داستان غرانيق به چه صورتي است آيا واقعيت تاريخي دارد و سرچشمه اين داستان چگونه است ؟

پاسخ:

عمرو بن لحي، رئيس قبيله خزاعه اولين كسي است كه بر كعبه بت نصب كرد و اولين بتي كه او در داخل كعبه نهاد بتي به نام هبل بود و پس از آن بت هاي ديگري در داخل خانه خدا قرار دادند. همين عمرو بن لحي بود كه مردم مكه را براي عبادت بت دعوت كرد و او بت هبل را در زماني كه متولي كعبه بود از شام آورد (الميزان، ج 3، ص 362 - سيره ابن هشام، ج 1، ص 79  - بحارالانوار، ج 51، ص 291، ح 5).

بت منات را هم عمرو بن لحي از شام آورد  (بحار، ج 51، ص 291، س 9).

عمرو بن لحي در ميان قبيله خود محترم و مطاع بود و مردم سخن او را مي پذيرفتند (البدايه والنهايه، ج 2، ص 187) و براي همين عمل او در ميان قبيله مورد پذيرش بود. عمرو بن لحي اولين كسي است كه دين حضرت اسماعيل(ع) را تغيير داد و در ميان مردم بت پرستي را رواج داد  (سيره ابن هشام، ج 1، ص 79).

اهل هر خانه از عرب بتي داشت كه آن را در منزل عبادت مي كردند، هنگامي كه به سفر مي رفتند خود را براي تبرك به آن مي چسباندند و وقتي كه از سفر برمي گشتند، اول آن بت را مسح مي كردند  (سيره ابن هشام، ج 1، ص79).

يكي از بت هاي معروف عرب جاهلي بت عزي است. اين بت متعلق به قريش و بني كنانه بود و در محلي در مسير مكه به عراق نزديك «ذات عرق» قرار داشت.

بت عزي نگهبانان و خادماني از بني شيبان داشت (سيره ابن هشام، ج 1، ص 86 و بلوغ الارب في معرفه احوال العرب، ج 2، ص 202).

قبيله ثقيف بتي به نام لات داشت و در طائف قرار داشت. لات نگهباناني از بني معتب داشت و بني معتب شاخه اي از ثقيف هستند  (سيره ابن هشام، ج 1، ص 87 - بحار، ج 9، ص 157).

قبيله هاي اوس و خزرج بت منات را مي پرستيدند. محل بت منات ساحل درياي سرخ در ميان مكه و مدينه بود  (سيره ابن هشام، ج 1، ص 87)

عرب جاهليت پيش از اسلام به بت هاي لات، منات و عزي اهميت خاصي قائل بودند. آنان به هنگام طواف خانه خدا از آن بت ها به اين صورت ياد مي كردند: «واللات والعزي و مناه الثاله الاخري فانهن الغرانيق العلي و ان شفاعتهن لترتجي؛ لات، عزي و منات پرندگان زيبا و والامقامي هستند كه ما اميد شفاعت آنان را داريم» (بلوغ الارب في معرفه احوال العرب، ج 2، ص 202 و 203).

در قرآن اين سه بت ذكر شده و مورد نكوهش و مذمت قرار گرفته است. در قرآن مي خوانيم: «أفرأيتم اللات والعزي. و مناه الثاله الاخري. ألكم الذكر و له الانثي. تلك اذا قسمه ضيزي.  ان هي الا اسماء سميتموها انتم و آبائكم ما انزل الله بها من سلطان؛ آيا بت هاي لات، عزي و منات، تمثال دختران خدا هستند و منشأ سود و زيان براي شما مي باشند؟ آيا سهم شما پسر است و سهم خدا دختر؟! اين كه تقسيمي غيرعادلانه است. اين بتها فقط نام هايي هستند كه شما و پدرانتان ساخته ايد و خداوند دليل و حجتي بر آن نازل نكرده است»   (نجم، آيات 19 - 23 - ترجمه از تفسير نمونه، ج 22، ص 516 ).

همانطوري كه ملاحظه مي كنيد خداوند با اين آيات بت هاي سه گانه لات، عزي و منات را نكوهش مي كند و مي گويد كه اينها نام هاي بي محتوا هستند و قرآن مي گويد: «ان يتبعون الا الظن و ما تهوي الانفس و لقد جائهم من ربهم الهدي؛ اين كافران پيرو گمان و هواهاي نفساني خود هستند در حالي كه خداوند براي هدايت اينها پيامبر فرستاده است و بايد گوش به حرف او بدهند». [اين آيه در ادامه همان آياتي است كه بتها را محكوم مي كند].

افسانه غرانيق مربوط به همين آيات است واصل افسانه به اين صورت است كه وليد بن مغيره، عاص بن وائل، اسود بن مطلب، و اميه بن خلف با پيامبر خدا ملاقات كردند و گفتند: اي محمد! بياييد خدايان يكديگر را عبادت بكنيم، ما خداي تو را و تو هم خدايان ما را و ما تو را در همه كارهاي خود شريك مي كنيم. در اين صورت اگر آنچه تو آورده اي بهتر از دين ما باشد ما هم در اين امر خير شريك شده ايم و اگر آنچه ما داريم بهتر از دين تو باشد، تو در اين امر خير شريك شده اي».

 وقتي كه مشركان چنين پيشنهادي مطرح كردند از سوي خدا سوره كافرون نازل شد و جواب مشركان را داد. «قل يا ايها الكافرون. لا اعبد ما تعبدون. ولا انتم عابدون ما اعبد. ولا انا عابد ما عبدتم. ولا انتم عابدون ما اعبد. لكم دينكم ولي دين؛ بگو اي كافران! آنچه را كه شما مي پرستيد من نمي پرستم. شما نيز پرستنده معبود من نيستيد. من نيز پرستنده معبود شما نيستم. شما را دين خود و مرا دين خودم».

وقتي پيامبر اسلام اين سوره را خواند كافران نااميد شدند و رفتند. سازندگان افسانه غرانيق مي گويند: پيامبر اسلام علاقه زيادي به خير و صلاح قوم خود داشت و آرزو مي كرده كه به هر وسيله اي شده قومش به او نزديك شوند و فرار نكنند. وقتي پيامبر اعراض قوم خود را ديد بر او خيلي سخت آمد و در دل خود آرزو مي كرد كاش آيه اي نازل شود و بين او و قومش را اصلاح كند. به دنبال اين آرزو، آيه هاي سوره نجم نازل شد و پيامبر اسلام سوره نجم را براي مردم مشرك مي خواند. از اول سوره نجم شروع به خواندن كرد تارسيد به اين آيات: «أفرأيتم اللات والعزي. و مناه الثاثه الاخري» وقتي كه پيامبر اين آيات را خواند شيطان فوري دو جمله معروف ميان بت پرستان را به زبان پيامبر جاري ساخت و از دهان پيامبر آن دو جمله توسط شيطان خارج شد و آن دو جمله اينها هستند: «تلك الغرانيق العلي و ان شفاعتهن لترتجي» اين جمله ها را بت پرست ها درباره بت هاي سه گانه لات، عزي و منات مي گفتند. وقتي مشركان مكه اين دو جمله را شنيدند فكر كردند كه پيامبر پيشنهاد آنان را پذيرفته و به بت هاي آنها احترام مي كند. به اين جهت آنان بسيار خوشحال شدند. رسول خدا آيات سوره نجم را خواندند تا به آيه سجده رسيدند، همه مسلمانان و مشركان به سجده افتادند و وليدبن مغير در اثر پيري نتوانست خم شود تا سجده كند بلكه مشتي از خاك را برداشت و بر آن سجده كرد.

قريش شادمان شدند و گفتند: محمد خدايان ما را به نيكي ياد كرده است. جبرئيل نازل شد و گفت: يا محمد! چه كار كردي؟! چرا آنچه را كه از سوي خدا نياورده بودم براي مردم خواندي؟! پيامبر بسيار ناراحت شد و ترسيد و خداوند آيه اي نازل كرد و پيامبر از ترس رها شد (تاريخ طبري، هشت مجلدي، ج 2، ص 75 و 77).

داستان غرانيق طولاني است و ما همين قدر را آورديم. اين داستان را مخالفان پيامبر و اسلام ساخته اند تا بلكه از امواج گسترش دين اسلام بكاهند و هيچ محقق و دانشمندي در ساختگي بودن آن ترديدي ندارد. برخي از دلايل ساختگي بودن به اين صورت است:

1. قرآن مي گويد: «ان عبادي ليس لك عليهم سلطان؛ خداوند به شيطان مي گويد: تو بر بندگان من هيچگونه سلطه اي نداري»  (اسراء، آيه 65).

اين آيه مي رساند كه شيطان نمي تواند در دل بندگان كامل خدا نفوذ كند و خداوند همواره حافظ دل آنان است.

2. در قرآن آمده است: «انه ليس له سلطان علي الذين آمنوا و علي ربهم يتوكلون؛ شيطان بر بندگان مؤمن و آنان كه بر خدا توكل مي كنند، هيچگونه سلطه اي ندارد» (نحل، آيه 99).

 براساس اين آيه آنان كه در مرحله ايمان به خدا و توكل هستند از دسترس شيطان دور هستند و شيطان نمي تواند در آنها نفوذ داشته باشد.

3. قرآن از زبان شيطان چنين نقل مي كند: «لأغوينهم اجمعين. الا عبادك منهم المخلصين؛ خدايا همه انسانها را گمراه مي كنم جز بندگان مخلص تو» (حجر، آيه 39 و 40).

اين آيه هم مي رساند كه شيطان نمي تواند بندگان مخلص خدا را گمراه كند و در دل آنان نفوذ كند. در ميان انسان ها كسي در بندگي خدا، ايمان به خدا، توكل بر خدا و اخلاص به مقام پيامبر اسلام نمي رسد پس او كه كاملترين انسان است، از فريب شيطان محفوظ است.

4. آيات اول  همين سوره به صراحت اين داستان را رد مي كند. چون اين آيات مي گويد: «و ما ينطق عن الهوي. ان هو الا وحي يوحي؛ پيامبر بر اساس هواي نفس سخن نمي گويد او فقط آنچه را كه به او وحي مي شود مي گويد» (نجم، آيه 3 و 4).

اين آيه هم نشان مي دهد كه پيامبر جز وحي چيز ديگري نمي گويد.

5. آيات اول اين سوره، در نكوهش بت هاي لات، عزي و منات است و اين سه بت را محكوم مي كند و اين آيات كه نكوهش بت هاي سه گانه است با آن دو جمله كه در مدح اين بتهاست نمي سازد و به سخن ديگر سياق سوره با اين دو جمله نمي سازد  (حياه محمد، ص 128، محمد حسين هيكل).

كدامين انسان عاقل مي تواند چنين بگويد: «اين بت هاي سه گانه، ساختگي هستند، ارزش و اعتباري ندارند، بي محتوا و بي واقعيت هستند، اين بتها زاييده گمان شما و پدران شماست. اين بت ها والا مقام مي باشند وما را به بهشت مي برند»

آيا هيچ عاقلي به اين صورت سخن مي گويد؟! اگر آن دو جمله (فانهن الغرانيق العلي و ان شفاعتهن لترتجي) به آيات سوره نجم اضافه شود، آن آيات، مانند اين جمله ها مي ماند. پيامبر فصيح ترين انسان است و به آن صورت سخن نمي گويد و شنوندگان، سخن شناسان قوي و ماهر بودند و اگر آنان از پيامبر چنين سخني مي شنيدند پيامبر را محكوم مي كردند.

6. راستي و درستي حضرت محمد(ص) زبانزد خاص و عام بود و اگر كسي پيامبر اسلام را بشناسد يقين مي كند كه پيامبر اسلام هيچ گاه به خدا دروغ نمي بندد و آنچه از خدا نرسيده به خدا نسبت نمي دهد. اصلا كمالات پيامبر اجازه صدور چنين نسبتي را نمي داد.

7. پيامبر اسلام دست از همه چيز برداشت، همه منصب ها و ثروت هايي را كه به او پيشنهاد مي شد، رد كرد، آزار و اذيت بي حد مشركان را به جان خريد، شكنجه ها را تحمل كرد و در برابر همه كافران ايستاد، آيا چنين فردي مي شود يك مرتبه از بت پرستي ترويج كند و بت ها را مدح كند؟!

8. راويان داستان ضعيف و خود داستان از سوي دشمنان اسلام پخش شده است همان طوري كه خود محمد بن اسحاق گفته است (تفسير كبير، ج 23، ص 50 - حياه محمد، ص 125).