بيست و دومين مثال : تقوا برات بهشت

ناصر مکارم شيرازى

خداوند متعال در آيه شريفه 35 سوره «رعد» مى فرمايد:

«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ اُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذينَ اتَّقَوا وَ عُقْبَى الْكافِرينَ النّارُ»؛

توصيف بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده، ]اين است كه [نهرهاى آب از زير درختانش جارى است، ميوه آن هميشگى، و سايه اش دائمى است؛ اين سرانجام كسانى است كه پرهيزگارى پيشه كردند؛ و سرانجام كافران، آتش است.

دورنماى بحث

آيه فوق - على رغم ظاهرى ساده - از پيچيده ترين مثل هاى قرآن مجيد است. در اين آيه شريفه به تشبيه بهشت - كه جايگاه و سرانجام افراد متّقى است - پرداخته شده و سه ويژگى مهم براى آن بيان شده است.

شرح و تفسير آيه

تشبيه ى كه در اين آيه صورت گرفته، در نگاه نخست تشبيه ساده اى است؛ ليكن - همانطور كه گفته شد - از پيچيده ترين تشبيه ها و امثال قرآن مجيد به شمار رفته است.

مفسّران معتقدند؛ در اين آيه محذوفى وجود دارد و جمله اى حذف گرديده است، يا در ابتداى آيه جمله اى بايد در تقدير گرفت تا آيه فوق خبر آن تلقّى شود. و يا اينكه صدر آيه مبتداست و خبر آن حذف گرديده است.

به عقيده ما «خبر» آيه فوق، حذف شده است. به منظور روشن شدن اين مطلب نخست ذكر مقدّمه اى لازم است.

مراحل چهارگانه قبل از ولادت

آدمى چهار مرحله را طى مى كند تا انسان مى شود:

در مرحله نخست، انسان خاك بوده است، سپس اين خاك در پاى بوته يا درختى ريخته مى شود و جزء آن گياه و درخت مى گردد. اين درخت و گياه طعمه حيوانى مى گردد و جزء بدن آن حيوان محسوب مى شود. انسان از گوشت اين حيوان تغذيه مى كند و آن گوشت تبديل به بدن انسان مى گردد.

اين چهار مرحله را به صورت ديگر نيز مى توان بيان كرد كه: انسان روزى خاك بوده است (مرحله اوّل)، طبيعتاً خاك قابل تغذيه انسان نيست، بايد تبديل به گياه يا حيوانى گردد(مرحله دوم)، در مرحله سوم، گياه يا حيوان به نطفه انسان تبديل مى شود؛ نطفه در مراحل ابتدايى جنين، رشد نباتى دارد؛ زيرا حسّ و حركت ندارد، بلكه فقط رشد مى كند. پس از چهار ماهگى كه داراى حسّ و حركت مى شود، مرحله چهارم آغاز مى گردد و تا قبل از تعلّق روح انسانى اين مرحله، ادامه مى يابد.

شاعر معروف نيز اين چهار مرحله را در چهار مصرع خلاصه كرده، مى گويد:

از «جمادى» مردم و «نامى» شدم

وز «نما» مردم ز «حيوان» سر زدم

مُردم از حيوانى و «آدم» شدم

از چه ترسم كِى ز مردن كم شدم

اين چهار مرحله عجايب فراوانى دارد كه مرحله جنين از عجيب ترين آن ها است.

عجايبى از عالم جنين

دانشمندان امروز موفّق شده اند از عالم جنين عكس هاى زنده اى تهيّه كنند و از آن يك فيلم نيم ساعته اى بسازند كه تمام مراحل جنين را نمايش دهد. اين فيلم عجايب خيره كننده اى را براى انسان به ارمغان مى آورد.

چگونه خداوند اين همه عجايب را آفريده است؟ به دو نمونه از اين شگفتى ها توجّه كنيد:

1- نطفه انسان در ابتدا يك سلول تك و تنها است؛ سپس اين سلول به دو نصف تقسيم شده، تبديل به دو سلول مى شود. هر يك از اين دو سلول نيز به دو نيمه تقسيم مى شوند. چهار سلولِ به دست آمده نيز هر يك دو نيمه مى شوند و به همين گونه به صورت تصاعدى بالا مى رود. تكثير سلول ها ادامه مى يابد تا اينكه سلول هاى هم شكل و كاملاً مشابه، به گروه هايى تقسيم مى شوند. تعدادى از آنها مأمور تشكيل سر انسان مى شوند؛ برخى ديگر مأمور ساخت چشم انسان مى شوند، و تعدادى نيز براى تشكيل دست انسان مأموريت مى يابند. و همين طور ديگر سلول ها براى تشكيل ديگر اعضاى بدن حركت مى كنند.

واقعاً چه كسى به اين سلول هاى هم شكل مأموريت مى دهد كه هر تعداد، براى تشكيل عضو خاصّى حركت كنند؟! اينها از چه كسى و به چه طريقى الهام مى گيرند و حركت منظّم خود را آغاز مى كنند؟! هيچ كس نتوانسته است تا كنون راز اين شگفتى را كشف كند.

2- «بچّه» در شكم مادر، در كيسه اى مخصوصِ پر از آب غليظ شناور است مقدار آب موجود در اين كيسه، تقريباً هم وزن خود بچّه است.

بنابراين، جنين تكيه بر بدن مادر ندارد و مادر هم در حالات مختلف فشارِ مستقيم، بر او وارد نمى كند. اگر اين كيسه آب نبود چه مى شد؟!

چگونه ممكن بود جنين به پرورش و حيات خود ادامه دهد، بچّه با آن لطافت و نرمى در حالات مختلف مادر؛ نشستن، خوابيدن، و ضرباتى كه بر او وارد مى شود، چگونه حفظ شود؟!

از اين رو، خداوند عالم قادر، محيطى براى جنين تهيّه كرده است كه از هيچ سو فشارى بر او وارد نشود؛ يعنى يك حالت بى وزنى دارد و بشر براى اوّلين بار در اينجا بى وزنى را تجربه مى كند، به همين دليل، وقتى متولّد مى شود داد و فرياد مى كند؛ زيرا احساس وزن مى كند و اين برايش دردآور است.

كيسه آب براى «جنين» مطمئن ترين مكان است. اين كيسه آب هم ضربه گير است؛ يعنى جلوى فشارها و ضربه هاى متفاوت را مى گيرد و هم حرارت را تعديل مى كند؛ يعنى اگر مادر در گرما يا در سرماى شديد به سر ببرد، حرارت سريع به بچّه منتقل نمى شود، بلكه بايد از ناحيه آن آب منتقل شود از اين رو، آب مذكور حرارت را تعديل نموده، به بچّه منتقل مى كند.

بر همين اساس، خداوند در آيه ششم سوره زمر مى فرمايد:

«خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ اَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الاَْنْعامِ ثَمانِيَةَ اَزْواج يَخْلُقُكُمْ فى بُطُونِ اُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْق فى ظُلُمات ثَلاث ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَاَنّى تُعْرَفُونَ»؛ او شما را از يك نَفْس آفريد، و همسرش را از [باقى مانده گلِ] او خلق كرد؛ و براى شما هشت زوج از چهارپايان ايجاد كرد. او شما را در شكم مادرانتان آفرينشى بعد از آفرينش ديگر، در ميان تاريكى هاى سه گانه، مى بخشد. اين است خداوند، پروردگار شما كه حكومت [عالَم هستى] از آنِ اوست؛ هيچ معبودى جز او نيست؛ پس چگونه از راه حق منحرف مى شويد؟!(1)

مراحل چهارگانه كمال انسان

انسان براى رسيدن به كمال بايد چهار مرحله و به عبارتى، عوالم چهارگانه را طى كند.

1- عالم رحم مادر

2- عالم دنيا

3- عالم برزخ

4- عالم قيامت

و عجيب اينكه انسان در هر يك از اين مراحل چهارگانه، از عالم بعدى خبر دقيق و درستى ندارد. بچّه در شكم مادر نمى تواند مفاهيم دنيا را تصوّر كند؛ حتّى اگر عقل و هوشى همچون درك و فهم بوعلى سينا داشته باشد و بتواند با مادرش ارتباط برقرار كند و با او سخن بگويد و مادر از ماه و خورشيد و شب و روز و ستاره و درختان و گل و گياه و... برايش تعريف كند و رساترين بيان و ساده ترين كلام ها را بگويد، آن بچّه چيزى نمى فهمد. مَثَل ما انسان ها در دنيا نسبت به برزخ نيز مَثَل آن بچّه نسبت به دنياست. ما تنها شنيده ايم كه برزخى قطعاً وجود دارد؛ اما الفباى آنجا چيست؟ اين كه شهداء در آنجا زنده اند يعنى چه؟ چگونه نزد خداوند روزى مى خورند؟ چگونه روح انسان عذاب مى شود يا مورد إنعام خداوند قرار مى گيرد؟ هيچ يك از اينها براى ما قابل درك و فهم نيست. بعضى از اولياى خداوند با عالم برزخ تماس گرفته اند. از برزخيان پرسيدند چه خبر؟ برزخيان گفتند: با الفاظى كه شما مى فهميد، نمى توانيم مفاهيم اينجا را بيان كنيم. مَثَل مفاهيم برزخ و الفاظ دنيا، مَثَل غربال و آب است. آيا آب در غربال متوقّف مى شود و باقى مى ماند؟!

برزخيان نيز نسبت به مفاهيم قيامت اين گونه اند و نمى توانند آن مفاهيم را درك كنند.

نه نعمت هاى بهشت براى آنان قابل درك و توصيف است؛ و نه انواع عذاب هاى جهنّم.

اگر كلمه «نَفْسٌ» را مطلق بدانيم، شامل پيامبران و امامان - صلوات الله عليهم اجمعين - نيز مى شود؛ يعنى حتّى آن بزرگواران هم نمى دانند چه نعمت هايى در بهشت براى بهشتيان در نظر گرفته شده است.

در حديث قدسى آمده است كه خداوند فرمود: «اَعْدَدْتُ لِعِبادِىَ الصّالِحينَ مالا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لا اُذُنٌ سَمِعَتْ؛ وَ لا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَر»؛ براى بندگان صالح و شايسته ام در بهشت نعمت هايى آماده كرده ام كه نه چشمى آن را ديده؛ و نه گوشى آن را شنيده؛ و حتّى بر قلب انسانى خطور نكرده است.(2)

يعنى اصلاً، اين نعمت ها را نه در خواب، نه در بيدارى، نه در عالم خيال و نه در عالم تصوّر، كسى نديده است؛ زيرا نعمت هاى آن عالمِ قيامت براى ما قابل درك و فهم نيست بنابراين، از يك سو مفاهيم بلند عالم قيامت براى انسان هاى دنيوى قابل فهم و درك نيست و از سوى ديگر، بايد نعمت هاى اخروى و عذاب هاى جهنّم براى مردم به شكلى بيان شود كه آنها را به سوى كارهاى خير تشويق و از كارهاى زشت باز دارد.

از اين رو، انجام اين عمل با الفاظ دنيوى به درستى و به صورت كامل امكان پذير نيست. بناچار بايد با الفاظ همين دنيا، شبهى از مفاهيم اخروى براى ما ترسيم شود؛ پس آنچه از عذاب هاى جهنّم و نعمت هاى بهشت براى ما گفته شده است، شبهى از مفاهيم آن دنياست.

مثلاً مى گويد بهشت داراى درختانى است؛ ولى وقتى به آثار و فوايد آن توجّه مى كنيم قابل قياس به درختان دنيا نيست و نيز در تفسير آيه شريفه 54 سوره الرحمن «وَجَنَى الْجَنَّتَيْنِ دان؛ و ميوه هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است» مى گويند: ميوه هاى بهشتى نزديك بهشتيان است؛ يعنى مطابق ميل بهشتيان درخت ميوه حركت مى كند و ميوه در دسترس بهشتيان قرار مى گيرد. و يا در تفسير آيه شريفه 48 سوره مذكور «ذَواتا اَفْنان؛ آن دو باغ بهشتى داراى انواع نعمت ها و درختان پر طراوت است»، مى گويند: يك شاخه درخت بهشتى انواع ميوه ها را داراست، آن هم معلوم نيست مثل ميوه هاى دنيا باشد.

يا هنگامى كه بهشتيان مى خواهند نغمه هاى عرفانى را بشنوند، شاخه هاى درختان شروع به نواختن آهنگ مى كنند.

بنابراين، ما يك شبهى از درختان بهشتى را مى فهميم اما چگونگى درك و حسّ و شعور و حركت و نغمه خوانى و انواع مختلف ميوه هاى آن را درك نمى كنيم.

شرح و تفسير آيه مثل

با توجّه به مقدّمه فوق، آيه مَثَل نيز از جمله آياتى است كه در صدد ارائه شبهى از اوصاف بهشت است و با بيان و مثال به ترسيم جايگاه پرهيزكاران همّت گماشته است. از اين رو، خبر آيه محذوف است. يعنى آيه بدين شكل بوده است: «مثل الجنة التى وعد المتقون كجنة تجرى....»؛ باغهايى در بهشت است، نه مثل باغهاى دنياى ما؛ زيرا اوّلاً، آب آن باغ ها خودجوش است و در پاى هر درختى چشمه اى است و نيازى نيست كه از خارج تأمين گردد و دوم اينكه ميوه هاى آن چهار فصل و هميشگى است. سوم اينكه، سايه درختانش هميشگى و جاودانه است؛ يعنى برگ هاى آن هرگز نمى ريزد.

پيام مهم آيه

از آيات متعددى درمى يابيم كه ميزان پاداش الهى در آخرت، تقوا است. درباره تقوا، بحث هاى فراوانى شده است. در اين نوشتار به منظور درك بيشتر ارزش تقوا - كه گذرنامه و برات بهشت، ميزان ارزش انسان و زاد و توشه آخرت است - به دو روايت اشاره مى شود.

1- پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در روايت كوتاه و پرمعنايى مى فرمايد:

«تَمامُ التَّقْوى اَنْ تَتَعَلَّمَ ما جَهِلْتَ وَ تَعْمَلَ بِما عَمِلْتَ»؛ تقواى كامل به دو چيز تحقّق مى يابد: نخست اينكه، آنچه نمى دانى و بدان ناآگاهى فراگيرى؛ و ديگر اينكه، به آنچه مى دانى جامه عمل بپوشانى.(3)

بر اساس اين روايت، ندانستن عذر تلقّى نمى شود، بلكه انسان موظّف است آنچه را نمى داند بياموزد و سپس به آن عمل كند. در روز قيامت به كسانى كه مى گويند نمى دانيم، خطاب و عتاب مى شود كه چرا ياد نگرفتيد؟!(4)

2- حضرت على(عليه السلام) نيز در روايت كوتاه و جالبى مى فرمايد: «مَنْ مَلِكَ شَهْوَتَهُ كانَ تَقِيّاً»؛ كسى كه مالك شهواتش باشد با تقوا است.(5)

انسان با تقوا مالك غضب، شهوت، حبّ جاه و مقام، حبّ شهرت جناح گرايى و... است و بر همه اين امور تسلّط دارد.

اين دو روايت تعريف زيبا، جامع و قابل فهمى از تقوا را به ما ارائه مى دهد و بايد سعى كنيم با رعايت و تحقق بخشيدن به اين دو روايت شريف - مخصوصاً در ماه مبارك رمضان كه ماه تقوا و خودسازى است - برات بهشت و بهترين زاد و توشه سفر آخرت را كسب كنيم و خود را به تقواى الهى زينت ببخشيم.

پي نوشتها
1- در آيه 14 سوره مؤمنون نيز به مضمون اين آيه اشاره شده است.
2- ميزان الحكمه، باب 546، حديث 2529.
3- ميزان الحكمه، باب 4173، حديث 22179.
4- بحارالانوار، جلد 2، صفحه 29 و 180 و جلد 7، صفحه 285.
5- ميزان الحكمة، باب 4173، حديث 22174.