پاسخ:
از آن جا كه به نظر ميرسد متون ديني، خود واجد مفاهيم بوده و گوينده و نويسنده آنها از سخن، گفتار و نوشتار خود مفهوم خاصي را اراده نموده است؛ اگر مفسري علايق، انتظارات، آرا، نظرات و عقايد خودرا بر تفسير متن تحميل كند، اين روش، تفسير به رأي بوده و باطل است. او بايد از تحميل، پرهيز كرده و به جاي متن سخن نگويد؛ بلكه بگذارد كه متن، خود از محتواي خودسخن بگويد و بر اساس ساز و كار دلالت و قواعد مورد اتفاق تفسير، زبان آن را فهم كند. بنابراين اگر اديبي علايق ادبي خود را بر متون ديني تحميل كند و عارفي انتظارات عرفاني خود را بر قرآن تحميل نمايد و يا متكلم و فيلسوفي آراي كلامي و فلسفي خود را بر متون ديني تحميل سازد، اين روش درستي در تفسير نبوده و نيست.
اما به عنوان مثال گاهي مفسّر بُعد ادبي قرآن را مورد توجه قرار داده و قرآن را از اين حيث بررسي ميكند؛ يا يك عارف، نكات عرفاني آموزههاي متون ديني را تحليل ميكند؛ يا متكلم، مباحث كلامي متون ديني را تبيين ميكند و اگر اختلافي از اين رهگذر در ميان پژوهندگان و مفسران معارف ديني حاصل شود، اختلافي عرضي است كه ناشي از نظر بر ابعاد مختلف متون ديني و استنطاق متن از زواياي گوناگون است. اين نوع از اختلاف، بدون آن كه آسيبي به ثبات معرفت ديني وارد نمايد، نتيجه طبيعي بسط آن و بلكه خودعاملي مؤثر در توسعه مباحث ديني است. اين اختلافها چون در عرض هماند و نقيض يكديگر نيستند، ممكن است همه آن آرا و ديدگاهها و تفاسير، درست باشد.
البته بايد توجه داشت هر كدام از حيثيتي خاص - كه متون را تفسير ميكند - صحيح است، ولي اگر بين آنها تعارضي حاصل شود، لاجرم يكي از دو طرف تعارض، باطل خواهد بود. بنابراين، بايد توجه داشت كه نميتوان هر معنايي را بر متون ديني تحميل كرد؛ زيرا آنها خود داراي معنا و مفهوماند. اما در عين حال، فهم متون ديني، مستغني از معارف و مبادي برون ديني نيست؛ لكن بايستي ميان ابزار صِرف و عوامل تأثيرگذار بر محتواي متون ديني نيز تفاوت قائل شد. برخي از معارف بيروني، صرفاً نقش ابزاري و آلي در درك و دريافت محتواي متون ديني دارند و به هيچ روي در شكلدهي محتواي آن سهيم نيستند؛ مثلاً علم رجال، اصول فقه، حديثشناسي، صرف و نحو، زبان عربي، منطق و... همگي از زمره علوم ابزاري براي حاصل شدن معرفت ديني هستند.