پاسخ:
اگر به صدر و ذيل آيه 30 توجه دقيقتر داشته باشيد، پاسخ پرسشهاي خود را خواهيد يافت. اين كه ملائكه چگونه ميدانستند كه آدمي در زمين خون ميريزد و فساد ميكند، از كلام خداوند متعال چنين استفادهاي كردند. خداوند در اول اين آيه به ملائكه فرمود: «من در زمين خليفه خواهم گماشت»،ملائكه از دو واژه «زمين» و «خليفه و جانشين» به ابهام افتاده، برايشان اين اشكال پديد آمد كه «پروردگارا آيا كساني را خواهي گماشت كه در زمين فساد ميكنند و خونها ميريزند و حال آن كه ما خود تو را تسبيح و تقديس ميكنيم».
ملائكه از آن جا برايشان اين شبهه پديد آمد كه خداوند ميخواهد جانشين بر روي زمين بگمارد؛ زميني كه به دليل قرار داشتنش در عالم مادي و جسماني، آثار و احكام خاص خود را دارد. عالمي كه دار تزاحمات و مركب از قواي غضبيه و شهويه است، محدوديت دارد، موجوداتش در معرض انحلال و بطلاناند، بقاء در آن تنها در سايه اجتماع و همكاري ميسر است، آميخته با شرّ و فساد است و به دليل وجودتزاحم در آن، خالي از خونريزي نيست و... .
حال چگونه ميشود در چنين عالمي، با اين احكام و آثار خود، جانشيني قرار داد كه بايد نمودي از خداوند باشد؟ خداوندي كه متصف به اوصاف جمال و جلال است. از نقص و فساد و شرّ مبرّا است. در معرض بطلان و انحلال نيست. در بقاي خود نيازمند به اجتماع و تعاون ديگران ندارد؛ محدوديت ندارد و... آيا آدمي كه در چنين عالم مادي و جسماني قرار دارد، ميتواند نمود و مظهري از آن مقام ربوبي باشد و خود را زيبنده و جانشين او سازد؟ در واقع براي ملائكه از دو واژه «زمين» و «جانشين» در صدر آيه شريفه، اين پرسش پديد آمد كه چگونه ميشود در زميني كه مشوب به شر و فساد است، جانشيني باشد كه بايد با وجودش خداوند متعال را تقديس و تسبيح كند و از هر گونه نقص و فسادي به دور باشد. بنابراين، ملائكه از كلام خداوند متعال، در اول آيه، چنين دانشي را پيدا كرده، چنان پرسشي را مطرح كردند. الميزان، ج 1، ص 115 - 116.