رابطه مهجوريت قرآن و مهجوريت اهل بيت(ع)

على اکبر مؤمني

مرکز فرهنگ و معارف قرآن

پيوند قرآن و عترت

حديث ثقلين (1) از احاديث معتبر و متواترى است که مورد اتفاق راويان و محدّثان جهان اسلام بوده و در منابع شيعه و اهل سنّت، از جايگاه ويژه اى برخوردار است؛ به گونه اى که بزرگان درباره آن، کتاب هاى جداگانه تأليف کرده اند. اين حديث که در موارد گوناگون با تعابير مختلف، از پيامبراکرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است، رقم آن متجاوز از صد روايت مى باشد.(2) رسول گرامى اسلام در اين حديث مى فرمايد:

«انّى تارک فيکم الثّقلين: کتاب الله عزّوجلّ و عترتى اهل بيتى، ألا و هما الخليفتان من بعدى، و لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض (3)؛ من در ميان شما دو وزنه وزين به يادگار مى گذارم: کتاب خداى عزّوجلّ و عترتم.(4) آگاه باشيد که اين دو، جانشينان پس از من هستند، و هيچ گاه از هم جدا نشوند تا در کنار حوض «کوثر» بر من وارد شوند.»

قرآن و عترت، عصاره نبوّت و تداوم بخش رسالت هستند که هدايت بشر را تا قيامت تضمين مى کنند و عدم حضور اين دو گوهر متّحد در جامعه انسانى، مايه گسستن رشته نبوّت و مستلزم دائمى نبودن رسالت است؛ زيرا در اين صورت، ثمره رسالت رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم مرتفع شده و اين، در حالى است که پيامبر ديگرى هم نخواهد آمد.

اعلام جدايى ناپذيرى ثقلين، خبرى غيبى است که لازمه صدق و صحّت آن، بقاى امام معصوم تا قيامت، عصمت امام، علم امام به معارف و حقايق قرآنى و همچنين اشتمال قرآن بر احکام و معارف ضرورى و سودمند براى بشر و مصونيت قرآن از گزند تحريف است.(5)

در مورد فلسفه ضميمه کردن عترت به شريعت و کتاب آسمانى از سوى آورنده شريعت، بايد گفت که: اين مسأله ناشى از عميق بودن قرآن و نيازمندى شريعت به مفسّر است. در مقام تمثّل مى توان گفت: گاه ما يک کالاى مصرفى را از کشورى وارد مى کنيم که استفاده از آن نيازى به آموزش ندارد؛ بنابراين همراه کالا، نيروى آموزش دهنده وارد نمى کنيم. اما چنانچه بخواهيم يک کارخانه براى توليد کالاهاى مصرفى خود وارد نماييم، بدون شک بايد از سوى کشور صادر کننده، افراد متخصّص براى نصب، راه اندازى و آموزش همراه کارخانه به کشور وارد کننده، فرستاده شوند و براى مدّت طولانى آموزش دهند.

مسأله امامت و جانشينى به معناى «مرجعيت دينى اسلام» که پيغمبر اکرم در حديث متواتر «ثقلين» آن را مورد توجّه قرار داده است، بيانگر اين است که فهم ساده عرفى که هر عرب زبان آن را مى داند، براى تفسير و فهم قرآن و توضيح و تشريح اهداف، معارف و مقررات آن کافى نيست. بى توجّهى به اين مسأله و اعتقاد به «حسبنا کتاب الله» انحراف هاى زيانبارى به وجود آورد که پيدايش اختلافات گوناگون مذهبى و نزاع هاى سياسى و جنگ هاى خونين بسيار، از آن جمله است.

بنابر آنچه گفته شد، عميق بودن قرآن و نيازمندى آن به تفسير، معرّفى اهل بيت عليهم السلام به عنوان متخصّصان و کارشناسان شريعت، براى توضيح و تشريح کتاب آسمانى را ضرورى مى سازد و ضميمه شدن اهل بيت به عنوان «ثقل اصغر» به «ثقل اکبر» در حديث شريف ثقلين، در همين راستا صورت گرفته است.(6)

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

«عترت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم جايگاه اسرار خداوندى، و پناه گاه فرمان الهى، و مخزن علم خدا، و مرجع احکام اسلامى، و نگهبان کتاب هاى آسمانى، و کوه هاى هميشه استوار دين خدايند. خدا به وسيله اهل بيت عليهم السلام پشت خميده دين را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از ميان برداشت.

کسى را با خاندان رسالت نمى شود مقايسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدايت اهل بيتِ پيامبرند، با آنان برابر نخواهند بود. عترت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم اساس دين، و ستون هاى استوار يقين مى باشند. شتاب کننده، بايد به آنان باز گردد و عقب مانده، بايد به آنان بپيوندد؛ زيرا ويژگى هاى حقّ ولايت، به آنها اختصاص دارد و وصيت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نسبت به خلافت مسلمين و ميراث رسالت، به آنها تعلّق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپرديد)، حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جايگاهى که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.»(7)

امام سجّادعليه السلام پيوند قرآن و ائمّه را اين گونه تبيين فرموده است:

«فالإمام يهدى الى القرآن والقرآن يهدى الى الإمام (8)؛ امامت، روشنگر علوم و رموز قرآن و قرآن، بيانگر امامت است.»

تفکيک ناپذيرى قرآن و عترت

جدايى ناپذيرى ثقلين، بدين معنا نيست که امام عليه السلام همواره مصحفى را به همراه خود داشته باشد؛ بلکه مقصود، عدم انفکاک امامت و وحى قرآنى از يکديگر است؛ امامان عليهم السلام مبيّن و مفسّر قرآن کريم و شارح جزئيات و تفاصيل و نحوه اجراى کلّيات آن هستند و قرآن نيز انسان ها را به معصومان عليهم السلام ارجاع و به سنّت آنها ارج مى نهد.

اگر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در حديث ثقلين از جدايى ناپذيرى ثقلين سخن نمى گفت، جاى توهّم بود که تمسّک به هريک، به تنهايى براى هدايت بشر کافى است؛ اما بخش پايانى حديث (لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض)، بر خلاف اين پندار باطل، قرآن و عترت را به عنوان حجّت مستقل مطرح مى کند که در مدار تبيين دين کامل؛ يعنى دين قابل اعتقاد و عمل، به هم بستگى دارند و هيچ کدام از ديگرى مستغنى نيستند.

قرآن و عترت براى ارايه دين کامل و صالح براى اعتقاد و عمل، دو ثقل متّحدند و بر اساس حديث ثقلين، عترت منهاى قرآن «عترت منهاى عترت» خواهد بود و همچنين قرآن منهاى عترت به منزله «قرآن منهاى قرآن» خواهد بود. پس، قرآن و عترت در ارايه دين جامع، به منزله يک «حجّت الهى» هستند.(9)

به عبارت ديگر: مقصود پيامبراکرم صلى الله عليه وآله وسلم از جدايى ناپذيرى قرآن و عترت، اين نيست که اين دو خودشان راهشان را از هم جدا نمى کنند، بلکه مقصود، اين است که تمسّک به اين دو از يکديگر تفکيک نمى پذيرد. هرکه بخواهد بگويد: «حَسبُنا کِتابُ اللهِ» چنانکه برخى در صدر اسلام مى گفتند، و يا بگويد: «حَسْبُنا ما رُوِيَ لَنا مِنْ أَهْلِ الْبَيتِ»، آنچنان که اخباريين گفتند، و بخواهند به اين وسيله ميان آنها تفکيک نمايند، بدانند که ميسّر نيست.(10)

قرآن، کتابى است که باطل در آن راه ندارد(11)؛ با توجّه به بهره مندى اهل بيت از مقام عصمت، در گفتار و رفتار آنان نيز باطل راه نمى يابد. زيرا خداى متعال آنها را از هر نوع پليدى پاک و پاکيزه گردانيده است.(12)

بنابراين، قرآن و عترت در «حق» بودن يکى هستند و ميان آنها جدايى معنا ندارد. بدين جهت، تلاش شيطان و شيطان صفتان در جدايى ميان قرآن و عترت، به دورى خود آنها از حق خواهد انجاميد. زيرا آن که از حق جدا شود، بدون شک در دام باطل خواهد افتاد.

مهجوريت قرآن و اهل بيت عليهم السلام

در آيه 30 سوره فرقان، شکايت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از امّت اسلام در مورد مهجوريت قرآن، اين گونه بيان شده است:

«وَقَالَ الرَّسُولُ يَرَبِ ّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا»؛ با استفاده از کلمه «اتّخذوا»، مى توان گفت: مقصود از مهجوريت، ترک گفتن و وانهادن نيست؛ زيرا قوم رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم قرآن را ترک نگفته اند، بلکه آن را در اختيار گرفته و به آن دست يافته اند؛ ولى مسأله اين است که اين در اختيار گرفتن به گونه اى است که در اثر عدم درک صحيح و شناخت اصولى و عدم استفاده شايسته و بايسته، قرآن عملاً مهجور و متروک مانده است؛ بنابراين، معناى « اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا»؛ يعنى قرآن را به مهجوريت گرفتند.

مهجور کردن قرآن؛ يعنى روى گردانى و دورى از آن، در حالى که مهجور گرفتن قرآن؛ يعنى پرداختن به قرآن ولى به گونه اى که اگر چه در ظاهر بوى توجّه و استفاده به مشام مى رسد، امّا حقيقت مطلب اين است که از آن استفاده شايسته و بايسته، به عمل نيامده و قرآن، بيگانه و ترک شده است.(13)

قرآن کتاب زندگى، هدايت و انسان سازى است. بنابراين، قراردادن قرآن در هاله اى از قداست، اکتفا به تلاوت، عدم استفاده صحيح و به جا از آن و بى توجّهى به نقش هدايتگرى قرآن که منجر به خارج ساختن آن از صحنه زندگى مى شود، «مهجور ساختن قرآن» به شمار مى رود. امام خمينى قدس سره در اين زمينه مى فرمايد:

«در قرآن همه چيز است، لکن مع الأسف، استفاده از آن نکرده ايم و مسلمين مهجورش کرده اند؛ يعنى استفاده اى که بايد از آن بکنند، نکرده اند.»(14)

با توجّه به آنچه در مورد مهجوريت قرآن گفته شد، مهجوريت اهل بيت عليهم السلام نيز روشن مى شود: مراجعه نکردن به اهل بيت عليهم السلام به منظور تبيين و تفسير آيات قرآن، بى توجّهى به جايگاه امامت و هدايتگرى آنان در جامعه، پيروى نکردن از آنها آن گونه که شايسته است و... از مصاديق «مهجور ساختن اهل بيت» به شمار مى رود.

پس از رحلت پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم اقداماتى صورت گرفت تا اهل بيت عليهم السلام به عنوان شارحان و مفسّران واقعى قرآن، مهجور واقع شوند. اعراض از اهل بيت، موجب بزرگ ترين شکاف در ميان مسلمانان شد و دورى از دستورات قرآن و متروک شدن بسيارى از معارف قرآن را به دنبال داشت. ائمّه اطهارعليهم السلام، به عنوان قرآن ناطق و تبيين کننده احکام و معارف کتاب خدا، رابطه جدايى ناپذيرى با قرآن کريم دارند. از اين رو مهجوريت قرآن، زمانى بروز آشکارى خواهد داشت که ائمّه در جامعه مهجور باشند. به همين مناسبت در زيارت امام حسين عليه السلام در روز عرفه مى خوانيم: «... وأَصْبَحَ کتاب الله بفقدک مهجوراً(15)؛ کتاب خدا با فقدان تو مهجور گشت.»

و نيز در زيارت آن حضرت مى خوانيم: «السلام عليک يا صاحب المصيبة الرّاتبة لقد اصبح کتاب الله فيک مهجوراً و رسول الله فيک محزوناً(16)؛ درود بر تو اى صاحب مصيبتِ جاودان، که کتاب خدا در مورد تو مهجور و رسول خدا براى تو محزون گشت.»

اينک به مهم ترين اقداماتى که بر اساس سياست جداسازى قرآن و اهل بيت و نيز مهجوريت اهل بيت عليهم السلام صورت گرفته است، اشاره مى کنيم:

1. جلوگيرى از انتقال حکومت به ائمّه عليهم السلام

اسلام، دين کامل، پويا و جاويدى است که از کوچک ترين مسائل فردى تا مهم ترين مسائل سياسى و اجتماعى را براى جوامع بشرى تبيين نموده است، که کلّيات آن در قالب قرآن کريم آمده است. بسيارى از احکام و دستورهاى اين کتاب آسمانى مربوط به مسائل سياسى، اجتماعى و حکومتى است که اجراى آنها در جامعه اسلامى، رشد و بالندگى مسلمانان و عدالت، امنيت و سعادت را به دنبال خواهد داشت. نظر به اين که پس از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم، مفسّران حقيقى قرآن کريم، ائمّه اطهارعليهم السلام مى باشند، بدون شک آنان مناسبت ترين و شايسته ترين افراد براى تشکيل حکومت و اجراى فرامين آن به شمار مى روند.

جلوگيرى از انتقال حکومت به اهل بيت عليهم السلام و تبديل «خلافت اسلامى» به «سلطنت موروثى» موجب شد بسيارى از احکام سياسى - اجتماعى اسلام معطل بماند و قرآن از صحنه اجتماع و حکومت خارج شده و به مساجد، مدارس و کنج خانه ها اختصاص يابد. ادامه اين وضع در طول تاريخ، سبب شد اکثريت مسلمانان در تشخيص حکومت، دچار اشتباه شوند و همان حکومت ها را «حکومت اسلامى» بينديشند. و در کتاب هايى که نويسندگان اهل سنّت درباره نظام سياسى اسلامى نوشته اند، تحت تأثير شرايط زمانى و مکانى خود واقع شده و به جاى اين که اصل حکومت اسلامى و سيستم سياسى آن را بر مبناى «قرآن» و «سنّت» تشريح کنند، حکومت زمان خود را توجيه کرده و به آن مشروعيت بخشيده اند.(17)

2. جلوگيرى از نشر احاديث

خداوند متعال، اعتقادات، اخلاقيات و احکام اسلام را در دو مجموعه «قرآن و سنّت» قرار داده و به بشريت ابلاغ فرموده است؛ به گونه اى که قرآن، رؤوس مطالب و کلّيات حقايق و احکام اسلام را در بر دارد و شرح و بيان آن به عهده پيامبراکرم و ائمّه اطهارعليهم السلام مى باشد.

قرآن کريم، پيروى از اوامر و نواهى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را لازم شمرده و فرموده است: «وَ ما ءَاتَيکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَيکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(18)؛ «آنچه را رسول خدا براى شما آورده، بگيريد (اجرا نماييد) و از آنچه نهى کرده، خوددارى کنيد.» در روايات (19) بسيارى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مسلمانان را به نوشتن احاديث خود، تشويق فرموده اند؛ چرا که مفاهيم آنها از جانب خداوند نازل گشته و بعد، از طرف ايشان در قالب جملاتى شکل گرفته است که به عنوان «حديث و روايت» ناميده مى شود و بدين سان، سنّت پيامبر همدوش و برابر با قرآن است. آن حضرت در حديثى مى فرمايد: «مبادا بشنوم کسى از شما حديثى از من براى کسى نقل کند و او در حالى که به تکيه گاه خويش تکيه کرد، بگويد: قرآن برايم بخوان. و از قرآن بياورد.»(20)

از آخرين لحظات عمر آن حضرت تا عصر حکومت اموى، بر اساس اين طرح سياسى عمل مى شد که: «حديث نگوييد، روايت نخوانيد و ننويسيد. قرآن، ما را کافى است.»

يکى از علّت هاى منع «نشر حديث» اين بود که زورمندان امّت، از نقل حديث و گفتارهاى پيامبر جلوگيرى مى کردند تا اسلام حقيقى را از مسير اصلى خود دور کنند و نيز مى ترسيدند که از پيامبر مطلبى به جاى ماند که سدّ راه منافع و خواسته هاى آنها شود و آرزوها و آمال ساليان درازشان بر باد رود.(21)

در اجراى سياست منع حديث - که حدود صد سال به طول انجاميد - غير از مکتب اهل بيت عليهم السلام کسى جرأت نوشتن و نقل احاديث پيامبر را نداشت. احاديث پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و اهل بيت عليهم السلام همچنان متروک بود تا اين که امام باقر و امام صادق عليهما السلام در دورانى که امويان و عباسيان بر سر تصاحب قدرت، گرفتار يکديگر شده بودند، فرصت يافتند احاديث پدرانشان را احيا و آثارشان را تجديد نمايند.

3. تحريف معنوى آيات قرآن

تداوم سياستِ منع نشر حديث و اکتفا به قرآن و کنار نهادن مفسّران حقيقى قرآن، زمينه را براى سوء استفاده و تحريف معنوى آيات قرآن فراهم ساخت و مکتب خلفا اطاعت از آنان را به عنوان يک فريضه بزرگ اسلامى دانستند و چنين معتقد شدند که: «اولى الأمر» در آيه «أَطِيعُواْ اللهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِى الْأَمْرِ مِنکُمْ»(22)، همان خلفاء رسمى مى باشند که اطاعتشان به فرمان خدا واجب است. و در اين رابطه به احاديثى که در آنها اطاعت از حکّام در همه حال لازم و واجب شمرده شده بود، استناد کرده و آنها را به پيامبر نسبت دادند. و تبليغ نمودند که: خلفاء رسمى، همه خلفاء خدا هستند، و هرچه فرمان مى دهند، اطاعت آن فرض و واجب است.

اين عامل مؤثّر و قوى، موجب شد تا پيروان مکتب خلفا، نظرات آنان را اگرچه بر خلاف احکام مسلّم اسلام هم باشد، بپذيرند، و بدان جامه عمل بپوشانند. در اين جا نمونه هايى از اعتقاد مسلمانان را در فرمان بردارى مطلق از خليفه، در ضمنِ حوادث تاريخى، از نظر مى گذرانيم:

الف) حَجّاج پس از پيروزى بر مکّه، که به وسيله سپاه شام و منجنيق که بر فراز کوه هاى اطراف مکّه نصب کرده بود، سر پيک عبدالله بن زبير و گروهى از مسلمانان را بريده و به شام نزد خليفه فرستاد و افتخار مى کرد که فرمان خليفه را به خوبى اجرا کرده است.(23)

ب) يزيد به فرمانده لشکر خود دستور داد تا سه روز مدينه را براى لشکريانش در کنار قتل و غارت و هتک نواميس مباح دارد. او دستور را اجرا کرد و آنان مردم مسلمان شهر را کشتند، اموالشان را به غارت بردند و زنان را مورد تجاوز قرار دادند. تعداد کشته شدگان اين جنايت وحشيانه را ده هزار و هفتصد نفر نوشته اند که هفتصد کشته از بزرگان مهاجرين و انصار و مواليان بوده اند و هفتصد نفر نيز حافظان قرآن بوده اند.

ج) در راه اطاعت از خليفه وقت، در کربلا آب را بر روى اهل بيت بستند و آنها را قتل عام کردند، حتّى به طفل شيرخوار هم رحم ننمودند، و با اسب هايشان بر اجساد محترم تاختند، خيمه هايشان را غارت کرده و به آتش کشيدند، دختران پيامبر، و زنان خانواده او را اسير کردند، سرهاى فرزندان آن حضرت را از تن جدا ساختند و شهر به شهر در سرزمين اسلامى گردانيدند و اسيران ايشان را چون اسيران کفّار در مجلس خليفه (يزيد)، حاضر کردند.

کعب بن جابر، که در کربلا بر ضدّ سيدالشهداءعليه السلام جنگيده بود، در مناجات خود با خدا مى گفت: پروردگارا! ما به عهد خويش (با خليفه) وفا کرديم، ما را با کسانى که به خليفه وفا نکردند و اطاعت او را نبردند، يکسان قرار مده!

قاتل حضرت امام حسين عليه السلام - شمر بن ذى الجوشن - پس از نماز صبح تا روشن شدن هوا، دعا مى کرد و مى گفت: خدايا! مرا بيامرز!

گفتند: چگونه خدا تو را بيامرزد در حالى که تو در کشتن فرزند پيامبر خدا دست داشتي؟ او در جواب مى گفت: واى بر شما! اميران ما به ما فرمان دادند و ما با ايشان مخالفت نکرديم، و اگر مخالفت مى کرديم، از خران پست تر بوديم!(24)

پيروان مکتب خلفا، پس از خارج ساختن اهل بيت از صحنه سياست و جلوگيرى از نقل حديث، زمينه را براى سوء استفاده از آيات قرآن و «تفسير به رأى» فراهم ساختند و در حقيقت، پس از تلاش در جهت تفکيک ميان ثقل اکبر و ثقل اصغر، با مهجور ساختن اهل بيت عليهم السلام زمينه مهجوريت قرآن را فراهم ساخته و در نتيجه، قرآن را از صحنه عمل خارج نموده و در نهايت با استفاده ابزارى از ثقل اکبر به ذبح ثقل اصغر پرداختند و بدين وسيله، عذاب الهى و ابدى را براى خويش فراهم ساختند.

حُسن ختام اين نوشتار را، يکى از سخنان امام خمينى قدس سره قرار مى دهيم که در آن، به زيبايى درباره رابطه مهجوريت قرآن و مهجوريت اهل بيت عليهم السلام فرموده اند:

شايد جمله «لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض» اشاره باشد به اين که بعد از وجود مقدّس رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم هرچه بر يکى از اين دو گذشته است، بر ديگرى گذشته است و مهجوريت هريک، مهجوريت ديگرى است، تا آنگاه که اين دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند...

اکنون ببينيم چه گذشته است بر کتاب خدا، اين وديعه الهى و ما ترک پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم؛ مسائل اسف انگيزى که بايد براى آن خون گريه کرد، پس از شهادت حضرت على عليه السلام شروع شد. خودخواهان و طاغوتيان، قرآن کريم را وسيله اى کردند براى حکومت هاى ضدّ قرآنى، و مفسّران حقيقى قرآن و آشنايان به حقايق را که سراسر قرآن را از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دريافت کرده بودند و نداى «انّى تارک فيکم الثقلين» در گوششان بود، با بهانه هاى مختلف و توطئه هاى از پيش تهيه شده، آنان را عقب زده و با قرآن در حقيقت قرآن را - که براى بشريت تا ورود به حوض، بزرگ ترين دستور زندگانى مادّى و معنوى بوده است - از صحنه خارج کردند، و بر حکومت عدل الهى - که يکى از آرمان هاى اين کتاب مقدّس بوده و هست - خطّ بطلان کشيده و انحراف از دين خدا و کتاب و سنّت الهى را پايه گذارى کردند، تا کار به جايى رسيد که قلم از شرح آن شرمسار است!(25)

پى نوشت ها:
1. هر امر سترگ و ارزنده اى را «ثقل» گويند. قرآن و عترت را به دو جهت «ثقلين» ناميده اند: 1. گرفتن آن دو و عمل به آن دو، گران است؛ 2. از باب بزرگداشت ارزش آنها و تجليل شأن آن دو. (نهايه، ابن کثير، ج 1، ص 216، نقل از اهل بيت در قرآن و حديث، محمدى رى شهرى، ج 1، ص 176).
2. بيش از صد حديث در اين رابطه از طريق علماى اهل سنّت از پيامبر نقل شده است. (ر.ک: احقاق الحق، ص 310 - 375)؛ صاحب عبقات الانوار، اسامى نوزده نفر از تابعان و بيش از سيصد نفر از علما، مشاهير و حافظان حديث اهل سنّت را به ترتيب طبقات، از قرن دوم تا چهاردهم ذکر کرده که همگى اين حديث را روايت کرده اند. (ر.ک: نفحات الازهار فى خلاصة عبقات الانوار، ج 1، ص 199 و ج 2، ص 91).
3. امالى، شيخ صدوق، ص 162؛ اکمال الدين، ص 140.
4. مراد از عترت(ع)، در حديث ثقلين، شخصيت حقوقى آنان است. شخصيت حقيقى عترت در دسترس بسيارى از مسلمانان نيست. بنابراين، رجوع به امام به معناى رجوع به امامت و احکام و حِکَم صادر از آن مقام است. (آيةالله جوادى آملى، تفسير تسنيم، ج 1، ص 150.)
5. همان.
6. ر. ک: امامت و رهبرى، شهيد مطهّرى، ص 36.
7. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 2.
8.همان
9. تفسير تسنيم، ج 1، ص 152.
10. ر.ک: امامت و رهبرى، ص 35.
11. فصّلت / 41 و 42.
12. احزاب / 33.
13. ر.ک: بيّنات، ش 3، مقاله «مهجوريت قرآن»، مهدى غفاري.
14. صحيفه نور، ج 1، ص 88.
15. بحارالانوار، ج 98، ص 360.
16. همان، ص 375.
17. ر.ک: مبانى حکومت اسلامى، آيةالله جعفر سبحانى، ص 3 و 4.
18. حشر / 7.
19. بحارالانوار، ج 2، ص 152.
20. المسند، ج 2، ص 367.
21. ر.ک: نگاهى به نقش ائمّه در احياء دين، علامه سيد مرتضى عسکرى، ص 33.
22. نساء / 59.
23. تاريخ ابن کثير، ج 8، ص 332.
24. تاريخ الاسلام، ذهبى، چ اوّل، ج 3، ص 18 و 19؛ نگاهى به نقش ائمّه در احياء دين، ص 60 - 62.
25. مقدّمه وصيت نامه سياسى - الهى امام خمينى(ره).
منبع :کوثر ، زمستان 1384، شماره 64