پاسخ:
نقش تاريخ در تفسير قرآن را در چندعرصه ميتوان بررسي نمود.
الف: سنّت، سنّت يعني گفتار و كردار و سكوت معصوم در برابر سخن و عملي، كه از منابع مهمّ فقه و تفسير محسوب ميشود. "و يكي از بهترين و لازمترين راههاي شناخت قرآن، تفسير آن به سنّت معصومين است."(تفسير تنسيم، آيت اللّه جوادي آملي، ج 1، ص 132، اسرأ.)
گرچه دست يابي به سنّت معصومين از طريق تاريخ، ممكن است ولي بايد توجّه داشت كه تاريخ با حديث فرق دارد.(همان، ص 232.)
بر اين اساس حديث و سيره معصومين كه از منابع مهمّ تفسير قرآن است به كمك تاريخ، حاصل ميشود و تاريخ نقش مهمّي را در تفسير قرآن به سنّت، عهده دار است.
ب: جايگاه آراي مفسّران؛ بررسي و آراي مفسّران گذشته كه به مدد تاريخ و از رهگذر آن براي انسان حاصل ميشود نيز راهگشاي آشنايي با قرآن و برداشتهاي تفسيري مفسّر است، البتّه بايد توجه داشت كه آراي مفسّران براي انسان حجيّت ندارد چنان كه در فقه آرأ و فتاوي فقها براي فقيه ديگر در استنباط حكم شرعي، هيچ گونه حجيّتي ندارد و تنها براي تكامل علمي فقيه، زمينه ساز است.
ج: شأن نزول؛ كمك ديگري كه تاريخ در تفسير قرآن ميكند بياناتي است كه در شأن نزول آيات قرآن دارد. كه خود البته به معتبر و غير معتبر تقسيم ميشود آنچه از شأن نزولهايي كه به صورت روايت صحيح نقل شده در تبيين آيات حجيّت دارد گرچه گستره آيه را محدود نميكند. و بياناتي كه به صورت تاريخ در اينباره ذكر شده، نيز مثل آراي مفسّران ميتواند زمينه ساز برداشتهاي تفسيري شود.(همان، ص 232ـ234.)
د: نكته ديگر آن كه قرآن به داستانها و جريانات تاريخي نيز پرداخته است كه تاريخ صحيح و غير محرّف در تبيين و توضيح آنها ميتواند مددكار باشد.
سير تاريخي تفسير قرآن:
جالب است بدانيم تفسير قرآن از نخستين علوم اسلامي است كه از عصر حيات رسول مكرم اسلامآغاز شده است.
و به تعبير شهيد مطهري، در ميان علوم اسلامي اوّلين علمي كه تكوّن يافت، علم قرائت و پس از آن علم تفسير بود. علم قرائت مربوط به لفظ قرآن است كه چگونه خوانده ميشود و علم تفسير مربوط به معاني كلام خداست كه چه مقصودي دارد."(خدمات متقابل، مطهري به نقل از طبقات مفسران شيعه، عقيقي بخشايشي، ج 1، ص 216.)
از لحاظ عنصر زماني و سير تاريخي، تفسير اين مراحل را پيموده است.
1. عصر حيات رسول اكرم2. عصر صحابه و ياران رسول اكرم3. عصر تابعين 4. عصر بعدي
بر اين اساس نخستين تفسير واقعي، توسط شخص پيامبر اكرم انجام گرفته(همان، ص 205.) چرا كه هنگام نزول آيات، بر اساس وظيفه خود، آنها را براي مردم تبيين ميكرده است.(همان، ص 77.)
از نگاه شيعه به نصّ قرآن مجيد، سخن پيامبر(ص) در تفسير آيات قرآني حجيّت دارد و براي اقوال صحابه و تابعين مانند ساير مسلمين، هيچ گونه حجيّت قايل نيست و البتّه سخن اهلبيت: نيز در حجيّت، تالي و تابع سخن پيامبر(ص) است. بر اين اساس طبقات تفسيري اماميّه عبارت است از:
1. طبقه اول: كساني كه روايات تفسير را از پيامبر اكرمو ائمه اهلبيت فرا گرفتهاند و در كتابهاي خود به طور غير مرتّب ثبت كردهاند.
2. طبقه دوّم: اهل تأليفات مثل تفسير فرات، تفسير علي بن ابراهيم و... اينان روايات مأثوره را از طبقه اوّل اخذ كرده بودند و در تاليفات خودشان درج كردهاند و از هر گونه اعمال نظر، خودداري مينمودند.
با توجه به اين كه زمان دسترسي به ائمه، طولاني بود تقريباً سيصد سال از اين منبع استفاده ميشد.
3. طبقه سوّم: ارباب علوم متفرّقه، مثل سيد رضي، شيخ طوسي و... از راههاي مختلف، به تفسير پرداختهاند.(طبقات مفسّران شيعه، عقيقي بخشايشي، ج 1، ص 213، دفتر نشر نويد اسلام.)
و از آن جا كه قرآن قداست فوقالعادهاي در جامعه اسلامي داشته تقريباً در همه عصرها از سوي دانشمندان مسلمان، تفسيري بر آن نگاشته شده است كه براي مطالعه و آگاهي تفصيلي ميتوانيد به كتابهاي علوم قرآني از جمله كتاب مفسّران شيعه نوشته آقاي عقيقي بخشايشي مراجعه فرماييد.