با قرآن در همه حال‌

زهرا لوکه عليخان

قرآن و جهان هستى

دنياى پيرامون ما،دنياى سؤال است.سؤال‌هايى که بسيارى از آنها به دليل عقل ناقص بشرى بدون پاسخ مانده است.من نيز همچون ساير انسان‌ها در درياى سؤالات غوطه ور شده بودم،آرزو داشتم کسى را بيابم تا بتواند مرا از اين دريا نجات بخشد و به علم و حکمت راهنمايى کند.دوست داشتم،بعضى از معماهاى هستى را که براى بشر قابل فهم است، بدانم و به معرفت الهى که غايت تکامل آدمى است،برسم.وقتى خود را تنها ديدم،چشمانم را بستم و به فکر فرو رفتم؛خداوند به فکرم بال بخشيد و او را به پرواز در آورد.ابتدا به آسمان رفتم. وسعت آسمان بيش از آنى بود که در تصور من گنجد.کهکشان بر من لبخند زد و ستاره‌هايش با من به گفتگو نشستند.

ابتدا پرسيدم:مگر نه آن است که هيچ چيز در آسمان معلّق نمى‌ماند و «جاذبه زمين» همه چيز را به سمت خود فرو مى‌کشد،پس،آسمان چگونه بنا شده و چرا سقف آن فرو نمى‌ريزد و ستاره‌هايش هميشه در بالا قرار گرفته‌اند؟فرشته‌اى از آسمان که متوجه سؤالم شده بود،مرا به سوى قرآن راهنمايى کرد و فهميدم،همچون گذشته که جواب سؤال در مورد هستي‌ام را از قرآن گرفته بودم،اکنون نيز پاسخگويى بهتر از قرآن ندارم.پس به کتاب خدا مراجعه کردم،در ايه 10سوره لقمان نوشته بود:«آسمان‌ها را بدون ستونى که به حس مشاهده کنيد،خلق کرد».و در سوره رعد ايه دو نيز فرموده بود:«خدا آن ذات پاکى است که آسمان‌ها را چنانکه مى‌نگريد،بى ستون برافراشت‌…».

چقدر زيبا و ظريف،خداوند به اين مسئله اشاره فرموده بود.پس آسمان با ستون‌هاى محکمى که ما آنها را نمى‌بينيم،برافراشته شده است و همين امر موجب مى‌شود تا همواره شاهد استوارى و پايندگى آن باشيم.

کنجاوتر شدم.ديگر شب شده بود.بنابراين،به دنبال فلسفه خلقت ماه و ستارگان و پيدايش شب و روز،قرآن را ورق زدم و به جستجو پرداختم.اين بار جوابم را از ايه 12سوره اسراء گرفتم:«و ما شب و روز را دو ايت و نشانه قرار داديم؛آن گاه ايت شب را زدوديم و ايت روز را تابان ساختيم؛تا در روز از فضل خدا طلب کنيد و تا آن که شمار سال‌ها و حساب اوقات را بدانيد و ما هر چيز را مفصل بيان کرديم».بعد از آن،خورشيد؛اين ايت بزرگ الهى،در ذهنم نقش بست.با خود فکر کردم:«چرا پيش ماه و ستاره‌ها نمى‌ماند و اگر بماند چه اتفاقى مى‌افتد؟»

خداوند در ايه چهل سوره يس فرموده بود:«نه خورشيد را شايد که به ماه رسد و نه شب را که بر روز سبقت گيرد و هر يک بر مدار معينى شناورند». خدا را به اين خاطر که در روز از نعمت خورشيد،برخوردار و در شب با ماه به گفتگو مى‌نشينم و با نگاه کردن به آن به قدرت الهى پى مى‌برم،سپاس گفتم.بيشتر رازهاى خلقت در آسمان نهفته است.بايد رفت و به قدر توان به معرفت رسيد.اگرچه سؤالات زيادى درباره آسمان وجود داشت،اما کنجکاو بودم که از جاهاى ديگر هم آگاه بشوم و براى بعضى ديگر از سؤالاتم جواب پيدا کنم. بنابراين،از آسمان پايين آمدم و به سوى دريا رفتم.

دريا هم زيبا بود،وسيع و شگفت‌انگيز مى‌نمود.ابتدا پرسيدم:«آب دريا از کجاست‌؟»

چگونه ابرو و باد در پديد آمدن آن دخالت دارند؟ در ايه چهل و سوم سوره نور به اين سؤال پاسخ داده شده بود:«ايا نديدى که خدا ابرهايى پراکنده را روانه مى‌کند،آن گاه ميان آنها پيوند مى‌دهد،سپس، آنها را متراکم مى‌سازد.پس، قطره‌هاى باران را مى‌بينى که از لابلاى ابرها بيرون مى‌ايد؟ و ايا نديده‌اى که خدا از آسمان،تگرگ‌هاى متراکم موجود در آن را که همچون کوه‌هاست، فرو مى‌فرستد، هر که را بخواهد با آن هدف قرار مى‌دهد تا به مال و جان او آسيب برساند و از هر که بخواهد،آن را باز مى‌دارد.نزديک است روشنى برقش ديده‌ها را از بين ببرد».

گويى وارد دريا و بر کشتى سوار شدم،همان وسيله‌اى که علم ساختنش را،اولين بار، حضرت نوح‌(ع) از خداوند دانا فراگرفت.وسيله‌اى که يکى از اسباب راحتى و کسب روزى بشر قرار گرفت و خداوند در مورد آن مى‌فرمايد:«پروردگار شما براى شما در دريا کشتي‌ها را روان مى‌سازد،تا از فضل او براى خود روزى طلب کنيد؛چرا که او نسبت به شما بسيار مهربانست».(سوره اسرا،ايه 66) به حرکت درآمدم.همه جا آب بود؛آبى که خداوند آن را مايه حيات همه موجودات قرارداده و در ايه سى سوره انبيأ درباره آن چنين فرموده است:«و از آب هر چيزى را زنده گردانيديم».تصور اينکه چگونه با نبود آب بساط هستى در هم خواهد ريخت،مرا به شکر گذارى از خالق هستى واداشت و در مقابل او به سجده افتادم و او را شکر گفتم.اما مى‌خواستم بدانم، درون درياچه خبراست‌؟ پس خود را به آب زدم و در آن فرو رفتم.

ماهي‌ها به استقبالم آمدند و صدفى را به من نشان دادند؛تا بدانم،بسيارى از چيزهايى که ما نمى‌بينيم،وجود دارند،پس خدا هم وجود دارد و مى‌توان در همه جا او را جست.صدف را گشودم؛مرواريدش چشمانم را خيره کرد.در ايه بيست و دو سوره الرحمن به اين زيور زيبا اين گونه اشاره شده است:«و از آن دو دريا(شور و شيرين) مرواريد و مرجان را بيرون‌مى‌آورد». چه حيرت‌آور!چگونه از صدفى که در زمره نرم تنان است،مرواريدى به اين محکمى،ظرافت و زيبايى پديد مى‌ايد؟ به درستى،خداوند بر هر کارى تواناست.او نرمى و سختى و آب و آتش را در کنار هم قرار مى‌دهد،بدون اينکه خاصيت آنها برهم زده شود و يا بريکديگر تأثير بگذارند.

مرجان‌ها چقدر زيبا در کنار هم قرار گرفته و تشکيل کلنى داده بودند.در دريا غوغا بود.موجوداتى زيبا و رنگارنگ، پيدا و ناپيدا،وحشى و رام و بزرگ و کوچک در کنار هم زندگى مى‌کردند.راستى روزى آنها از کجا تأمين مى‌شود؟ «وهيچ جنبده‌اى در زمين‌نيست، جز آن که روزيش برخداست و خدا قرارگاه و آرامشگاه او را مى‌داند و همه احوال خلق در علم ازلى او ثبت است».(سوره هود، ايه 6)

از دريا بيرون آمدم،اگرچه هنوز هم دوست داشتم در آن بمانم به شناخت بيشترى دست پيدا کنم.در زمين قرار گرفتم؛جايى که خداوند آن را گهواره و محل آسايش من قرارداده بود:«ايا زمين را براى شما گهواره قرار نداديم».(سوره نبأ ـ 6) زمين و هرآنچه در آن بود،براى من بود.براى آسودن و زندگى کردن.خداوند متعال در ايات (16ـ5) سور ه نحل نعمت‌هايى را که براى زندگى مرفه من آفريده،برشمرده بود و در ايه هشتاد و يک همين سوره فرموده بود:خداوند براى شما از خانه‌هايتان محل سکونت و استراحت قرار داده و براى شما از پوست دام‌ها، خيمه‌ها را پديد آورده است که روز کوچ کردن و روز اقامت آنها را سبک مى‌يابيد و از پشم‌ها و کرک‌ها و موهاى آنها براى شما، اثاث منزل و کالاهايى که تا مدتى از آن بهره مى‌بريد، قرار داده است.

و خدا براى شما، از آنچه آفريده،سايه‌هايى قرار داده، و از کوه‌ها نهانگاه‌هاى پديد آورده و تن پوش‌هايى قرار داده است که شما را از گرما حفظ مى‌کند و نيز زره‌هايى که در نبرد از گزند تيرها و نيزه‌ها در امانتان مى‌دارد.به اين ترتيب،نعمتش را بر شما تمام مى‌کند، باشد که تسليم خواسته او شويد و به فرمانش گردن نهيد!

به راستى که اگر به قرآن کريم چنگ زنيم و در هر حال،با او باشيم،گمراه نخواهيم شد.کمى در فکر فرو رفتم؛فکر به اينکه چقدر خداوند نسبت به ما مهربان است و در مقابل، ما چه بسيار ناسپاسيم.دست‌هايم را رو به آسمان بردم و با خود زمزمه نمودم: خداوندا عذر ما را بپذير که تو بر ضعف و نادانى ما آگاهي!

اما من در اين دنيا بيهوده آفريده نشده‌ام.همچنان که خداوند فرموده بود:«ايا گمان مى‌بريد، ما شما را بيهوده خلق کرده‌ايم و به سوى ما بازگشت نمى‌کنيد؟» (سوره مؤمنون، ايه 115).پس لازم بود نظرى هم به اياتى داشته باشم که وظايفم را برايم معين کرده بود. به نظر مى‌رسيد گوياترين ايه در اين مورد،ايه هفتاد و هفت سوره قصص باشد،آنجا که خداوند فرموده است:«نيکى کن، همچنان که خداوند به تو نيکى کرده است». ما انسان‌ها موظف شده‌ايم که همديگر را دوست بداريم و به هم کمک کنيم؛چرا که ما خانواده بزرگ خداوند هستيم و همچنان که سرورمان به ما لطف و احسان مى‌کند،ما نيز بايد در حق خود و ديگران انصاف داشته باشيم و به هم خدمت کنيم.

آه که چقدر درباره نيکى به پدر و مادر سفارش کرده بود و من قدر اين دو گوهر گرانبها را که پرورش من در اين دنيا به آنها سپرده شده است،نمى‌دانستم:«وخداى تو حکم فرموده که جز او هيچکس را نپرستيد،درباره پدر و مادر نيکى کنيد و چنانچه هر دو يا يکى از آنها به سن پيرى رسيدند،به آنان کوچک‌ترين کلمه ناخوشايندى نگو و پرخاشگرى مکن،در سخن گفتن با آنها جانب ادب را نگهدار و از سر مهربانى بال فروتنى را برايشان بگستر و بگو:پروردگارا،بر آنان رحمت آور،چنان که مرا در کودکى پروردند ».(سوره اسرا،ايات 24 و23)

بنابراين،مى‌بايست براى همه از جمله خود و پدر و مادرم طلب آمرزش مى‌نمودم؛زيرا ما انسانها همواره در معرض اشتباه و گناه قرار داريم که لازم است با طلب بخشش از درگاه خدا آنها را از وجودمان به آب «توبه» بشوييم و به پاکى برسيم:«پروردگارا، مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنين را در روزى که روز برپايى حساب است، ببخش و بيامرز!».(سوره ابراهيم،ايه 44)

زير بار ظلم منت ظالمان و گردنکشان و زورگويان نرفتن و مبارزه با آنها مهمترين درسى بود که از قرآن فرا گرفتم:«به کسانى که از دشمن ستم کشيدند،اجازه جنگيدن داده شد و خدا بر يارى آنها تواناست».(حج ـ 39) حقيقت همين است که گفته شد و هر کس مانند مجازاتى که بر او رفته است.مجازات کند.به شرط اينکه به ناروا جازات شده باشد، خداوند به او اجازه مقابله به مثل مى‌دهد و او را به اين وسيله يارى مى‌کند، چرا که خداوند بسيار بخشاينده و آمرزنده است.(حج ـ 60)

به درستى که قرآن مطلب ناگفته‌اى باقى نگذاشته است.فقط بايد با آن مأنوس شد و راه هدايت را از او فراگرفت.

پس،به آن هرچه بيشتر تمسک جستم و هر کجا با شبهه‌اى مواجه شدم،از او کمک گرفتم. آنقدر در دريايش غوطه‌ور شدم،تا اينکه به شهر دانايى رسيدم.قرآن شهر دانايى و کليد ورود به اين شهر تلاوت پى در پى قرآن و تفکر در ايات آن بود.وقتى به اين شهر رسيدم، از خدا خيلى خجالت‌کشيدم.از اينکه او از رگ گردن هم به من نزديکتر بود.(سوره ق،ايه 16)،اما من او را نديده بودم.فرمان نافذش برگستره عالم حکم فرما بود،اما من نسبت به آن بيگانه بودم.

چشمانم را گشودم.صبح بود و همه جا خدا:«مشرق و مغرب از آن خداست،پس به هر طرف روى کنيد،به سوى خدا روى آورده‌ايد.اين، از آن جهت است که خدا بر همه چيز و تمامى جهات احاطه دارد و از توجه شما به هر سوى آگاه است‌».(سوره بقره ـ اية 115) از اينکه به خوبى خداى به اين بزرگى و شکوه و جلال را نشناخته بودم،از او معذرت خواستم.سر به سجده بردم و او را شکر گفتم.شکر براى همه چيز و مهمتر آن که مرا به سوى خود خوانده بود و با نورش آشنا کرده بود.من دوباره متولد شده بودم.و بر هر چيزى لبخند زدم تا تولد دوباره‌ام را اعلام کنم و همراه با ساکنين آسمان‌ها و زمين به ستايش خداوند مشغول شوم که در اين مورد نيز فرموده بود: «هر آنچه در آسمان‌ها و زمين است،به ستايش خداوند مشغول است…» سوره‌هاى حديد ـ حشر ـ صف ـ جمعه‌…

«هر چه و هر که در آسمان‌ها و زمين وجود دارد،با همه آثار وجوديش،خواه ناخواه، در هر روز و شب،در برابر خدا خاضع است و براى او سجده مى‌کند».(سوره رعد ـ ايه 15)

منبع :بشارت ، فروردين و ارديبهشت 1387، شماره 64