پاسخ:
خداوند در آغاز سوره بقره، مردم را به سه دسته تقسيم ميكند: پرهيزكاران، كافران و منافقان.
در مورد كافراني كه هرگز ايمان نخواهند آورد ميفرمايد: "خَتَمَ اللَّهُ عَلَيَ قُلُوبِهِمْ وَ عَلَيَ سَمْعِهِمْ وَ عَلَيََّ أَبْصَـَرِهِمْ غِشَـَوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ؛(بقره،7)
خدا بر دلها و گوشهاي آنان مهر نهاده و بر چشمهاي آنان پرده افكنده شده و عذاب بزرگي در انتظار آنان است."
اصرار و لجاجت برخي از كافران در برابر حق و ادامه به ظلم و بيدادگري و كفر سبب ميشود كه پردهاي بر حس تشخيص آنان بيفتد. كفر، تكبر، ستم، پيروي از هوسهاي سركش، لجاجت و سرسختي در برابر حق، سبب از كار افتادن حس تشخيص و ابزار شناخت در آدمي ميشود. قرآن اين حالت را به تعبيرهاي متعددي بيان كرده است:
1. "خَتَمَ اللَّهُ عَلَىَ قُلُوبِهِم"
2. "خَتَمَ عَلَىَ سَمْعِهِ وَ قَلْبِه؛(جاثيه،23)
3. "طَبَعَ اللَّهُ عَلَيَ قُلُوبِهِم؛(توبه،93)
4. "كَذَ َلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىَ قُلُوبِ الْكَـَفِرِينَ ؛(اعراف،101)
5. "أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَىَ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَآ ؛(محمد،24)
6. "وَجَعَلْنَا عَلَىَ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّهً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِيَّ ءَاذَانِهِمْ وَقْرًا؛(انعام،25)
7. "كَلآ بَلْ رَانَ عَلَىَ قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ؛(مطففين،14)
8. "وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْف؛(بقره،88)
بنابراين قرآن از تعبيرهاي مختلف استفاده كرده است. علت استفاده از واژه "ختم" اين است كه در ميان عرب رسم بر اين بوده هنگامي كه اشيايي را در كيسهها يا ظرفهاي مخصوصي قرار ميدادند، و يا نامههاي مهمي را در پاكت ميگذارند، براي آن كه كسي سر آن را نگشايد و دست به آن نزند آن را ميبستند و گره ميكردند و بر گره مهر مينهادند، امروز نيز معمول است اسناد رسمي املاك را به همين منظور با ريسمان مخصوص بسته وروي آن قطعه سربي قرار ميدهند و بروي سرب مهر ميزنند، تا اگر از صفحات آن چيزي كم يا زياد كنند معلوم شود. در لغت عرب براي اين معنا كلمه "ختم" به كار ميرود. از آن جا كه كافران لجوج بر اثر گناهان بسيار در برابر عوامل هدايت نفوذناپذير شدهاند، و لجاجت و عناد در برابر حق در دل آنان چنان رسوخ كرده كه درست همانند كيسه سر به مهر هستند كه ديگر هيچ گونه تصرفي در آن نميتوان كرد و به اصطلاح قلب آنان لاك و مهر شده است.(ر.ك: تفسير كبير، فخر رازي، ج 2، ص 52 ، تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 1، ص 83ـ88، دارالكتب الاسلاميه.)