پاسخ:
1. در اين آيه شريفه، به دنبال آيات پيش كه سخن از پذيرش توبه معذوران از شركت در جنگ تبوك بود، آمده است: "وَ عَلَى الثَّلَـَثَهِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّيََّ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الاْرْض بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَ ظَنُّوَّاْ أَن لآ مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلآ َّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوَّاْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ؛(توبه،118) و (هم چنين) آن سه نفر كه (از شركت در جنگ تبوك) بازماندند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند) تا آن اندازه كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، (حتّى) در وجود خويش، جايى براى خود نمييافتند؛ (در آن هنگام) دانستند پناهگاهى از خدا جز به سوى او نيست؛ سپس خداوند رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفيق داد) تا توبه كنند؛ خداوند بسيار توبهپذير و مهربان است."
2. همان گونه كه دركتب تفسير آمده، منظور از سه نفر ياد شده در آيه شريفه، كعب بن مالك، مراره بن ربيع و هلال ابن اميه بودند.( تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازى و ديگران، ج 8، ص 169، دارالكتب الاسلاميه ، الكشاف، الزمخشرى، ج 2، ص 318، دارالكتاب العربى. )
3. اين اشخاص، كسانى بودند كه به دليل سستى و تنبلى، از شركت در جنگ تبوك و حركت به همراه پيامبر(ص) سرباز زدند. پس از بازگشت پيامبر از جنگ، آنان به منظور عذرخواهى خدمت پيامبر رسيدند، اما پيامبر(ص) با آنها سخن نگفت و به مسلمانان نيز دستور داد كه هيچكس حق ندارد با آنها سخن گويد.
4. با چنين برخوردى از سوى پيامبر(ص)، آنها را در محاصره سخت اجتماعى قرار داد، تا آن جا كه فرزندان و همسرانشان نزد پيامبر آمده تقاضا كردند كه از آنها جدا شوند، ولى پيامبر(ص) اجازه چنين كارى را نداد، اما دستور داد كه به آنها نزديك نشوند.
اين برخورد مردم با آنها؛ سبب شد تا فضاى مدينه با همه وسعتش آن چنان بر آنان تنگ شود كه مجبور شدند براى نجات از اين خوارى و رسوايى بزرگ، شهر را ترك كرده به قلّههاى اطراف آن پناه برند. سختى وضعيت براى آنها، تا اندازهاى محسوس بود كه يقين پيدا كردند براى رهايى از خشم خدا، پناهى جز بازگشت به سوى او ندارند: "وَ ظَنُّوَّاْ أَن لآ مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلآ َّ إِلَيْه"
5. سرانجام، پس از پنجاه روز به سر بردن با چنين وضعيتى، و توبه و تضرّع به پيشگاه خداوند، توبه آنان پذيرفته شده، آيه فوق در اينباره نازل شد.
6. درس بزرگى كه اين آيه شريفه به دست ميدهد، مجازات مجرمان و فاسدان، از راه محاصره اجتماعى و گسستن رابطهها و پيوندها با آنان است؛ همان گونه كه درباره اين سه نفر، چنين امرى سبب شد تا جان آنان از فشار اين محاصره اجتماعى به لب رسيده، از همه جا قطع اميد كنند. اين كار، در واقع يك نوع اعتصاب و مبارزه منفى، جامعه در برابر افراد فاسد است؛ از اين رو، اگر مسلمانان به جاى روح مجادله و سازشكارى ـ كه بدبختانه امروز در بسيارى از جوامع اسلامى به صورت يك بيمارى تقريباً همهگير درآمده است در برابر متخلّفان از وظايف حسّاس اجتماعى، به چنين مبارزهاى دست بزنند، به يقين در هر عصر و زمانى، پيروزى با آنها خواهد بود و به راحتى ميتوانند جامعه خود را پاكسازى كنند.