پاسخ:
بيان مفهوم "تأويل":
"تأويل" عبارت از آن حقيقت و واقعيهاي است كه تكيهگاه و مستند بيانات قرآني است كه از حكم و مواعظش گرفته تا آياتي كه متضمن بيان حكمت است تمامي بر آن استناد دارد.
روشن است كه اين حقيقت كه او را تأويل ميگويند مخصوص دسته معيني از آيات نيست، بلكه براي تمامي آنها اعم از محكمات و متشابهات ثابت ميباشد.
و باز روشن است كه آن حقيقت از قبيل مفاهيم و مدلولهاي الفاظ نبوده بلكه از امور غيبيه خارجيه است؛ آن حقيقتي است كه از افق افهام عمومي بالاتر بوده در تحت الفاظ قرار نميگيرد؛ اين كه خداوند متعال آن را در قيد الفاظ كشانده براي خاطر آن است كه تا اندازهاي آن حقيقت و مطلب را به ذهنهاي بشر نزديك كرده آشنا نمايد.
چنان چه آيه شريفه: "وَ الْكِتَـَبِ الْمُبِين # إِنَّا جَعَلْنَـَهُ قُرْءَ َنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُون # وَ إِنَّهُ فِيَّ أُمِّ الْكِتَـَبِ لَدَيْنَا لَعَلِيُّ حَكِيمٌ ؛(زخرف،2ـ4) قسم به اين كتاب روشن، ما قرآن را به لسان عربي (فصيح) نازل كرديم شايد شما آن را تعقل كنيد، و (الاّ) آن كتاب در لوح محفوظ در نزد ما بسي بلند پايه و محكم اساس است." به همين قسمت دلالت روشن دارد. و در شانزده آيهاي كه لفظ "تأويل" آمده، تماماً در معنايي كه بيان شد استعمال شده است.
در مقابل معنايي كه از معناي "تأويل" گذشت برخي مفسران چند نظر دادهاند: 1. تأويل همان تفسير است و آن عبارت از مراد و مقصود كلام است؛ 2. تاويل، معنايي است كه مخالف با ظاهر لفظ آيه باشد؛ 3. تاويل، نه تفسير لفظ و نه معناي مخالف با ظاهر لفظ است، بلكه يك معناي مخصوصي است كه جز خدا، يا خدا و راسخان در علم كسي ديگر به آن دانايي ندارد 4. تاويل، از قبيل معاني مراده به واسطه لفظ نيست، بلكه يك امر خارجي عيني است كه تكيهگاه كلام بوده و معتمد آن است و اين امر خارجي در آيات و كلماتي كه متضمن حكم انشائي هستند ]مانند اوامر و نواهي الهي[ همان مصلحتهائي است كه سبب اصلي انشأ آن احكام شده و موجب تشريع و قرارداد آن گشتهاند مثلاً تأويل "اقيموالصلوه" آن حالت نوراني است كه در اثر انجام دادن نماز براي شخص نمازگزار پيدا شده و او را از منكرات و فحشأ باز ميدارد و... .
آيا غير خداوند كسي ديگر هم تأويل قرآن را ميداند؟
در اين كه "واو" در "وَ الرَّ َسِخُونَ فِي الْعِلْم" عاطفه است كه تأويل را هم خدا و هم غير خدا ميدانند؛ و يا استيناف است كه تأويل مخصوص خداوند است بين مفسران اختلاف شديد است. برخي با استدلالهايي كه دارند طرفدار قول اول و برخي نيز طرفدار قول دوم شدهاند.
صاحبنظران هر دو قول تأويل را به چهار معنايي كه قبلاً گذشت گرفتهاند. و چون آن چهار معنا صحيح نيست تمامي استدلالهايي كه كرده اند بي اساس است و در واقع خلط كردهاند بين معناي واقعي تأويل (امور عينيه خارجيه غير از لفظ و مفاهيم و مدلول الفاظ) و معناي نادرست تاويل (كه از امور الفاظ مفاهيم است)
واقع مطلب اين است كه، با توجه به معناي "تأويل" كه در ابتدأ سخن گذشت، جمله "وَ الرَّ َسِخُونَ فِي الْعِلْم" جمله مستقل است و عطف به ما قبل نيست. بنابراين، علم به تأويل، مخصوص ذات اقدس الهي است.
بر اين مبنا معناي آيه چنين ميشود: "مردم در اخذ كتاب الهي دو دستهاند، يك دسته پيرو متشابهات، و دسته ديگر كه راسخين در علماند چون به آيه متشابهي برسند ميگويند: "ءَامَنَّا بِهِ كُلُّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا"
دلائلي كه مدعا را ثابت ميكند:
1. آيه شريفه، به قرينه صدر و ذيلش و هم چنين به قرينه آيات ديگري كه در تعقيب آن ذكر شده، در مقام تقسيم كتاب به "محكم و متشابه" و بيان حال مردم نسبت به اخذ پيروي آن دو تيره اند، عدهاي به واسطه انحراف و زيغ قلبي مايل به پيروي متشابه هستند، ولي دسته ديگر كه راسخان در علماند به واسطه ثبات در علم از محكمات پيروي كرده و به متشابهات تنها ايمان قلبي دارند. و اين غرض و قصد ابتدايي از ذكر "راسخان در علم" در آيه مورد بحث است.
2. وجود آيات و روايات متشابه كه در يك آيه موضوعي را منحصر به ذات اقدس اله ميكند و در آيات ديگر استثنأ آن را بيان ميكند. كه از ظاهر آيه اول فقط حصر فهميده ميشود كه اگر چه از دليل منفصل استثنأ را به دست ميآوريم. مثلاً: در آيهاي علم غيب منحصر به خداوند شده است: "قُل لآ يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَـَوَ َتِ وَ الاْ ئَرْضِ الْغَيْبَ إِلآ اللَّهُ؛(نمل،65) (اي رسول ما) بگو: جز خداوند كس ديگري از ساكنان آسمانها و زمين، دانايي به غيب ندارد"؛ "إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّه؛(يونس،20) غيب فقط از آن خدا است." اما در آيه ديگر ميفرمايد: "عَـَـلِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَيَ غَيْبِه أَحَدًا # إِلآ مَنِ ارْتَضَيَ مِن رَّسُولٍ؛(جن،26ـ27) خداوند عالم و داناي به غيب است، و بر عالم غيبش كسي را مطلع نخواهد كرد مگر آن كسي را كه از رسولان برگزيده است."
درباره آيه مورد بحث نيز روايت مستقل پيامبر اكرم و امامان معصوم: را از حصر آيه استثنأ كرده است: امام باقر(ع)ميفرمايد: "پيامبر اكرمبرترين راسخان در علم است كه جميع آن چه خدا از تاويل و تنزيل بر او نازل كرده ميداند و چيزي نيست كه خداوند نازل كرده باشد اما آن حضرت تأويلش را نداند. او و اوصيأ او همه آن را ميدانند."(مجمع البيان، طبرسي؛، ج 2، ص 16ـ17، منشورات دارمكتبه الحياه.)
اما رواياتي كه موافق با "واو" عاطفه و رواياتي كه موافق با "واو" استيناف است تمامي قابل توجيه است كه بيان آنها از حوصله اين پرسشنامه خارج است.(ر.ك: ترجمه الميزان، علامه طباطبايي؛، ج 3، ص 33ـ104، بنياد علمي و فكري علامه؛.)