پاسخ:
اعراب در زمان ظهور اسلام به مرحله اي از فصاحت و بلاغت در كلام و شيوايي گفتار دست يافته بودند كه تاريخ برايش هماوردي سراغ نداشت. مجامع بزرگ ادبي در عصر جاهلي يكي از پايه هاي علمي جزيره العرب را تشكيل مي داد و شعرا و ادبا به بحث هاي عميق علمي مي پرداختند. در چنين فضايي وحي بر پيامبر نازل گرديد و پيامبر آيات الهي را بر مردم عرضه مي داشت و هماورد طلبي مي كرد و مردم را تحريك مي نمود كه: اگر مي توانند، آيه اي همانند قرآن بياورند، ولي هيچ كس توانايي مقابله با قرآن را نداشت. همه با نهايت خضوع در محضر قرآن، سر تعظيم فرود مي آوردند و به عجز و ناتواني خود اعتراف مي كردند. اين جهت اعجاز قرآن "اعجاز بياني" ناميده مي شود. حال اگر ظني الدلاله بودن قرآن، نقصي بر اعجاز بياني قرآن محسوب مي شد، فصحاي عرب به آن اشاره كرده و آن را به عنوان عيب به رخ مي كشيدند، ولي آيات قرآن چنان در جان و دل آن ها رسوخ كرده بود كه شيداي آيات نوراني وحي شدند. وليد بن مغيره مخذومي كه در ماين عرب به حسن تدبير، مشهور است، پس از نزول آيات سوره غافر گفت: به خدا سوگند از محمد سخني شنيدم كه نه به گفتار انسان ها شباهت دارد و نه به سخن جنّيان. گفتار او حلاوت خاصي دارد و بس زيبا است... گفتاري كه بر همه چيز پيروز مي شود و چيزي بر آن پيروز نخواهد شد.(1)
اگر در قرآن كوچك ترين مخالفتي با فصاحت و بلاغت ديده مي شد، روي آن انگشت مي گذاشتند و از آن عليه قرآن استفاده مي كردند، در حالي كه تاريخ كوچكترين مطلبي در اين گونه موارد به ياد ندارد.
ظني الدلاله بودن به اين معنا است كه عبارات و الفاظ، معاني مختلفي را پذيرا باشد و اين امر خود مي تواند با نگاهي دقيق سبب پيدا شدن فصاحت و بلاغت باشد. اصولاً مسئله ظني الدلاله بودن مربوط به بحث حجيت است و فصاحت و بلاغت امري ديگر است.