در مورد نزول قرآن و اين كه مي‌‌‌‌‌ فرمايند قرآن به يكباره بر قلب مبارك پيامبر (ص) نازل شده ، آيا اين مسئله به اين معنا نيست كه اتفاقات و مسائلي كه منشأ و دليل نزولي بعضي از آيات مي‌‌‌‌ باشد جبري بوده است؟ نزول دفعي قرآن در چه سالي بوده است؟

پاسخ:

اولاً اين مسئله و سوال ، مربوط به علم خداي سبحان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ باشد، به اين معنا كه خداي سبحان مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دانست مسائل و مشكلاتي در ترويج توحيد و دين سر راه پيامبر گرامي(ص) وجود دارد و يا جنگ هايي همانند جنگ بدر و اُحُد و امثال آن رخ خواهد داد، در اين صورت اين علم خداي سبحان از آينده، منتهي به مسئله جبر نمي گردد تا بگوييم چون قرآن مجيد يك باره و به صورت دفعي بر قلب پيامبر گرامي (ص) نازل گشته، پس حتماً اين مسائل و حوادث جبراً بايد اتّفاق بيفتد، خير ؛ زيرا علم پيشين خداي سبحان و يا اراده تخلّف ناپذير خدا، مايه جبر و سلب اختيار نيست. براي توضيح بيشتر مسئله علم پيشين خداو اختيار انسان را براي شما بازگو و توضيح مي‌ دهيم:

سرنوشت به معناي علم پيشين خدا، بزرگترين حربه جبري گرايان است كه بر آن تكيه مي‌ كنند و مي‌‌گويند: " مِيْ خوردن من حق ز ازل مي‌ دانست - گر مِيْ نخورم ، علم خدا جهل بود".

استنتاج جبري گري از علم پيشين خدا، يك تصوّر صدر در صد باطل و بي اساس است؛ زيرا در اين كه خدا از ازل همه چيزها را مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دانست و علم خدا يك علم واقع نما و تخلّف ناپذير است، جاي بحث و گفتگو نيست، ولي بايد ديد كه علم خدا بر چه تعلّق گرفتهاست و اگر از نحوه تعلق علم او آگاه شويم هرگز دم از جبري گري نمي زنيم. علم خدا بر اين تعلّق گرفته است كه هر علّتي با ويژگي خاصّي خور كاركند و يا هر حادثه و رويدادي از علل خاصّ و سبب ويژه خود سر بزند، مثلاً فاعل ناآگاه به طور جبر، كار صورت دهد و فاعل مختار، با كمال اختيار و آزادي انجام وظيفه كند، در اين صورت بايد قبلاً از واقعيت اين علّت آگاه شويم، آن گاه درباره مجبور و مختار بودن آن ها داوري كنيم. از اين جهت مي‌‌‌‌‌ گوييم علل بر دو نوعند:

1- علل طبيعي ناآگاه مانند خورشيد و ماه و آتش.

2- علل طبيعي آگاه و آزاد مانند انسان.

علم خدا در قسم نخست بر اين تعلق گرفته است كه اين گونه از علل بدون آگاهي و آزادي ، مبدأ و آثار ويژهخود گردند. آفتاب بدون آگاهي بيفروزد و ماه بدرخشد، در حالي كه علم خدا در بخش دوّم بر اين تعلق گرفته استكه باكمال آگاهي و در عين اختيار و آزادي، مبدأ يك رشته كارها باشند. اين گونه از علل، به حكم تخلّف ناپذيري علم خدا، حتماً يك رشته كارهاي خوب و بدي را انجام مي‌ دهند، اما با قيد آگاهي و با ويژگي آزادي و يك چنين علم پيشيني، نه تنهامايه جبري گري نيست، بلكه مؤكد اختيار مي‌ باشد و به حكم تخلّف ناپذيري علم خدا، بايد فعاليت اين نوع علل با اين دو ويژگي خاص خود آنها انجام گيردو به قيد علم و اختيار كاري را صورت دهند و اگر به غير اين نحو تحقق پذيرد در آن صورت علم خدا تخلّف مي‌ پذيرد. از اين جهت ياد آور شديم كه اعتقاد به چنين علم نه تنها مايه اعتقاد به جبر و الزام نيست، بلكه مايه اعتقاد به اختيار و آزادي است. در اين جا افتادن مطلب، دو پرسش را مطرح كنيم تا مطلب واضح تر گردد:

1- آيا خدايي كه خود را به عدل و داد، توصيف مي‌ كند و كتاب او نيزبه دادگري اوگواهي مي‌ دهد چرا كه در قرآن مي‌ فرمايد: " شهد الله لا اله الا هو والملائكهْْ و اواوالعلم قائماً بالقسط" ،)1( صحيح است كه بندگان خود رانسبت به افعالي كه در انجام آن كوچكترين اختيار ندارند، عذاب كند يا آن ها را مشمول پاداش خود قرار دهد؟

2- اعزام پيامبران و كليه امرها و نهي ها و دعوت ها به انضباط و رعايت قوانين الهي در قرآن و توسط پيامبر اكرم(ص) و امامان (ع) بر اساس وجود اختيار و آزادي در انسان استوار است، تا كاروان انسانيّت به مددكاري عقل به قله سعادت و كمال برسد. هرگاه انسان ها را فاقد اختيار و آزادي فرض كنيم و بگوييم همه افراد ماشين وار در صحنه زندگي به كار خود ادامه مي‌‌ دهند، در اين صورت اعزام پيامبران و آموزگاران الهي و تشريع شرايع ، لغو و بي معنا خواهد بود و كوشش ها و تلاش ها به نتيجه نخواهد رسيد.

انتظار تقوا وپاكدامني ، تربيت و پرورش ارزش ها از انساني كه مسئول كار خود نيست و طوطي وار آنچه استاد ازل آن را تلقين مي‌ كند، مي‌ گويد، بسيار بي جا است. ارزش و آزادي ، خود سازي و اختيار با هم ملازمه دارند، انكار آزادي، انكار تمام ارزش ها و امكان خود سازي ها است.)2(

بنابراين ، نتيجه مي‌ گيريم كه نزول دفعي قرآن كه اتفاقات و مسائل آينده را ترسيم كرد، مربوط به علم پيشين خداي سبحان از آنده مي‌ باشد نه اين كه اين مسائل و اتفاقات جبراً بايد رخ دهد.

اما در مورد سؤال دوم كه نزول دفعي قرآن در چه سالي بوده است: بايد گفت: كه نزول دفعي هم بر چند نوع بوده است كهمورد اختلاف مفسّران قرآن است: بعضي گويند: اين نزول دفعي، به صورت رفعهْْ واحدهْْ بر قلب مبارك پيامبر (ص) بوده است. بعضي گويند: نزول دفعي به گونه اي بوده كه همه قرآن به بيت المعمور و آسمان دنيا بوده و از آن جا به حسب اتفاقات به قلب مبارك پيامبر (ص) نازل مي‌ شده است. بعضي ميگويند كه به حسب هر سالي كه آيات و سوره هاي مربوط به آن سال از بيت المعمور به قلب پيامبر (ص) نازل مي‌ گشته است، يعني در طول 23 سال پيامبر (ص) ، 23 مرتبه نزول دفعي انجام گرفته است، اما احتمال قريب به يقين آن نزول دفعي كه قرآن مجيد مي‌ فرمايد: " انّا انزلناه في ليلهْْ القدر". در سال چهلم عالم الفيل انجام گرفته است و كاري به ماه بعثت پيامبر (ص) نداريم.

پى نوشت

(1) آل عمران (3) آيه 18.
(2) آيت الله جعفر سبحاني، تفسير منشور جاويد، ج 4، ص 336 - 342.