ناصر مکارم شيرازى
خداوند در آيه 57 سوره اعراف به عنوان چهاردهمين مثل از مثلهاى زيبايى قرآن مى فرمايد: «وَهُوَ الَّذى يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَى رَحْمَتِهِ حَتّى اِذآ اَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالا سُقْناهُ لِبَلَد مَيِّت فَاَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَاَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذكَّرُونَ». او كسى است كه بادها را بشارت دهنده در پيشاپيش [باران ]رحمتش مى فرستد؛ تا ابرهاى سنگين بار را [بر دوش] كشند؛ [پس] ما آنها را به سوى زمينهاى مرده مى فرستيم؛ و به وسيله آنها، آب [حيات بخش] را نازل مى كنيم؛ و با آن، هر گونه ميوه اى را [نيز در قيامت] زنده مى كنيم؛ شايد [با توجّه به اين مثال ]متذكّر شويد!
دورنماى بحث
آيه شريفه، پيام آور دو مطلب سرنوشت ساز است. صدر آيه، متضّمن توحيد و خداشناسى و دليلى قانع كننده بر اثبات مبدأ است. و ذيل آن، با ارائه مثال زيبايى بر جهان آخرت، اشاره به معاد دارد.
اهميّت مبدأ و معاد: مبدأ و معاد از مسايل بسيار مهمّى است كه در قرآن مجيد بطور گسترده مطرح شده است به گونه اى كه حدود دو هزار آيه از آيات قرآن (يعنى يك سوم مجموع آيات قرآن) به معاد تعلّق گرفته است و يك سوم آن نيز آيات مربوط به مبدأ مى باشد. و اين مطلب نشانه اهميّت مبدأ و معاد و روز رستاخيز است. مسايلى كه آيات بدان پرداخته اند، از قبيل: دادگاه عدل الهى؛ بهشت و جهّنم؛ نامه اعمال؛ تجسّم اعمال؛ معاد جسمانى؛ و ميوه هاى بهشتى و... است. رمز اين همه با اهميّت شمردن معاد روشن است؛ زيرا انسان در صورتى در مسير سعادت حركت مى كند و به آن نائل مى شود كه به دو اصل مهم معتقد باشد: نخست، اصل مبدأ و يكتاپرستى و ديگر، اعتقاد به معاد و بازگشت انسان به خدا.
اعتقاد به خدا، به انسان مى آموزد كه خداوند در همه جا و در همه حال مراقب انسان است (هُوَ مَعَكُمْ اَيْنَما كُنْتُمْ)(1) اعتقاد به معاد، مى آموزد كه خداوند به تمام اسرار درونى انسان آگاه است و اعمال از نظر خدا پوشيده نيست (اِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور)(2)، (يَعْلَمُ خائِنَةَ الاَعْيُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُورُ)(3) بنابر آيات قرآن، روز رستاخيز پرونده اعمال هر انسانى در دادگاه عدل الهى مورد بررسى قرار مى گيرد؛ دادگاهى كه نه مى توان قاضى آن را فريب داد و نه شهود آن قابل انكار است. بر اساس آيه شريفه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة شَرّاً يَرَهُ»(4) و نيز آيه شريفه «لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبِيرَةً اِلاّ اَحْصيها»(5)كوچكترين و بزرگترين عمل هر انسانى مورد قضاوت حضرت حق قرار مى گيرد و انسان در برابر آن مسئول است.
توجّه به دو اصل مذكور سبب مى شود كه انسان در همه حال خدا را بر اعمال خود ناظر بداند و معصيت نكند و چنانچه از ياد خدا غافل شد شيطان بر او مسلّط مى شود؛ همان گونه كه آيه شريفه مى فرمايد: «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شيطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ» هر كس از ياد خدا روى گردان شود، شيطان را به سراغ او مى فرستيم؛ پس همواره قرين و همراه او خواهد بود!(6)
جسمانى و روحانى بودن معاد
معاد از نظر قرآن، جسمانى و روحانى است؛ يعنى در روز قيامت هم جسم انسان محشور مى شود و هم روح انسان. به عبارت ديگر، هم روح انسان مشمول نعمتها و عذابهاى الهى قرار مى گيرد و هم جسم؛ زيرا مقتضاى عدل الهى بر اين نهاده شده است كه اگر انسان در دنيا مرتكب ثواب يا گناهى شد چون جسم و روح به همراه يكديگر انجام داده اند، در قيامت عذاب و پاداش نصيب هر دو شود.
اساساً، در صدر اسلام آنچه موجب تعجّب منكران معاد واقع شد، معاد جسمانى بود نه روحانى؛ زيرا عقل بسيارى از مردم، در چشم آنهاست و تنها آنچه را مى بينند، باور مى كنند. از اين رو، منكران معاد مى پرسيدند: چگونه ممكن است اين انسان پس از مرگ و تبديل شدن به خاك، دوباره زنده شود و با همين جسم و بدن خاكى در قيامت مورد ثواب و عذاب قرار گيرد؟ در پاسخ به اين شبهه خداوند متعال در سوره سبأ آيه 7 و 8 مى فرمايد: «وَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُل يُنَبِّئُكُمْ اِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّق اِنَّكُم لَفى خَلْق جَديد، اَفْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِباً اَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذينَ لايُؤمِنُونَ بِالاْخِرَةِ فَى الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعيدِ» كافران گفتند: «آيا مردى را به شما نشان دهيم كه به شما خبر مى دهد هنگامى كه ]مرديد [سخت از هم متلاشى شديد، [بار ديگر] آفرينش تازه اى خواهيد يافت؟! آيا او بر خدا دروغ بسته يا به نوعى جنون گرفتار است؟! [چنين نيست] بلكه كسانى كه به آخرت ايمان نمى آورند، در عذاب و گمراهى دورى هستند [و نشانه گمراهى آنها همين انكار شديد است].(7)
قرآن مجيد براى اثبات معاد جسمانى و روحانى به مثل تمسّك جسته است؛ همان گونه كه سيره قرآن در مورد تفهيم، استفاده از مثل است، براى اين مطلب نيز سه مثل ذكر شده است:
1ـ مثال به زندگى گياهان و تشبيه جهان پس از مرگ، به زنده شدن گياهان.
2ـ مثال به دوران جنين كه خلقت انسان از نطفه كوچكى شروع مى شود و هر روز براى جنين، يك معاد و زندگى جديدى به شمار مى رود.
3ـ مثال به خواب اصحاب كهف، كه خواب آنها همانند مرگ بود و خداوند پس از سالهاى طولانى آنها را زنده گردانيد.
وگرنه چطور ممكن است كسى سيصد و اندى سال بخوابد در حالى كه نه آبى بنوشد و نه غذايى بخورد و سپس سالم از خواب برخيزد؟
بنابر آيه قرآن، اصحاب كهف در حدود يك ميليون روز خواب بودند. اين افراد بى آن كه آبى بنوشند و غذايى بخورند بعد از اين مدّت طولانى، سالم از خواب برخاستند؛ در حالى كه يك انسان بطور عادى، دو تا سه روز بيشتر بدون آب و غذا دوام نمى آورد.
يكى از شگفتيهاى خلقت، قلب انسان است؛ تعداد ضربان قلب هر انسان در هر روز در حدود 100 هزار بار است. حال اگر عمر معمولى يك انسان را هفتاد سال بدانيم، بيش از 250 ميليون بار اين قلب ضربان دارد. (عجباً لحكمة اللّه!)
اگر تنها قلب انسان براى خداشناسى وجود داشت، كافى بود كه انسان سر تسليم در مقابل خالق خود فرو آورد و در نتيجه، اگر بدن اصحاب كهف با همان موادّ غذايى قبل از خوابيدن بخواهد يك ميليون روز زنده بماند و قلب به كار خود ادامه دهد، بايد ضربان قلب در هر روز، بيش از يك بار نباشد! بنابراين، اصحاب كهف انسانهاى شبيه مرده اى بودند كه خداوند بعد از سيصد و اندى سال آنها را بيدار كرد. خداوندى كه قادر است اصحاب كهف را بعد از يك خواب يك ميليون روزه بيدار كند، چگونه قادر نخواهد بود كه مردگان را زنده كند!
به همين جهت، خداوند در ذيل آيه مربوط به اصحاب كهف، مى فرمايد: «لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ» خداوند اينها را زنده كرد تا بدانيد وعده خدا (نسبت به قيامت) حق است.
شرح و تفسير آيه
آيه محل بحث، يكى از سه آيه اى است كه مسأله رستاخيز را به حيات مجدّد گياهان تشبيه كرده است. «هُوَ الَّذى يُرْسِلُ الرِّياحَ...» خداوند كسى است كه بادها را به عنوان بشارت دهنده، پيش از باران مى فرستد تا به وسيله بادها آسمانها را آماده بارش كند.
«حَتّى اِذا اَقَلَّت سَحاباً ثِقالا...» بادها تا آنجا ادامه مى يابد كه ابرهاى سنگين وزن را جمع مى كند.(8)
خداوند ابرهاى باران زا را به وسيله آن بادها به سوى شهرهاى مرده به حركت درمى آورد و سپس از اين ابرهاى سنگين وزن، باران بر شهرهاى مرده مى بارد و بدين وسيله زمين مرده زنده مى گردد.
«فَاَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الَّثمَراتِ...» خداوند با بارش باران بر سرزمين هاى مرده، انواع ميوه ها را مى روياند.
«كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» خداوند مردگان را در روز قيامت همانند سرزمينهاى مرده، زنده مى گرداند. در پايان آيه، خداوند فلسفه مثل را، تذكّر و بيدارى انسانها مى شناسد و مى فرمايد: «ما اين مثلها را مى زنيم، شايد باعث تذكّر، تفكّر و بيدارى شما شود».
ميوه هاى مختلف از آب و هوا و زمين واحد!
همان گونه كه قبلا اشاره شد، يكى از حجابهاى معرفت براى انسان حجاب عادت است. وقتى انسان به چيزى عادت كرد، به عمق و ماهيّت آن نمى انديشد و اين يك حجاب بزرگ است! از اين رو، رويش انواع گياهان، گلها و ميوه ها از يك زمين و يك آب و هوا، از شگفتيهاى طبيعت است! اين مهم، واقعاً از قدرت بى بديل و بى نظير خداوند است كه از يك زمين و يك آب و هوا، گلهايى را با رنگها و برگهاى متفاوت و ميوه هايى را با طعم و مزّه هاى مختلفى مى روياند و اين خلقت شگفت به انسان مى آموزد كه از حيات مجدّد در روز قيامت تعجّب نكند؛ چه اين كه از همين در روز قبامت، انواع و اقسام انسانهاى نيك، از قبيل: پيامبران، صالحان، امامان و شهدا و انسانهاى پست از قبيل فرعونها، نمردوها، معاويه ها، صدام ها و... مبعوث مى گردد. انسان هر ساله صحنه معاد را در روى زمين مى بيند و به تعداد سالهاى عمرش تكرار صحنه معاد را شاهد است، شگفت آن كه در روز قيامت وقتى انسانها مى خواهند از قبرها برانگيخته شوند، بارانى بر زمين مى بارد؛ سپس انسانها زنده مى شوند!(9)
قانون كلّى كه از آيه شريفه استفاده مى گردد اين است كه اصول كلّى حيات و مرگ در تمام جانداران يكسان است. بنابراين، همان گونه كه در عالم گياهان و نباتات زندگى پس از مرگ وجود دارد، درباره انسان نيز چنين است.
سؤال: در جهان نباتات و گياهان زندگى دوباره امكان پذير است؛ زيرا گياهان به وسيله بذرها و دانه ها دوباره رشد و نمو مى كنند. به خلاف انسان كه كاملا از بين مى رود و تبديل به خاك مى شود. پس چگونه ممكن است انسان از خاك مرده دوباره به وجود آيد و زنده شود؟
جواب: اين گونه نيست كه هميشه گياهان با بذر و دانه زنده شوند، بلكه گاهى از اوقات حيات و مرگ گياهان مانند مرگ و زندگى انسان است؛ مثلا در پاييز وقتى برگ درختان زرد مى شود و مى ريزد، همين برگها در پاى درختان كم كم تبديل به خاك مى شوند و سپس در بهار جذب ريشه درخت مى گردند و قسمتى از آنها دوباره تبديل به برگ درخت مى شود؛ يعنى برگ درختى كه كاملا نابود و تبديل به خاك شده بود دوباره حيات مجدّد مى گيرد. انسان نيز چنين است؛ مى ميرد و تبديل به خاك مى شود و دوباره مبعوث مى گردد.
بنابراين، انسان هر سال ـ بطور مكرّر ـ معاد را با چشم خود مى بيند، ولى غافل است از اين كه همان خدايى كه گياهان را پس از مرگ دوباره زنده مى كند، قادر است انسان را نيز پس از مرگ زنده گرداند.
آثار معاد
اعتقاد به معاد به انسان مى آموزد كه انسان سر تسليم در آستان حضرت حق فرو آورد و هرگز به كسى ظلم و خيانت نكند و اين اثر به خوبى در كلام مولاى متقيان، على(عليه السلام) ديده مى شود، حضرت در خطبه 224 نهج البلاغه، خطاب به برادرش، عقيل، در جمله اى بسيار زيبا مى فرمايند: «وَ اللّهُ لاََنْ اَبِيتَ عَلى حَسَكِ السَّعْدانِ مُسَهَّداً، اَوْ اُجَرَّ فِى الاَْغْلالِ مُصَفَّداً، اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اَلْقَى اللّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقيامَةِ ظالِماً لِبَعْضِ العِبادِ» به خدا قسم اگر على در شب ]به جاى بستر نرم و آرام [بر نوك خارهاى سعدان(10) قرار گيرد و بيدار باشد و روزها او را غل و زنجير كنند و در كوچه و بازار بگردانند، براى على گواراتر است از اين كه در روز قيامت خدا و رسولش را ملاقات كند؛ در حالى كه به بنده اى از بندگان خدا ظلم كرده باشد!
آيا چنين زمامدارى ـ كه به مبدأ و معاد يقين دارد و آن را باور كرده است ـ هرگز ظلم و خيانت مى كند؟! آيا چنين حاكم و فرمانروايى هيچ گاه تبعيض ناروا انجام مى دهد؟! آيا چنين رييس حكومتى كمترين خطا و اشتباهى را از اطرافيانش مى پذيرد و يا تحمّل مى كند؟!
مسلّماً جواب تمام اين سؤالات منفى است؛ چه اين كه چنين انسانى معتقد به قيامت است و با اعتقاد به معاد و قيامت، كوچكترين گناه را بزرگ شمرده، آن را مرتكب نمى شود.
آن گاه حضرت در ادامه اين خطبه، دو داستان عبرت آموز از برادرش عقيل، و اشعث بن قيس منافق، نقل مى كند كه آثار اعتقاد به معاد در اين دو داستان به خوبى نمايان است.(11)