ناصر مکارم شيرازى
خداوند متعال در آيه 24 سوره هود مى فرمايد:
«مَثَلُ الْفَريقَيْنِ كَالاَْعْمى وَ الاَْصَمِّ وَ الْبَصيرِ وَ السَّميعِ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً اَفَلا تَذَكَّرُونَ»
حال اين دو گروه (مؤمنان و كافران)، حال نابينا و كر و بينا و شنواست؛ آيا اين دو، همانند يكديگرند؟! آيا پند نمى گيريد؟!
دورنماى بحث
خداوند بزرگ در اين مَثَل، به مقايسه حال كافران و مؤمنان پرداخته است و اين دو گروه را به انسانهاى كر و كور و بينا و شنوا تشبيه كرده است؛ زيرا ايمان و تقوا سبب بينايى و شنوايى؛ و لجاجت، تعصّب و بى ايمانى مانع اين دو موهبت الهى مى گردد.
اشاره اى به آيات قبل از آيه مَثَل
قبل از آنكه آيه مثل مورد بررسى قرار گيرد، لازم است نگاهى اجمالى به آيات قبل - كه بيانگر حال انسانهاى مؤمن و بى ايمان است - داشته باشيم. تا با بينش بيشترى به تفسير آيه مثل بپردازيم.
شرح حال كافران
آيه 19 سوره هود شرح حال كافران را بيان كرده و مى فرمايد: «اَلَّذينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالاْخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ». كافران كسانى هستند كه مردم را از راه خدا باز مى دارند؛ و راه حق را كج و معوج نشان مى دهند، و به سراى آخرت كافرند.
در اين آيه شريفه سه ويژگى براى كفّار بيان شده است:
1- كفّار مانع راه خدا هستند و از راه يافتن ديگران به راه حق،
جلوگيرى مى كنند.
2- كافران مايل هستند راه مستقيم حق و خدا را كج و معوج بنمايند؛ در حالى كه راه خداوند بر اساس آيه شريفه سوره حمد، مستقيم است و إعوجاج و كجى و إفراط و تفريط در آن وجود ندارد؛ بلكه متعادل و ميانه است.
3- سومين ويژگى كافران، انكار معاد و جهان پس از مرگ است. و به نظر مى رسد بزرگترين عامل سيه روزى آنها همين مسئله است؛ زيرا وقتى منكر رستاخيز شدند، راه راست را نيز به ديگران كج و معوج نشان مى دهند و از هدايت ديگران به سوى حق مانع مى شوند.
سپس در آيه 22 مى فرمايد: «لا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِى الاْخِرَةِ هُمُ الاَْخْسَرُونَ» بناچار آنها در سراى آخرت، از همه زيانكارترند!
يعنى كفّارى كه اوّلاً مانع از هدايت مردم به راه حق هستند و سپس راه مستقيم را كج و معوج نشان مى دهند و در نهايت منكر معاد هستند، در روز رستاخيز زيانكارترين مردم به شمار مى روند.
شرح حال مؤمنان
آيه 23 سوره هود به بررسى گروه دوم (مؤمنان) پرداخته، مى فرمايد: «اِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ اَخْبَتُوا اِلى رَبِّهِمْ اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ»
كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع كردند، آنها اهل بهشتند؛ و جاودانه در آن خواهند ماند.
آيه شريفه مذكور براى مؤمنان سه ويژگى بيان داشته:
1 و 2- ويژگى اوّل و دوم، ايمان و عمل صالح است. اين دو در بسيارى از آيات قرآن با هم ذكر شده است. بنابراين، لازم و ملزوم و از هم تفكيك ناپذيرند(1) بدين جهت، مدّعيان ايمان كه فاقد عمل صالح هستند، در واقع فاقد ايمان نيز هستند و از سوى ديگر، انسانهاى بى ادّعايى كه عمل صالح دارند، مؤمنان راستين و واقعى به شمار مى آيند؛ زيرا - همانطور كه گذشت - ايمان و عمل صالح، شاخ و برگ يك درخت هستند.
3- سومين ويژگى كه آيه بدان اشاره داشته، ويژگى «اخبات» است.
«اخبات» جمع كلمه «خبت» است؛ و «خبت» در لغت به معناى بيابان وسيع و هموار است؛ سپس به بعضى از حالات و ويژگى هاى انسان نيز اطلاق گرديده است كه به سه حالت آن اشاره مى شود:
الف - اين كلمه براى انسانهايى كه روحى متواضع دارند، استعمال گرديده است؛ زيرا همانگونه كه بيابان صاف و هموار در مقابل آب متواضع است و به راحتى آب به همه جاى آن سير مى كند، روح انسان متواضع نيز به سادگى در مقابل حضرت حق تسليم مى شود.
ب - واژه «مُخْبِتْ» علاوه بر انسانهاى متواضع، به انسانهاى تسليم درگاه خداوند نيز اطلاق مى شود؛ يعنى همانگونه كه زمين صاف تسليم است، انسان مؤمن نيز تسليم خداوند است.
ج - اين واژه بر انسانهاى داراى اطمينان به خداوند نيز اطلاق شده است؛ يعنى همانطور كه انسان به هنگام حركت بر زمين صاف با اطمينان گام برمى دارد - بر خلاف هنگام حركت بر كوه و درّه و تپّه كه با دلهره و ترديد گام برمى دارد - انسان مؤمن نيز به خداى خويش اطمينان دارد و در راه عبوديّت و بندگى او با اطمينان حركت مى كند.
بنابراين، مؤمنان داراى اين صفات (ايمان، عمل صالح و اخبات)، جزو بهشتيان به شمار مى روند و جاودانه در بهشت خواهند ماند و از نعمت هاى آن بهره مند خواهند گشت.
شرح و تفسير آيه مثل
مَثَلُ الْفَريقَيْنِ كَالاَْعْمى وَ الاَْصَمِّ وَ الْبَصيرِ وَ السَّميعِ: خداوند متعال پس از بيان ويژگيهاى مؤمنان و كافران در آيات پيشين، مى فرمايد: مثل آن دو گروه (مؤمنان و كافران) مثلِ دو گروه نابينا و كر و شنوا و بيناست، مؤمنان بسان انسانهاى بينا و شنوا هستند و كافران به انسانهاى كر و كور مى مانند.
هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً اَفَلا تَذَكَّرُونَ: آيا اين دو گروه، مانند هم هستند؟! آيا
كران و شنوايان با هم يكسانند؟! آيا بينايان و نابينايان مساوى هستند؟! آيا كفر و ايمان برابر است؟!
آيا از اين مثل و مقايسه بين افراد فاقدِ حسّ شنوايى و بينايى و دارندگان آنها متذكّر نمى شويد؟!
براى پى بردن به عمق اين مطلب و درك آثار ايمان و قدرت نامتناهى پروردگار عالم، نخست لازم است اهميّت چشم و گوش و نقش آن دو در بدن انسان مورد بررسى قرار گيرد.
چشم، يكى از بزرگترين آيات الهى
بى شك چشم از بزرگترين آيات الهى به شمار مى رود؛ بلكه مى توان گفت عجيب ترين آيت خداوند - كه در دسترس ما انسانها قرار دارد - همين چشم است. ساختمان چشم، بسيار بسيار پيچيده است. عجيب تر آنكه اين ساختمان بسيار پيچيده، از مود اوليه بسيار ساده اى تشكيل شده است؛ مقدار كمى چربى، مختصرى گوشت و كمى مايع!
دليل بر قدرت خداوند همين بس كه با ابزار ساده، وسايل بسيار پيچيده اى همچون چشم مى آفريند. چشم انسان، هفت طبقه ممتاز و جدا از هم دارد كه هر يك بر روى ديگرى به صورت مستقل و بسيار لطيف نهاده شده و خداوند براى هر طبقه وظيفه ظريف و خاصّى قرار داده است.
هيچ دستگاه فيلم بردارى و عكس بردارى در دنيا وجود ندارد كه مانند دستگاه عظيم و حيرت آور چشم انسان، به صورت خودكار و بدون عكّاس و فيلم بردار، از محيط اطراف خود فيلم بردارى كند؛ بى آنكه كسى عدسى آن را تنظيم كند، در كمترين زمان براى دورترين و نزديك ترين نقطه عدسى آن تنظيم مى گردد، در حالى كه در دوربين هاى عكّاسى و فيلم بردارى، تنظيم عدسى براى فاصله هاى مختلف وقت زيادى مى طلبد و در فيلم برداريهاى مهم، گاهى اين كار حتّى تا يك ساعت به طول مى انجامد.
در مورد تنظيم نور نيز چنين است؛ مثلاً اگر در محيطى - كه همه چراغهاى آن روشن است و چشم ما به روشنايى عادت كرده است - ناگهان برق قطع گردد و فضا تاريك شود، در ظرف چند ثانيه چشم ما با محيط تاريك اطراف عادت كرده، به گونه اى كه مى توان با همان نور ضعيف اشياى اطراف خود را ديد؛ يعنى چشم در كمترين زمان خود را با نور ضعيف تطبيق مى دهد و مردمك آن باندازه كافى گشاد مى گردد. خداوند قادر، براى چشم عضلاتى قرار داده است كه در شش جهت حركت مى كند؛ كره چشم علاوه بر جهات چهارگانه (چپ، راست، بالا و پائين)، به سمت جلو و عقب نيز حركت مى كند.
از ديگر عجايب چشم، مايعى است كه از چشم تراوش مى كند كه آن را اشك ناميده اند. اشك، هم مادّه غذايى چشم است و هم ابزار شستشوى اين ساختمان دقيق و ظريف، و هم وسيله اى ضدعفونى كننده براى چشم.
از ديگر ويژگى هاى چشم، اين است كه خود به ترميم اشكالات و نقصهاى وارده، مى پردازد.
آيا هيچ يك از مصنوعات انسان چنين ويژگى دارد؟ انصافاً، اگر در عالم هستى هيچ علامت و نشانه اى براى اثبات وجود خداوند جز ساختمان عجيب و حيرت آور چشم وجود نداشت، همين كفايت مى كرد.(1) چگونه مى توان باور كرد كه طبيعت بى شعور و فاقد درك، چنين دستگاه باعظمتى را خلق كرده باشد؟
گوش آيتِ ديگر خداوند
اگرچه ساختمان گوش به پيچيدگى و ظرافت دستگاه چشم نيست؛ ولى آن نيز حكايت از قدرت نمايى ذات حضرت حق دارد. گوش بيرونى، گوش ميانه و گوش درونى، سه قسمت اصلى ساختمان گوش را تشكيل مى دهند كه در سه منطقه جدا از هم و با وظايف و مسئوليّت هاى مستقل ساخته شده اند. استخوانهايى به صورت چكش و سندان در گوش تعبيه شده است كه عامل انتقال صدا به مغز است و عجيبت تر آنكه گوش علاوه بر اينكه صدا را درك مى كند، جهت و محلّ ايجاد صدا را نيز تشخيص مى دهد. اين دو نعمت بزرگ الهى - كه در اختيار ما انسانها قرار دارد - بسيار عجيب است و در شرح عجايب آن كتابها نوشته شده است و هر كدام متخصّصى مخصوص به خود دارند، بلكه خود چشم رشته هاى تخصّصى مختلفى دارد.
چشم و گوش دو ابزار مهمّ شناخت
مهم ترين ابزار شناخت انسان چشم و گوش اوست، آدمى در ابتداى تولّد فاقد هر گونه علم و دانش است (وَ اللّهُ اَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِكُم لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً).(2)تمام علوم و دانش هاى انسان پس از رشدِ لازم از طريق چشم و گوش به او مى رسد؛ حتّى علوم عقلى.
علوم تجربى از طريق چشم منتقل مى شود؛ انسان در آزمايشگاه مسايل مختلف را تجربه كرده، مى بيند و بدان واقف و آگاه مى شود امّا علوم نقلى كه ديگران آن را منتقل مى سازند - مخصوصاً دانش هايى كه از طريق وحى به انسان منتقل مى شود - از طريق گوش نصيب آدمى مى گردد. البتّه علوم عقلى نيز بر پايه علوم حسّى است؛ يعنى اگر چيزى ديده يا شنيده نشود، عقل نمى تواند مسايل آن را درك كند؛ زيرا بنيان علوم عقلى، بر اساس «تجريد» و «تعميمِ» محسوسات است. بدين جهت، اگر انسانى فاقد حسّ بينايى و شنوايى باشد - كه طبعاً لال نيز خواهد بود - هرچند مغزى همچون مغز بوعلى سينا هم داشته باشد، به اندازه بچّه پنج ساله اى نخواهد فهميد؛ زيرا چنين انسانى، دو پايه اساسى علوم عقلى؛ يعنى بينايى و شنوايى را از دست داده است.
كفّار فاقد ابزار شناخت هستند
بنابر آيه شريفه، افراد بى ايمان و كافر كر و كور هستند؛ يعنى آنها فاقد ابزار و وسايل شناخت هستند و منابع شناخت از آنها سلب شده است. به همين جهت از نور ايمان چيزى را درك نمى كنند. امّا مؤمنان در پرتو نور ايمان، كاملاً بينا و شنوا هستند و از تمام علوم و دانش ها و ابزار شناخت بهره مند مى گردند.
چرا كفّار كر و كور هستند؟
با توصيف هايى كه در آيات پيشين براى آنها گفته شد، كافران بدين جهت كر و كور هستند كه كفر، پرده و حجابى در مقابل چشم آنها قرار داده كه بينايى و شنوايى آنها را سلب كرده است (خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى اَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ)(3).
لجاجت در مقابل پروردگار، تسليم نبودن در مقابل ذات حق و ديگر صفات رذيله، سبب شده است تا كافران نتوانند حقايق را درك كنند.
امام عارفان، حضرت سجاد(عليه السلام)، در دعاى عارفانه و عاشقانه ابوحمزه ثمالى مى فرمايد: «اِنَّكَ لا تَجُبُ عَنْ خَلْقِكَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبُهُ الاَْعْمالُ دُونَكَ»؛ خدايا! تو از بندگان، محجوب و پنهان نيستى، مگر اينكه اعمال مردم، خود، حجاب مى شود وگرنه تو از هر ظاهرى آشكارترى.
در بعضى از نسخه هاى دعا، به جاى كلمه «اعمال»، «آمال» ذكر شده است. كه بنابرآن، آرزوهاى طولانى حجاب مى گردد و انسان را از حقايق و معارف الهى باز مى دارد.
اما وقتى ايمان در درون انسان جلوه كرد، حجاب هاى تعصّب، جهل، خودخواهى و كبر نابود شده، همه چيز براى انسان روشن مى شود؛ بلكه خداوند، خود، او را از تاريكى ها به نور ايمان هدايت مى كند. از اين رو، مى فرمايد:
«اَللّهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا اَوْلِيائُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُماتِ اُولئِكَ اَصْحابُ النّارِ فيها خالِدُونَ»؛ خداوند، ولىّ و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند؛ آنهارا از ظلمت ها به سوى نور بيرون مى برد. [امّا ]كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوت ها هستند؛ كه آنها را از نور، به سوى ظلمت ها بيرون مى برند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.(4)
چگونه حجاب ها را از خود برهانيم؟
چگونه مى توانيم چشم و گوش قرآنى و چشم حقيقت بين داشته باشيم؟
بر اساس آيه شريفه، اگر بخواهيم حجاب ها را كنار بزنيم و پرده هاى
جهالت، تعصّب و لجاجت را بدريم و ببينيم آنچه را كه اولياى خداوند مى بينند، بايد مؤمن شويم.
در روايات اهلبيت(عليهم السلام) براى «مؤمن» علامت هاى مختلفى ذكر شده است كه به منظور در پى گرفتن آن در اين مختصر تنها به ذكر دو نمونه از آن بسنده مى گردد.
علامتهاى مؤمن
1- در روايتى نبىّ مكرم اسلام، حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)، فرموده است:
«لا يُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتّى يُحِبَّ لِلنّاسِ ما يُحِبُّ لِنَفْسِهِ»؛ هيچ انسانى به حقيقت ايمان نايل نمى گردد مگر اينكه آنچه را از نيكى ها كه براى خود دوست مى دارد، براى ديگران نيز دوست بدارد.(5)
2- در روايت ديگرى از امام صادق(عليه السلام) ذكر شده است: «اِنَّ مِنْ حَقيقَةِ الاْيمانَ اَنْ تُؤَثِّرَ الْحَقَّ، وَ اِنْ ضَرَّكَ، عَلَى الْباطِلِ، وَ اِنْ نَفَعْتَ»؛ حقيقت ايمان اين است كه حق را، اگرچه به ضرر تو باشد، بر باطل، اگرچه به نفع تو باشد، مقدم بدارى.(6)
بنابراين روايت شريفه، پرهيز از ناراستى و حفظ راستى از حقايق ايمان
شناخته شده است.
از اين رو، اين روايت پيام آور درسى است براى احزاب و جناح هاى سياسى كشور كه پيوسته جانب راستى را گرفته، از ناراستى بپرهيزند. آنان اگر به اين مرحله دست يافتند كه سخن شخص صالحِ جناح مخالف را بر سخن ناصالحِ جناحِ خود مقدّم بدارند، بى شك حقيقت ايمان را درك كرده اند؛ در غير اين صورت ادّعاى ايمان چيزى جز گزافه نيست. خداوند به همه مسلمانان، ايمان كامل عنايت فرمايد.