ناصر مکارم شيرازى
خداوند متعال در آيه 117 سوره آل عمران مى فرمايد: «مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فى هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ ريح فيها صِرٌّاَصابَتْ حَرْثَ قَوْم ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَاَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» آنچه آنها در اين زندگى پست دنيوى انفاق مى كنند، همانند باد سوزانى است كه به زراعت قومى كه بر خود ستم كرده و(در غير محل و وقت مناسب، كشت نموده اند)، بوزد و آن را نابود سازد. خدا به آنها ستم نكرده است، بلكه آنها خودشان به خويشتن ستم مى كنند.
دورنماى بحث
در اين آيه مثل، خداوند انفاق كافران را به زراعتى تشبيه كرده است كه زمين آن، آباد، سرسبز و قابل زراعت است؛ و در آن بذرى افشانده مى شود و مى رويد؛ ولى ناگهان، باد سرد و خشك كننده اى مىوزد و تمام اين زراعت را خشك و سياه مى كند.
شرح و تفسير
«مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فى هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا» بعضى از مفسّران معتقدند كه در اين قسمت از آيه شريفه براى روشن شدن معناى آن، كلمه «نيّت» يا «انگيزه» مقدّر است. آنگاه معناى آيه اين چنين مى شود كه: انگيزه چنين انفاق هايى همانند آن باد سوزان است. به عبارت ديگر، همان گونه كه باد سوزان زراعت را نابود مى سازد، اين گونه انگيزه ها نيز انفاق ها را باطل و بى ثمر مى كند.
«كَمَثَلِ ريح فيها صِرٌّ اَصابَتْ حَرْثَ قَوْم ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَاَهْلَكَتْهُ» كلمه «صرّ» در لغت عرب به معناى باد سرد خشك مى باشد (ريحٌ شَديدُ الْبَرْد) و گاهى هم به باد پر سر و صدا (بادى كه زوزه مى كشد و فرياد مى كند) معنا شده است (شديد الصوت).(1)
در هر دو صورت منظور از اين كلمه، باد شديدى است كه گاهى جنگلهاى بزرگى را به آتش مى كشاند. همان گونه كه در بعضى از خبرها شنيده مى شود كه عامل اين نوع آتش سوزى ها گاهى صاعقه و رعد و برق آسمانى است؛ گاهى طوفانهاى شديدى است كه بر اثر آن درختان خشكى ـ كه انرژى در آن ذخيره شده است ـ به هم برخورده، توليد جرقه اى مى نمايند و اين جرقه به يك محلّ مستعد براى آتش سوزى برخورد مى كند و آتش سوزى رخ مى دهد. بنابراين، مثَل انفاق كفّار، مانند زراعتى است كه باد شديدى به آن برخورد مى كند و آن را سياه و نابود مى سازد.
«وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلكِنْ اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» اين كفّار خود به خويشتن ستم كرده اند؛ چه اين كه در انفاق هاى خود انگيزه ها و نيّات ظالمانه اى داشته اند و خداوند هيچ گونه ظلمى به آنها روا نداشته است.
همان گونه كه اگر كشاورزى در محلّى كشت كند و مى داند زراعتش در مسير بادهاى سرد خشك است و در اين هنگام اگر بادى بوزد و تمام زراعتش را نابود كند، بديهى است كه اين كشاورز، خود بر خويشتن ستم كرده است.
پيام هاى آيه
1ـ منظور از انفاق در آيه مَثَل
در اين كه آيه شريفه چه نوع انفاقى را به باد سوزان تشبيه كرده است، سه احتمال وجود دارد كه به آن اشاره مى شود:
الف - نخست اين كه منظور از آن انفاق هايى است كه در غير راه خداوند مصرف شود؛ مانند انفاق هايى كه ابوسفيان كافر و منافق ـ كه تا آخر عمر هم قلباً مسلمان نشد ـ در راه عظمت بت ها و نابودى اسلام انجام داد.
قرآن مجيد مى فرمايد چنين انفاق هايى مانند آن زراعتى است و انگيزه انفاق كنندگان نيز ـ كه شرك و بت پرستى بوده است ـ بسان آن باد سوزان است.
ب ـ منظور از آن، انفاق مسلمانان رياكار است كه ظاهراً مسجد، حسينيّه، بيمارستان، درمانگاه، پل، جادّه، و مانند اينها را مى سازند؛ ولى در واقع انگيزه آنها براى غير خداست. مثل اين كه هدفشان خودنمايى يا جلب رضايت مردم، براى استفاده بيشتر در آينده باشد. انفاق چنين مسلمانانى نيز مانند آن زمين حاصلخيز؛ و نيّت غير خالص آنها همانند آن با سوزان است.
ج ـ منظور از آن، انفاق هايى است كه توأم با منّت، ايذا و آزار باشد كه در ظاهر انفاق است؛ ولى در واقع آبروى نيازمندى را ريختن و حيثيّت او را بر باد دادن است. كه در اين صورت، انفاق مانند آن زمين زراعتى است؛ و ايذا و اذيّت و منّت نيز آن باد سرد خشك سوزان است كه نه تنها انفاق را باطل مى كند، بلكه ضرر دنيوى نيز مى رساند؛ زيرا هم مال او از كف رفته است و هم گناهى مرتكب شده كه مجازات دارد.(2)
2ـ از آيه شريفه و بعضى ديگر از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه خداوند منتقم در بسيارى از موارد كه مردم نسبت به نعمتهاى او ناسپاسند و سر از طغيان و نافرمانى درمى آورند، همان نعمتها را وسيله عذاب آنها قرار مى دهد و نعمت را به نقمت تبديل مى كند (مرگ در دل زندگى).
به عنوان نمونه خداوند قوم نوح را به وسيله باران و طوفان نابوده ساخت، در حالى كه اين باران همان دانه هاى حيات بخش و زندگى آفرين و بزرگترين نعمت براى اين قوم بود!
بارانى كه اگر نباشد و نبارد همه چيز از بين مى رود، وسيله و ابزار عذاب قوم نوح شد؛ آرى نعمت، مصيبت شد!
در سوره سبأ، داستان قوم سبأ نيز نشانگر اين واقعيّت عبرت انگيز است. كشور اين قوم در مسير باران بود، براى دفع ضرر و استفاده از سيلاب، سدّ خاكى بزرگى برپا كردند و از اين سد، كانال هاى متعدّدى را به سرزمين هاى مختلف كشيدند، بطورى كه اين آبيارى باعث شد كشور سبأ يكپارچه سرسبز و خرّم و تبديل به يك باغستان بزرگ گردد، در دو سوى رودخانه اين كشور به مسافت زيادى درختكارى شده بود، خداوند در مقابل اين همه نعمت يك چيز از آنها خواست؛ و آن شكر نعمتهاى الهى بود(3)؛ ولى از آنجايى كه انسان وقتى غرق نعمت مى شود، خدا را فراموش مى كند و مست باده غرور خود مى گردد؛ قوم سبأ نيز طغيان و ناسپاسى را وجهه همّت خود قرار داده، آنچه لازمه آدم هاى كم ظرفيّت است ـ كه وقتى به نوايى مى رسند همه چيز را فراموش مى كنند ـ انجام دادند. قرآن طغيان آنها و سپس عذاب الهى بر آنان را اين گونه بيان مى فرمايد: «امّا آنها [از خدا] روى گردان شدند، و ما سيل ويرانگر را بر آنان فرستاديم، و دو باغ [پربركت]شان را به دو باغ [بى ارزش] با ميوه هاى تلخ و درختان شوره گز و اندكى درخت سدر مبدّل ساختيم».(4)
آرى كفران نعمت باعث شد كه خداوند همان سدّ آبى خاكى را ـ كه نعمت بزرگى براى آنها بود ـ وسيله عذاب آنها قرار دهد. مقدّمات عذاب، اين گونه فراهم مى گردد كه چند موش از طرف خدا مأمور شدند تا سد را سوراخ كنند. آب از سوراخ هاى ايجاد شده، خارج شد و با گذشت زمان دهانه سوراخ ها بزرگتر گرديد به گونه اى كه سبب شكسته شدن سد شد؛ سپس جريان آب، سبب تخريب تمام قصرها، كاخ ها و باغ ها شد و گوسفندان و چهارپايان را نابود ساخت و سرزمين سرسبز بهشتى را به ويرانه اى تبديل نمود.
در نتيجه آن سدّ آبى كه مايه نعمت آنها بود به خاطر اعراض از خدا وسيله عذاب آنان گرديد تا عبرتى باشد كه انسان در مقابل قدرت بى انتهاى خداوند طغيان نكند.
نمونه ديگر، عذاب خدا بر «قوم شعيب»(5) است كه قرآن آن را صيحه آسمانى و صاعقه مى شناساند صاعقه از دو جهت باعث عذاب مى گردد: نخست اين كه، هر چه بر سر راه او قرار گيرد به آتش كشيده مى شود؛ و ديگر اين كه امواج صوتى آن سبب ناشنوايى مى شود و به عبارت ديگر، موج انفجار ايجاد مى كند.
بايد دانست كه همين صاعقه، قبلا براى آنها نعمت بود؛ چه اين كه به وسيله همين صاعقه، ابرهاى باران زا شروع به باريدن مى كنند و اين نعمت بزرگ الهى (آب) باعث حيات و زندگى همه جانداران مى گردد!
بر اساس آنچه در قرآن مجيد ذكر شده است(6)، «قوم هود» نيز وقتى گستاخى و جسارت را از حد گذراندند، عذاب استيصال (عذاب بنيان كن) نازل شد و همان زمينى كه بستر بشر و محلّ استراحت انسان و گهواره آدمى محسوب مى شد، وسيله عذاب آنها گشت.
با لرزش زمين تمام شهرهاى آنها زير و رو شد؛ بارانى از سنگهاى آسمانى بر سر آنها باريد، به گونه اى كه حتّى از آثار آنها هم، اثرى بر جاى نماند.
همان گونه كه اشاره شد در آيه مثل نيز باد ـ كه يكى از نعمتهاى بزرگ الهى براى كشاورزى است؛ چه اين كه اگر نوزد، عمل لقاح صورت نمى گيرد و اكسيژن و كربن هوا جابه جا نمى گردد؛ و در نتيجه بسيارى از درختان بار نمى دهند ـ وسيله عذاب آنها شد و تمام زراعت آنها را خشك و نابود ساخت.
3ـ از دير زمان يكى از بحث هاى مهم در عدل الهى، طرح اين مسأله بوده است كه اگر خداوند عادل است؛ پس فلسفه و حكمت حوادث دردناكى از قبيل: بيمارى ها، سيلاب ها، طوفان ها، زلزله ها، باران هاى تند، بادهاى وحشتناك و... چيست؟
آيا اين امور ـ كه باعث ناراحتى و از بين رفتن انسان ها مى شود ـ با عدالت خداوند سازگار است؟
تاريخ طرح اين شبه مشخص نيست و شايد قبل از ميلاد حضرت مسيح(عليه السلام) هم مطرح بوده است. در اين زمينه بحث هاى فراوان و كتابهاى زيادى نگاشته شده است و ما نيز در كتاب «پنجاه درس اصول عقايد» پاسخ به آن را، وجهه همّت خود قرار داده ايم.
قرآن مجيد در اين آيه و آيات ديگر، در صدد بيان فلسفه اين حوادث برآمده است كه به چند نمونه از آن اشاره مى گردد:
1ـ بعضى از آيات قرآن مجيد، هدف از اين حوادث و بلاها را تنبّه و بيدارى انسانهاى غافل مى شناساند. از اين رو، خداوند در آيه 41 سوره روم مى فرمايد: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ اَيْدِى النّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» فساد، در خشكى و دريا به سبب كارهايى كه مردم انجام داده اند، آشكار شده است؛ خدا مى خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد ]به سوى حق[ بازگردند.
بر اساس اين آيه، حوادث دردناك براى انسان غافل، لطف الهى محسوب مى شود؛ چه اين كه شايد اين گونه حوادث انسان گنهكار و غافل را بيدار كرده، به سوى حضرت حق بازگرداند. مثلا از اين جهت كه دنياى امروز مبتلا به فحشا و فساد است، خداوند هم آنها را به مرض خطرناك «ايدز» مبتلا مى كند تا شايد اين بشر ناسپاس و فراموش كار با عذاب و حوادث تلخ از خواب غفلت بيدار گردد. و يا از اين رو كه دنياى امروز مبتلا به گناه بزرگ رباخوارى شده است؛ رباخوارايى كه بعضى كشورهاى جهان سوّم را در آستانه سقوط قرار داده است، خداوند هم آنها را به فاصله طبقاتى، جنگ ها و انقلاب هايى مبتلا مى كند كه باعث از بين رفتن تمدّن هاى بشريّت مى شود، تا شايد اين انسان بيدار شود.
پس اين بلاها كه موجب بيدارى انسان مى شود، در واقع از واهب الهى است.
براى روشن تر شدن اين فلسفه به مثال زير توجّه كنيد:
گاهى در خيابان هاى مسطّح و صاف و طولانى موانع و دست اندازهايى مشاهده مى شود كه از ظاهر حال، مسئولان عمداً آنها را ايجاد كرده اند. وقتى از علّت اين امر سؤال شود، مى گويند: در چنين خيابان هايى ممكن است راننده به خواب رود؛ براى بيدارى راننده و جلوگيرى از خطر تصادف، لازم است چنين دست اندازهايى ايجاد شود تا سبب بيدارى و هوشيارى راننده گردد.
دست اندازهاى جادّه زندگى بشر ـ كه در خواب غفلت فرو مى رود ـ نيز همين فلسفه را دارد چه اين كه اگر خواب رود و دست اندازى نباشد، در پرتگاه سقوط مى كند؛ ولى با وجود دست انداز گرچه متحمّل ناراحتى مى شود؛ ولى موجب بيدارى و نجات او از سقوط مى گردد.
2ـ فلسفه دوّمى كه از آيات استفاده مى شود اين است كه بعضى از بلاها و حوادث نتيجه عمل خود انسان است و به تعبير آيه مثل، انسان خود به خويشتن ستم مى كند؛ وگرنه خداوند ستمى را بر انسان روا نمى دارد.
مثلا پدران و مادرانى كه در صدد تربيت فرزندانشان برنمى آيند؛ آنها را با مسايل دينى آشنا نمى سازند؛ فرزندان را به اماكن مذهبى ـ مانند مساجد و حسينيّه ها ـ عادت مى دهند شايد فرزندى معتاد تحويل جامعه دهند كه باعث نابودى خود و خانواده اش گردد! چه كسى جرقه اوّليّه اين آتش را روشن ساخته است؟! چه كسى مواد سوخت اين آتش سوزى را فراهم نموده است!؟ هيچ كس، جز پدر و مادر!
عبرت بگيريد
چندى پيش، مرد محترمى براى حساب سال و پرداخت وجوهات شرعيّه اش نزد من آمد؛ به كارش رسيدگى شد، برگشت.
پس از چندى دوباره همراه دوستش با كوله بارى از غم و اندوه بازگشت!
به شدّت گريه مى كرد، گويا تمام جهان در نظرش تيره و تار شده بود، علّت ناراحتى را جويا شدم، گفت: آقا! بچّه هايم پس از عمرى زحمت و خدمت به آنها، ثروتم را تصاحب كردند و همه داراييم را به يغما برده، مرا از خانه ام بيرون كردند! اكنون هر روز در خانه يكى از بستگان به سر مى برم. سپس به دوستش اشاره كرد و گفت: او راه درست را انتخاب كرد؛ چون از اوّل فرزندانش را خوب تربيت كرد؛ در تعليم احكام اسلامى به آنها كوشيد؛ آنها را به مسجد و حسينيّه برد. اكنون هم داراى فرزندانى مؤمن و ديندار هست كه فرزندان عصاى دست پدرند و در احترام به پدر و مادر، بسيار كوشا هستند؛ ولى من بر اثر اصرار همسرم قبل از اين كه دين و ايمان آنها را محكم كنم، آنها را به خارج فرستادم تا علم و دانش آنها بيشتر و معرفت آنها كامل تر گردد؛ ولى اكنون برگشته اند و عاطفه و رحم را به دست فراموشى سپرده اند و تنها به پول و منافع مادّى مى انديشند. (وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لَكِنْ اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ)(7) لطف و رحمت خداوند نسبت به بندگانش، بسان باران است كه بر همه زمين ها جارى مى شود، ولى در يك زمين گل و گياه مى رويد و در زمين ديگر، خار و خاشاك. اشكالى بر باران نيست، بلكه اشكال از خود زمين است. انوار هدايت الهى نيز هيچ كاستى و نقصى ندارد، بلكه اشكال و نقص از قلوب ما انسانهاست.
تخم گل كاشتى آخر گل شد *** بر سرش نغمه سرا بلبل شد
تخم خار مى كارد خار مى آيد *** خار بر خاركى بار مى آرد
در زمين دل خود كشتى خار *** خار بار آمد و دادت آزار
بنابراين، يكى ديگر از فلسفه هاى بلاها، عكس العمل افعال و كارهاى خود انسان است. البتّه فلسفه هاى ديگر نيز وجود دارد كه به همين دو مورد بسنده مى گردد.