چرا حروف مقطعه قرآن در آغاز سوره ها مى باشد؟ آيا تاءويل اين حروف جايز مى باشد؟

پاسخ:

درباره علّت قرار گرفتن حروف مقطعه قرآن در آغاز سوره‏ها، مى‏توان به اقوال ذيل اشاره كرد:

الف) علت قرار گرفتن اين‏ها، به اين جهت است كه اينها اسمهايى براى سوره‏ها است، از اين رو لازم بود در آغاز سوره‏ها قرار گيرند. زمخشرى، اين قول را به بسيارى از علما نسبت مي‏دهد، (تفسير كشاف، ج 1، ص 21، چاپ بيروت،نشر دار الكتاب العربي؛ رشيد رضا، محمد، تفسير المنار، ج 1، ص 122، چاپ بيروت، نشر دار المعرفه).

ب) برخى گفته‏اند: اينها سرآغاز سوره‏ها هستند كه خداوند متعال، قرآن را با آنها آغاز كرده است؛ بنابراين لازم بود حروف مقطعه در ابتداى اين سوره‏ها، قرار گيرند تا آنها از سوره‏هاى ديگر تمايز پيدا كنند. از ميان مفسران، مجاهد اين نظريه را انتخاب كردهاست.

ج) سيوطى از خويى، چنين نقل مي‏كند كه اين گونه حروف، به اين جهت در آغاز قرار گرفته تا پيامبر(ص) از طريق اين نوع حروف به نزول وحى متوجّه شود و به لحاظ تمايز قرآن از سخنان بشرى، از الفاظ تنبيهى غير متعارف بشرى استفاده گرديده است،(سيوطى، الاتقان، ج 3، ص 31، منشورات الرضى، زاهدي).

و) گروهى گفته‏اند: خداوند اين حروف را در آغاز قرار داد، تا مردم عرب از آن، دچار شگفتنى شوند، و به جهت اين تعجّب به آن گوش فرا دهند. استماع آنها نيز باعث شود كه جملات بعدى را هم بشنوند. به عبارت ديگر: علت انتخاب اين شيوه اين بود كه در اوايل بعثت درمكه، وقتى عرب‏ها قرآن را مى‏شنيدند، آن را استهزا مي‏كردند. پس خداوند براى جلب توجّه اذهان، اين نظم بديع را نازل فرمود تا با سكوت مجلس و اشتغال اذهان به آنها، صداى قرآن به گوش همه برسد. هم چنين در اوايل هجرت پيامبر(ص) به شهر مدينه، سوره بقره و آل عمران نيزبراى جلب توجه اهل كتاب بدين شكل نازل شد. كيفيت نزول سوره‏ها، نشان مى‏دهد كه با سپرى شدن اوضاع حاكم بر مدينه و ساليان نخست هجرت، نزول اين نوع حروف هم برداشته شد، (تفسير المنار، ج 8، ص 296 ـ 298؛ صبحى صالح،مباحث فى علوم القرآن، ص 265، چاپ بيروت، نشر دار العلم).

ه) هم چنين گفته شده است: اينها در حقيقت سوگندهايى است كه خداوند در آغاز اين سوره‏ها، به آنها سوگند خورده است. اصولاً حروف الفبا داراى شرافت است؛ زيرا كتاب‏هاى آسمانى، اسماى حسناى الهى، صفات علياى او و لغت‏هاى اقوام مختلف با همين حروف شناخته مى‏شود. بنابراين خداوند به جهت القاى مطلب ـ به خصوص مطالب مهم جهت جلب افكار عمومى، اين نوع حروف را در آغاز بعضى از سوره‏ها قرار داد، (قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 1، ص 110، چاپ بيروت، نشر دارالكتب العلميه).

و) اين مطلب نيز مورد اشاره قرار گرفته كه نزول اين گونه حروف در آغاز كلام، بدين جهت است كه به مردم گوشزد كند كه قرآن، چيز جدابافته‏اى از جنس كلام نيست و قرآن نيز از همان موادى كه آنان از آنها جمله مى‏سازند، درست شده است. اين اعجاز قرآن را مي‏رساند كهخداوند از چنين حروف ساده‏اى، مى‏تواند آن معانى بلند را بسازد؛ چنان كه از خاك، آدم و نعمت‏هاى بى شمارى را آفريده است.

مفسّران درباره اين كه، آيا تأويل اين حروف هم جايز و صحيح است، يا نه؟ نظرات مختلفى دارند. يك قول اين است كه اين حروف، از متشابهات قرآن محسوب مي‏شود و خداى سبحان تأويل و علم آن را، به خود اختصاص داده است. سيوطى به اين نظريه معتقد است،(سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 3، ص 24).

و ابو جعفر طبرى در تفسير خود، مقصود از متشابه را همين حروف مقطعه دانسته است، (تفسير طبرى، ج 1، ص 72).

به نظر دكتر صبحى صالح، تمام مباحث بر محور حكمت وجود اينها دور زده، و ربطى به كنه و حقيقت وجود اين‏ها پيدا نمى‏كند، زيرا انسان از آگاهى يافتن بر اينها عاجز است، (مباحث فى علوم القرآن، ص 283).

قول ديگر اين است كه گرچه اينها از متشابهات است؛ امّا گروه راسخين در علم مى‏توانند از حقيقت آنها آگاه شوند. ابوالحسن اشعرى و ابواسحاق شيرازى، به اين قول معتقداند. راغب اصفهانى هم با تقسيم مسأله به سه بخش، از اين نظريه جانبدارى كرده است،(همان، ص 282).

قاضى عبدالجبار نيز نظريه فوق را تأييد مى‏كند، (متشابه القرآن، ج 1، ص 13، چاپ قاهره، نشر دار التراث).

در اين ميان، بسيارى از علماى شيعه هم معتقداند كه راسخان در علم مى‏توانند در پرتو ارجاع متشابه به محكم، از تأويل آيات متشابه آگاه باشند، (ر.ك: امالى مرتضى، ج 1، ص 439 ـ 442؛ سبحانى، جعفر، تفسيرصحيح آيات مشكله قرآن، ص 262، انتشارات توحيد).

برخى از اين علما، گفته‏اند: اين قول اخير را مى‏توان با سه دليل ثابت نمود: 1. رسوخ در علم، نشانه آگاهى از تأويل است؛ به اين معنا كه اتخاذ چنين عنوانى (استوارى در دانش) براى اين موضوع (تأويل)، با آگاهى از تأويل مناسب است؛ نه با ناآگاهى از آن و فقط ايمان به صحت انتساب آيه متشابه به خدا.

2. معناى متشابه، گواه بر آگاهى راسخان است؛ زيرا هر گاه معناى متشابه را ثابت نبودن دلالت آيات متشابه بر مقاصد واقعى، بدون مراجعه به محكمات بدانيم و آنها را از حيطه فكر و انديشه انسانى خارج ندانيم، نه تنها آيات متشابه، بلكه همه آيات قرآن براى آنها مفهومخواهد بود.

3. روايات متواتر، بيانگر آگاهى راسخان از تأويل متشابه و مجموع قرآن است. اين روايات در تفسيرهاى برهان و نورالثقلين گرد آمده است، (ر.ك: تفسير صحيح آيات: ص 263؛ كنز العمال، كتاب فضائل، ج 11، ص731؛ سيوطى، تفسير در المنثور، ج 2، ص 270).

حاصل سخن اين كه راسخان در علم و انسان‏هاى پاك، توان آگاهي از تأويل را دارند و به لحاظ اين كه خداوند قرآن را براى هدايت بشر و بهره‏گيرى از معارف و مطالب آن فرستاده، لازمه چنين كارى اين است كه سراسر قرآن براى انسان‏هاى آماده به بهره‏گيرى، قابل فهم ومعلوم باشد. از اين رو، مى‏توان به جواز تأويل تمام آيات قرآن حكم كرد.

گفتنى است كه طبق نظر علاّمه طباطبايى در تعريف محكم و متشابه، حروف مقطعه نه از متشابهات محسوب مي‏شود و نه معانى آن‏ها از باب تأويل به شمار مي‏آيد، (ر.ك: ترجمه الميزان، ج 18، ص 9).

بنابراين اين حروف گرچه از متشابهات محسوب نمى‏شود؛ امّا اينها در حقيقت يك رموز و اسرارى اند كه تنها پيامبر و پاكان و راسخان در علم مي‏توانند از آنها آگاهى يابند، (ر.ك: تفسير الميزان، ج 3، ص 104 و ج 18، ص 9؛بلاغى، محمدجواد، آلاء الرحمن، ج 1، ص 64).