پاسخ:
يك - هر چند واژه معجزه در قرآن كريم نيامده ولي به جاي آن كلمه «آيه» به كار برده شده است.
دو - آيه در لغت به معناي علامت و نشانه مي باشد؛ خواه نشانه اي حسي يا چيز چشمگيري كه روي انسان را به خود مي كشاند و خواه نشانه اي عقلي كه انديشه او را به كام خود فرو مي برد.
سه - در آينه قرآن، همه پديده هاي جهان، آيات الهي اند؛ يعني درنگ در آنها، انسان را به خداوند متعال و ويژگي هاي او، همچون علم، قدرت، حكمت، عظمت و... متوجه مي كند.
به ديگر سخن، كساني كه بينايي كافي و بصيرت باطني داشته باشند، وراي اين جلوه ها، متجلي و صاحب جلوه را مي بيند، ولي چنين چشمي براي همه نيست. امام علي(ع) در اين باره مي فرمايند: «ما رأيت شيئا الا و رأيت الله قبله؛ هيچ چيز را نديدم مگر آن كه پيش از آن، خدا را ديدم» (محمد تقي مصباح يزدي، راه و راهنماشناسي، ص 74 ، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1382).
چهار - در قرآن كريم افزون بر آن كه به دليل راهبرد به پروردگار جهان، به همه پديده هاي جوي و كيهاني، آيه گفته شده [يوسف، 105 - انبيا، 32 - يس، 33 ، 37 ، 41 و...] سخناني را كه خداوند متعال به پيامبران وحي فرموده نيز آيه مي نامد؛ زيرا كلام، نشانه گوينده است: «تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق؛ اين ها آيات خداست كه به حق بر تو فرو مي خوانيم» (بقره ، 252 - آل عمران ، 108).
از اين آيه و آيات مشابه آن [آل عمران ، 7 - يوسف ، 1 - شعرا ، 2 - قصص 2 و...] فهميده مي شود كه مراد از «آيه» پديده هاي تكويني نمي باشد بلكه چيزي تلاوت كردني است. از اين رو، آيات قرآن در رديف ساير معجزه هاي الهي قرار داشته و همچون آنها بر آن، آيه گفته شده است؛ از سوي ديگر از آنجا كه اصل داده شدن معجزه به پيامبران، براي اتمام حجت بود، قرآن كريم نيز چنين جايگاهي را به خود اختصاص داده است.
پنج - راه هاي بسياري وجود دارد كه معجزه بودن قرآن از آنها فهم پذير است. به برخي از آنها اشاره مي شود:
الف) مبارزه طلبي قرآن در آوردن مشابه آن: موارد زيادي در قرآن مي باشد كه ادعا مي فرمايد كسي مانند آن را نمي تواند بياورد. در اين كتاب الهي، ادعاي آوردن چنين كتابي از سوي برخي بيان شده است: «و اذا تتلي عليهم آياتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطير الاولين؛ چون آيات ما بر آنان خوانده شد، گفتند: شنيديم و اگر بخواهيم همانند آن مي گوييم، اين چيزي جز افسانه هاي پيشينيان نيست» (انفال، آيه 31).
آنگاه قرآن كريم با واكنشي استوار و نيرومند، انجام چنين كاري را ناشدني مي شناساند: «قل لئن اجتمعت الانس والجن علي ان يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله ولوكان بعضهم لبعض ظهيرا؛ بگو اگر جن و انس گرد هم آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمي توانند؛ هر چند كه يكديگر را ياري دهند» (اسراء، آيه 88).
اين دسته از آيات در قرآن كريم فراوانند [طور، 34 - هود ، 13 - بقره ، 24 و 23 و...]. رساترين گويش در اين باره در آيه هاي 23 و 24 سوره مبارك بقره آمده است؛ چرا كه در آنها قرآن كريم به اين اندازه بسنده نمي كند كه اگر حق با شماست، پس مشابه قرآن بياوريد؛ بلكه پس از واداشتن و تشويق آنان به انجام حتمي اين كار، با زبان تهديد مي گويد، اين كه تنها نپذيريد و مثلا بگوييد: مي توانيم بياوريم ولي، چنين نمي كنيم كافي نيست، بلكه يا بايد اثبات كنيد كه اين كلام، سخن خدا نيست و يا اگر اثبات نكرديد بايد بپذيريد. حال، چنان چه نه اثبات كرديد و نه پذيرفتيد، بدانيد كه سرانجام وخيمي داشته و كيفر ابدي الهي پيش روي شماست. هر عاقلي در برابر چنين رويكردي از قرآن، تحت تأثير قرار مي گيرد، زيرا اگر وجدان بيداري دارد، بايد در برابر آن، پاسخ قانع كننده اي براي خود بيابد؛ يا بايد آيه اي مشابه آن بياورد تا آشكار شود اين، كلام خدا نيست و يا دست كم براي خودش دليل داشته باشد و يا بپذيرد كه كلام خداست.
يادآوري اين نكته بايستني مي باشد كه بيان قرآن اين است كه خود قرآن معجزه مي باشد و كسي نمي تواند مثلش را بياورد، نه آن كه خدا نمي گذارد.
قرآن در سطحي از بلاغت قرار گرفته كه نيروي انسان هاي عادي كه به تأييدات الهي مؤيد نباشند، براي رسيدن به آن، كافي نيست. پس اگر كسي بتواند كتابي و يا سوره اي مانند قرآن بياورد، نشانه اين است كه از سوي غيب و خدا تأييد شده پس خود قرآن معجزه است.
ب ) كران ناپذيري خداوند و چيرگي او بر همه جهات وجودي انسان: بلاغت، تنها به اين نمي باشد كه الفاظ از لحاظ زيبايي و شيوايي ارزيابي شوند بلكه افزون بر اين، هدف گوينده و حال شنونده نيز بايد در نظر گرفته شود. چون خداي متعال هدفش را بهتر از همه شناخته و حال بندگانش را هم بهتر از همه مي داند، از اين رو احاطه او بر تركيبات لفظ نيز از همه بيشتر مي باشد، پس اوست كه مي تواند هدف خود را بر پايه مقتضاي حال، به بهترين روي بيان كند. اما ديگران به دليل نداشتن چنين احاطه اي، نمي دانند چه نكته هايي را بايد دقيقا رعايت كرده، چگونه حال همه مخاطبان را در نظر بگيرند و بالاخره براساس چنين فرمول پيچيده اي سخن بگويند. راز اين كه كسي نمي تواند مانند قرآن را بياورد نيز همين مي باشد. زيرا انسان هر اندازه بخواهد نكته هاي گوناگوني را در نظر بگيرد، بالاخره ذهنش محدود است، از اين رو تنها به يك يا چند مطلب خاص روي مي آورد.
از سوي ديگر، چون تفاوت هاي كيفي در كمال و امور معنوي، سنجش پذير نبوده و آنها را با عدد نمي توان نشان داد، از اين رو قرآن نيز در تعيين برتري آيات خود از نظر شيوايي سخن، از عدد استفاده نكرده و تنها از ناتواني در آوردن مانند آن، سخن گفته است. بدين سان، يكي از چهره هاي اعجاز قرآن، همين بلاغت مي باشد و شاهدش هم آن است كه با همه انگيزه هايي كه براي اين كار بوده، كسي نتوانسته است مانندش را بياورد و لطف قضيه در اين مي باشد كه به ما نگفته اند: شما ارزيابي كنيد كه قرآ ن چقدر بهتر است، بلكه گفته اند اگر مي توانيد مثلش را بياوريد وگرنه اگر ارزيابيش را به عهده ما مي گذاشتند، هيچ گاه به انجام آن توانمند نبوديم. ما تنها همين اندازه مي توانيم بفهميم كه نمي شود مانند آن را آورده حتي همين اندازه را هم بايد خبرگان و كارشناسان تشخيص دهند.
ج ) دگرگوني ناپذير بودن: از آن جا كه انسان، مانند همه موجودات مادي همواره در اين عالم در حال دگرگوني مي باشد، در نتيجه چيزهايي را ياد مي گيرد كه پيش از آن نمي دانسته است؛ وانگهي حالت هايي مانند شادي و غم در سخن او تأثير مي گذارد، از اين رو يك فرد نمي تواند در طول عمر خود، آنچنان سخن بگويد كه همه آن از نظر رسايي، يكنواخت باشد. اين، در حالي است كه قرآن، در اثناء بيست و سه سال زندگي پيامبر كه مانند هر انسان ديگري، فراز و فرودهاي فراواني همچون سختي، پيروزي، شكست، فقر، غني، بيماري و... را در بر داشت، از نظر بلاغت، يكنواخت سخن گفته است. به ويژگي ياد شده در قرآن كريم اشاره شده است: «افلا يتدبرون القرآن ولوكان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا؛ آيا در قرآن نمي انديشند كه اگر از سوي كسي جز خدا بود، در آن اختلاف بسيار مي يافتند» (نساء، آيه 82).
د ) امي بودن پيامبر(ص): اين كه قرآن كريم از كسي آورده مي شود كه درس نخوانده و با دانشمندان سر و كاري نداشته است، آشكار مي شود كه اين كار، كاري ناگهاني و الهي است: «و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب ولا تخطه بمينك اذا لارتاب المبطلون؛ تو پيش از فرو فرستاده شدن قرآن، هيچ كتابي را نمي خواندي و به دست خويش هيچ كتابي نمي نوشت. اگر چنان بود، اهل باطل به شك افتاده بودند» (عنكبوت، آيه 48).
بدين سان، كساني كه در صدد ابطال ادعاي پيامبر(ص) بودند، از اين نظر دستاويزي نداشتند.
ه ) فراگير بودن آموزه هاي قرآن : در همه زمينه هاي مورد نياز بشر در زندگي، همچون ؛ عقايد، سياست، اقتصاد، اخلاق، فنون نظامي و...، بيان مطالب علمي، خبرهاي غيبي (روم، 4 - 2 ، آل عمران، 44 ، فتح، 27 و...) از چهره هاي ديگر اعجاز قرآن است كه به دليل رعايت اختصار، از توضيح آنها چشم پوشي شد.
شش - با رويكرد به جنبه هاي پيش گفته كه معجزه بودن قرآن كريم را ثابت مي كند، اين كتاب را در رديف كارهاي فراتر از توانمندي هاي بشر قرار مي دهد، از اين رو ديگر نه شعر شاعران را ياراي رويارويي با جنبه فصاحت و بلاغت آن مي باشد، نه رؤياي صادقانه آدم هاي پاك در رديف اخبار بلند غيبي قرآن قرار مي گيرد، نه مكاشفات عارفان به پاي آموزه هاي ربوبي آن مي رسد و بالاخره نه عرفان را توان برابري با جنبه اعجاز علمي آن است و اين همه، با ريزبيني در مطالب يادآوري شده به هنگام بررسي جنبه هاي اعجاز قرآن، شدني است. جنبه هاي علمي ياد شده داراي آن چنان پشتوانه نيرومندي مي باشند كه امام صادق(ع) در سخن، هرگونه ترديد و گمانه زني هاي شك آلود را درباره قرآن، دروغ شناسانده است: «كل زغم في القرآن كذب؛ هرگونه گمان ناروا درباره قرآن، دروغ مي باشد» (اصول كافي، ج 2، ص 342، دار صعب).
هفت - افزون بر توجه به بررسي هاي علمي جنبه هاي اعجاز قرآن، همراهي و پيوستگي با قرآن از ديگر راهكارهاي هرگونه شبهه زدايي درباره اين كتاب الهي است، خواندن دنباله دار و همراه با انديشه ورزي در مفاهيم قرآن به جان انسان، آن چنان طراوتي مي بخشد كه نه تنها از هم نشيني آن دلزده وخسته نمي شود، بلكه بريدن اين پيوند براي او جانكاه و رنج آور است. انس با قرآن از چنان ارزش والايي برخوردار مي باشد كه امام صادق(ع) اين گونه كسان را جز پيامبران، در رديف برترين انسان ها برشمرده است: «ان اهل القرآن في اعلي درجه من الادميين ما خلا النبيين ولامرسلين فلا تستضعفوا اهل القرآن حقوقهم فان لهم من الله العزيز الجبار لمكانا عليا؛ به درستي كه اهل قرآن در برترين رتبه از انسان ها جاي دارند، جز پيامبران و رسولان، پس، حقوق آنان را كوچك نشماريد چرا كه آنان نزد خداوند جايگاهي بس بلند مرتبه دارند» (همان، ص 603).
امام علي(ع) نيز در اين باره مي فرمايند: «انتفعوا ببيان الله، واتعظوا بمواعظ الله، واقبلوا نصيحه الله، فان الله قد اعذر اليكم بالجليه، واتخذ عليكم الحجه، و بين لكم محابه الاعمال و مكارهه منها، لتتبعوا هذه و تجتنبوا هذه؛ از گفتار خداوند سود بريد، از نصايح او پند گيرد و بدان رو آوريد، زيرا خداوند سبب هاي كيفر خود را آشكارا بيان كرده و حجت را بر شما تمام نموده است. رفتارهاي شايسته و ناروا را بيان كرده تا از گونه نخست، دنباله روي و از گروه دوم، دوري نماييد» (نهج البلاغه، خ 176 ، 183، 193 و...).
برخي از منابع براي مطالعه بيشتر :
- مسجد جامعي، عليرضا، پژوهشي در معارف اماميه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات تهران، 1380، ج 1، ص 539 به بعد
- مالك بن نبي، پديده قرآني، ترجمه علي حجتي كرماني، حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت، مشعر، 1371
- خليفه، رشاد، اعجاز قرآن، ترجمه محمد تقي آيت اللهي، دانشگاه شيراز، 1365