ناصر مکارم شيرازى
خداوند متعال در سيزدهمين مثل از آيه هاى قرآن مجيد، در آيه 125 سوره انعام مى فرمايد:
«فَمَنْ يُرِدِ اللّهُ اَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ اَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَاَنَّما يَصَّعَّدُ فِى السَّماءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لايُؤمِنونَ»
آن كس را كه خدا بخواهد هدايت كند، سينه اش را براى ]پذيرش [اسلام، گشاده مى سازد؛ و آن كس را كه ]به سبب اعمال زشتش[ بخواهد گمراه سازد، سينه اش را آن چنان تنگ مى گرداند كه گويا مى خواهد به آسمان بالا برود؛ اين گونه خداوند پليدى را بر افرادى كه ايمان نمى آورند، قرار مى دهد!
دورنماى بحث
آيه شريفه، در صدد بيان زمينه هاى روحى مردم در پذيرش حق است، آنچه از ظاهر آيه استفاده مى گردد اين است كه: مردم در اين جهت متفاوتند؛ بعضى از مردم آن قدر روحشان پاك و قلبشان نورانى است كه با اوّلين برخورد با قرآن، با آغوش باز اسلام را پذيرايند و خداوند هم در عوض به آنان شرح صدر مى بخشايد. در مقابل، افرادى هستند كه زمينه پذيرش حق در آنان نيست و چنانچه تمام قرآن بر آنان خوانده شود، تأثيرگذار نيست؛ از اين رو، خداوند قلب آنها را تنگ و تاريك مى گرداند.
شرح و تفسير
«فَمَنْ يُرِدِ اللّهُ اَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ» هر كسى را كه خداوند بخواهد هدايت كند و او را رهنمون شود، سينه اش را گشاده و فراخ مى گرداند و براى دريافت حق به او شرح صدر مى بخشايد. به عبارت ديگر، او را دريا دل و با ظرفيّت قرار مى دهد. «وَ مَنْ يُرِدْ اَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً» هر كس را كه بخواهد گمراه كند، سينه اش را تنگ و تاريك و ظلمانى قرار مى دهد؛ به گونه اى كه طاقتش سلب مى شود و با كوچكترين مشكلى تعادل فكرى خويش را از دست مى دهد.
«كَاَنَّما يَصَّعَّدُ فِى السَّماءِ...» آن قدر سينه اش را تنگ و تاريك مى گرداند كه گويا مى خواهد به آسمان پرواز كند؛ يعنى همان گونه كه پرواز به آسمان براى انسان بدون وسيله محال است، تحمّل اين تاريكى و تنگى نيز براى اين عدّه مشكل و محال است و خداوند اين گونه پليدى و كفر را، در دل افراد بى ايمان قرار مى دهد.
پيام هاى آيه
1ـ هدايت و ضلالت به دست خداست
آنچه مطابق با ظاهر آيه است، اين است كه هدايت و ضلالت انسانها از طرف خداوند صورت مى گيرد و مفهوم آن چيزى جز جبر نيست. در اين صورت، اسلام و كفر دو امر غير اختيارى است و قبول آن به عقيده ما با عدالت خداوند سازگار است. از اين رو، براى روشن شدن مطلب، لازم است مقدّمه اى ذكر گردد:
در ميان فِرَق و گروههاى اسلامى ـ كه از سرچشمه زلال ولايت و امامت دور مانده اند ـ گروهى مذهب «جبر» را پذيرفته اند و معتقدند كه انسان در كارهاى خود اختيارى ندارد. اعتقاد به اين مذهب ـ كه مخالف عقيده شيعه است ـ مساوى با انكار اصول پنجگانه دين است.
اوّلين اصلى كه بر اساس اين مذهب ناديده گرفته مى شود، عدل الهى است؛ چه اين كه اگر انسان در كارهايش مجبور باشد، عذاب كافر و ثواب مؤمن بر خلاف عدالت است؛ زيرا نه كافر در كفرش اختيار داشته است؛ و نه مؤمن در ايمانش. به همين جهت، قائلين به جبر عدل الهى را نمى پذيرند.
دوّمين اصلى كه با اعتقاد به جبر ناديده گرفته مى شود، اصل توحيد است؛ چه اين كه خدايى كه عادل نباشد و مردم مجبور را بى جهت كيفر و پاداش دهد، شايسته خدايى نيست و نمى تواند اين جهان پهناور را ـ كه بر اساس نظم و حكمت اداره مى شود ـ تدبير كند.
از اين رو، ارسال رُسُل و بعثت پيامبران نيز بى معنا خواهد بود. چه اين كه انبيا توان هدايت كفّار را ندارند؛ زيرا آنها بى اختيار كفر مىورزند، و نيز انبيا بر ايمان مؤمنان بى تأثيرند؛ زيرا با جبرى كه وجود دارد ـ احتمال انحراف در آنها نمى رود، به عبارتى اوّلى محال است و دوّمى تحصيل حاصل؛ و هر دو از نظر فلسفى غير ممكن.
امامت نيز ـ كه تداوم بخش نبوّت است ـ به دليل فوق، باطل مى شود. آخرين اصلى كه با اعتقاد به جبر باطل مى گردد، اصل معاد است؛ چه اين كه معاد مبتنى بر اختيار است. بنابراين، اگر همه انسانها مجبور و بى اختيار باشند، كيفر و پاداش؛ بهشت و جهنّم؛ قيامت و رستاخيز؛ همه و همه بى معنا مى شود.
در نتيجه با اعتقاد به جبر نه مى توان مسلمان بود؛ و نه اصل اسلام را پذيرفت.(1) از اين رو شيعه بايد با تمام وجود خداوند را شاكر باشد كه به بركت وجود ائمّه و در پرتو نور ولايت معصومان(عليهم السلام) نه در وادى تاريك «جبر» گرفتار شده است؛ و نه به بيابان ظلمانى «تفوض» قدم گذاشته، بلكه در بين اين دو مكتب انحرافى، راه مستقيم و روشنى را انتخاب كرده است.
با توجّه به اين مقدّمه، آيا آيه مذكور دليل بر «جبر» نيست؟
آنچه آيه شريفه بر آن دلالت دارد، اين است كه: گام اوّل هدايت و ضلالت را خود انسان برمى دارد آنگاه، در صورتى كه اوّلين گام را به سمت هدايت برداشت، مشمول هدايت الهى مى گردد؛ و در صورت ديگر، كه اوّلين گام را به سمت ضلالت برداشت، مشمول ضلالت الهى مى شود؛ مثلا سلمان فارسى از ايران حركت مى كند و براى رسيدن به سرچشمه نور، سختى ها و مشكلات فراوانى را تحمّل مى كند؛ حتّى به بردگى گرفته مى شود. تا اين كه به سرچشمه نور مى رسد و مسلمان مى گردد. او چون گامهاى اوّليّه را با اختيار خود برداشته بود مشمول هدايت الهى قرار گرفت و خداوند به او شرح صدر و سينه اى گشاده عنايت كرد.
امّا ابوجهل و ابولهب ـ با اين كه از اوّل در كنار چشمه هدايت بوده اند ـ ولى گامهاى اوّليّه لجاجت و عناد و دشمنى را به اختيار خود و به تبعيّت از شيطان برداشتند و چشم و گوش خود را در مقابل نداى حق بستند. بر اين اساس، خداوند نيز آنها را گمراه كرد و قلب آنها را تنگ و تاريك نمود؛ پس هدايت و ضلالت الهى، نتيجه و مجازات گامهاى اوّليّه خود آنهاست. بنابراين، آيه شريفه فوق و ديگر آيات، هيچ منافاتى با اختيار انسان ندارد.(2)
اعجاز علمى قرآن در آيه مَثَل
اگر چه مفسّران جمله «كَاَنَّما يَصَّعَّدُ فِى السَّماءِ» را كنايه از كار غير ممكن و محال دانسته اند؛ ولى امروزه با توجّه به پيشرفت علوم بشرى و دستيابى به فضا، تفسير ديگرى نيز مى توان براى آن جمله بيان كرد كه نشانگر اعجاز علمى قرآن مجيد است.(3)
دانشمندان كشف كرده اند كه اطراف كره زمين را هوا (اكسيژن) فرا گرفته است، و اين هوا از هر طرف تا ارتفاع 30 كيلومترى ادامه دارد؛ ولى آنچه از اين اكسيژن ها استفاده مى شود، تنها فضاى چند كيلومترى پايين آن است؛ چه اين كه هر چه اكسيژن به طرف بالا برود، استفاده از آن مشكل تر و سبب تنگى نفس مى شود.
به همين جهت، كوهنوردانى كه به ارتفاعات بلند صعود مى كنند، گاهى از اوقات دچار هواگرفتگى مى شوند؛ يعنى به همان هوايى مى رسند كه استفاده از آن مشكل است و باعث تنگى نفس آنها مى گردد و چه بسا، سبب بيهوشى و مرگ آنها مى شود!
و نيز به همين جهت، هواپيماهايى كه در ارتفاع بالا پرواز مى كنند، بايد به قدرى مجهّز باشند كه هواى داخل هواپيما را تنظيم كنند؛ در غير اين صورت، مسافران نمى توانند از هواى آن ارتفاع استفاده كنند و اگر دستگاه تنظيم هوا دچار مشكل گردد، مسافران بايد از ماسكهاى مخصوص كه براى چنين لحظاتى تهيّه شده است، استفاده كنند وگرنه هواپيما مجبور است براى حفظ جان مسافران در ارتفاع پايين به پرواز خود ادامه دهد.
در آن هنگامى كه آيه فوق نازل شد، انسان از اين مسأله علمى مهم بى اطّلاع بود؛ ولى قرآن مجيد در آن زمان (1400 سال پيش) پرده از اين راز علمى برداشت و قابل استفاده نبودن هواى آسمانها را بيان كرد و انسانهاى گمراه را به كسانى تشبيه كرد كه در چنين هوايى تنفّس مى كنند و دچار تنگى نفس مى شوند.
3ـ شرح صدر
وقتى حضرت موسى(عليه السلام) به مقام نبوّت نائل شد، چند چيز از خداوند طلب كرد؛ يكى از آنها شرح صدر بود (قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى...)(4)
و نيز پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بى آن كه تقاضا كند ـ اين نعمت بزرگ الهى را از خداوند متعال دريافت نمود (اَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكْ؟)(5)
خلاصه اين شرح صدر چه معنايى دارد؟
«صدر» در اينجا به معناى سينه نيست، بلكه به معناى روح و فكر است؛ بنابراين «شرح صدر» به معناى داشتن فكر و روح باز است؛ يعنى كسى شرح صدر دارد كه داراى تفكّر عميق، صبر و حوصله زياد و فكر و روحى وسيع باشد؛ به گونه اى كه در برابر سخت ترين حوادث نلغزد. به همين جهت، شرح صدر يكى از لوازم مهمّ ترقّى و تعالى به سوى خدا شناخته شده است.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) و همسايه يهودى
يكى از همسايگان آن حضرت ـ كه مردى يهودى بود ـ هر روز به هنگام عبور آن حضرت، از بالاى بام به بهانه ريختن خاكروبه ها در كوچه، خاكسترى همراه با آتش بر سر و صورت آن حضرت مى ريخت. اين برنامه هر روز ادامه داشت؛ تا آن كه روزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از كوچه گذشت و متوجّه خاكستر همسايه يهودى نشد. آن حضرت كنجكاو گشته، علّت آن را جويا شد. اصحاب و ياران عرض كردند: بحمداللّه مريض شده است و در بستر بيمارى به سر مى برد؛ پيامبر به قصد عيادت به طرف منزل يهودى حركت كرد، هنگام در زدن، همسر آن مرد يهودى از پشت در منزل گفت: كيست؟ حضرت جواب داد: پيامبر اسلام! زن گفت: كارت چيست؟ حضرت فرمود: به عيادت شوهرت آمده ام! زن بى اختيار در را باز كرد. حضرت داخل شد و كنار بستر يهودى قرار گرفت. پيامبر(صلى الله عليه وآله) با احوالپرسى به گونه اى برخورد كرد كه گويا اين يهودى هيچگونه اذيّت و آزارى نسبت به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)روا نداشته است!
وقتى يهودى اين شرح صدر و گذشت و اغماض پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ديد، عرض كرد: يا رسول اللّه! آيا اين برخورد جزء برنامه دين توست، يا از اخلاق شخصى شماست؟ حضرت فرمودند: جزء برنامه دين اسلام است.
من بد كنم و تو بد مكافات كنى *** پس فرق ميان من و تو چيست بگو
از اين نمونه، در زندگى پيامبران، امامان و عالمان دينى فراوان است.
مثلا شخصى در شيراز، نامه اى به يكى از علماى آن شهر مى نويسد و بى اندازه آن عالم را مورد فحّاشى و هتّاكى قرار مى دهد. آن عالم روز بعد نويسنده آن نامه را ديده، به او مى گويد: نامه اى به من نوشته بودى آن را انداختم.(6)
ظاهراً مشكل مالى داشتى؛ اين پول را بگير انشاءاللّه مشكلت با آن حل شود! نويسنده نامه خوشحال شده، با خود مى گويد: «خوب شد آقا نامه ما را مطالعه نكرده است!»
بنابراين، يك انسان مسلمان بايد با تأسّى به پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) داراى شرح صدر، سينه گشاده و دريا دل باشد. با همّت بلند ناملايمات را تحمّل كرده، با كوچكترين مشكل ناسپاسى نكند و انتقام جويى و كينه جويى را پيشه خود قرار ندهد.
پروردگارا! به بركت اين ماه (رمضان)، شرح صدر و تحمّل ناملايمان را به همه ما ارزانى فرما.