پاسخ:
اين كه دوست شما گفته است دستوراتي كه مستقيما در قرآن نيامده مستند قرار نميگيرد سخني بياساس و مخالف خود قرآن ودرهم ريزندؤ همه بنيانهاي معرفت ديني است. در اين باره سخن بسيار است؛ ليكن به طور فشرده به چند نكته اشاره ميكنيم: اولاً: قرآن در بسياري از موارد كلياتي را بيان كرده و بسياري از مسائل جزئي و قيود و شرايط مشخصات مسأله را ناگفته گذاشته است. در اين صورت آيا غير سنت پيامبر(ص) و يا كساني كه پيامبر(ص)مرجعيت ديني آنان را تعيين و تأييد كرده باشد ميتواند ملاك تشخيص قرار گيرد؟ ثانيا: قرآن مجيد به صراحت اعلام داشته كه اين كتاب مشتمل بر دو گونه آيات است: محكمات و متشابهات « فيه آيات محكمات هُنا امُّ الكتاب و اخر متشابهات » (آل عمران آيه 7). اكنون اين پرسش پديد ميآيد كه روش فهم متشابهات قرآن چيست؟ خود قرآن در اين باره بر دو روش اساسي انگشت نهاده و به عبارت ديگر متدلوژيMethodology)) فهم متشابهات و تأويلات و مسائل غامض و پيچيده قرآن را آموخته است. اين دو روش عبارت است از: 1- رد متشابهات بر محكمات؛ زيرا محكمات «ام الكتاب»هستند. 2- رجوع به « راسخون في العلم »؛ زيرا تنها خدا و راسخون در علم به تأويل قرآن آگاهند: « و ما يعلم تأويله الا الله والراسخون في العلم... » (آل عمران آيه 7). روشن است كه برجستهترين مصداق راسخون در علمخود پيامبر(ص) و سپس كسانياند كه پيامبر(ص) آنان را به اين وصف معرفي نموده است. جالب اين است كه خود قرآن ميفرمايد: كساني كه در دلهايشان انحراف است بر فتنهجويي و طلب تأويل آن( به دلخواه خود( از متشابهات پيروي ميكنند. « فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه اينها افرادي خودبسندهاند كه تنها - به اصطلاح - به خود قرآن رجوع ميكنند و.. (آل عمران آيه 7). ثالثا قرآن مجيد درموارد متعددي به طور مطلق امت را به پيروي از پيامبر اكرم(ص) دعوت نموده است و اين دقيقا به معناي حجيت سنت و سيره قولي و عملي آن حضرت؛ از جمله اين كه: « قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروي كنيد آن گاه خداوند نيز شما را دوست خواهد داشت (آل عمران آيه 31). و نيز ميفرمايد: « فلا و ربك لايوءمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم به خدايت سوگند! آنان اهل ايمان نيستند مگر آن كه تو را در مشاجرات خود داور قرار دهند (نسأ آيه 65). البته ممكن است طرف خطاب شما ادعا كند كه مقصودش نفي حجيت سنت و سيره پيامبر(ص) و يا ائمه معصومين(ع) نيست؛ بلكه ضمن پذيرش اصل حجيت آن مدعي است كه ما به سنت واقعي ايشان دسترسي نداريم و رواياتي كه در اين زمينه نقل شده فاقد اعتبار ميباشد. پاسخ اين اشكال اين است كه بلي در ميان رواياتنقل شده اموري مانند پياز عكاه هم كه قطعا ساختگي و جعلي است (و بيشتر در كتب اهل سنت هست) وجود دارد؛ ليكن نميتوان به خاطر وجود برخي از روايات جعلي و ضعيف تمام سنت و آثار نقل شده را فاقد اعتبار تلقي كرد. چنين تلقياي نوعي نگرش كلگرايانه و هوليستيWholistic) و به عبارت ديگر انديشه همه يا هيچ است. اين طرز فكر از نظر شناختشناسيEpistemology) هيچ اعتباري ندارد؛ زيرا در تمام مجاريفهم انسانها خطا و اشتباه وجود دارد. در مثل عقل و حتي حس بشر در موارد بسياري گرفتار خطا ميشود اكنون آيا ميتوان گفت كه به خاطر عدم مصونيت از وقوع خطا در حس ديگر ادراكات حسي نميتواند مورد استناد قرار گيرد؟ روشن است كه اين نگرش خطا است؛ زيرا با وجود خطا در برخي از ادراكات ملاكها و ضوابطي براي تميز صحيح از سقيم وجود دارد. در مورد سنت پيامبر(ص) و ائمه(ع) نيز همينطور است و در عين وجود روايات جعلي ملاكهايي براي تشخيص و تميز روايات معتبر و حجت و آنچه قابل استناد نيست وجود دارد كه در علم حديثشناسي رجال و... به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.