار خويش را مى بينند، به سوى آن حركت مى كنند؛ امّا هنگامى كه نزديك مى شوند، چيزى نمى يابند؛ بلكه خداوند را آنجا مى يابند (عظمت خداوند، ياعذاب او را)؛ خداوند حسابشان را تصفيه مى كند و جزاى اعمال زشتشان رابه آنها مى دهد.
«وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ» ـ و خداوند در قيامت، بى درنگ به حساب بندگان مى رسد. حساب روز قيامت با محاسبه هاى عادى، خيلى پيچيده به نظر مى رسد كه براى رسيدگى به تك تك آنها نياز به زمان بسيار طولانى است؛ زيرا بررسى رفتارهاى آشكار و پنهان تمام انسان ها از ابتداى خلقت تا قيام قيامت كه با دست، زبان، پا، چشم، قلب، دل، گوش و ساير اعضاى بدن انجام داده اند كار بسيار مشكلى است و زمان زيادى نياز دارد.
ولى در روايتى مى خوانيم كه: «اِنّهُ تَعالى يُحاسِبُ الْخَلائِقَ كُلَّهُمْ فِى مِقْدارِ لَمْحِ الْبَصَرِ؛ خداوند حساب تمام مخلوقات (اوّلين و آخرين را) در يك چشم برهم زدن رسيدگى مى كند.(3) آرى «وَاللّهُ سِرِيعُ الْحِسابِ.
امّا چگونه چنين چيزى ممكن است؟
براى دستيابى به پاسخ اين پرسش لازم است كه به برخى از پديده هاى ساخت بشر توجّه كنيم:
مثلا، جعبه سياهى كه در سيستم هاى حفاظتى هواپيماها جا سازى مى كنند، اين جعبه سياه در واقع يك سيستم نظارتى است كه تمام حركات و دستورات خلبان را با دقّت زير نظر دارد كه در صورت بروز كوچكترين اخلال يا نقص فنّى هواپيما، علت را بى درنگ مشخّص مى نمايد؛ حتّى اگر هواپيما سقوط نمايد و تمام خلبانان آن نيز از بين بروند، اين جعبه سياه علّت سقوط را معلوم مى سازد.
نمونه ديگر، رايانه هاى اطّلاعاتى است، مثلا رايانه هايى كه براى سازمانهاى مختلف جاسوسى با برنامه هاى پيشرفته طرّاحى مى شود، قادرند در مدّت زمان كوتاهى، اطلاعات دقيقى را در اطراف يك حادثه ارائه دهند.
و يا نمونه ساده تر آن، همين دستگاه هاى كامپيوترى كنترل ورود و خروج كارمندان يك اداره است كه با دقّت زيادى زمان ورود، زمان خروج، تأخير ورود و يا غيبت كارمند را با تعيين دقيق روز و ساعت آن معيّن مى نمايد و بر اساس محاسبه دقيق، ميزان حقوق هر كارمند را مشخّص مى سازد.
اعمال انسانى نيز زير نظر دستگاه هاى نظارتى خدواند ضبط و ثبت مى شود، به همين خاطر خداوند متعال بايك نگاه به روح هر انسان، حاصل عمر كوتاه يا طولانى او را به دست مى آورد «وَاللّهُ سَريعُ الْحِسابِ».
معمولا در كارهاى سرعتى دقّت كافى وجود ندارد؛ ولى در اينجا، على رغم سرعت كار، دقّت كافى نيز هست و هيچ چيزى از قلم نمى افتد؛ حتّى سخنان انسان نيز محاسبه مى شود. معاذبن جبل از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) پرسيد: «يا نَبِىَّ اللّهِ وَ اِنّا لَمُؤاخَذُونَ بِما نَتَكَلَّمُ بِه؛ يا رسول اللّه! آيا سخنان و حرف هاى ما نيز در روز قيامت مورد محاسبه قرار مى گيرد ؟ حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) در پاسخ فرمودند: فَهَلْ يَكُبُّ النّاسُ فى النّارِ عَلى مَناخِرِهِمْ اِلاّ حَصائِدُ اَلْسِنَتِهِمْ(4)؛ مگر چيزى غير از سخنان انسان است كه او را با رو به آتش جهنّم مى اندازد؟»
يعنى نه تنها سخنان انسان محاسبه مى شود، بلكه خطرش از ساير اعمال بيشتر است و اگر ساير اعمال، انسان را به صورت طبيعى وارد آتش كند، سخنان، انسان را با رو در آتش مى افكند! مخصوصاً كه بيشترين گناهان كبيره با زبان انجام مى شود؛ بنابراين بايد مواظب تمام اعمالمان باشيم كه در قيامت تك تك آنها مورد حساب و كتاب الهى قرار مى گيرد، مخصوصاً زبان كه خطرش بيشتر است.
نتيجه اين كه، طبق اين آيه شريفه، اعمال كفّار به سرابى تشبيه شده است كه از دور، نمايى دارد؛ ولى وقتى كه به آن نزديك مى شوند، واقعيتّى ندارد و دردى از صاحبش درمان نمى كند.
پيام هاى آيه
1 آيا اين مثل براى دنياى كفّار است، يا براى آخرت آنها؟
سؤال : آيا اعمال كفّار در جهان آخرت همچون سراب است و هيچ فايده اى براى آنها ندارد و يا در دنيا نيز چنين است؟ به تعبيرى ديگر، آيا كارهاى افراد بى ايمان در دنيا و آخرت برايشان بى ثمر است؟
پاسخ : ما معتقديم كه آيه شريفه هم اشاره به دنياى كفّار دارد و هم به جهان آخرت آنها. افراد بى ايمان، اعمالشان در دنيا نيز سرابى بيش نيست.
بشر امروز گرفتار سراب هاى مختلفى است؛ يكى از چيزهايى كه انسان امروز تشنه آن است و مانند آب به سراغ آن مى رود و هنگامى كه به آن مى رسد آن را سرابى بيش نمى يابد، مسأله «آزادى در جهان غرب» است.
اگر جهان غرب را از دور نگاه كنيم، سراب زيبايى به نام آزادى در آن موج مى زند و انسان را به سوى خود مى كشاند؛ ولى هنگامى كه به درون جوامع غربى مى رويم، اثرى از آزادى حقيقى نمى يابيم؛ بلكه آنهارا اسير امور مختلف چون هوى و هوس، مُد، مواد مخدّر، انواع بيمارى هاى جنسى، تبعيض نژادى و مانند آن مى بينيم. اعتياد، چنان انسان را گرفتار مى سازد كه ديگر نه دين برايش مهم است و نه شرف و نه توجّهى به ناموس خواهد داشت. مُد كه با هيچ عقل سليمى سازگار نيست؛ زيرا از لباس و كفش نو فقط به بهانه اين كه از مُد افتاده است، استفاده نكردن و به سراغ كفش و لباس مُد جديد رفتن، نوعى اسراف است كه مورد مذمّت است. هوى و هوس كه چون اُختاپوسى هزار پا، تمام جان او را تسخير كرده و هر گونه حركت معقولى را از او سلب نموده است و...
آرى! آزادى غربى سرابى بيش نيست كه ظاهرى زيبا و باطنى توخالى دارد. زندگى دنياى افراد بى ايمان در همه جهات، بسان سراب است؛ زمانى كه از دور، زندگى اين افراد را مى بينيم، آنها را غرق در سعادت و رفاه مى پنداريم؛ ولى هنگامى كه از نزديك به زندگى آنها نگاه مى كنيم، آنها را غرق در انواع غم ها، غصّه ها، ناراحتى ها و مريضى ها مى يابيم، به گونه اى كه سهم بعضى از آنها از تمام اين مال و ثروت به هنگام شام و ناهار تكّه نان نيم سوخته اى بيش نيست!
در يكى از مطبوعات نوشته بود كه در آمريكا جنگلى وجود دارد به نام «جنگل خودكشى ثروتمندان!» بسيارى از ثروتمندان، در نهايت از سراب هاى مختلف زندگى خسته مى شوند و در آنجا اقدام به خودكشى مى كنند. آيا چنين زندگى هايى جز سراب چيز ديگرى است؟ از دور، خانه و زندگى و بهترين اتومبيل و مناسب ترين شغل و بيشترين امكانات و كارخانه ها و سهام ها و... و از نزديك، بيمارى، اضطراب، نااميدى، پوچى و مانند آن، پس زندگى دنيايى كفّار نيز سرابى بيش نيست.
قرآن مجيد در آيه 7 سوره روم مى فرمايد:
يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ
آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند و از آخرت (وپايان كار) غافلند.
اينها به ظاهر پر فريب زندگى سراب گونه دنيا خيره شده اند و خبر از باطن پوچ و تهى آن ندارند.
پس زندگى كفّار در دنيا و آخرت همانند سراب توخالى است كه نمونه ديگر آن مسأله وحشتناك بيمارى هاى روانى در غرب است. دنياى امروز علم پزشكى بر بسيارى از بيمارى هاى جسمى فائق آمده است؛ بلكه شايد از برخى بيمارى هاى زمان هاى گذشته يك نمونه نتوان يافت؛ ولى امراض روحى و روانى در حال گسترش است و شايد روزى فرا رسد كه يك آدم سالم در سراسر جهان يافت نشود! اين بشر مبتلا به امراض مختلف و گرفتار در سراب دنيا، به جايى خواهد رسيد كه بايد با كمك قرص و آمپول، روزى چند ساعت به خواب برود.
براى گذر از اين دنياى پر فريب و رسيدن به سر منزل مقصود، بايد به نسخه ارزشمند و دقيق طبيب بزرگ اين بيمارى ها حضرت على(عليه السلام) عمل كرد كه فرمودند: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا(5)؛ سبكبال باشيد تابه قافله سعادت برسيد.» در زمان قديم، مسافرين كاروان ها، مخصوصاً در سفرهاى طولانى، در صورتى موّفق مى شدند كه بارى سبك داشته باشند؛ امّا كسانى كه كوله بارى سنگين داشتند و از آن دل نمى كندند در همان مراحل اوّليّه و گذرگاه هاى ابتدايى از قافله عقب مى ماندند ولى كسانى كه سبكبال بودند، براحتى همراه كاروان به سفر ادامه مى دادند و به مقصد مى رسيدند. زندگى دنيا نيز همانند كاروانى است كه به سوى آخرت در حركت است كه در اين مسير فقط كسانى مى توانند به سلامت به منزل مقصود برسند كه سبكبال باشند.
دين اسلام از مسلمانان، اعمال زياد نخواسته است، بلكه اعمال خالص خواسته است؛ بدين جهت در روز قيامت، گاهى كوهى از اعمال را در ترازوى سنجش اعمال مى نهند، ولى هيچ وزنى ندارد؛ حتّى خود اشخاص هم از نظر خلوص نيّت وزن مى شوند. طبق برخى از روايات، در روز قيامت مردان بزرگ جثّه اى در دادگاه خدا حاضر مى شوند كه وزنشان حتّى به اندازه بال مگسى نيست «اِنَّهُ لَيَاْتِى الرَّجُلُ الْعَظِيمُ السَّمِينُ يَوْمَ الْقِيامَةِ لايَزِنُ جَناحَ بَعُوضَة(6)»
بنابراين، آنچه دين مقدّس اسلام به آن اهمّيّت مى دهد، عمق عمل است؛ به همين لحاظ اسلام هيچ گاه توصيه به كثرت و كمّيّت عمل نمى كند، بلكه پيوسته توصيه به كيفيّت و چگونگى آن مى نمايد؛ قرآن مجيد در آيه 7 سوره هود و آيه دوم سوره ملك در اين رابطه مى فرمايد:
«لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً» ـ «احسن عملا» يعنى، به كيفيّت عمل توجّه كنيد.