پاسخ:
آيه مورد نظر شما، آيه 10 سوره بقره ميباشد: "فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمُ بِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ ؛ (بقره،10) در دلهاي آنان يك نوع بيماري است، خداوند بر بيماري آنان افزوده و به خاطر دروغ هايي كه ميگفتند، عذاب دردناكي در انتظار آنها است."
درباره تفسير اين آيه شريف، به خصوص "زياد شدن مرض" و "دروغ" كه در آيه مطرح شده است به چندنكته توجه فرماييد:
1. از پيش بايد بدانيد كه در اين آيه شريف، روي سخن با منافقان است و مقصود از مرض كه مطرح است، مرض نفاق ميباشد و منظور از "كذب" نيز دروغ معمولي نيست؛ زيرا هر چند "دروغ" از گناهان كبيره است، ولي در آن حد نيست كه از كفر بدتر باشد؛ زيرا كفر سرچشمه همه گناهان است و از اين كه منافقان بر اثر دروغ گويي، دچار "عذاب اليم" ميشوند، فهميده ميشود كه مقصود از دروغ، در اين آيه شريف و مانند آن، دروغ زباني و عادي نيست، بلكه منظور، نفاق و دروغ اعتقادي است كه در سوره منافقون به آن اشاره شده است: "هنگامي كه منافقان نزد تو آيند ميگويند: "ما شهادت ميدهيم كه يقيناً تو رسول خدا هستي" خداوند ميداند كه تو رسول او هستي، ولي خداوند شهادت ميدهد كه منافقان دروغگو هستند ( و به گفته خود ايمان ندارند)." (منافقون،1) پس اگر در اين آيه، سخن از زياد شدن مرض است، درباره اهل ايمان نيست كه گاهي مرتكب گناه ميشوند.
2. در اين كه آيا جمله "فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا" إخباري است يا انشائي، نزد مفسّران گفت و گو و بحث است، يعني آيا خداوند با اين جمله خبر ميدهد كه خداوند بر مرض آنان افزوده است و يا آن كه خداوند در صدد بيان چنين خبري نيست، بلكه با اين جمله، آنان را نفرين ميفرمايد و مقصود اصلي خداوند اين است كه مرض آنان زياد باد؛ آن چه بين مفسّران مشهور است همان معناي خبري است نه نفرين ـ كه معناي انشائي دارد ـ. اما اين كه خداوند با فعل ماضي اين جمله را بيان ميفرمايد: "بر مرض آنان افزوده است" مقصود اين نيست كه خداوند فقط در گذشته بر مرض آنان افزوده و در آينده بر آن نميافزايد، بلكه چون منافقان در آينده نيز همانند گذشته عمل خواهند كرد، بيماري آنان رو به فزوني خواهد رفت و تا هنگام مرگ و ملاقات جلال و قهر الهي، ادامه خواهد يافت. "فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَيَ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُو؛(توبه،77) اين عمل، (روح) نفاق را، تا روزي كه خدا را ملاقات كنند، در دلهاي آنان برقرار ساخت."
3. بايد بدانيم كه سنّت خداوند متعال بر اين نيست كه ابتدا دل انسان را بيمار كند و يا بر بيماري آنان بيفزايد، بلكه پيش از آن، اين اقدامات به ترتيب صورت ميگيرد:
اول: دستور به ايمان وتقوا و پرهيز از دين فروشي: "وَ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُمْ وَ لاَ تَكُونُوَّاْ أَوَّلَ كَافِرِم بِهِي وَ لاَ تَشْتَرُواْ بِ ئ‹َايَـَتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَ إِيَّـَيَ فَاتَّقُونِ ؛ (بقره،41) و به آن چه نازل كردهام ( قرآن ) ايمان بياوريد كه نشانههاي آن، با آن چه در كتابهاي شماست، مطابقت دارد؛ و نخستين كافر به آن نباشيد، و آيات مرا به بهاي ناچيز نفروشيد و تنها از من بترسيد." اگر كسي در اين مرحله با اختيار خود اطاعت كرد، به مرحله بعدي ميرسد.
دوم: هشدار به وجود بيماري: چون مرضهاي قلبي پنهان است و بيشتر اوقات، انسان از آن آگاهي ندارد، خداوند متعال به محض پيدايش بيماري، انسان را از آن آگاه و به بيان علامتهاي بيماري ميپردازد، مانند آن كه در مسائل اخلاقي "طمع در نامحرم" را نشانه وجود بيماري در دل ميداند و در مسائل سياسي و اجتماعي، "گرايش به دشمن در زمان جنگ با كفّار" را ناشي از بيماري قلبي ميداند.(مائده، 53.) كه در صورت بي اعتنايي و جاي گرفتن بيماري در قلب، نوبت به مرحله بعد ميرسد.
سوم: معرّفي راههاي معالجه و درمان: "وَ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوَّاْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ ؛ (هود،90) از پروردگار خود، آمرزش طلب كنيد؛ و به سوي او باز گرديد: كه پروردگارم مهربان و دوست دار (بندگان توبه كار) است." اگر راه معالجه را برنگزيدند، نوبت به مرحله بعد ميرسد.
چهارم: تهديد به افشاي اسرار: چون كسي كه بيماري قلبي دارد ميترسد كه مردم از آن اطلاع پيدا كنند، خداوند آنان را تهديد به افشاي سرّ ميكند تا مگر به خود آيند: "آيا كساني كه در دل هايشان بيماري است، گمان كردند خدا كينههايشان را آشكار نميكند؟! و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان ميدهيم تا آنان را با قيافههاي شان بشناسي، هرچند ميتواني آنها را از طرز سخنانشان بشناسي؛ و خداوند اعمال شما را ميداند."(محمد، 29و30.) اگر اين هشدار مؤثر نيفتاد، نوبت به مرحله بعد ميرسد.
پنجم: تهديد به قتل و تبعيد: "اگر منافقان و بيماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شايعات بي اساس در مدينه پخش ميكنند، دست از كار خود برندارند، تو را بر ضد آنان ميشورانيم، سپس جز مدت كوتاهي نميتوانند در كنار تو در اين شهر بمانند و از همه جا طرد ميشوند، و هرجا يافته شوند، گرفته خواهند شد و به سختي به قتل خواهند رسيد.(احزاب، 60و61.) اگر به راه نيامدند، نوبت به مرحله آخر ميرسد.
ششم: واگذاري به خود: "اعْمَلُواْ مَا شِئْتُمْ؛ (فصلت،40) هر كاري ميخواهيد بكنيد." اين همان مرحلهاي است كه مرض قلبي آنان با سوء اختيار خودشان، شروع به زيادي ميكند و پيوسته بر بيماري قلبي و تبه كاري شان افزوده ميشود؛ به طور قهري پس از اين مراحل نه تنها از آيات الهي بهره نميبرند، بلكه آيات الهي بر بيماري آنان ميافزايد، مانند آن كه غذاي سالم و ميوه پر آب براي افراد تندرست مايه رشد و شادابي، ولي براي مبتلايان به بيماريهاي گوارشي، عامل درد و رنج است.
4. اما اين كه خداوند اين "افزايش مرض" را به خود نسبت ميدهد، با آن كه خداوند متعال "سلام" است و جز خير و سلامتي از او صادر نميشود؛ "الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَـَمُ؛ (حشر،23) حاكم و مالك اصلي اوست، از هر عيب منزه است و به كسي ستم نميكند."؛ "وَ اللَّهُ يَدْعُوَّاْ إِلَيَ دَارِ السَّلَـَمِ؛(يونس،25) و خداوند به سراي صلح و سلامت دعوت ميكند." به اين علّت است كه چون همه امور جهان، با تدبير الهي صورت ميگيرد، برخي پديدهها كه به وسيله مأموران "گمراه كردن الهي" (شيطان و جنود او" صورت ميگيرد، آنها هم به خدا نسبت داده ميشود.(ر.ك: تفسير تسنيم، آيت الله جوادي آملي، ج 2، ص 263 ـ 270، نشر اسرأ ، تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 1، ص 94، نشر دار الكتب الاسلاميه.)