چرا قرآن «مثال» زده است؟

ناصر مکارم شيرازى

در قرآن مجيد مثلهاى زيادى، بيش از پنجاه مَثَل،(1) ديده مى شود. تنها در سوره بقره ـ كه دوّمين سوره قرآن است ـ حدّاقل ده مثل ذكر شده است. چه حكمتى در اين مثالها نهفته است كه خداوند تا اين ميزان مثل آورده است؟

پاسخ: مَثَل يعنى تشبيه حقايق عقلى به امور حسّى و قابل لمس. از يك سو، مسائل عقلى بسيارى وجود دارد كه اكثر مردم قابليّت فهم و جذب آن را پيدا نمى كنند. و از سوى ديگر، مردم به محسوسات و عينيّات عادت كرده اند و ضرب المثل «عقل مردم به چشمشان است» بدين معناست كه ديده ها و امور قابل لمس، آسان تر و بهتر درك مى شود. بدين خاطر است كه خداوند متعال برخى از مفاهيم بلند عقلى را در قالب مثلها بيان فرموده است تا عموم مردم آنها را به تناسب ادراك خود دريابند. بنابراين، فلسفه مثلهاى قرآن، تنزّل مسايل بلند و عميق و بيان آنها در اُفق فكر مردم است.

مثلهاى عملى و لسانى

اين نكته قابل توجّه است كه مثل گاهى عملى است و به زبان كردار بيان مى شود و گاهى لفظى است و به زبان گفتار.

مثلهاى قرآن مجيد از نوع دوّم است؛ ولى در سيره پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) و ائمّه هدى(عليهم السلام) گاهى مثالهاى عملى نيز ديده مى شود كه طبعاً اثر بيشترى هم دارد.(2) به دو نمونه آن توجّه كنيد:

1ـ گناهان كوچك وقتى كه انبوه مى شود!

روزى پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) به همراه عدّه اى از ياران خود به سفر رفتند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) تصميم گرفت خطر گناهان صغيره را ـ كه مردم به خاطر صغيره بودنش كمتر بدان توجّه مى كنند ـ گوشزد كند. در بيابانى خشك و بى آب و علف به اصحابش دستور داد مقدارى هيزم جمع كنند ـ شايد منظور ديگرى از تهيّه آتش، مورد نظر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بوده است ـ اصحاب عرض كردند: در اين بيابان هيزمى وجود ندارد! حضرت فرمودند: جستجو كنيد؛ هر مقدار يافتيد ولو اندك كافى است. اصحاب پراكنده شدند و هر يك پس از لحظاتى هيزم مختصرى جمع كردند. حضرت دستور داد هيزم ها را يك جا بريزند، وقتى هيزم هاى كم، يك جا جمع شد؛ چشمگير و قابل ملاحظه شد. سپس حضرت آنها را آتش زد؛ هيزم ها آتش گرفت؛ آتش شعله كشيد؛ شعله ها حرارت آفريدند و حرارت سوزان، اصحاب را از دور آتش به عقب راند. حضرت در اين جا فرمودند: «هكَذا تُجْتَمَعُ الذُّنُوبُ! ثُمّ قالَ: اِيّاكُمْ وَ الَمحَقَّراتِ مِن الذُّنُوبِ» گناهان نيز اين گونه ـ همانند اين هيزمها ـ جمع مى شوند! بنابراين، از گناهان صغيره نيز بپرهيزيد.(3)

آرى گناه صغيره هم مانند اين هيزمها، كم كم جمع مى شوند و ناگهان تبديل به كوهى از آتش مى شوند. خطر گناه صغيره همين بى توجّهى به آن است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با اين مثل عملى، خطر آن را گوشزد كرد.

2ـ ترسيم آتش سوزان جهنّم

حضرت على(عليه السلام) در زمانى كه خليفه بر حق مسلمانان است و اختيار بيت المال با اوست، برادرش عقيل كه مردى عيالوار و محتاج است و دريافتى سرانه او از بيت المال، مخارج زندگيش را تأمين نمى كند، به خدمت برادر مى رسد و سهم بيشترى را از بيت المال تقاضا مى كند. حضرت على(عليه السلام) براى نشان دادن زشتى درخواست و عذاب گناه بى عدالتى به برادر خود، آهن سرخ شده اى را به طرف دست برادر مى برد ـ بر خلاف گمان بعضى از مردم، به دست او نمى زند ـ فرياد «عقيل» بلند مى شود كه اين چه رفتارى است كه با برادر نابيناى خود مى كنى؟! حضرت على(عليه السلام) در جواب فرمودند: برادرم! تو نمى توانى اين آتش اندك دنيا را تحمّل كنى! چگونه مرا به آتش جهنّم كه قابل مقايسه با آتش دنيا نيست دعوت مى كنى؟(4) تو طاقت حرارت آتش دنيا ندارى! چگونه مرا به ناخشنودى خدا براى خشنودى بنده او وا مى دارى كه سرانجامى جز دوزخ سوزان ندارد؟ تو طاقت عذاب گرماى ناچيز ندارى! چگونه مرا به نافرمانى از خدا و دورى از راه حق و عدالت فرا مى خوانى كه پيامدش عذاب الهى است؟

اين مَثَلها درك و فهم بسيارى از مفاهيم را آسان مى سازد. اگر به جاى اين مَثَل عملى، موعظه و نصيحت مى شد، اين اندازه موثّر نبود. اين مثل نه تنها براى «عقيل» و در آن عصر و زمان، بلكه در همه عصرها و زمانها قابل فهم همگان است. بخاطر اين آثار است كه قرآن از مثلها بهره گرفته است.

پي نوشتها
1- البتّه مثلهاى لفظى و به زبان گفتار نيز از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمّه اطهار(عليهم السلام) نقل شده است كه علاقه مندان مى توانند در اين باره به ميزان الحكمة، روايت 18106 تا 18236 مراجعه كنند.
2- ميزان الحكمة، باب 1372، حديث 6593.
3- اين كه در بعضى از كتابهاى «امثال قرآن»، مثالهاى قرآن را تا يك صد و سى مثل شمرده اند، ظاهراً صحيح نمى باشد، زيرا در آنها، ضرب المثلهاى قرآن نيز مَثَل محسوب شده اند؛ مثلا آيه شريفه 164 انعام «... و لا تزرو وازرة وزر اُخرى...» و آيه 39 سوره نجم «... ليس للانسان الاّ ما سعى» كه «مثَل» به حساب آورده شده است، «ضرب المثل» هستند؛ زيرا كه در آنها، تشبيهى بيان نشده است.
4- نهج البلاغه، خطبه 224.