پاسخ:
1. آيه 3 سوره مائده، داراي دو بخش مستقل است كه هيچ كدام با ديگري ارتباط ندارند بخش نخست به حرمت گوشت مردار و ساير گوشتهاي حرام و جواز خوردن آن در موارد اضطراري مربوط است و بخش دوم، به يأس و نااميدي كُفّار، به علّت كامل شدن دين اسلام و جاويد ماندن آن تا روز قيامت دليل بر استقلال اين دو بخش چند چيز است:
1. حذف جمله "اليوم يأس الذين كفروا..." به بعد، هيچگونه ضرري به معناي آيه نميزند و آيه بدون اين عبارت، كامل است.
2. مأيوس شدن كُفّار از دين، به خوردن گوشت مردار يا نخوردن آن هيچ ارتباطي ندارد. قانون تحريم گوشت مردار و خون و... در چندين سوره از سورههايي كه در مكّه نازل شده آمده است، مانند: سوره انعام، بقره، نحل.
3. بيشتر رواياتي كه درباره سبب نزول آيه وارد شده، تنها به اين دو آيه "اليوم يئس الذين كفروا" و "اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم" اشاره كردهاند و به اصل آيه، يعني حرمت گوشت مردار متعرض نشدهاند، و اين تأييد محكمي است بر اين كه جمله "اليوم يئس الخ" به طور مستقل و جداي از ابتدا و انتهاي آيه نازل شده است.(تفسير الميزان، علاّمه طباطبائي، ج 5، ص 167، نشر مؤسسه اعلمي.) امّا چرا آيه مربوط به اكمال دين كه پس از نصب حضرت عليبه جانشيني پيامبر نازل گرديد، پس از آيه حرمت گوشتهاي حرام واقع شده است.
ممكن است جدا نمودن آيات و قرار دادن آيه "اليوم اكملت" در لابهلاي احكام براي محافظت از تحريف و حذف بوده باشد، زيرا بسيار ميشود كه براي محفوظ ماندن يك شيء نفيس، آن را با مطالب سادهاي ميآميزند تا كمتر جلب توجه كند. حوادث آخرين ساعات عمر پيامبر6، شاهد گويايي است بر اين كه برخي افراد، حساسيت خاصّي، در مسئله خلافت و جانشيني پيامبر9 داشتند و براي انكار آن، حدّ و مرزي قائل نبودند، پس ممكن بود اين چند آيه را از قرآن حذف كنند و بگويند ساير آيات قرآن براي ما كافي است، چنانكه احاديث پيامبر را جمعآوري كرده و سوزاندند و گفتند همين قرآن براي ما كافي است.(براي آگاهي بيشتر در مورد سوزاندن احاديث پيامبر به وسيله خلفا و نيز حوادثي كه در اواخر عمر پيامبر اتفاق افتاد ر.ك: اجتهاد در مقابل نص، سيدعبدالحسين شرفالدين، ص 167ـ181، نشر كتابخانه بزرگ اسلامي.)
از اين گذشته اسناد مربوط به نزول اين آيات درباره "غدير" و مسئله جانشيني پيامبر9، تنها در كتب شيعه نقل نشده است، بلكه در بسياري از كتب اهلتسنن نيز آمده است.(ر.ك: تاريخ قرآن، آيهالله معرفت، ص 84، انتشارات سمت ، تفسير نمونه، ج 6، ص 270، دارالكتب الاسلاميه.)