بيست و نهمين مثال: تازه مسلمانان سست ايمان

ناصر مکارم شيرازى

خداوند در آيه 92 سوره نحل در بيست و نهمين مثل مى فرمايد: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة اَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ اَيْمانُكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ اَنْ تَكُونَ اُمَّةٌ هَِى اَرْبى مِنْ اُمَّة اِنَّما يَبْلُوكُمْ اللّهُ بِه وَ لَيُبَيِّنُنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ»؛ همانند آن زن [سبك مغز ]نباشيد كه پشم هاى تابيده خود را پس از استحكام، وامى تابيد! در حالى كه سوگند [و پيمان] خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى دهيد؛ بخاطر اينكه گروهى، جمعيّتشان از گروه ديگر بيشتر است [و كثرت دشمن را بهانه اى براى شكستن بيعت با پيامبر مى شمريد]! خدا فقط شما را با اين وسيله آزمايش مى كند؛ و به يقين روز قيامت، آنچه را در آن اختلاف داشتيد، براى شما روشن مى سازد!

دورنماى بحث

در آغازاسلام كه مسلمانان در اقليّت و دشمنان و مشركان در اكثريّت بودند، برخى از جوانان شيفته پيامبر شده، به آن حضرت ايمان مى آوردند؛ ولى آنها تحت فشار خانواده، دوستان، آشنايان و جامعه مشرك قرار مى گرفتند(1)، در اين مرحله برخى همانند ابوذرها، بلال ها و عمّارها مستحكم و پايدار بودند و حتّى در راه عقيده خود جان مى باختند. ولى برخى از تازه مسلمانان سست بودند و طاقت تحقيرها، سرزنش ها و اعتراضات اطرافيان را - كه اكثريّت جامعه را تشكيل مى دادند نداشتند و پس از پشت سرگذاشتن مراحل سخت اسلام و ايمان مرتد گشته، دوباره به صف مشركان مى پيوستند. آيه فوق درباره اين دسته از تازه مسلمانان سست ايمان نازل شده است.

شرح و تفسير

وَ لا تَكُونُوا كَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة اَنْكاثاً: اى تازه مسلمانان، اى كسانى كه با زحمت و تحمّل مشكلات، مراحل اسلام و ايمان را پشت سر گذاشتيد و مفتخر به قبولى پاك ترين و بهترين دين آسمانى شديد، مانند آن زن نادان سبك مغزى كه ريسمانى مى تابيد و بعد از تمام شدن كار آن را وامى تابيد، نباشيد و پس از گرويدن به اسلام و ايمان، زحمت هاى خود را هدر ندهيد و به كفر و شرك بازنگرديد.

در اينكه نام اين زن سفيه و أبله چه بوده است، اختلاف است. برخى او را «رابطه» ناميده اند. بعضى معتقدند كه نامش «ربطه» بوده است و عدّه اى نيز بر اين عقيده اند كه او را «رابطه» مى خواندند؛ ولى به هر حال، اين زن در زمان جاهليّت زندگى مى كرد و بسيار ابله و نادان بود. به همين جهت، عرب او را «حمقاء» نيز ناميده است.

تابيده شده را واتابند و دوباره تبديل به پشم كنند، آنها نيز چنين مى كردند. روز بعد دوباره صبح هنگام پشم ها را طناب و عصرگاهان طناب تابيده را تبديل به پشم مى كردند و اين داستان احمقانه هر روز تكرار مى شد.

قرآن مجيد در اين آيه شريفه به تازه مسلمانان سست ايمان هشدار مى دهد كه مانند آن زن احمق عمل نكنند و از دين و ايمان خود باز نگردند.

تَتَّخِذُونَ اَيْمانُكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ: اى تازه مسلمانان! اى سست ايمانان! سوگند و پيمان خود را وسيله خيانت و فساد قرار ندهيد و در بيعت با خداى خويش تقلّب نكنيد.

اَنْ تَكُونَ اُمَّةٌ هِىَ اَرْبى مِنْ اُمَّة: شما تنها به اين دليل كه مشركان در اكثريّت هستند و مسلمانان در اقليّت، براى پيمان شكنى با پيامبر خدا اين را بهانه قرار ندهيد كه اين عذر و بهانه شما پذيرفته نيست، بلكه بايد به پيمانتان وفادار باشيد.

اِنَّما يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِه: كثرت دشمن و قلّت مسلمانان ، عذر بازگشت به كفر نيست، بلكه اين خود نوعى امتحان الهى براى مسلمانان و مؤمنان است. سعى كنيد در اين امتحان پيروز و سربلند باشيد.

وَ لَيُبَيِّنُنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ: بى شك در روز قيامت خداوند تمام اختلافات را برطرف مى سازد و حقايق ظاهر مى شود، و حتّى كافران و مشركان افسوس مى خورند كه چرا ايمان نياوردند.

اين مثل، مثل بسيار زيبا، رسا، جالب و جاذبى است و هشدارباشى است براى مسلمانانى كه طناب ايمان خود را محكم تابيده اند و با زحمت فراوان آن را به اتمام رسانيده اند تا مبادا پس از اين همه زحمت با روى آوردن به شرك آن را هدر دهند.

پيام هاى آيه شريفه

1- پشم در حالت عادى براى هيچ كارى قابل استفاده نيست؛ نه فرش، نه لباس، نه ابزار زندگى، و نه چيز ديگر؛ امّا وقتى همين پشم تابيده مى شود، اگر باريك باشد و به صورت نخ درآيد، با آن پارچه و فرش و مانند آن مى بافند. و اگر ضخيم تر باشد با آن طناب و حتّى خانه هاى بيابانى و چادر مى سازند.

جامعه متفرّق و از هم گسيخته نيز مانند پشم بى خاصيّت است؛ اما به هنگام اتّحاد منشأ اثرات فراوانى مى گردد.

2- پشم در حالت عادى بسيار سست و آسيب پذير است؛ وزش باد ملايمى آن را مى برد و قدرت مقاومت در مقابل نسيم را ندارد؛ اما اگر همين پشم تابيده شود و محكم گردد، گاهى از اوقات سنگين ترين وزنه ها را با آن حمل و نقل مى كنند و حتّى كشتى هاى بزرگ را به وسيله آن مهار مى كنند و با آن لنگر مى اندازند.

3- تنها عاملى كه اين پشمِ بى مصرفِ سست را مقاوم مى كند، اتّحاد رشته هاى پشم است. آرى؛ پس از اينكه اين رشته ها دست به دست هم دادند و همديگر را در آغوش گرفتند و پيمان اتّحاد و هماهنگى بستند و دست از تشتّت و اختلاف برداشتند، منشأ خيرات فراوانى مى گردند. و اين به انسان مى آموزد كه وجود تو هم استعدادهاى بالقوّه فراوانى دارد، اگر تابيده شود محكم مى شود و پيام آور محصولات تازه و مفيدى؛ چون تصميم، اراده، وحدت كلمه، ايمان، توكّل به خدا و مانند آن خواهد شد.

از اين رو، قرآن مجيد مى فرمايد: شما به وسيله ايمان تابيده شده ايد، انسان عاقل دوباره طناب ايمان خود را وانمى تابد!

اين تشبيه بسيار زيبا، جالب و پرمعنا در كلام حضرت زينب(عليها السلام) نيز آمده است در آن هنگام كه حضرت زينب به درازه كوفه رسيد در يك سخنرانى آتشين مردم را مورد خطاب قرار داده، فرمود: «اِنَّما مَثَلُكمْ كَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة...»؛ مَثَل شما مردم بى وفا و پيمان شكن كوفه، مثل آن زن احمق و أبله و نادانى است كه ريسمان تابيده محكم خود را از هم گسيخته مى سازد.(2) شما، هم با على(عليه السلام)بيعت كرديد و هم با نماينده امام حسين(عليه السلام)، مسلم بن عقيل، رشته پيمان را محكم كرديد؛ ولى هنگامى كه ابن زياد آمد، با چند وعده و وعيد و ايجاد رعب و وحشت، پيمان خود را شكستيد و معلوم شد كه تمام آن دعوت ها و بيعت ها و اعلان وفادارى ها جز حقّه بازى چيزى نبوده است، و اكنون هم با ديدن سر حسين بن على(عليهما السلام) گريه مى كنيد؛ هم مى كشيد و هم عزادارى مى كنيد!

كسانى كه با ادبيّات عرب آشنا هستند، درمى يابند كه اين خطبه چقدر ارزشمند است. به عقيده ما حضرت زينب(عليها السلام) از بازار آشفته كوفه دست گشود و پايه هاى تخت و تاج حكومت يزيد را در شام به لرزه درآورد و مقدّمه سرنگونى بنى اميّه و انقلاب ها و شورش هاى بعدى را فراهم كرد.

اهميّت وفاى به عهد و پيمان

در مورد اهميت وفاى به عهد و پيمان روايات فراوانى وارد شده است كه به سه نمونه آن اشاره مى شود:

1- پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در روايت كوتاه و پرمعنايى مى فرمايد: «لا دينَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ؛ كسى كه عهد و پيمان ندارد و به آن وفا نمى كند، دين ندارد».(3)

اين سخن بسيار مهم بدين معنا است كه وفاى به عهد مساوى با دين دارى است و انسان عهدشكن كه امروز قول مى دهد و فردا تخلّف مى كند، انسان بى دينى است؛ چه اينكه وقتى انسان در مقابل بندگان خدا وفادار نباشد، در مقابل خداوند هم وفادار نخواهد بود.

2- حضرت على(عليه السلام) در نامه 53 نهج البلاغه (عهدنامه مالك اشتر)(4)مى فرمايد:

اى مالك! در عهدى كه مى بندى پايدار و وفادار باش چه طرف پيمان تو مسلمان باشد، چه كافِر؛ زيرا در ميان تمام دستوراتى كه خداوند برشمرده است، هيچ دستورى به اهميّت عهد و پيمان نيست؛ چه اينكه عهد و پيمان در ميان تمام امّت ها و ملّت ها محترم است.

دنياى كنونى نيز چنين است و غالب كشورها به عهد و پيمان ها پايبند هستند و حتّى در زمان جاهليّت نيز چنين بوده است و بت پرستان نيز به پيمان هاى خود وفادار مى ماندند. بنابراين، لازم است مسلمانان در پيمانهاى خود با خدا و مردم وفادار بمانند.

3- امام باقر(عليه السلام) در روايت زيبايى مى فرمايد:

«ثَلاثٌ لَمْ يَجْعَلِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لاَِحَد فيهِنَّ رُخْصَةٌ: اَداءُ الاَْمانَةِ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفاجِرِ وَ بَرُّ الْوالِدَيْنِ بَرَّيْنِ كانا اَوْ فاجِرَيْنِ»؛ سه چيز است كه خداوند - عزّوجلّ - به هيچ شخصى اجازه تخلّف از آن را نداده است:

1- اداى امانت به صاحبش چه صاحب آن نيكوكار باشد و چه فاسق.

2- وفاى به عهد و پيمان نسبت به فاسق و مؤمن.

3- نيكى به پدر و مادر چه صالح باشند و چه فاجر.(5)

بنابراين، بر اساس آيات و روايات وفاى به عهد در سرلوحه همه امور قرار دارد، و چنانچه بنده اى بخواهد خداوند خواسته هايش را مورد اجابت قرار دهد، بايد به پيمان با خداى خويش وفادار باشد.

گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند *** نگاهدار سر رشته تا نگهدارد

پي نوشتها
1- ما كه اكنون از نعمت بزرگ و بى بديل اسلام برخورداريم، بايد قدردان پدران و مادران خود باشيم كه در آغاز اسلام را پذيرفتند و ما در جامعه و خانواده اى مسلمان متولّد شديم و اسلام را پذيرفتيم.
2- به نقل از كتاب «امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)» تأليف علاّمه سيّد محسن امين عاملى، صفحه 256.
3- ميزان الحكمه، باب 2964، حديث 14124.
4- پس از گذشت بيش از هزار سال از اين عهدنامه، هنوز بويى از كهنگى در آن ديده نمى شود. گويى اين نامه ديروز نوشته شده است! در حالى كه بهترين آثار فكرى بشر با گذشت زمان كهنه مى شود، حتّى اگر تراوش مغزهاى استثنايى چون مغز سعدى و بوعلى سينا باشد و ظاهراً علّت اين امر اين است كه، سخنان على((عليه السلام)) از قلبى سرچشمه گرفته است كه با علم خدا پيوند دارد و از آنجا كه علم خداوند كهنه نمى شود، اين سخنان نيز كهنه نمى گردد.
5- اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب البر بالوالدين، حديث 15.