مثال سى و هفتم : ذات بى مانند خدا

ناصر مکارم شيرازى

سى و هفتمين مثال از مثال هاى شيرين قرآن، آيه 35 سوره نور است، خداوند در اين آيه كه از زيباترين مثال هاى قرآنى است. مى فرمايد:

اَللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَالاَرضِ مَثَلُ نُورِه كَمِشْكوة فيها مِصْباحٌ اَلْمِصْباحُ فى زُجاجَة الزُّجاجَةُ كَاَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَة مُبارَكَة زَيْتُونَة لا شَرْقِيَّة وَ لا غَرْبِيَّة يَكادُ زَيْتُها يُضىءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُور يَهْدِى اللّهُ لِنُورِه مَنْ يَشاءُ وَيَضْرِبُ اللّهُ الاَمْثالَ لِلنّاسِ وَاللّهُ بِكُلِّ شَىْء عَليمٌ.

خداوند نور آسمان ها و زمين است؛ مثل نور خداوند، همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد؛ آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفّاف و درخشنده همانند يك ستاره فروزان، اين چراغ با روغنى افروخته مى شود كه از درخت پر بركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است كه) نزديك است بدون تماس با آتش شعله و رشود؛ نورى است بر فراز نورى؛ و خدا هركس را بخواهد به نور خود هدايت مى كند، و خدا براى مردم مثلها مى زند و خداوند به هر چيزى داناست.

دورنماى بحث

اين مثال از مهمترين مثال هاى قرآن مجيد است كه مفسّران، فلاسفه و عرفا هر كدام تفسيرى خاص بر آن نموده اند. اين آيه، مثال زيبا و رسايى براى ذات بى مانند خداوند متعال زده و خداوند را به نور تشبيه كرده است كه شرح آن خواهد آمد.اين آيه مشتمل بر دو مثال است

مثال اوّل جمله «اَللّهُ نُورُ السّمواتِ وَالاَرضِ» است و بقيّه آيه مثال دوم را تشكيل مى دهد؛ به اين دليل كه ما يقين داريم خداوند، مانند نور و روشنايى محسوس و ملموس نيست، بنابراين بايد گفت: «كافِ» تشبيه در آيه شريفه در تقدير است: اَللّهُ كَنُورِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ؛ خداوند، مانند نور آسمان ها و زمين است.

بنابراين، در جمله اوّل آيه شريفه، هرچند كلمه «مثلِ» يا «كافِ» تشبيه وجود ندارد، ولى چون جسميّت خداوند محال ذاتى است، پس بناچار كاف تشبيه را در تقدير مى گيريم و مى گوئيم: خداوند، مانند نور آسمان ها و زمين است؛ و جمله اوّل خود يك مثال است كه در آن، خداوند به نور تشبيه شده است وادامه آيه، مثال ديگرى براى ذات مقدّس خداست.

آيا مثال زدن براى ذات خداوند جايز است؟

آيا ما حق داريم براى خالق و آفريدگار خود مثال بزنيم و آن موجود معنوى واجب الوجود را با موجودات مادّى ممكن الوجود مقايسه كنيم؟

پاسخ اين سؤال، هم مثبت است و هم منفى؛ با توجّه به آنچه در آيه شريفه فوق آمده است، بيان مثال براى خداوند ذات اشكالى ندارد؛ چون خداوند خود، براى خويش مثال زده است؛ ولى طبق آيه شريفه 74 سوره نحل، بيان مثال براى خداوند ممنوع است؛ خداوند در اين آيه مى فرمايد: «فَلا تَضْرِبُوا لِلّهِ الاَمْثالَ اِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ؛ پس، براى خدا مثال نزنيد، خدا مى داند، و شما نمى دانيد.» طبق اين آيه شريفه، مثال زدن براى ذات پاك خداوند ممنوع است. اينك اين سؤال مطرح مى شود كه با توجّه به ممنوعيّت مثال براى آن ذات بى مثال، چرا در آيه شريفه 35 سوره نور براى خداوند مثال زده شده است؟

پاسخ اين سؤال در ذيل آيه شريفه 74 سوره نحل آمده است. در ذيل آن آيه مى خوانيم: «خداوند مى داند و شما نمى دانيد»؛ يعنى بيان مثال براى خداوند، از جانب خود خداوند مانعى ندارد و بى اشكال است؛ ولى مثال زدن براى آن ذات بى مانند از جانب بندگان جايز نيست؛ زيرا خداوند اگر مثالى براى خود ذكر كند، مثالى خالى از نواقص ممكنات بيان مى كند و مى داند چگونه چنين مثالى بيان كند؛ اما انسان ها نمى دانند كه چگونه مثالى شايسته وجود او بزنند؛ بنابراين نبايد براى او مثال بزنند.

شأن نزول آيه شريفه 74 سوره نحل اشاره به يكى از كارهاى كفّار است؛ آنها براى توجيه بت پرستى خويش مى گفتند: «مَثَل خداوند»، «مَثَل شاه» است و «بت ها» مانند «وزيرانِ» شاه وچون ما دستمان از دامان شاه كوتاه است و به او دسترسى نداريم، به وزيران او كه با شاه تماس دارند و به او دسترسى دارند، متمسّك مى شويم و آن ها را عبادت و پرستش مى كنيم، نه خداوند را.(1)

آيه شريفه در ردّ اين توجيه و مانند آن نازل شد و بيان هر گونه مثلى را از انسان ها براى ذات بى مانند خداوند، غير مجاز اعلام كرده و چنين تشبيه و مثالى را براى خداوند متعال، اشتباه بزرگ و آشكارى مى داند؛ زيرا علّت عدم دسترسى مردم به شاه اين است كه شاه، و به طور كلّى، هر انسانى، از حيث زمان و مكان موجودى ناتوان و محدود است؛ پس امكان دستيابى همه به او نيست؛ امّا خداوندى كه قادر و عالم و حاضر مطلق است و در همه زمان ها و مكانها حاضر است و در قلب همه انسان ها جاى دارد و از رگ گردن انسان به او نزديكتر است، ارتباط و دستيابى به او كار آسانى است. ارتباط با خداوند، نه تنها براى همگان امكان پذير است؛ بلكه از ارتباط با پدر، مادر، همسر، خواهر، برادر و فرزند هم آسانتر است؛ زيرا به خاطر عدم محدوديّت ذات حق تعالى، انسان در هر لحظه اى مى تواند با او به گفتگو بنشيند؛ در حال خواب يا بيدارى، در حال ايستاده يا نشسته، در بيابان يا خيابان و خلاصه در هر زمان و مكان و تحت هر گونه شرايطى، امكان ار تباط با او وجود دارد.

خداوند متعال در آيه 191 سوره آل عمران، هنگام توصيف خردمندان مى فرمايد:

اَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّمواتِ وَ اَلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ؛

همان ها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آنگاه كه بر پهلو خوابيده اند، ياد مى كنند و در اسرار آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند؛ (و مى گويند:) بار الها! اينها را بيهوده نيافريده اى؛ منزّهى تو! ما را از عذاب آتش نگاه دار!

بنابراين ار تباط با خداوند، كار مشكلى نيست تا نياز به واسطه قراردادن بت ها باشد؛ پس نبايد خداوند را به موجودى ضعيف و ناتوان تشبيه كرد؛ خداوندى كه در تمام نمازها با او صحبت مى كنيم و در هر نماز لااقل دوبار او را مخاطب قرار داده و مى گوييم: «اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ» قابل مقايسه با ممكن الوجود نيست.

نتيجه اين كه، مثال براى خداوند، تنها از جانب خود او مجاز است.

البتَّه روشن است كه مثال هايى كه زده مى شود، تنها از جهاتى ما را در شناخت خداوند كمك مى كند؛ ولى هيچ مثالى بيانگر تمام جهات ذات خداوند نيست، «لَيْسَ كَمِثْلهِ شَىْءٌ(2)؛ هيچ چيزى مانند خداوند نيست» چون همه مخلوقات فانى هستند و خدا باقى؛ همه مخلوقات متناهى مى باشند و خداوند خالق نامتناهى؛ تمام مخلوقات ضعيف و جاهلند و خداوند دانا و قدرتمند است.

شرح و تفسير

«اَللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الاَرْضِ» ـ براى روشن شدن اين مثال كه در آن، وجود مقدّس خداوند آسمان ها و زمين را به نور تشبيه نموده است، بايد ويژگى ها و خواصّ نور را بررسى كنيم.

نور آفتاب، كه مصداق بارز و كامل نور است، داراى آثار و ويژگى هاى متعددّى است كه چهار اثر آن از بقيّه مهمتر است:

1 ـ اثر هدايت

هدايت در پرتو نور و روشنايى امكان پذير است حتّى در شب ها نيز از نور ماه و ستارگان استفاده مى كنيم. به همين جهت در شب هاى تاريك، آدم راه به جايى نمى برد. بنابراين اوّلين اثر مهمّ نور، هدايت و راهنمايى است.

2 ـ اثر تربيت

اثر مهمّ ديگر نور خورشيد تربيت است؛ درختان، گياهان، حيوانات، انسان ها و خلاصه تمام موجودات، بدون نور آفتاب پرورش نمى يابند، بنابراين هر جا كه نور نباشد، حيات و زندگى هم نيست. نور آفتاب تا عمق ششصد تا هفتصد مترى اعماق دريا هم نفوذ مى كند و پس از آن ظلمت و تاريكى محض است؛ دانشمندان پيش از اين تصوّر مى كردند كه در ماوراء اين فاصله كه ظلمت و تاريكى است، موجود دريايى زنده اى وجود ندارد؛ ولى پس از مطالعات در اعماق ظلمانى دريا به موجودات زنده ديگرى نيز دست يافتند.

سؤالى كه مى توان در اينجا مطرح كرد اين است كه چگونه اين موجودات بدون نور آفتاب رشد و نمو نموده اند؟

حقيقت اين است كه اين موجودات نيز از نور آفتاب بى نصيب نبوده اند؛ زيرا قسمتى از موادّ غذايى كه در سطح دريا، بر اثر نور آفتاب آماده بهره بردارى مى شود، به اعماق دريا مى رود و موجودات اعماق دريا نيز از آن استفاده مى كنند؛ يعنى خداوند آشپزخانه بزرگى به وسعت سطح درياها براى حيوانات و موجودات در يايى آماده كرده است.

نتيجه اين كه، اثر مهمّ ديگر نور، تربيت و حيات است.

3 ـ ايجاد قدرت و حركت

اثر مهمّ ديگر نور خورشيد، به عنوان كامل ترين مصداق نور، ايجاد قدرت، حركت و انرژى است؛ دانشمندان معتقدند منشأ تمام نيروها و انرژى هاى موجود در جهان، خورشيد و نور آفتاب است. حرارتى كه به وسيله آتش زدن هيزم به دست مى آيد، در واقع نتيجه ذخيره نور آفتاب در جريان رشد و نموّ درختان است كه در هنگام سوختن، اين انرژى آزاد شده و تبديل به نيروى محرّك مى گردد.

ذغال سنگ كه از منابع ديگر انرژى است، انرژى خود را نيز از خورشيد گرفته است؛ زيرا بر اساس كشفيّات دانشمندان، ذغال سنگ، بقاياى بجاى مانده درختانى است كه بر اثر مرور زمان، در دل خاك پنهان گشته و كم كم تبديل به ذغال سنگ شده است.

نفت كه در زمان ما از منابع مهمّ انرژى به حساب مى آيد، انرژى خود را از نور آفتاب مى گيرد؛ زيرا نفت بقاياى به جاى مانده حيواناتى است كه در درياها پرورش يافته اند و سپس اين درياها، بر اثر چين خوردگى هاى زمين از بين رفته و حيوانات آن در زمين دفن شده اند و با گذشت زمان تبديل به نفت شده اند؛ روشن است كه حيوانات از گياهان تغذيه مى شوند و گياهان نيز در پرتو نور آفتاب رشد و نمو مى كنند.

برق، يكى ديگر از منابع مهمّ انرژى نيز انرژى خود را از خورشيد مى گيرد. آب دريا به وسيله نور خورشيد تبخير شده و به آسمان مى رود، سپس اين بخارها تبديل به باران شده و بر سطح زمين مى بارد؛ قطرات باران تبديل به جويبار و رودخانه گشته و در پشت سدهاى دست ساخت انسان ها جمع مى شود و سپس از دريچه هاى مخصوصى خارج گشته و با به حركت در آوردن توربين هاى برق، توليد انرژى الكتريكى مى كند.

بادها، يكى ديگر از منابع انرژى نيز بر اثر نور آفتاب ايجاد مى شوند.

نتيجه اين كه، تمام نيروها و قدرت ها و انرژى ها در عالم مادّه، از نور آفتاب نشأت مى گيرد.

4 ـ رفع موانع حيات

اثر مهمّ ديگر نور آفتاب، ميكروب زدايى در سراسر زمين است. نور خورشيد تمام كره زمين را ضدّ عفونى مى كند و آنچه دشمن حيات موجودات زنده جهان است، با تابش نور آفتاب از بين مىورد. اگر نور آفتاب نبود، زمين تبديل به يك بيمارستان و سپس قبرستان بزرگ مى شد.

نتيجه اين كه، هدايت، تربيت، ايجاد قدرت و انرژى و رفع موانع حيات و زندگى، از آثار مهمّ نور آفتاب است.

با توجّه به آثار چهار گانه نور، اينك به شرح آيه شريفه مى پردازيم تا روشن شود كه چرا و چگونه خداوند عالم، مانند نور آسمان ها و زمين است.

همان گونه كه نور مايه هدايت است، خداوند نيز هدايت و راهنمايى تمام موجودات مادّى و معنوى جهان هستى را به عهده دارد؛ در آيه 50 سوره طه آمده است:رَبُّنَا الَّذى اَعْطى كُلَّ شَىْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى

پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى آنچه را كه لازمه آفرينش او بوده، داده؛ سپس هدايت كرده است.

خداوند هر موجودى را به شكلى هدايت مى كند، برخى را غريزى، برخى را الهامى و بر خى ديگر را در پرتو تعليمات پيامبران و اوصياء آنان هدايت مى كند و به هر حال همه موجودات عالم مشمول هدايت پروردگارند. اگر هدايت او نباشد، هيچ كس راه به جايى نمى برد؛ به عنوان مثال، پرندگانى وجود دارند كه هرگز پدر و مادر خود را نمى بينند، چون مادران آنها، قبل از آن كه جوجه ها سر از تخم بيرون آورند، مى ميرند؛ ولى اين جوجه تازه به دنيا آمده كه مادر خود را حتّى براى يك لحظه نديده است، تمام برنامه هاى زندگى خود را مى داند؛ چگونگى پرواز، نحوه تهيّه غذا، ساختن آشيانه، كيفيّت تخم گذارى و حفظ آن و حتّى تهيّه آذوقه براى فرزند خود كه پس از مرگ او سر از تخم در مى آورد را به خوبى مى داند. اين جوجه كه هرگز پدر و مادرش را نديده است، چگونه اين برنامه ها را مى داند و به آنها عمل مى كند؟ آيا اين همان هدايت غريزى و تكوينى موجودات از سوى خداوند عالم نيست؟ «اَلَّذىِ أعْطى كُّلَ شَىءخَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»!

ما انسان ها نيز هم مشمول هدايت تكوينى و هم مشمول هدايت تشريعى خداوند عالم هستيم. چه كسى به نوزاد انسان ياد داده است كه پستان مادر را بگيرد و بمكد؟ و يا در هنگام گرسنگى و احساس نياز به كمك مادر، گريه كند؟ اينها هدايت تكوينى است. و هدايت تشريعى انسان ها نيز به وسيله پيامبران و امامان انجام مى شود.

بنابراين، همان گونه كه خورشيد، موجودات را پرورش داده و تربيت مى كند، خداوند عالم نيز تمام موجودات را پرورش داده و تربيت مى كند؛ بدين جهت او را «ربّ العالمين» مى خوانيم و در هر نماز دوبار اين جمله زيبا را تكرار مى كنيم.

در مورد انسان، تربيت الهى از لحظه انعقاد نطفه، شروع مى شود و تا پايان عمر او ادامه مى يابد و اگر يك لحظه، عنايت الهى از ما قطع گردد، همگى نابود مى شويم؛ به اين جهت، زندگى تمام موجودات جهان هستى به دست با كفايت خداوند متعال است.

اثر ديگر نور خورشيد، قدرت و قّوت و انرژى آن بود؛ خداوند عالم نيز منشأ و عامل تمام انرژى هاى جهان است؛ حتّى خورشيد هم با تمام عظمت و بزرگى اش، مخلوق خداوند است و انرژى خود را از ناحيه خداوند مى گيرد و اگر يك لحظه فيض خداوند، قطع گردد، چيزى از خورشيد باقى نخواهد ماند؛ پس «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ العَلِىّ العَظِيمِ». خداوند بزرگ است كه توان حركت و تكاپو را به مخلوقات داده است و تنها اوست كه قادر بر رفع يا ايجاد موانع مادّى در انجام كارها و حوادث است؛ اگر او اراده كند، تمام قدرت ها از بين مى رود؛ امّا در مقابل قدرت خداوند، اين بشر آن قدر ضعيف و ناتوان است كه گاهى يك ميكروب، كه با چشم قابل ديدن نيست، او را از پاى در مى آورد. امّا خداوند تمام موانع حيات را براى زندگى انسان برطرف مى كند.

بنابراين، دقّت در جملاتى مانند، «لا حَوْلَ وَلا قُوّةَ اِلاّ بِاللّه» يا «بِحَولِ اللّهِ وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُد» ما را به اين باور مى رساند كه اگر يارى خداوند برداشته شود، انسان بيچاره است؛ انسان آن قدر ضعيف و ناتوان است كه با كوچكترين بيمارى، گاهى حتّى توانائى حفظ آب دهانش را نيز از دست مى دهد.

اثر ديگر خورشيد از بين بردن آفات و موانع حيات است؛ خداوند متعال نيز موانع حيات را از بستر زمين جمع و نابود مى كند تا بشر و ساير حيوانات، قادر به ادامه زندگى باشند؛ به عنوان مثال، يكى از منابع تغذيه انسان، ماهيان درياست، اين ماهيان آن قدر تخم گذارى مى كنند كه اگر تخم هاى اضافى نابود نشود، تمام سطح درياها را مى گيرد و امكان حركت در درياها سلب مى گردد، ولى خداوند براى برطرف كردن اين مانع بزرگ، موجودات ديگرى در درياها آفريده است تا اين تخمهاى اضافى را كه مانع حياتند، بخورند؛ يابعضى از گياهان آن قدر سريع رشد مى كند كه در مدّت زمان كوتاهى مى تواند سطح يك شهر را بپوشانند. يا برخى حيوانات هستند كه فوق العاده تكثير و توليد مثل مى كنند و جاى براى زندگى انسان نمى گذارند؛ ولى خداوند اين موانع را برطرف مى كند. ميكروب هاى كشنده اى كه در اثر هواى آلوده و كثيف شهرها  در طول شبانه روز بر چشمان انسان ها مى نشيند قادرند كه خيلى زود او را نابينا كنند؛ ولى خداوند اشك را به عنوان يك مادّه ضدّ عفونى آفريده است تا چشم انسان را همواره ضدّ عفونى كند. آب دهان نيز خاصيّت ميكروب كشى و دفع  آفات دارد.

نتيجه اين كه، خداوند همانند نور منشأ هدايت، تربيت، نيرو، قدرت و ازبين برنده موانع است بدين جهت «اَللّهُ نُورُ السّماواتِ وَالاَرْضِ».

چيزهايى كه به نور تشبيه شده است

در آيات و روايات چيزهاى زيادى به نور تشبيه شده است كه به پنج نمونه آن، اكتفا مى كنيم:

1 ـ ذات پاك خداوند؛ «اَللّهُ نُورُالسّماواتِوَالاَرْضِ» كه شرح آن در مباحث قبل گذشت.

2 ـ قرآن مجيد؛ در آيه 15 سوره مائده آمده است: «قَدْ جائَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ؛ از سوى خداوند براى شما قرآن، كه نور و روشنايى معنوى است، آمده است». قرآن در اين آيه به نور تعبير شده است.

3 ـ پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) نيز در آيه 46 سوره احزاب به نور تشبيه شده است. «وَداعِياً اِلَى اللّه بِاِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيِراً؛ (اى پيامبر...) و تورا دعوت كننده به سوى خدا، و چراغى روشنى بخش به فرمان او قرار داديم.»

4 ـ ائمّه هدى(عليهم السلام) نيز نور هستند و پرتو افشان ظلمت ها و تاريكى ها مى باشند؛ در زيارت جامعه كبيره آمده است: «خَلَقَكُمُ اللّهُ اَنْواراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينِ؛ اى امامان بزرگوار! خداوند شمارا نورهايى در اطراف عرش خويش آفريده است.»

5 ـ علم نيز نورى است كه خداوند آن را در قلب هركس كه بخواهد مى تاباند «اَلْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللّهُ فِى قَلْبِ مَنْ يَشاءُ؛ علم نورى است كه خداوند در قلب هركسى كه بخواهد (و حكمتش اقتضاء كند) بسرعت وارد مى كند(3)».

لازم به ذكراست كه علم از نظر حصول، دو گونه است:

الف ـ علم اكتسابى و تحصيلى، همان علومى كه در حوزه ها و دانشگاه ها در سايه تلاش و كوشش به دست مى آيد.

ب ـ علم الهى و اعطايى كه خداوند آن را تنها در قلب هاى آماده كه مملو از عشق خدا و پاك و پاكيزه است، قرار مى دهد كه اين علم، اكتسابى نيست.

آنچه گذشت، پنج نمونه از چيزهايى بود كه تشبيه به نور شده بود؛ ولى وقتى دقّت مى كنيم، همه آن به يك نقطه مشترك بر مى گردد؛ قرآن كه كلام خداوند است، به ذات خدا باز مى گردد؛ پيامبر، رسول و فرستاده خدا نيز به خداوند برمى گردد. ائمّه نيز جانشينان رسول خدا هستند؛ پس آنها هم به خدا باز مى گردند، علم هم نورى است كه توسّط خداوند در قلب هاى آماده جاى مى گيرد؛ بنابراين، همه اين ها به انوار الهى بازگشت مى كنند.

«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوة فيِها مُصْباحٌ...» ـ همان گونه كه گذشت آيه شريفه 35 سوره نور، در واقع دو مثال است؛ مثال اوّل، جمله اوّل آيه است: «اَللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ» كه بحث آن به طور مفصّل گذشت و امّا مثال دوم از «مَثَلُ نُورِهِ...» شروع مى شود و تا پايان آيه ادامه دارد.

در باره مثال دوم بحث هاى زيادى شده است و هركسى از ديدگاه تخصّصى خويش به آيه نگريسته است؛ علماء علم كلام از ديدگاه كلام؛ فلاسفه از ديدگاه فلسفه؛ عرفا از ديدگاه عرفان؛ مفسّران از ديدگاه علوم قرآن و... آن را تفسير و تحليل نموده اند كه به برخى از ديدگاه ها اشاره خواهيم نمود، ولى قبل از تفسير آيه شريفه، توضيحى پيرامون «چراغ» لازم است.

1 . اين روايت به نقل از امام صادق(عليه السلام) در مصباح الشّريعه، صفحه 16، آمده است؛ ولى با اندكى تغيير ـ يعنى به جاى «من يشاء»، جمله «مَنْ يُريدْ» ـ در «الوافى»، جلد اوّل، صفحه 10، نيز آمده است.

چراغ در طول تاريخ

بشر قبل از اختراع آتش در تاريكى و ظلمت به سر مى برد و تنها از نورهاى طبيعى همانند خورشيد و ماه وستارگان و... استفاده مى كرد؛ ولى كم كم انسان با مشاهده جرقه هايى كه بر اثر اصطكاك دو شىء ايجاد گشته و گاهى نيز با شعلهور شدن موادّ خشك كه قابليّت سوختن را داشتند سبب افروختن آتش مى شد، بزرگترين و مهم ترين نعمت الهى را كشف كرد كه حاصل آن دگرگونى عظيم در روند حيات بشرى در ابعاد مختلف بوده است تا جايى كه امروز مى توان ادّعا كرد كه مهم ترين عامل پيشرفت صنعتى بشر و تسهيل در زندگى اجتماعى انسان ها، كشف آتش بوده است؛ انسان به دنبال دستيابى به آتش توانست علاوه بر استفاده از گرماى آتش، از نور آن نيز براى روشنايى شب هاى تاريك خويش استفاده نمايد. استفاده از وسايلى كه بشر براى روشنايى محيط اطراف خويش از آنها بهره مى جست كم كم تكامل يافت تا اين كه عصر جاهليّت و پس از آن، عصر ظهور و بروز اسلام ـ كه مورد بحث آيه شريفه است ـ فرا رسيد. چراغ هايى كه در عصر نزول اين آيه شريفه وجود داشته است از پنج بخش تشكيل مى شد:

1 ـ فتيله چراغ : كه باعث جذب موادّ سوختنى و افروختن شعله چراغ مى شد كه در آيه شريفه از آن به «مصباح» تعبير شده است؛

2 ـ حباب و شيشه چراغ: كه روى فتيله قرار مى گرفت تا هوا را تنظيم كند؛ چون فتيله در شرايط عادى و بدون حباب دود مى كند و به درستى نمى سوزد و باعث آلودگى فضاى اتاق و سياه شدن در و ديوار مى شود؛ از سوى ديگر، روشنايى كافى و مناسبى نيز ندارد؛ ولى با گذاشتن حباب روى آن، هوا تنظيم شده و نور بيشترى مى دهد و علاوه براين كه باعث آلودگى فضاى اتاق و كثيفى در و ديوار نمى شود، مادّه سوختنى آن نيز به طور كامل مى سوزد.

3 ـ چراغدان: كه در آيه شريفه از آن به «مشكوة» تعبير شده است.

چراغ مذكور در شرايط عادى خوب است؛ ولى هنگامى كه هوا نامساعد و طوفانى باشد خاموش مى شود و يا اگر چيزى باشيشه اش برخورد كند، مى شكند؛ پس، نياز به مكانى دارد تا در آن محفوظ بماند؛ بدين جهت چراغدان براى چراغ ساخته شد؛ اين چراغدان ها دو رقم بوده اند:

الف: چراغدان هاى سيّار؛ اين چراغدان ها داراى محفظه مكعب مستطيل شكلى بودند كه تمام اطراف آن را شيشه احاطه كرده بود و پنجره اى داشت كه چراغ را از آنجا، داخل چراغدان مى گذاشتند؛ اين نوع چراغدان ها قابل حمل و نقل بود.

ب: چراغدان هاى ثابت كه قابل حمل و نقل نبود؛ اين چراغدان ها اغلب در جايى كه طاقچه يا پنجره اى بود، ساخته مى شد، بدين شكل كه دو سوى پنجره، كه يك طرف آن به سمت حياط و سمت ديگرآن به طرف خانه بود، شيشه اى نصب مى شد و از بالاى آن محفظه اى براى ورود و خروج اكسيژن و دريچه اى نيز براى نهادن چراغ در چراغدان تعبيه مى شد. گاهى هم فقط در قسمت بيرونى پنجره كه به سمت حياط بود، شيشه اى نصب مى شد؛ ولى قسمت داخلى كه به طرف اتاق بود، باز مى ماند. در هر حال چراغدان مانع خاموش شدن چراغ و نيز مانع برخورد چيزى باشيشه چراغ مى باشد.

4 ـ مادّه سوخت: علاوه برفتيله و شيشه و چراغدان، چيزى ديگرى نيز براى يك چراغ لازم است و آن مادّه سوختنى است كه از طريق فتيله جذب مى شود و در انتهاى آن به وسيله جرقّه اى روشن مى شود.(4)

5 ـ منبع سوخت و انرژى: روغن زيتون مادّه سوخت چراغ و انرژى آن بود؛ ولى هر انرژى يك منبع و مولّدى لازم دارد و منبع روغن زيتون درخت زيتون است. در نتيجه، درخت زيتون، چراغدان، شيشه، و چراغ، پنج عاملى است كه دست به دست هم مى دهند تا توليد نور و روشنايى نمايند و در آيه شريفه به آنها اشاره شده است.

1 . در قديم روغن هاى مختلفى به عنوان مادّه سوخت استفاده مى شد؛ ولى بهترين مادّه سوخت روغن زيتون بود كه هم خوب مى سوخت و دود نمى كرد و هم بوى مطبوع و دوام مناسبى داشت و زود تمام نمى شد.

شرح و تفسير

«مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوة فِيها مِصْباحٌ اَلْمِصْباحُ فِى زُجاجة» ـ مثل نور الهى، مثل چراغدانى است كه در آن، چراغى وجود دارد و آن چراغ داخل حباب و شيشه اى است.

«اَلزُّجاجَةُ كَاَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّىُّ» ـ شيشه و حباب اين چراغ بسيار نورانى، درخشان، صاف و تمييز است و مانند ستاره درخشان آسمان، درخشنده و نورانى است.

«يُوْقَدُ مِنْ شَجَرَة مُبارَكَة زَيْتُونَة لا شَرْقِيِّة وَ لا غَرْبِيَّة» ـ منبع انرژى و سوخت اين چراغ، درخت پربركت زيتون است؛ درختى كه نه در سمت شرق باغ است كه به هنگام طلوع آفتاب در سايه قرار گيرد و نه در سمت غرب باغ است كه به هنگام مغرب از نور آفتاب محروم شود؛ بلكه در وسط باغ قرار دارد و كاملا از نور آفتاب و هواى آزاد استفاده مى كند.

«يَكادُ زَيْتُها يُضِىءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» ـ مادّه سوخت اين چراغ و انرژى آن روغن زيتون بسيار خوبى است كه از همان درخت مذكور گرفته مى شود، اين روغن بقدرى صاف و زلال و خوب است كه گويا بدون كبريت نيز شعلهور گشته وروشنايى مى بخشد؛ يعنى مادّه سوخت اين چراغ، كه از آن درخت مبارك است، در نهايت خلوص است.

«نُورٌ عَلى نُور يَهْدِى اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» ـ نور فتيله، نور حباب، نور چراغدان هركدام نورى است و هنگامى كه داخل هم مى شوند نورى روى نور ديگر نهاده مى شود و خداوند هركس را كه بخواهد به سوى نور خودش هدايت مى كند. «وَيَضْرِبُ اللّهُ الاَْمْثالَ لِلنّاسِ وَاللّهُ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمٌ» ـ خداوند اين مثال ها را براى مردم بيان مى كند تا مفاهيم عالى و معقول را بخوبى درك كنند و خداوند برهمه چيز آگاهى دارد.

پيام هاى آيه

1 -منظور از نور خدا چيست؟

همانگونه كه گذشت «نورخدا» در آيه شريفه به چراغى با خصوصيّات پنجگانه فوق تشبيه شده است، منظور از «نورخدا» در اين مَثَل چيست؟

مفسّران نظرات مختلفى ابراز داشته اند؛ امّا نظريّه معروفى كه با عقيده متكلّمان نيز سازگار است، اين است كه منظور «نور ايمان» است.

نور ايمان، شعله فروزنده و مصباحى است كه در «زجاجه» و «حباب» قلب انسان قرار دارد و قلب و نور ايمان در چراغدانى به نام استخوان هاى محكم سينه قرار دارند. «مشكوة» سينه مؤمن است و «زجاجه» قلب او و «مصباح» نور ايمان شعلهور و فروزان در قلب مؤمن. شعله نور ايمان در قلب مؤمن از درخت پر بركتى، مواد سوختى خود را تأمين مى كند. مادّه انرژى زاى نور ايمان، كلمات نورانى قرآن مجيد و روايات معصومين(عليهم السلام) است؛ يعنى آيات و روايات همانند روغن زيتون براى چراغ است كه چراغ ايمان را در درون قلب انسان شعله ور مى سازد و بدين وسيله نورانيّتش روز به روز تقويت مى شود؛ بنابراين، مؤمن هرچه به آيات و روايات نزديكتر شود، نورانيّت او بيشتر مى شود.

مادّه انرژى زاى چراغ ايمان (آيات و روايات) از شجره مباركه وحى نشأت گرفته است كه نه شرقى است و نه غربى، نه جنبه مادّه محض دارد و نه معنوى محض است، و همه چيز را تحت پوشش خود قرار مى دهد؛ اين مادّه انرژى زا بسيار زلال و صاف و خالص است، خطايى در آيات قرآن و كلمات معصومين نيست، فروزان و روشن است. نيازى به مادّه ديگرى ندارد كه آن را بر افروخته كند. آيات و روايات، هر كدام نورى است روى نور، آيات الهى در قرآن مجيد نور است، كلمات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)نورى بر نور آيات الهى و كلمات معصومين «نُورٌ عَلى نُور» است . خداوند هركس را كه بخواهد به وسيله وحى الهى و آيات و روايات هدايت مى كند. خداوند مثل هاى زيبايى براى مردم مى زند و او مى داند چه مثل هاى بزند.

خلاصه اين كه، مطابق اين تفسير، منظور از «نورخدا» در آيه مثل «نور ايمان» است. شاهد براين تفسير اين كه در برخى از آيات قرآن، از نور ايمان به نور تعبير شده است؛ مثلا، در آية الكرسى آمده است:

اَللّهُ وَلِىُّ الِّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ وَالَّذيِنَ كَفَروُا اوْلِيائُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلىَ الظُّلُماتِ(5)

خداوند سرپرست مؤمنان است، آنها را از ظلمت و تاريكى به نور ايمان مى برد؛ ولى كسانى كه كفر ورزيدند، اولياء و سرپرست هاى آنها طاغوت است كه آنها را از نور ايمان به سمت ظلمات مى برند.

علاوه بر اين، روايات هم دلالت بر نور بودن كلمات معصومين دارد؛ بنابراين، مقصود از نور الهى، نور ايمان است.

 2 -منظور از «يَهْدِى اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» چيست؟

سؤال : آيا خداوند هركس را كه بخواهد، بدون حساب و كتاب هدايت مى كند؟ يا هدايت الهى براساس حكمت و حساب و كتاب، شامل افرادى مى شود كه مشيّت الهى به آن تعلّق بگيرد؟

پاسخ : مشيّت الهى همواره تابع حكمت الـهيّه است؛ و حكيم روى حساب و كتاب هدايت مى كند. سلمان فارسى كه راه طولانى بين ايران و مدينه را با هزاران زحمت و مشكلات فراوان براى ديدار پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و پذيرش دين مقدّس اسلام طى مى كند و در مدينه در انتظار ديدار حضرت مى نشيند و از اوّلين كسانى است كه دعوت پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) را لبّيك مى گويد و تا آخرين لحظات عمرش در دفاع از عقيده اش كوشا و جدّى بوده است، مشمول هدايت الهى است؛ امّا ابولهب ها وابوسفيان ها كه در كنار پيامبر(صلى الله عليه وآله)بوده اند و همه روز او را مى ديدند و مكررّ آيات الهى را مى شنيدند و باز در برابر حضرت مقاومت و لجاجت مى كردند، مشمول هدايت الهى نمى شوند و روشن است كه هيچ كدام بى حكمت نيست. سلمان در مسير ايران تا مدينه كه براى پذيرش آئين اسلام آن را طى مى كند زحمات طاقتفرسائى را متحمّل مى شود، به گونه اى كه چندين بار در اين مسير به بردگى گرفته مى شود و شكنجه هاى فراوانى را تحمّل مى كند ولى باز باتلاش و كار فراون، خود را آزاد مى كند؛ پس او لياقت هدايت الهى را دارد؛ امّا آن متعصّبان هوى پرست لجوجى كه تعصّب و لجاجت و خود برتربينى، بين آنها و حق، پرده اى افكنده كه مانع رسيدن نور ايمان به قلوبشان است به همين خاطر از هدايت الهى بى بهره اند.

نور آفتاب هر قدر قوى باشد، نابينا از روشنايى آن بهره اى نمى برد و اين نقص نور آفتاب نيست، بلكه اشكالى بر چشم نابينا است، خفّاش ها كه از آفتاب و نور گريزانند و هنگام روشنايى نور آفتاب، به گوشه اى تاريك مى خزند و در تاريكى شب به پرواز در مى آيند، خود لياقت نور را ندارند؛ حال اگر شبپره، وصف آفتاب نخواهد، آيا از رونق بازار آفتاب مى كاهد؟

نور به هر حال نور است، مابايد خود را مهيّاى بهره بردارى از آن كنيم؛ رذايل اخلاقى را از خود دور كنيم تا لياقت هدايت الهى را پيدا نماييم؛ بنابراين «يَهْدى اللّه لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» يعنى خداوند هر كس را كه لياقت داشته باشد به سوى نور خود هدايت مى كند. «وَاللّهُ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمٌ» يعنى خداوند عالِم مى داند چه كسى لياقت دارد تا او را مشمول هدايت خويش گرداند و چه كسى لياقت ندارد تا از هدايت الهى محروم بماند؛ و به تعبير ديگر، در هر كارى كه انسان بخواهد موفّق شود، بايد عاشق آن كار باشد؛ كسى كه خواهان هدايت الهى است بايد عاشق خدا باشد و دست از هوى وهوس و پيروى شيطان بردارد.

شخصى به خدمت يكى از بزرگان رسيد و از اين كه توفيق ديدار حضرت حجّة ابن الحسن ـ روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه ـ را نداشت گله كرد و گفت: چرا من كه عاشق امام زمان«عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف» هستم، حتّى در عالم رؤيا و خواب، چهره پر نور آن حضرت را نمى بينم؟

آن مرد بزرگ گفت: راهى به تونشان مى دهم تاموفّق شوى! امشب غذاى بسيار شورى تهيّه كن و آن را بخور و بعد از غذاهم اصلا آب نخور و با همين حالت بخواب!

اين شخص طبق دستور آن مرد بزرگ عمل كرد و در حالى كه بسيار تشنه بود، به رختخواب رفت؛ تشنگى خواب را از او ربوده بود، ولى به هر حال به خواب رفت، در عالم خواب نهرهاى فراوان، جويبارهاى مختلف، چشمه هاى جوشان و خلاصه درياهايى از آب ديد، هرچه در خواب مى ديد آب بود و آب! صبح كه از خواب برخواست، با خود گفت: به دستور اين آقا عمل كردم، جز آب چيزى در خواب نديدم. جريان را به آن مرد بزرگ گفت، او در جواب گفت: تو ديشب واقعاً تشنه و مشتاق آب بودى، بدين جهت در تمام خواب، رؤياى آب مى ديدى، اگر واقعاً مشتاق رؤيت جمال مبارك امام زمان «عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف» هم باشى و تشنه ديدارش، ايشان را هم خواهى ديد.

اين بحث را با روايت زيبايى از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)به پايان مى بريم: حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)در مورد طعم ايمان مى فرمايد:

«ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيه ذاقَ طَعْمَ الاِيمانِ: مَنْ كانَ لا شَىْءَ اَحَبُّ اِلَيْهِ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ مَنْ كانَ لاَِنْ يُحْرَقَ بِالنّارِ اَحَبُّ اِليْهِ مِنْ اَنْ يُرتَدَّ عَنْ دِينِهِ، وَ مَنْ كانَ يُحِبُّ لِلّهِ وَيُبْغِضُ لِلّهِ(6)»

كسى كه داراى سه خصلت باشد، طعم ايمان را مى چشد (از اين تعبير استفاده مى شود كه ايمان طعمى دارد، طعمى كه حلاوتش با هيچ چيز قابل مقايسه نيست):

1 ـ كسى كه هيچ چيز نزد او محبوب تر از خدا و پيامبر نيست؛ سرِ چند راهى هاى حيرت و تحيّر فقط به آنچه خدا مى خواهد توجّه مى كند؛ نه آنچه زن و فرزند و هوى و هوس و همسايه و دوست و آشنا و فاميل و مانند آن مى گويند!

2 ـ كسى كه اگر دريايى از آتش برايش فراهم كنند و او را مخيّر كنند كه يا از دين و آئينش دست بردارد و يا در در اين آتش گام نهد، آتش را انتخاب كند و لحظه اى مرتد نشود!

3 ـ كسى كه دوستى هايش براى خدا و دشمنى هايش نيز براى رضاى خداست؛ پيوندش با خلق خدا، بر اساس ارتباطش با خدا پى ريزى مى شود؛ دوستان خدا را دوست مى دارد و دشمنانش را دشمن.

كسى كه اين سه چيز را داشته باشد طعم ايمان را مى چشد.

در مقابل، روايت ديگرى از نبىّ مكرّم اسلام(صلى الله عليه وآله) چنين نقل شده است :مَنْ كانَ اَكْثَرُ هَمِّهِ نَيْلُ الشَّهَواتِ نَزَعَ مِنْ قَلْبِهِ حَلاوَةَ الاِيمانِ(7)

كسى كه بيشترين همّتش رسيدن به شهوات و هوى و هوس باشد، خداوند حلاوت و لذّت ايمان را از قلب او مى گيرد.

راه هست و چاه و ديده و دنيا و آفتاب *** تا آدمى نگاه كند پيش پاى خويش

چندين چراغ دارد و بيراه مى رود *** بگذار تابيفتد و بيند سزاى خويش

چگونه ايمان خود را تقويت كنيم؟

سؤال : با توجّه به اهمّيّت فوق العاده ايمان، چه كنيم تا ايمانمان تقويت شود يا چگونه نور ايمان را در قلب و دلمان شعله ورتر كنيم؟

پاسخ : راه هاى متعدّدى براى تقويت ايمان وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره  مى شود:

1 ـ آشنايى با قرآن

هر چه بيشتر با قرآن آشنا شويم، ايمانمان قوى تر مى شود و هرچه از اين منبع نور و سعادت فاصله بگيريم شعله ايمان ضعيف تر مى گردد. اين مطلب با صراحت در آيه شريفه دوم سوره انفال آمده است :

اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِ ينَ اِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ اِيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكّلُونَ.

مؤمنان تنها كسانى هستند كه هر گاه نام خدا برده شود، دلهايشان ترسان مى گردد؛ و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده شود، ايمانشان فزون تر مى گردد؛ و تنها بر پروردگار شان توكّل دارند.

خوانندگان محترم سعى كنيد روز به روز با قرآن مجيد بيشتر آشنا شويد، قرآن را تلاوت كنيد، ترجمه آن را مطالعه نماييد، به سراغ تفسير قرآن برويد، مخصوصاً در زمان ما كه ترجمه ها و تفسيرهاى خوبى از قرآن مجيد به زبان فارسى منتشر شده است. برخى از مسلمانان با وجود اين كه در ميان كفّار زندگى مى كنند امّا به همين وسيله، شعله نورانى ايمان خود را حفظ كرده اند و بلكه آن را شعله ورتر ساخته اند.

2 ـ دقّت در اسرار آفرينش

دنيايى كه ما در آن زندگى مى كنيم مملوّ از آيات و نشانه هاى خداست، اگر در گذشته مى گفتند:

برگ درختان سبز در نظر هوشيار

هر ورقش دفترى است معرفت كردگار

امروز بايد گفت: هر ورقش كتابخانه اى است در نظر هوشيار! يعنى اگر انسان تنها روى همين «برگى» كه هر روز در كوچه و خيابان پا بر آن مى نهد و بى توجّه از كنار آن عبور مى كند، مطالعه و دقّت كند، براى شناخت خداوند كافى است.

دانشمندان مى گويند:

اگر برگ درختى را زير ميكروسكوپ قرار دهيد، در مى يابيد كه اين برگ داراى چند طبقه است، كه هر طبقه آن ساختمانى مخصوص به خود و وظايف و مسؤوليّت هاى خاصّ خود را دارد؛ در اين برگ كوچك، يك شبكه لوله كشى بزرگ و پيچيده و منظّمى وجود دارد كه مهندسان يك شهر بزرگ نمى توانند چنين شبكه آبرسانى را طرّاحى كنند. هر ورقش كتابخانه اى است معرفت كردگار!

براى رسيدن به اين منظور جوانان مى توانند از كتاب هاى انسان شناسى، زيست شناسى، حيوان شناسى و مانند آن كه در دوره دبيرستان و مانند آن تدريس مى شود استفاده كنند. هرچه در اسرار آفرينش دقّت بيشترى شود، شناخت زيادتر مى گردد و ثمره اين شناخت، عشق به خداست و ميوه عشق به خدا، مصونيّت از خطا و گناه است.

3 ـ تقوى و پرهيز كارى

اجتناب از گناهان و حركت در مسير مستقيم اسلام، از عوامل ديگر تقويت ايمان است؛ هرچه تقوى و پرهيزكارى شخص مؤمن بيشتر شود، قلب او نورانى تر مى گردد و شعله ايمانش فروزان تر مى شود؛ و برعكس، بى تقوايى موجب تضعيف نور ايمان مى شود و همان گونه كه تقوى باعث تقويت ايمان مى شود، ايمان نيز تقوى را تقويت مى كند؛ و به عبارت ديگر، اين دو، اثر متقابل روى يكديگر دارند.

4 ـ توسّلات و دعا

دست زدن به دامان لطف خداوند و معصومين(عليهم السلام) يكى ديگر از عوامل مهمّ تقويت ايمان است كه نبايد از اين مهم غافل شويم. در اين مسير بايد با حضور قلب و از روى واقعيّت و در حالى كه خود را واقعاً فقير و دست خالى بدانيم به سوى حق تعالى حركت نماييم و خطاب به خداوند بگوييم: «ما از تو به غير تو تمنّايى نداريم!» زيرا اگر رابطه ما و خداى مهربان محكم باشد، خداوند بزرگ نيز رابطه ما را با ساير مخلوقات، اصلاح خواهد كرد. ان شاء اللّه اميد است با به كار بستن اين دستورات، بتوانيم به مراحل بالايى از ايمان دست يابيم.

در پايان اين بحث به روايت زيبايى از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) توجّه كنيد:

اِنَّ اَعْلى مَنازِلِ الإِيمانِ دَرَجَةٌ واحِدَةٌ مَنْ بَلَغَ اِلَيْها فَقَدْ فازَ وَ ظَفَرَ؛ وَ هُوَ اَنْ يَنْتَهِىَ بسَرَيِرَيةِ فِىِ الصَّلاحِ اِلى اَنْ لايُبالِىَ لَها اِذا ظَهَرَتْ وَ اَنْ لا يُخافُ عِقابُها اِذا اسْتَتَرَتْ(8)

بالاترين منزلگاه ايمان، پلّه اى است كه هركس به آنجا برسد، سعادتمند و پيروز مى شود؛ و آن درجه و منزلگاه اين است كه انسان به گونه اى درونش را (از رذايل و ناپاكيها و دو روئيها) پاك كند كه اگر قلبش را در نزد مردم بشكافند و اسرارش را فاش كنند، هيچ باكى نداشته باشد و ناراحت نشود و اگر اسرارش فاش نشود و به روز قيامت موكول شود ترسى از عقاب نداشته باشد!

مباحث تكميلى

تفسيرهاى مختلف براى يك آيه!

همان طور كه گذشت براى آيه مثل، تفسيرهاى مختلفى ذكر شده است كه يك نمونه آن گذشت و دو تفسير ديگر نيز خواهد آمد؛ امّا قبل از بيان دو تفسير ديگر (تفسير فلسفى و روايى) لازم است به اين سؤال، پاسخ داده شود:

آيا ممكن است يك آيه تفسيرهاى مختلفى داشته باشد؟ آيا امكان دارد كه يك جمله در يك لحظه داراى معانى متعدّدى باشد؟ آيا استعمال يك لفظ در بيش از يك معنى جايز است؟

پاسخ : به اعتقاد ما، نه تنها مانعى ندارد كه يك جمله تفسيرهاى متعدّدى داشته باشد، بلكه اين كار نوعى هنر، فصاحت، بلاغت، زيبايى و عمق كلام را مى رساند؛

زيرا يكى از محاسن و زيبائيهاى كلام، استعمال لفظ در بيش از يك معنى است.(9)بنابراين چه مانعى دارد كه يك آيه، مثلا هفتاد تفسير داشته باشد و گوينده همه آنها را قصد كرده باشد. نمونه آنچه گفته شد هم در اشعار فارسى يافت مى شود و هم در اشعار عربى؛ از هركدام به يك نمونه بسنده مى كنيم:

سعدى شاعر چيره دست و كم نظير شيرازى كه هنوز هم اشعارش طراوت خاصّى دارد، چنين سروده است:

از در بخشندگى و بنده نوازى

مرغ هوا را نصيب ماهى دريا

اين شعر چندين معنى دارد:

1ـ اگر بعد از كلمه «را» در مصرع دوم وقف كنيم و آنجا ويرگولى نهاده شود، در اين صورت معنى شعر اين است كه خداوند مرغ هوا را، طعمه ماهى دريامى كند؛ بدين شكل كه در دريا ماهيانى وجود داد كه به قدرت پرودگار، خود را به شكل سفره اى بر سطح آب قرار مى دهند پرنده بى خبر روى آن مى نشيند، ناگهان ماهى مذكور، پرنده را صيد نموده و او را مى بلعد و بدين وسيله مرغ هوا، نصيب ماهى دريا مى شود.

2 ـ دومين تفسير شعر مذكور، عكس معنى اوّل است؛ يعنى ماهى دريا، شكار مرغ هوا مى شود؛ به اين شكل كه پس از كلمه «نصيب» توقّف شود و ويرگولى پس از آن نهاده شود. اين نيز از عجايب قدرت خداست كه برخى پرندگان، شكار خود را از آسمان تحت نظر مى گيرند و از آنجا براى صيد طعمه شيرجه مى زنند و گاهى ماهيانى را در عمق ده مترى آب صيد مى كنند و از سوى ديگر آب خارج مى شوند.

3 ـ معناى سوم شعر اين است كه خداوند، هوا را نصيب مرغ آسمان و دريا را نصيب ماهيان كرده است؛ پرندگان در هوا پرواز و زندگى مى كنند و ماهيان در دريا زندگى و شِنا مى كنند. آرى خداوند به هر كدام، هرچه را لازم داشته اند، عنايت كرده است «اَلَّذِى اَعْطى كُلَّ شَىْء خَلْقَهُ(2)».

4 ـ اگر كلمه نصيب را به صورت مضموم و مرفوع بخوانيم، اين شعر معناى ديگرى نيز پيدا مى كند؛ خداوند ماهى دريا و مرغ هوا را قسمت و روزى انسان قرار داده است.

بنابراين اگر سعدى تمام اين چهار معنى را قصد كرده باشد، نه تنها اشكالى ندارد؛ بلكه آن را علامت تبحّر و چيره دستى او مى دانند.

در بين اشعار عربى نيز چنين اشعارى به چشم مى خورد كه مانند شعر فوق چند تفسير دارد.

برخى از دانشمندان متخصّص در لغت مى گويند كه كلمه «عين» در زبان عرب نزديك به «70» معنى دارد كه از جمله معانى آن «چشم»، «چشمه»، «طلا» و «خورشيد» است. شاعر عرب در وصف پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله) سروده است:

المرتجى فى الدجى والمبتلى بعمى

والمشتكى ظمئاً والمبتغى ديناً

يأتون سدّته من كل ناحية

 و يستفيدون من نعمائه عيناً

يا رسول اللّه چهار گروه به در خانه تو مى آيند و هركدام چيزى طلب مى كنند:

1 ـ آنها كه گرفتار تاريكى و ظلمت شده اند، سراغ «عين» و آفتاب و جودت مى آيند.

2 ـ كسانى كه چشم بينايى ندارند، براى نعمت «عين» و چشم به سويت مى آيند.

3 ـ افرادى كه بدهكار و فقيرند، درخواست «عين» و طلا دارند.

4 ـ و مسلمانان تشنه و جوياى آب، درخواست «عين» و چشمه آب دارند.

اين شاعر چيره دست عرب تمام معانى چهار گانه بالا را از كلمه «عين» كه در شعرش آمده اراده كرده است.

نتيجه اين كه، استعمال لفظ در بيش از يك معنى مانعى ندارد؛ بنابراين يك آيه قرآن مى تواند معانى مختلفى داشته باشد، البتّه با شاهد و قرينه كافى؛ نه اين كه هر كس به رأى و سليقه خويش، قرآن را تفسير كند، و اين همان «تفسير به رأى» مى باشد كه ممنوع است.

با توجّه به اين مقدّمه، دو تفسير ديگر از تفاسير مختلفى كه براى آيه شده است، بيان مى كنيم:

الف ـ تفسير فلسفى آيه نور

فلاسفه نيز تفسيرهاى متعدّدى براى آيه نور ارائه كرده اند كه به يك نمونه آن اشاره مى كنيم: آنها معتقدند كه سه عالم و جود دارد:

1 ـ عالم معقولات؛ يعنى عالم عقول و مجرّدات كه عالمى است ماوراء عالم مادّه، در آنجا نه زمان، نه مكان، نه جسميّت و نه اجزاء و جود دارد.

2 ـ عالم نفوس؛ عالمى كه در آن برخى از مجرّدات بامادّه پيوند مى خورند. مثل روح انسانى كه از مجرّدات است با جسم انسان كه از مادّه است پيوند مى خورد.

3 ـ عالم اجسام؛ در آيه شريفه مثل، «مَثَلُ نُورِهِ» به معناى نور وجود است؛ فلاسفه در خيلى از مباحث خود، وجود را تشبيه به نور مى كنند، اينجا نيز مى گويند مراد از نور، نور وجود است؛ اين نور وجود در سه مرحله قرار مى گيرد: در عالم مجرّدات در ملائكه و فرشتگان، در عالم نفوس در انسانها و در عالم اجسام، در بقيّه اجسام عينيّت مى يابد. پس منظور از مصباح و چراغى كه در آيه آمده «عقول» است؛ اين «عقول» در زجاجه اى كه «نفوس» باشد قرار مى گيرند و سپس اين «عقول» نهاده شده در «نفوس» در مشكاتى به نام «اجسام» جا سازى مى گردد. خداوند نور وجود را پخش و منتشر كرد، اوّل عقول و مجرّدات را آفريد، سپس زجاجه و حباب، كه همان نفوس باشد، را خلق كرد و پس از آن چراغدان و مشكوة ـ كه در اينجا عالم اجسام است ـ آفريد؛ امّا منظور از شجره مباركه زيتونه ذات پاك خداوند عالم است، كه منبع تمام موجودات عالم است و منظور از روغن زيتون، فيض وجودى است كه از ناحيه خداوند است.

نتيجه اين كه، فلاسفه، نور الهى را به وجود تفسير كرده اند و مصباح و زجاجه و مشكوة را بر عوالم سه گانه تطبيق نموده اند.

ب ـ تفسير روايى آيه نور

از برخى روايات كه در تفسير آيه مورد بحث وارد شده است، استفاده مى شود كه منظور از «مصباح» در آيه شريفه «علم» است؛ «علم» چراغى روشن و فروزان است كه بشر را به روشنايى ها هدايت مى كند و مراد از «مشكوة» قلب پاك پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)است. و «زجاجه» در اين روايات به وصىّ پيامبر(صلى الله عليه وآله) حضرت على(عليه السلام)تفسير شده است كه همواره در جنگ ها و مكان هاى خطر ناك، هر جا كه خطرى جان عزيز پيامبر(صلى الله عليه وآله) را تهديد مى كرد حافظ و جود نازنين و مبارك آن حضرت(صلى الله عليه وآله)بوده است كه نمونه بارز آن در جنگ احد متبلور شد؛ شيعه و سنّى نوشته اند كه همه كسانى كه زنده ماندند، فرار كردند؛ تنها على بود كه همچون پروانه برگرد شمع و جود پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى چرخيد و از آن حضرت (صلى الله عليه وآله) دفاع مى كرد. دشمن از هر سمت حمله مى كرد على(عليه السلام)با اشاره پيامبر(صلى الله عليه وآله)به آن سمت مى رفت و دشمن را دفع مى كرد.

جنگ احد پايان يافت، حضرت على(عليه السلام)در حالى كه 90 زخم بر تن داشت خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)رسيد و عرض كرد: يارسول اللّه: در بين اين ضربات زياد، 16 ضربه بسيار سنگين بود كه بر اثر 4 ضربه آن بر زمين افتادم كه هر بار مردى خوش رو و خوش بو كمكم مى كرد و مى گفت: «برخيز و به يارى پيامبر(صلى الله عليه وآله) بشتاب!» يا رسول اللّه او چه كسى بود؟ حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) فرمود: چشمت روشن و خوشا به حالت! او جبرئيل امين بوده است.

آرى! حضرت على(عليه السلام) طبق اين روايت حافظ حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) است. جمله «نور على نور» اشاره به ائمّه دوازدهگانه يكى پس از ديگرى است كه هركدام نورى بر نور است و امّا منظور از شجره مباركه، شجره مباركه ابراهيميّه است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از آن دودمان است و جمله «لا شرقيّه و لا غربيّه» به نفى گرايش هاى يهود ونصارى تفسير شده است.(9)

پي نوشتها
1 . تفسير نمونه، جلد 10، صفحه 323.
2 . سوره شورى، آيه 11.
3. سوره بقره، 257.
4 . تنبيه الخواطر( مجموعه ورّام) جلد 2، صفحه 116.
5 . ميزان الحكمه، باب 282، حديث 1374.
6 . ميزان الحكمة، باب 273، حديث 1338.
7 . علماء علم اصول اين بحث را بطور مفصّل در علم اصول مطرح كرده اند، استاد معظّم نيز در كتاب «انوارالاصول» جلد اوّل، صفحه 141 بحث فوق را به تفصيل مطرح نموده اند.
8 . سوره طه، آيه 50 .
9 . تفسير نمونه، جلد 14، صفحه 480 .