عدد تكثير يعني چه‌؟

پاسخ:

"عدد تكثير" به عددي مي‌گويند كه اغلب براي بيان فراوان بودن چيزي استفاده مي‌شود؛ البته وقتي چيزي يا كاري خيلي مهم باشد، از عدد تكثير كوچك‌تر، براي بيان فراواني آن استفاده مي‌كنند، مانند آن كه وقتي بخواهند بگويند "خيلي زمين و آسمان وجود دارد" مي‌گويند: هفت زمين و آسمان‌، ولي وقتي چيزي يا كاري‌، جزئي و يا كوچك باشد، براي بيان تكثير آن از عدد تكيثر بزرگ‌تر استفاده مي‌كنند؛ براي مثال وقتي انسان گرگ‌هاي بسياري ديده باشد مي‌گويد: هفتاد گرگ ديدم و يا مي‌گويد: هزار بار آمدم يا هزار بار به تو گفتم‌. اين اعداد، تنها زيادي يك چيزي را مي‌رسانند نه آن كه بيان‌گر عدد حقيقي آن چيز باشند. امّا مسئله هفت آسمان در قرآن كريم‌:

قرآن مجيد، درباره آسمان‌ها سه تعبير دارد: "سمأ"، "سموات‌" و "سموات سبع‌". قرآن درباره زمين از واژه "ارض‌" استفاده كرده و فقط در آيه دوازده سوره طلاق‌: "الله الذي خلق سبع سَمَوَت ومن الارض مثلهن‌" اشاره مي‌كند كه زمين‌ها نيز مانند آسمان‌ها هفتگانه‌اند.(تفسير نمونه‌، ج 24، ص 260، انتشارات دارالكتب الاسلاميه‌.)

امّا منظور از هفت آسماني كه در قرآن بيان شده چيست‌؟

1. برخي معتقدند كه منظور، طبقات متراكم هواي اطراف زمين و قشرهاي مختلفي است كه روي هم قرار گرفته‌.(تفسير احسن‌الحديث‌، سيدعلي قرشي‌، ج 1، ص 83، نشر: بنياد بعثت‌.)

2. مقصود از "سموات‌" و "سموات سبع‌" آسمان‌هاي هفتگانه است‌؛ منتها از آيات قرآن چنين استفاده مي‌شود كه تمام كرات و ثوابت و سياراتي كه ما مي‌بينيم‌، جزء آسمان اوّل است و شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس ديده‌ها و ابزارهاي علمي امروز ما بيرون است‌. در حال حاضر اطلاع دقيقي از جزئيات آن نداريم و قرآن كريم هم درباره آنها حرفي نزده است‌.(ر.ك‌: الميزان‌، علامه طباطبايي‌؛، ج 17، ص 369، نشر جامعه مدرسين‌، تفسير نمونه‌، ج 1، ص 168، دارالكتب الاسلاميه‌.)

معاني لغت‌ها

1. فسق‌: "فسق‌" در لغت به معناي "خارج شدن‌" است‌؛ براي مثال وقتي خرما از پوستش بيرون مي‌آيد، گفته مي‌شود "فَسَق‌َ الرّطب‌" و در قرآن مجيد بر هر گناه‌كاري اطلاق شده و حتّي به كافر هم فاسق گفته شده است‌، زيرا كافر از امر عقل و مقتضاي فطرت ـ كه خداپرستي است ـ خارج گرديده است‌: "وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَ َلِكَ فَأُوْلَغ‌كَ هُم‌ُ الْفَـَسِقُون‌َ ؛(نور،55) و كساني كه پس از آن كافر شوند، آن‌ها فاسقان هستند."؛ "أَفَمَن كَان‌َ مُؤْمِنًا كَمَن كَان‌َ فَاسِقًا لآ  يَسْتَوُون‌َ ؛(سجده‌،18) آيا كسي كه با ايمان باشد، هم چون كسي است كه فاسق است‌؟! نه‌، هرگز اين دو برابر نيستند." البته متعارف اين است كه به مؤمني كه زياد گناه مي‌كند، نيز فاسق گفته مي‌شود؛ نتيجه آن كه فاسق اعم از كافر است‌.(مفردات الفاظ قرآن‌، راغب اصفهاني‌، ص 636، نشر دارالقلم‌.)

2. فجور: در لغت به معناي دريدن و پاره كردن است‌، فجر را نيز به اين جهت كه پرده تاريكي شب راپاره مي‌كند، فجر گفته‌اند، "فجور" در اصطلاح به "عمل بد" گفته مي‌شود و عمل فاجر، فاسد است‌: "أُوْلَغ‌كَ هُم‌ُ الْكَفَرَه‌ُ الْفَجَرَه‌ُ ؛(عبس‌،42) آن‌ها همان كافران فاجرند." فجور به گناهاني مانند: زنا، لواط، شراب‌خواري و مانند اين‌ها گفته مي‌شود و تفاوت آن با فاسق آن است كه ترك واجب و يا انجام گناهان يا داشتن انحراف‌هاي عقيدتي‌، موجب فسق مي‌شود، ولي به آن فجور گفته نمي‌شود.(همان‌، ص 625ـ626 ، تفسير نمونه‌، آيت اللّه مكارم شيرازي‌، ج 26، ص 161، نشر دارالكتب الاسلاميه ، جواهر الكلام‌، محمدحسن نجفي‌، ج 15، ص 391، نشر دارالكتب الاسلاميه‌.)

3. عرش‌: در لغت به سقف يا چيز سقف دار گفته مي‌شود: "وَهِي‌َ خَاوِيَه‌ٌ عَلَي‌َ عُرُوشِهَا؛(بقره‌،259) در حالي كه ديوارهاي آن‌، به روي سقف‌ها فرو ريخته بود." به تخت‌هاي بلند، همانند تخت‌هاي سلاطين گذشته نيز عرش گفته مي‌شد و هم چنين به داربست‌هايي كه درخت‌هاي مو و مانند آن را بر روي آن قرار مي‌دهند عرش مي‌گويند؛ امّا اين كلمه‌، كم‌كم و به مرور به معناي "قدرت‌" نيز به كار رفته‌، همان گونه كه واژه "تخت‌" در فارسي نيز به همين معنا آمده است‌. در مورد خداوند متعال نيز به معناي قدرت به كار رفته است‌: "رَفِيع‌ُ الدَّرَجَـَت‌ِ ذُو الْعَرْش‌؛(غافر،15) او درجات (بندگان صالح‌) را بالا مي‌برد، او صاحب عرش (و مجد و عظمت‌) است‌."(مفردات الفاظ قرآن‌، راغب اصفهاني‌، ص 558ـ559 ، تفسير نمونه‌، ج 9، ص 25.)

4. عصمت‌: در لغت به معناي حفظ و نگه‌داري است‌: "وَاللَّه‌ُ يَعْصِمُكَ مِن‌َ النَّاس‌؛(مائده‌،67) خداوند تو را از (خطرات احتمالي‌) مردم‌، نگه مي‌دارد." و در اصطلاح بر مصونيت پيامبران و امامان‌: از گناه‌، خطا، اشتباه‌، اطلاق مي‌شود.(مفردات الفاظ قرآن‌، ص 569ـ570 ، الهيات و معارف اسلامي‌، آيت اللّه جعفر سبحاني‌، ج 232، نشر مؤسسه امام صادق‌.)

5. عدالت‌: در لغت به معناي راست و برابر كرده است‌: "أَوْ عَدْل‌ُ ذَ َلِكَ صِيَامًا؛(مائده‌،95) يا معادل آن روزه بگيرد."

و در اصطلاح به دومعناست‌: 1. ملكه‌اي باطني كه مانع مي‌شود انسان گناهان كبيره و با اصرار گناهان صغيره را انجام دهد.(مفردات الفاظ قرآن‌، ص 551 ، ايضاح الفوائد، فخر المحققين‌، ج 4، ص 316، نشر آيت اللّه سيد محمود شاهرودي‌.) تفاوت اين نوع عدالت با عصمت آن است كه اين ملكه‌، مانع خطا و اشتباه نيست‌، ولي ملكه عصمت مانع مي‌باشد.

2. رعايت همه حقوق‌، خواه نسبت به خود و يا ديگران‌: "فَإِن‌ْ خِفْتُم‌ْ أَلآ  تَعْدِلُواْ فَوَ َحِدَه‌ً؛(نسأ،3) و اگر مي‌ترسيد عدالت را (درباره همسران متعدد) رعايت نكنيد، تنها يك همسر بگيريد."(تفسير نمونه‌، ج 11، ص 366ـ368 ، معراج السعاده‌، ملا احمد نراقي‌، ص 485، نشر هجرت‌.)

تفاوت "برّ" و "خير": "برّ" كار خيري است كه به قصد انجام كار خير براي ديگران انجام گيرد؛ امّا "خير" مي‌تواند از روي سهو؛ و بدون قصد و نيت هم انجام گيرد؛(معجم الفروق اللغويه‌، تحقيق نشر اسلامي‌، ص 95، نشر اسلامي‌.)

"برّ" به معناي نيكي و خوبي است و احسان هم به معناي نيكي كردن است و ظاهراً تفاوت اين دو در آن است كه "برّ" مطلق نيكي و خوبي است چون "أتأمرون الناس بالبرّ و...(بقره‌، 44.) ولي "احسان‌" نيكي كردن به ديگران است چون "...و بالو َلدين إحسَنا...(بقره‌، 83 ـ قاموس قرآن‌، علي‌اكبر قرشي‌، ج 2، ص 7 ـ 136.)

معروف به معناي شناخته شده و مقابل "منكر" است و معروف يعني هر كار نيكي كه مطابق با فطرت باشد و عقل يا شروع خوبي آن را درك كند چون "قول معروف و مغفره خير..."(بقره‌، 263 ـ براي آگاهي بيشتر ر.ك‌: قاموس قرآن‌، ج 2، ص 317، ج 4، ص 327 ـ مجمع‌البيان‌، ج 1، ص 190 و... .)

8. انفاق‌: در لغت به معناي گذشتن‌، سپري شدن و كم يا نيست شدن است و در اصطلاح به معناي رساندن چيزي از خود به ديگران مي‌باشد، مال باشد يا علم و يا غير اين‌ها؛ براي طرف مقابل نيكي محسوب بشود يا نشود و تفاوت آن با "احسان‌" اين است كه چيزي كه در احسان به ديگري منتقل مي‌شود، بايد در حقيقت به نفع او تمام شود، حتي اگر ضرر باشد؛ به همين جهت انذار منذر و تعذيب خداوند اهل آتش را، احسان به حساب مي‌آيد. امام صادق‌در ذيل آيه: "وَ مِمَّا رَزَقْنَـَهُم‌ْ يُنفِقُون‌َ ؛(بقره‌،3) و از تمام نعمت‌ها و مواهبي كه به آن‌ها روزي داده‌ايم انفاق مي‌كنند." مي‌فرمايند: "معناي اين آيه آن است كه از دانشي كه به آن‌ها داده‌ايم‌، به نيازمندان مي‌آموزند." تفاوت "انفاق‌" با "بر" نيز در اين است كه اگر انسان بدون قصد رساندن خير، به ديگري چيزي برساند، انفاق است‌، ولي برّ نيست‌، زيرا "بر" دادن چيزي به ديگري با قصد خير است‌؛(فروق اللغويه‌، ص 95.) هم چنين در انفاق‌، وسعت خير و فضل مطرح نيست‌، در حالي كه "بر" به وسعت خير و نفع گفته مي‌شود؛(فروق اللغويه‌، ص 95.) به تعبير ديگر از راه مراتب بالاي انفاق است كه انسان به مقام برّ مي‌رسد: "لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّي‌َ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّون‌؛ هرگز به نيكوكاري نمي‌رسيد، مگر اين كه از آن‌چه دوست داريد (در راه خدا) انفاق كنيد."

از فرق‌هاي ديگر برّ و انفاق اين است كه در انفاق اخراج از ملك شرط است‌، ولي "برّ" بر خود انسان هم صادق است‌؛ به همين جهت در قرآن ايمان‌، برّ شمرده شده است‌.(بقره‌،177)(مفردات الفاظ قِآن‌، ص 819 ، تفسير نمونه‌، ج 1، ص 75 و ج 2، ص 313 ، فروق اللغويّه‌، ابوهلال عسكري‌، ص 78،81، نشر جامعه مدرسين حوزه علميه قم‌.)

9. خشيت‌: به معناي ترسي است كه با تعظيم آميخته باشد و اغلب در مواردي به كار مي‌رود كه از علم و آگاهي به چيزي سرچشمه گرفته باشد و به همين علت در قرآن مجيد اين مقام‌، مخصوص عالمان شمرده شده است‌:(مفردات الفاظ قرآن‌، ص 283.) "إِنَّمَا يَخْشَي اللَّه‌َ مِن‌ْ عِبَادِه‌ِ الْعُلَمَـََّؤُاْ؛(فاطر،28) از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مي‌ترسند."

الف و لام در "العلمأ" به عالمان مخصوصي اشاره ندارد، ولي اصل آيه‌، عالم واقعي را معرفي مي‌فرمايد، در نتيجه مقصود از علما از اين جهت ـ نه از جهت الف و لام ـ در علمايي منحصر مي‌شود كه احساس مسئوليّت شديد مي‌كنند و ترس از كوتاهي در اداي رسالت و وظيفه خود دارند. امام صادق‌مي‌فرمايد: "مقصود از علما كساني هستند كه اعمال آن‌ها هماهنگ با سخنان آن‌ها باشد و كسي كه گفتار و كردارش هماهنگ نباشد عالم نيست‌."(تفسير نمونه‌، ج 18، ص 248.)