پاسخ:
قرآن كريم در آيات متعددى تعبير به «كن فيكون» دارد. فاذا قضى امرا فانّما يقول له كن فيكون (بقره، 117؛ آلعمران، 47؛ مريم، 35؛ غافر 18) اذااراد شيئا ان يقول له كن فيكون هنگامى كه چيزى را اراده كند، مىگويد: باش، آن نيز موجود مىشود (يس،82) خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون ؛او را از خاك آفريد سپس فرمود، باش او نيز موجود شد (آلعمران، 59) اذا اردناه ان نقول له كن فيكون هنگامى كه ما او را اراده كرديم، به او گفتيم: باش. او هم موجود شد (نحل، 40) يوم يقول كن فيكون؛روزى كه گفته مىشود باش و آن موجود مىشود (انعام، 73) كن ،اشاره به اراده تكوينى الهى است. و معناى اينآيات اين است كه هنگامى كه خداوند اراده آفرينش موجودى را كرد، آن موجود ايجاد مىشود. به عبارت ديگر هر شىء و موجودى كه وقتى مورد تعلق اراده الهى قرار گرفت، شأن خداوند اين است كه آن شىء حتما موجود مىشود. و بنابراين معناى اين دسته آيات اين است كهخداوند وجود هر موجودى را كه اراده كرد، بجز به ذات خدا به چيز ديگرى نيازمند نيست. و چون خداوند آن را اراده كند، آن شىء ايجاد مىشود. (الميزان، ج 17، ص 175 ـ 170 با تلخيص)
انسان يا ديگر موجودات مادى هر كارى كه بخواهند انجام دهند، نيازمند به اسباب و علل و طول زمان مناسب هستند. مثلاً اگر نجارى بخواهد ميزى بسازد، هم به ابزار مناسب و هم به وقت و زمان مناسب نيازمند است. اما فعل خداوند متعال اين گونه نيست، به محض اينكهاراده الهى تحقق يافت و به چيزى تعلق گرفت، آن شىء موجود مىشود. چه آن كوچك باشد يا بزرگ، ساده باشد يا پيچيده و... خداوند در ايجاد اشياء نياز به چيز ديگرى ندارد و بين اراده الهى و پيدايش آن شىء حتى يك لحظه فاصله نيست.
تذكر اين نكته نيز لازم است كه اينكه مىگوييم خداوند هر موجودى را كه اراده كرده آن شىء موجود مىشود، اين است كه هر موجودى را هر گونه كه اراده كرده همان گونه آن موجود تحقق مىيابد. مثلاً اگر اراده فرمود، انسان به مدت 9 ماه در شكم مادر تكوين يابد، چنينميشود. و اگر اراده فرمود كه فلان موجود در يك لحظه موجود شود، او در يك لحظه موجود ميشود. خلاصه كلام اينكه اولاً خداوند متعال در ايجاد هر شىاى نيازمند اسباب و ابزار و خلاصه چيز ديگرى نيست. ثانيا اگر اراده الهى به شىاى تعلق گرفت، آن شىء حتما همانگونه كهاراده الهى بدان تعلق گرفته است، موجود مىشود. (ر.ك: تفسير نمونه، ج 1، ص 298 و ج 18، ص 480).
از سؤال شما برداشت مىشود كه تصور كردهايد كه بين قانون علت و معلول و معجزه مغايرت است و چنانچه برخى پنداشتهاند، معجزه ناقص قانون علت و معلول است. اما چنين تصورى درست نيست، زيرا معجزه به اين معنا نيست كه پديدهاى بدون علت و خود به خودموجود شود. بلكه معجزه پديدهاى است كه ديگران از آوردن مثل آن عاجزند. يعنى معجزه عملى است كه از بشر عادى ساخته نيست و در حقيقت كارى غيربشرى است.
از طرف ديگر قانون عليت، قانونى عام و عمومى است كه در سراسر جهان آفرينش حكمفرماست و هيچگونه استثنا بردار هم نيست، پس معجزه خارج از قانون واقعى طبيعت نيست. اما آنچه را ما به عنوان قانون مىشناسيم آيا واقعا قانون است؟ ممكن است كه آنچه را ما بهعنوان قانون طبيعت مىشناسيم قانون باشد يا نباشد. در حقيقت ما عادت كردهايم كه فلان مطلب را علت فلان معلوم بدانيم، در حالى كه هميشه اين ديده عادى ما درست نيست.
پيامبران به اذن الهى قانون را در اختيار دارند و از راه خلاف جريان عادى معجزه مىكنند. پس معجزه به معناى بىقانونى و مخالفت با قانون علت و معلول نيست، بلكه به معناى خلاف جريان عادى است. اين سخن را در چند بند خلاصه مىكنيم:
1ـ معجزه وجود دارد و به معناى عملى است كه مردم از آوردن آن عاجز باشند.
2ـ قانون علت و معلول، قانونى عمومى و غيرتخلفپذير است كه هيچگونه استثناء در آن راه ندارد.
3ـ آنچه را ما علت مىناميم، عادت كردهايم كه علت بشناسيم، اما آيا آن واقعا علت واقعى شىء است؟ شايد باشد و شايد نباشد.
4ـ معجزه امرى خلاف قانون علت و معلول يا فوق آن نيست كه خلاف عقل باشد، زيرا خلاف عقل، و قانون عمومى، عقلاً محال است. بلكه امرى خلاف عادت است كه بشر عادى از انجام آن عاجز است.
5ـ پيامبر الهى ـ با اذن الهى ـ با استفاده از همين قانون عمومى علت و معلول معجزه مىكنند.
براى اطلاع بيشتر ر.ك:
1ـ نبوت، استاد شهيد مطهرى، صص 198 ـ 97 كه در اين موضوع يكى از بهترين منابع است.
2ـ عدل الهى، استاد شهيد مطهرى، ص 116 ـ 114.
3ـ آشنايي با قرآن، استاد شهيد مطهرى، ج 1 و 1، ص 206 ـ 204.