مثال سى و سوم : زندگى دنيا

ناصر مکارم شيرازى

خداوند متعال در آيات 45 و 46 سوره كهف مى فرمايد:

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنيا كَمآء أنْزَلْناهُ مِنَ السَّمآءِ فَآخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىء مُقْتَدِراً أَلْمالُ وَ البَنُونُ زينَةُ الْحَيوةِ الدُّنيا وَ الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيرٌ اَمَلا.

(اى پيامبر!) زندگى دنيا را براى آنان به آبى كه از آسمان فرو مى فرستيم تشبيه كن. همان آبى كه به وسيله آن، گياهان زمين (سرسبز مى شوند و) درهم فرو مى روند؛ امّا بعد از مدّتى مى خشكند و بادها آنان را به هر سو پراكنده مى كنند و خداوند بر همه چيز تواناست. مال و فرزند، زينت زندگى دنياست و باقيات صالحات  = ارزش هاى پايدار و شايسته ثوابش نزد پروردگارت، بهتر و اميد بخش تر است.

دورنماى بحث

خداوند متعال در اين مثال زيباى قرآنى، زندگى دنيا را به آب باران تشبيه كرده است. خصوصيّت بارز آب باران آن است كه چند صباحى مايه طراوت و نشاط گياهان و درختان است؛ ولى اين طروات و سرسبزى با فرا رسيدن فصل پائيز كه آغاز ايّام مرگ موقّت گياهان است به پايان مى رسد و به اين ترتيب يك دوره كوتاه و گذرا از عمر گياهان سپرى مى شود و اين در واقع هشدارى است به انسان هاى غوطهور در زندگى دنيا تا دريابند كه زندگى آنها نيز روزى به فصل پائيز خود خواهد رسيد.

شرح و تفسير

«وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنيا» ـ اى پيامبر ما! براى مسلمانان در مورد زندگانى دنيا كه در آن غوطهور شده اند، مثالى بزن!

خداوند چرا اين مثال را در اينجا مطرح كرده است؟ شايد علّت آن آيات دوازدهگانه قبل از آن باشد كه در آن آيات عاقبت دنيا پرستان و كسانى كه غرق در زندگى مادّى گشته اند، بيان شده است و به دنبال آن، براى روشن شدن حقيقت زندگى دنيا اين مثال مطرح شده است.

«كَمآء أنْزَلْناهُ مِنَ السَّمآءِ» ـ اين آب از آسمان نازل مى شود و بر سراسر زمين ـ هم بر زمين هاى نمكزار و هم بر زمين هاى شيرين و آماده ـ مى بارد؛ ولى بهره همه زمين ها يكسان نيست؛ بلكه اين نعمت الهى در برخى از زمين ها مايه عذاب الهى و در برخى ديگر عامل حيات مى شود!

«فَآخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرْضِ» ـ آبى كه از آسمان نازل مى شود و بر زمين هاى شيرين و آماده مى بارد؛ گياهان زيبا و پر طراوت و با نشاط فراوانى را مى روياند. گياهان مختلف و متفاوتى كه هركدام از آنها، نشانه اى از قدرت بى انتهاى پرودگار است. آب زلال و صاف باران و زمين آماده رويش كه مايه سرسبزى درختان و گياهان است، منظره دل انگيز و خيره كننده اى را در فصل بهار و تابستان به نمايش مى گذارد كه چشم حقيقت بين هر بيننده اى را به تحسين وا مى دارد.

«فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ» ـ امّا اين طراوت و سرسبزى و نشاط، كه چهره زمين خاكى را زيبا كرده است، عمرى كوتاه دارد؛ زيرا پس از چند صباحى كه فصل بهار و تابستان سپرى شود، كم كم سرسبزى و نشاط جايشان را به زردى و مرگ مى دهند و با وزش بادهاى سرد پائيزى كه پيام آور مرگ ظاهرى طبيعت است، برگ هاى زرد درختان كه روزى زيبايى و سرسبزيشان را به رُخ طبيعت مى كشيدند، با كوچكترين حركتى از شاخه جدا گشته و با چندين چرخش بر زمين رها مى شوند تا در دل خاك مدفون گردند.

«وَ كانَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىء مُقْتَدِراً» ـ البتّه اين تغيير و تحوّلات و دگرگونى ها در مورد موجودات جهان و انسان است كه از حيث وجود و بقا، فقير و محتاج به قدرت خداوند هستند؛ ولى ذات حق تعالى، در هرحال مقتدر و توانا است و گذر زمان و تحوّلات فصلى و جوّى، هيچ تأثيرى در وجودش ندارد و در واقع اين خداوند است كه در اوج اقتدار و قدرت باعث تحوّلات عالم هستى مى شود و همه چيز جز ذات پاكش در تغيير است.

آرى! خداوند بر همه چيز قادر و تواناست!

«أَلْمالُ وَ البَنُونَ زينَةُ الْحَيوةِ الدُّنيا» ؛

مال و فرزند، كه سرمايه زندگى انسان است، نيز همانند گياهان است كه در دوره اى از زندگى شايد مايه زيبايى و مباهات گردد؛ ولى اينها، چيزى نيست كه بتوان بر آن تكيه و اعتماد كرد تا در دنيا و آخرت موجب نجات انسان باشند.

«وَ الْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيرٌ اَمَلا» ـ آنچه را كه مى توان به عنوان پشتوانه مورد استفاده قرار داد و به آن اميد بست و ذخيره خوبى در نزد خداوند متعال دانست، كارهاى شايسته ماندگارى است كه در اين آيه شريفه به عنوان «باقيات صالحات» مطرح شده است.

آرى! اعمال نيك و ارزش هاى پايدار و شايسته، پشتوانه معتبر و قابل اعتمادى براى انسان است كه رنگ جاودانگى دارد و پائيز و مرگ ندارد.

زندگى دنيا به چه چيز تشبيه شده است؟

سؤال : آيا زندگى دنيا در آيه شريفه به گياهان و درختان با طراوتى كه عمر كوتاه آن با آمدن پائيز به پايان مى رسد، تشبيه شده است ـ همان گونه كه شرح آن گذشت ـ يا به بارانى كه از آسمان به صورت صاف و شفّاف نازل مى شود تشبيه شده است؟

اگر مراد صورت دوم باشد، بايد ببينيم كه چه وجه شباهتى بين زندگى دنيا و باران وجود دارد؟

پاسخ : انصاف اين است كه هر دو معنى صحيح و هر دو تشبيه درست مى باشد كه شرح تشبيه زندگى دنيا به گياهان به طور مفصّل گذشت؛ امّا وجه تشبيه به باران اين است كه باران از آسمان فرو مى ريزد و در درون كالبد گياهان و درختان قرار مى گيرد و به آنها جان و نيرو و نشاط مى بخشد و گل و گياهان زيبا و سرسبزى مى روياند؛ ولى پس از مدّت كوتاهى كه عمر گياهان به پايان مى رسد، آب موجود در آن نيز تبخير گشته و كالبد بى جان و زرد و بى طراوت گياهان را ترك مى كند و دو باره به آسمان باز مى گردد و همين امر باعث نابودى و از بين رفتن گياهان مى شود.

آرى! باران از آسمان مى آيد تا ضمن رسوخ در جان موجودات به آنها حيات بخشد. و پس از چندى به آسمان باز مى گردد «إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلَيْهِ راجِعُونَ(1)» تا سنّت بازگشت به اصل خويش را حفظ كند.

هدف از تشبيه زندگى دنيا به آب باران اين است كه به انسان بفهماند كه اى انسان! روح تو نيز همانند آب باران از عالم بالا آمده و در درون جسم و كالبد مادّى ات قرار گرفته است؛ پس اى انسان! از لحظات زندگى ات بهترين استفاده را بكن و تلاش نما كه در طول عمر كوتاهى كه دارى با انجام اعمال نيك و صالح و اطاعت و بندگى محض در برابر ذات حق تعالى توشه اى برگيرى كه ذخيره سفر آخرت و پرواز به سوى سراى عقبى و عالم عليا باشد. پس قدر لحظات زندگى زود گذر دنيا را بدان و از آن نهايت استفاده را ببر!

يكى از دانشمندان، روح انسان ها را به غوّاصانى تشبيه مى كند كه براى يافتن جواهرات و لؤلؤ و مرجان ها ناچارند كه به اعماق درياها فرو روند و اين امر ممكن نيست مگر اين كه وزنه سنگينى را به پايشان ببندند و به اعماق درياها فرو روند و پس از يافتن جواهرات و لؤلؤ و مرجان ها، آن وزنه ها را از پايشان جدا نمايند تا بتوانند دو باره به سطح آب بازگردند.

انسان نيز در اين عالم مانند همان غوّاصان درياست كه به دنبال جواهرات معنوى كه همانا كسب مقامات انسانى و كمالات اخلاقى و طاعت و بندگى در برابر يكتاى بى همتاست، در درياى موّاج هستى غوطه ورند تا ايّامى را در بند و اسارت تن خاكى و زخارف دنيوى سپرى نمايند؛ امّا در اين مسير، آن انسانى موفّق و پيروز خواهد بود كه هم صيد خوبى كرده باشد و هم به آسانى خويشتن خويش را از قيد و بند تن خاكى رها نموده و به سوى سراى باقى آزادانه پر و بال گشايد.

تفاوت اين آيه و آيه 24 سوره يونس

در آيه 24 سوره يونس ـ كه پيرامون آن در جلد اوّل اين كتاب مفصّلا بحث شد مى خوانيم:

اِنَّما مَثَلُ الحَياةِ الدُّنْيا كَماء اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَرْضِ مِمّا يَأْكُلُ النّاسُ وَ الاَنْعامُ حَتّى اِذا أخَذَتِ الاَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ اَهْلُها أنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها أَتاها أَمْرُنا لَيْلا اَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأنْ لَمْ تَغْنَ بِالاَْمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآياتِ لِقَوم يَتَفَكَّرُونَ؛

مَثَل زندگى دنيا، همانند آبى است كه از آسمان نازل كرده ايم كه (از ثمرات آن، رويش) گياهان (گوناگون) زمين است كه مردم و چهارپايان از آن مى خورند؛ تا زمانى كه زمين، زيبا و آراسته مى گردد و آن گاه كه اهل آن مطمئن مى شوند كه مى توانند از آن بهره مند گردند؛ (ناگهان) فرمان ما، چه در شب يا در روز، (براى نابودى آن) فرا مى رسد؛ (سرما يا صاعقه اى را بر آن مسلّط مى سازيم) و آن چنان آن را از بين مى بريم كه گويا ديروز هرگز (چنين كشتزارى) نبوده است! اين گونه، آيات خود را براى انديشمندان، شرح مى دهيم!

سؤال : آيا مثال در آيه 45 سوره كهف، به جهت يكسانى در نوع تشبيه، تكرار مثال آيه 24 سوره يونس نيست؟

پاسخ : اين دو مثال متفاوتند و تكرارى نمى باشند؛ زيرا در مثال مطرح شده در سوره يونس، سخن از حادثه اى است كه ناگهان قبل از پايان عمر طبيعى، تمام گياهان و درختان با طراوت و سرسبز را نابود نموده و آثار حيات را محو مى نمايد؛ ولى در مثال مورد بحث در آيه 45 سوره كهف سخن از حادثه خاصّى نيست كه ناگهان فرا رسد، بلكه خبر از حادثه اى است كه به صورت تدريجى در فصل پائيز، آن نشاط و خرّمى و سرسبزى و طراوت را از گياهان سلب نموده و كم كم اثر حيات و زندگى را از آن گياهان خشكيده باز مى ستاند؛

اين سنّت الهى در مورد انسان ها نيز صادق است؛ زيرا انسانها هم به صورت تدريجى مراحل نوجوانى و جوانى را مى گذرانند و خزان زندگى فرا مى رسد.

در هر حال اين زندگى دنيا، گذرا و موّقت است و بايد براى جهان باقى و آخرت كه دائمى و با ارزش است، توشه اى برگرفت.

پيام هاى آيه

1 تنوّع گياهان نشانه قدرت الهى

جمله «فَاختَلَطَ بِهِ نَباتُ الاَْرْضِ» اشاره به تنوّع و گوناگونى گياهان دارد. آمار گياهانى كه تاكنون توسّط دانشمندان كشف شده است، بيش از صدها هزار نوع مى باشد؛ كه اين آمار فقط در خصوص جاهايى است كه بشر به آن دست يافته است؛ طبق گفته دانشمندان ممكن است معادل اين مقدار و شايد بيشتر در اعماق درياها و جنگل هاى فتح نشده وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده است. بنابراين، تنوّع و گوناگونى گياهان، شايد در سطح زمين به يك ميليون نوع برسد(2) كه هر كدام براى خود، برنامه و ساختمان و تشكيلات خاصّى دارند و عجائب اين گياهان بسيار فراوان است.

گياهانى هستند كه تمام وجود آن را يك گل مى بينيم؛ يعنى شاخ و برگ و ساقه ندارند، بلكه يك گل زيباست كه از زمين روئيده است. و از اين عجيب تر گياهانى گوشتخوار هستند كه حسّ و حركت دارند و هنگامى كه جنبنده اى به آنها نزديك شود، شاخه هايش آن جنبنده را در برمى گيرند و مى بلعند. هر كدام از اين گياهان، نشانه اى از قدرت خداوند است كه منكران توحيد اگر چشم باز كنند، تسليم خواهند  شد.

آثار خداوند همه جا هست؛ فقط چشم بينايى نياز دارد كه آنها را ببيند.

يار بى پرده از در و ديوار

در تجلّى است يا اولى الابصار

چشم بگشا به گلستان و ببين

جلوه آب صاف در گل و خار

ز آب بى رنگ صد هزاران رنگ

لاله و گل نگر در آن گلزار

پى برى گر به رازشان دانى

كه همين است سرّ آن اسرار

كه يكى هست و هيچ نيست جز او

وحده لا اله الاّ هو.

2 -«باقيات صالحات» چيست؟

مفسّران قرآن مجيد در تفسير باقيات صالحات، احتمالات متعددّى ذكر كرده اند كه به پنج نمونه از آنها اشاره مى كنيم:

الف : منظور، نمازهاى پنجگانه روزانه است(3)؛ زيرا هم عملى صالح و شايسته است و هم ماندگار. نماز در هر خانه و اداره و جامعه و كشورى اقامه شود، آن را آباد مى كند و از هر كجا رخت بر بندد، آنجا ويران خواهد شد. نمازى كه قلب انسان ـ اين كانون نگرانى ها و اضطرابها ـ را متوجّه خداوند مى كند، موجب اطمينان و آرامش و تسكين قلب مضطرب است(4) و خلاصه، نماز معيار و ميزان قبولى و يا عدم پذيرش ساير عبادات است.(5)

ب : مراد از «باقيات صالحات» ذكر شريف «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَر» است(6).

خداوند پاك و منزّه از هر عيب و نقصى و متّصف به هر صفت كمال است؛ چنين خداوندى شايسته حمد و ستايش است. حال كه او هيچ عيب و نقصى ندارد و تمام صفات كماليّه را واجد است، تنها او شايسته پرستش است و هيچ معبودى جز او، شايسته عبادت نيست. خداوندى كه بالاتر از توصيف ما و بالاتر از فكر و انديشه ماست.

ج : «نماز شب» احتمال ديگرى است كه در تفسير جمله «باقيات صالحات» ذكرشده است.(7) نماز شب از اهمّيّت زيادى برخوردار است كه هر چه پيرامون اهمّيّتش بيان شود، كم است؛ قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد: وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِه نافِلَةً لَكَ عَسى اَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْموُداً(8)

و پاسى از شب را (از خواب برخيز، و) قرآن (و نماز) بخوان. اين يك وظيفه ويژه اى براى توست؛ اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خورِ ستايش بر انگيزد!

رسيدن به مقام «محمود»، حتّى براى حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) در سايه نماز شب ممكن است. البتّه، لازم نيست كه انسان تمام آداب نماز شب را انجام دهد، مخصوصاً براى كسانى كه تازه قصد نيل به اين سعادت بزرگ را دارند؛ بلكه بجا آوردن همان يازده ركعت نماز به صورت عادى و بدون آداب، كافى است؛ هر چند كسانى كه سعادت بجا آوردن تمام آداب و دعاها را دارند، به طور قطع ثواب افزونترى در پيشگاه خداوند متعال دارند.

اميد آن كه باتوفيق انجام اين عبادت بزرگ، به تدريج لذّت رسيدن به «مقام محمود» را احساس كنيم.

د : برخى از مفسّران «باقيات صالحات» را به دخترانى تفسير كرده اند كه با آداب اسلامى تربيت يافته و مادران نمونه اى براى فرزندان خود شده اند(10) چنين دخترانى «باقيات صالحات» هستند؛ زيرا اينان مايه اميدوارى پدر و مادر در جهان آخرتند.

هـ : در روايتى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه مودّت و دوستى و ولايت اهلبيت(عليهم السلام) را از جمله مصاديق «باقيات صالحات» شمرده اند.(11)

بنابراين طبق اين حديث مودّت و دوستى اهلبيت(ع) نيز از مصاديق باقيات صالحات است.

اين پنج مورد، پنج تفسير مختلف از «باقيات صالحات» است؛ ولى همان گونه كه مكرّر گفته ايم اين تفاسير به ظاهر مختلف، هيچ تضادّ و تنافى با يكديگر ندارند و مى توان همه آنها را در مضمون «باقيات صالحات» گنجاند؛ به اين صورت كه هريك از تفاسير ذكر شده و تفاسير ديگرى كه ذكر نكرديم(12)، هر كدام از اينها مصداقى از مصاديق «باقيات صالحات» باشد؛(13) زيرا «باقيات صالحات» مصاديق فراوانى دارد.

نتيجه اين كه انسان نبايد به زندگى زود گذر دنيا، دل ببندد؛ بلكه بايد به دنبال «باقيات صالحات» باشد.

شاعر مى گويد:

بشكاف خاك و ببين يكدم

بى مهرى زمانه رسوا را

اين دشت خوابگاه شهيدان است

 فرصت شمار وقت تماشا را

از عمر رفته نيز حسابى كن

 مشمار جدى و عقرب و جوزا را

مباحث تكميلى

1 -زندگى دنيا چيست؟

«دنيا» مؤنّث «أدنى» است؛ كلمه «حيات» در جمله «الحياة الدنيا» (زندگى دنيا) موصوف و مؤنّث و «دنيا» صفت آن است.

«دنيا» و «أدنى» به معناى نزديك است و گاهى هم به معناى پستى و دنائت است. بنابراين حيات دنيا يا به معنى زندگى نزديك است كه در مقابل زندگى آخرت كه زندگى دور است، مى باشد و يا به معناى زندگى پست است كه در مقابل زندگى عالى و والاى آخرت است.

دنيا مجموعه اى از امكانات مادّى از قبيل مال، ثروت ، مقام، همسر، فرزند، خانه، ماشين و ديگر امكانات مادّى است كه داراى چهار ويژگى اساسى است:

1 ـ گذرا و ناپايدار است كه بسيارى از آيات و روايات به آن اشاره دارد.

2 ـ فريبنده است و ظاهرى پرجاذبه دارد؛ از دور بسيار زيبا و جذّاب است.

3 ـ توخالى است؛ يعنى ظاهرى جالب و فريبنده دارد، امّا نزديك كه مى شوى، ميان تهى و خالى است؛ همانند سرابى كه از دور، آب مى نماياند، ولى هنگامى كه نزديك آن شوى چيزى نيست.

4 ـ آميخته با انواع مشكلات و مصائب است؛ زندگى دنيا خالى از مصائب و سختى ها نيست.

مجموعه آنچه گفته شد، با اين ويژگى هاى چهار گانه زندگانى دنياست؛ امّا اگر همه اينها به خاطر اهداف و الا، رنگ خدايى بگيرد، ديگر دنيا نيست، بلكه آخرت است.

«ابن ابى يعفور» مى گويد:

به امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: من دنيا را دوست دارم.

امام فرمودند: براى چه دنيا را دوست دارى (و اين همه تلاش و زحمت براى مال دنيا مى كشى)؟

عرض كردم: مى خواهم با مال دنيا، مقدّمات ازدواجم را فراهم كنم و با آن فريضه حج به جا آورم و مخارج خانواده ام را تأمين كنم و صله رحم انجام دهم و در راه خدا انفاق نمايم.

امام صادق(عليه السلام)فرمودند: اين دنيا پرستى نيست؛ بلكه در مسير آخرت است»(14)

بنابراين اگر زندگانى دنيا را براى لذايذ مادّى و شهوترانى و شهوت پرستى بخواهيم، دنيا پرستى است؛ امّا اگر به عنوان پلى براى رسيدن به ارزش هاى معنوى باشد، آخرت است.

2 -دنيا از ديدگاه روايات

در روايات اسلامى مباحث گسترده اى پيرامون دنيا مطرح شده است؛ بلكه مى توان گفت كه يكى از وسيعترين مباحث روايى، پيرامون دنياست.

از جمله مباحثى كه در روايات در مورد دنيا به چشم مى خورد بيان مثال دنيا است كه در اينجا چند روايت را ذكر مى كنيم.

1 ـ امام كاظم(عليه السلام) مى فرمايد:مَثَلُ الدُّنْيا مَثَلُ ماءِ الْبَحْرِ، كُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشانُ اِزْدادَ عَطَشاً حتّى يَقْتُلَهُ.

مثل دنيا، مثل آب درياست كه هرچه انسان تشنه از آن بنوشد، عطش او بيشتر مى شود، به حدّى كه او را مى كشد.(15)

طبق اين روايت، دنيا عطش هيچ دنيا پرستى را فروكش نمى كند و اگر كسى خيال كند كه به يك درجه اى از دنيا برسد، راضى و قانع مى شود و ديگر بيشتر طلب نمى كند، اين خيالى بيش نيست و از محالات است؛ بلكه عكس آن صادق است و «بيش داران» ، «بيش خواهان» هستند.

ثروتمندان بزرگ دنيا، جنايات بزرگى را براى رسيدن به اين دنياى بى ارزش انجام داده اند كه بيان آن تكان دهنده است، تا چه رسد به انجام آن! آنان اين جنايات را براى رسيدن به زندگانى دنيا انجام داده اند و گاهى نيز زندگى تجمّلى افسانه اى براى خود فراهم ساخته اند كه باور و تصوّرش براى ديگران مشكل است. گفته مى شود كه برخى از اين ثروتمندان دنياپرست حتّى در هواپيماى اختصاصى خود، استخر شنا دارند! ولى آيا سير مى شوند؟ خير! هرگز سير نمى شوند؛ بلكه براى درآمد بيشتر به هر تجارتى روى مى آورند. براى افزون طلبى شان حاضرند به تجارت اسلحه و جنگ افزارهايى مبادرت ورزند كه به وسيله آنها گناهكار و بى گناه از بين مى رود و گاهى يك بمب شيميايى آن يك شهر چند هزار نفرى را با وضعى بسيار فجيع و دردناك نابود مى سازد كه در اين حال نه تنها زندگى را بر انسان ها تنگ مى كند كه حيات ساير جانداران را نيز به خطر مى اندازد؛ ولى عواقب وحشيانه اين عملكردهاى وحشيانه براى آنها مهم نيست؛ زيرا اين كارها درآمد و سود سرشارى دارد. آنها حاضرند براى كاميابى خويش در اين دنيا دست به تجارت موادّ مخدّر بزنند، كه بنيان خانواده ها را متلاشى، جوانان را بى اراده و كشورى را نابود مى كند، تا زندگى دنيوى خود را پر زرق و برق تر كنند.

اين گونه انسان ها حتّى حاضرند به تجارت كثيف و زشت و مشمئز كننده «انسان» خود را آلوده كنند و بچّه هاى خرد سال، اعم از دختر و پسر را از كشورهاى فقير به قيمت ناچيزى خريدارى نموده و به قيمت گزافى در اختيار انسان هاى هوسبازى همانند خودشان قرار دهند؛ هرچند در اين راه، فجايع مختلفى به وقوع پيوندد و پدر و مادرهايى تا آخر عمر، در حسرت يك لحظه ديدن فرزندان خود بسوزند و بسازند؛ امّا آنان فقط به فكر درآمد و دنياطلبى خويشند!

راستى چرا اينها اينقدر پست و غرق در دنيا هستند؟ در پاسخ بايد گفت: چون جز به دنيا و زندگى آن و لذّت هاى گوناگونش نمى انديشند و دين و آئين و مذهب و شرف و انسانيّت براى آنها مطرح نيست؛ و وجدان بشرى شان نيز در قفس حرص و طمع و افزون طلبى محبوس و زندانى است و فطرت انسانى شان در ميان توده هايى از رذالت و پستى مدفون گشته است.

2 ـ امام هفتم شيعيان حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام)در روايت ديگرى دنيا را چنين توصيف مى كند:

مَثَلُ الدُّنْيا مَثَلُ الْحَيَّة، مَسُّها لَيِّنٌ وَفى جَوفِها السَّمُ الْقاتِل(16)

مثل دنيا، مثل مار (خوش خطّ و خالى) است كه ظاهرى فريبنده و پر جاذبه دارد، امّا در درون آن، سمّ كشنده(17) و خطرناكى وجود دارد.

اين روايت اشاره به فريبندگى دنيا نموده و دنيا را به مار خوش منظر و زيبايى تشبيه مى كند كه ظاهرى دلفريب و قشنگ دارد؛ ولى در درون او سمّ كشنده اى وجود دارد.

3 ـ حضرت على(عليه السلام) دنيا را چنين تشبيه مى كند:

اِنَّما الدُّنْيا شَرَكٌ وَقَعَ فيه منْ لا يَعْرِفُهُ(18)

همانا دنيا دامى است كه بى خبران در آن مى افتند.

دنيا دام گسترده و وسيعى است، و به همين جهت شكارهاى فراوانى نموده و قربانيان زيادى گرفته است.

4 ـ امام اوّل شيعيان جهان در روايتى ديگر مى فرمايند:

اَلدُّنْيا ظِلُّ الْغَمامِ وَحُلْمُ الْمَنامِ(19)

مثل دنيا، مثل سايه ابر و رؤياى انسان خفته است.

اين حديث شريف، گذرا بودن و ناپايدارى دنيا را بيان مى كند. دنيا همانند سايه ابر است. ابرها سايه دارند؛ ولى اين سايه ها در حال حركت و ناپايدارند. كه نمى توان از سوزش آفتاب به آن پناه برد. دنيا رؤيايى است كه انسان خفته در خواب مى بيند. خواب يك تخيّل است و توخالى؛ در خواب گنج هاى بسيارى را مالك مى شود؛ ولى هنگامى كه بيدار مى شود هيچ ندارد ! بنابراين دنيا هم گذرا و ناپايدار است و هم توخالى و بى محتوا.

5 ـ در پنجمين روايت «لقمان حكيم» دنيا را براى فرزندش چنين توصيف مى كند:

اِنَّ الدُّنْيا بَحْرٌ عَميقٌ قَدْ غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ(20)

دنيا همانند درياى بيكران عميقى است كه اقوام مختلفى در آن غرق شده اند.

كسانى كه در دريا غرق مى شوند، يا طعمه حيوانات دريايى مى شوند، يا امواج پر تلاطم دريا آنها را به نقاط دور دست مى برد به گونه اى كه هيچ اثر و نشانه اى از آنها باقى نمى ماند؛ دنيا نيز مانند دريا چنين بى رحم و بى وفاست. اقوام و ملّت هاى بسيارى در اين دنيا زندگى مى كردند كه اكنون هيچ اثرى از آنها نيست و به طور كامل در درياى دنيا غرق شده اند؛ بنابراين بايد براى نجات از غرقاب دنيا به دنبال وسيله نجات مطمئنّى باشيم تا با تكيه و اعتماد بر آن خود را از غرق شدن برهانيم.

6 ـ حضرت على(عليه السلام) در جاى ديگر، اهل دنيا را چنين توصيف مى نمايد:

اَهْلُ الدُّنْيا كَرَكْب يُسارُ بِهِمْ وَهُمْ نِيامٌ (21)

مثل اهل دنيا، مثل كاروانى است كه آن را حركت داده اند و به سوى مقصد مى برند؛ در حالى كه اهل كاروان در خواب غفلت به سر مى برند.

دنياپرستان قبل از فرارسيدن مرگ، در خواب غفلت به سر مى برند ولذّات و شهوات دنيا، آنها را مدهوش و بى هوش ساخته است؛ بنابراين توشه اى براى سفر آخرت خود بر نمى دارند و با دست خالى و بدون زاد و توشه به سوى جهان آخرت حركت مى كنند؛ هنگامى كه سيلى اجل بر گونه هايشان نواخته مى شود، تازه از خواب غفلت، بيدار مى شوند نادم و پشيمان، كه متأسّفانه ديگر سودى برايشان ندارد؛ زيرا زمان تدارك و برگرفتن زاد و توشه گذشته است.

7 ـ پيامبر گرامى اسلام، حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)در مثال زيبايى دنيا را چنين توصيف مى نمايد:

اَلدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤمِنِ وَجَنَّةُ الْكافِرِ(22)

دنيا زندان انسان هاى با ايمان و بهشت انسان هاى بى ايمان است.

مؤمنان در دنيا در محدوديّت هاى زيادى به سر مى برند؛ حلال و حرام، رضاى خدا و خشم خدا، محرّمات و واجبات و مانند آن، محدوديّت هاى فراوانى براى افراد با ايمان ايجاد مى كند؛ ولى اشخاص كافر چنين محدوديّت هايى ندارند و هوا و هوس آنها آزاد است؛ به اين دليل مؤمن در اين دنيا همانند شخصى زندانى است كه هنگام مرگ گويى ميله هاى زندان وجودش مى شكند و مرغ روحش از اين قفس رها مى گردد و به سوى آزادى پرواز مى كند؛ و به همين جهت است كه بزرگان و اولياءاللّه از مرگ استقبال مى كنند و آن را رستگارى مى شمرند (فُزْتُ وَربِّ الْكَعْبَةِ) و يا آن را آرزو مى كنند (اَللّهُمَّ عَجِّلْ وَفاتى سَريعاً). آنان با شناخت كامل از زندگى دنيا و جهان آخرت، در هنگام فرارسيدن مرگ، هيچ هراس و نگرانى به خود راه نمى دادند.

اگر پرونده انسان، پرونده پاك و صافى باشد، مرگ براى او نعمت است؛ زيرا رهايى از اين دنيايى كه در آن دام هاى شيطان گسترده است و تنگناهاى بسيار دارد، نعمتى است كه نصيب انسان مؤمن مى شود.

8 ـ حضرت عيسى مسيح(عليه السلام)در روايتى، دنيا را چنين توصيف مى نمايد:

اِنَّما الدُّنْيا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوها وَلاتُعْمِرُوها(23)

دنيا، پلى بيش نيست؛ از آن عبور كنيد و سرگرم آن نشويد.

دنيا جنبه ابزارى و وسيله اى دارد و هدف نيست؛ بنابراين اگر به دنيا به عنوان وسيله اى كه براى رسيدن به هدف بايد از آن استفاده شود، نگاه كنيم، بسيار خوب است؛ ولى اگر آن را هدف بپنداريم، اشتباه بزرگى كرده ايم؛ به همين خاطر حضرت عيسى(عليه السلام)دنيا را تشبيه به پلى نموده كه وسيله عبور انسان است و هيچ انسان عاقلى بر روى آن خانه بنا نمى كند و در آنجا توقّف نمى نمايد؛ اگر انسانى چنين كارى كند، مورد تعجّب است؛ به اين جهت حضرت على(عليه السلام)مى فرمايد: «از انسانى كه به عمران و آبادى دنيا كه دار فانى است مى پردازد، تعجّب مى كنم؛ در حالى كه منزلگه او دار بقا و عالم آخرت است!(24)»

9 ـ حضرت علىّ بن الحسين(عليه السلام) از پدر بزرگوارشان مكاشفه اى را در مورد بى اعتبارى و بى ارزشى دنيا از زبان اميرالمؤمنين(عليه السلام)نقل مى كند؛ طبق اين روايت حضرت على(عليه السلام)مى فرمايند:

در باغ فدك مشغول كار و كشاورزى بودم، ناگهان زن بسيار زيبايى در مقابل خود ديدم! (تعجّب كردم كه چگونه بدون اجازه وارد باغ شده است)، آن زن زيبا به من گفت: اى پسر ابى طالب آيا دوست دارى با من ازدواج كنى تا تو را از اين كار پر زحمت كشاورزى و باغدارى راحت كنم و گنج هاى زمين را به تو نشان دهم تا آنها را در اختيارگيرى و خود و نسل تو بى نياز گردند؟

حضرت على(عليه السلام) به آن زن زيبا فرمود: توكيستى تا من از خانواده ات خواستگارى كنم.

آن زن گفت: «من دنيا هستم»

حضرت مى فرمايد به اوگفتم: برگرد و شوهرى ديگر بطلب (برو اين دام بر مرغ دگرنِه)، على(عليه السلام)گرفتار تو نمى شود. سپس حضرت اشعار بسيار زيبا و جالبى در مذمّت دنيا سرود.(25)

مثال هاى نُه گانه فوق از روايات معصومين(عليهم السلام) به ضميمه آيه مثل، مجموعاً ده مثل زيبا مى باشد كه ويژگى هاى چهار گانه اى را كه در مورد دنيا نگاشتيم، كاملا بيان مى كند. نكته جالب اين كه ائمّه معصومين(عليهم السلام) در هر موضوعى كه وارد شده اند، آن را به طور كامل و دقيق بيان كرده اند و چيز ناگفته اى باقى نگذارده اند و اين اتمام حجّتى است براى همگان كه كسى نتواند بگويد: «نمى دانستم و اطّلاع نداشتم!»

3 -اين همه روايات در مذمّت دنيا چرا ؟

چرا اين همه روايت در مذمّت دنيا وارد شده است؟ چه نكته مهمّى در اينجاست كه اين روايات فراوان در صدد بيان آن است؟ فلسفه اين تأكيد و تكرارها چيست؟

جواب اين سؤال در خود روايات آمده است، به عنوان مثال در روايتى از وجود مقدّس امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم:

رَأسُ كُلِّ خَطيئَة حُبُّ الدُّنْيا(26)

منشأ تمامى گناهان و معصيت ها دنيا پرستى است.

طبق اين روايت، تمامى گناهان (سرقت، تهمت، غيبت، تمسخرديگران، ايذاء مؤمن، زنا، لواط، تجاوز به حقوق ديگران، ترك واجبات، انجام محرّمات و...) به حبّ دنيا و دنيا پرستى باز مى گردد.

در روايت جالب و تكان دهنده ديگرى از حضرت امام كاظم(عليه السلام) آمده است:

إعْلَمْ اَنَّ كُلَّ فِتْنَة بَذْرُها حُبُّ الدُّنْيا(27)

بذر و سرنخ هرفتنه و گناهى، دنيا پرستى و حبّ دنياست.

اين روايت ريشه تمامى فتنه ها را دنيا پرستى مى شمرد.

و در روايتى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده است:

اَكْبَرُ الْكَبائِرِ حُبُّ الدُّنْيا(28)

دنيا پرستى و حبّ دنيا از بزرگترين گناهان و معاصى محسوب مى شود.

تحليل روايات

دنيا محلّ تزاحم است؛ بر خلاف جهان آخرت كه در آنجا هيچ گونه تزاحمى وجود ندارد؛ به عبارت ديگر، تزاحم در امور مادّى راه دارد؛ ولى در معنويات تزاحمى متصوّر نيست؛ مثلا اگر شما حافظ قرآن باشيد، هيچ مزاحمتى ندارد كه اشخاص ديگرى نيز در كنار شما حافظ قرآن باشند، يا اگر همه مردم، عالِم و دانشمند باشند، هيچ تزاحمى در ميان آنها به وجود نخواهد آمد؛ ولى در امور مادّى اين گونه نيست، اگر شما مالك قطعه زمينى شويد ديگرى نمى تواند در كنار ثبوت حقّ ملكيت شما، مالك آن زمين باشد؛ يعنى بين مالكيّت شما بر شش دانگ اين زمين با مالكيّت ديگرى بر شش دانگ همان زمين تزاحم وجود دارد.، يا اگر آقاى «زيد» رئيس جمهور شود، آقاى «عمرو» نمى تواند در كنار زيد رئيس جمهور همان كشور گردد.

و از آنجا كه دنيادارِ تزاحم است موجب اين گناهان مى شود؛ امكانات دنياى فعلى در حدّى است كه اگر فرضاً به صورت عادلانه بين همه مردم تقسيم شود همه مردم از نظر بهره بردارى از امكانات مادّى در يك سطح قرار خواهند داشت؛ امّا افزون طلبى و زياده خواهى دنيا پرستان اين تعادل را بر هم مى زند و كم كم زمينه را براى تعدّى و تجاوز به حريم ديگران فراهم مى سازد و به اين ترتيب حقوق مسلّم انسان هاى ضعيف پايمال مى گردد. با اين بيان روشن مى شود كه چگونه دنيا منشأ گناهان است.

بنابراين اگر انسان بتواند در زندگى خود قانع باشد و به آنچه دارد قناعت كند، آلوده بسيارى از گناهان نمى شود.

پي نوشتها
1 . سوره بقره، آيه 156.
2 . مثالهاى زيباى قرآن، جلد اوّل، صفحه 241 به بعد.
3 . «فرديناندلين» نويسنده كتاب «جهان گلها» گياهان نهاندانه را بالغ بر يكصد و پنجا هزار نوع مى داند! و در بعضى از كتب گياه شناسى، بيش از هيجده هزار نوع گياه توصيف و تشريح شده است. يكصد هزار نوع قارچ و بيش از چهل هزار نوع جلبك، هفت هزار نوع سيب، سى و پنج هزار نژاد گندم نيز مورد بررسى قرار گرفته است. بعضى از دانشمندان براى «نخل» بيش از سه هزار نوع، براى «انجير هندى» يك هزار و هفتصد نوع و «گل ثعلب» يك هزار و دويست نوع و براى سيب هفت هزار نوع بيان كرده اند. براستى چه عجيب است عالم گسترده گياهان با اين همه تنوّع! و چه بزرگ است، خالق و مدبّر آنها! (پيام قرآن، جلد 2، صفحه هاى 303 و 304 و 325)
4 . تفسير جوامع الجامع، جلد دوم، صفحه 367.
5 . سوره رعد، آيه 28.
6 . ميزان الحكمة، باب 2265، حديث 10233 و باب 2273.
7 . ترجمه تفسير الميزان، جلد 26، صفحه 187.
8 . البيان فى تفسير القرآن، جلد 7، صفحه 52.
9 . سوره اسراء، آيه 79.
10 . مجمع البيان، جلد 5، صفحه 474.
11 . تفسير نمونه، جلد 12، صفحه 446.
12 . به تفسير مجمع البيان، جلد 6، صفحه 473 و 474 مراجعه كنيد.
13 . مرحوم طبرسى در آدرس فوق و علاّمه طباطبائى «رضوان اللّه عليهما» در ترجمه الميزان، جلد 26، صفحه 187 نيز همين عقيده را دارند.
14 . ميزان الحكمة، باب 1222، حديث 5825 (جلد 2، صفحه 896).
15 . ميزان الحكمة، باب 1253، حديث 6009.
16 . ميزان الحكمة، باب 1253، حديث 6005.
17 . اين سم از عجايب قدرت خداوند است كه قطره اى از آن حيوان قوى را مى كشد يا انسانى را از پاى در مى آورد. واقعاً تركيب اين سم از چيست و چطور ساخته شده كه در درون مار است، ولى خود او را نمى كشد!
18 . ميزان الحكمة، باب 1253، حديث 6012 .
19 . ميزان الحكمة، باب 1262، حديث 6054 (جلد 3، صفحه 340) .
20 . ميزان الحكمة، باب 1263، حديث 6056 (جلد 3، صفحه 341) .
21 . ميزان الحكمة، باب 1254، حديث 6017 (جلد 3، صفحه 334) .
22 . ميزان الحكمة، باب 1241، حديث 5933 .
23 . ميزان الحكمة، باب 1259، حديث 6033.
24 . ميزان الحكمة، باب 1259، حديث 6035.
25 . ميزان الحكمة، باب 1253، حديث 6015 .
26 . ميزان الحكمة، باب 1221، حديث 5815 .
27 . ميزان الحكمة، باب 1221، حديث 5813 .
28 . ميزان الحكمة، باب 1221، حديث 5814 .