طاهره کمالى
معناى لغوى هجرت با مفهوم اصطلاحى آن در مکتب اسلام و آيات قرآن مجيد تا حدودى مغايرت دارد. در فرهنگ لاروس آمده است:
الهُجرة: از سرزمينى به سرزمين ديگر کوچ کردن. الهِجرة: مصدر نوعى است از «هَجَرَ» و اسم است از «تَهاجُر»، به معنىکوچ کردن.1
و در لغت نامهى دهخدا آمده است: «هجرت به معناى مفارقت، جدايى، دورى، فراق…»2
هجرت در اصطلاح، مفارقت و دور شدن از غير و حرکت کردن به سوىديگرى است. اين حرکت مىبايستى داراىانگيزهى الهى و هدف والايى باشد تابا دستور هجرت در قرآن مجيد همسو و هماهنگ بوده و مطلوب مکتب اسلام قرار گيرد. «مجمع البيان» معناى اصطلاحى مهاجر را اينگونه بيان کرده است: «المُهاجِر: کسى که باطل را به سوى حق ترک کند».3 و در حديث آمده است:«مَن دَخَلَ فى الاسلامِ طَوعاً فَهُوَ مُهاجر».
من در هواى دوست گذشتم زجان خويش دل از وطـن بريـدم واز خـانـدان خـويش
در شهـر خـويش بـود مـرا دوستـان بسى کـردم جـدا هـواىتو از دوستـان خـويش
مـن داشتـم بـه گـلشـن خـود آشيانـهاى آواره کــرد عشـق تـوام زآشيان خـويش4
دربارهى مهاجرت ام کلثوم، در تفسير «الدّر المنثور»5 آمده است که: ام کلثوم دختر عقبة بنابىمحيط است. مورخان دربارهى او گفتهاند:«اَسلَمت وَ هَاجَرت وَ بايعت الرَّسول(ص)».او درسال هفتم هجرىمهاجرت کرد و مىگويند اولين مهاجرهاى است که از مکه به مدينه با پاى پياده هجرت نمودهاست و همسرش زيد بن حارثه بودکه در جنگ موته به شهادت رسيد. زمانىکه اين بانو از مکه هجرت کرد ،عدهاى از کفار آمدند تا او را برگردانند که اين ايه نازل شد: «…فَاِن عَلِمتُمُوهُنَّ مَؤمناتٍ فَلا تَرجِعُوهُنُّ اِلَىالکُفّارِ…؛ شما اگر مىدانيد که اين زنان ايمان آورده و در اثر وحى الهى از مکه به مدينه مهاجرت کردند، اينان را به کفار برنگردانيد». (سورهى ممتحنه، ايهي10) گرچه بستگانشان باشند، زيرا که «…لا هُنَّ حِلّ لَهُم وَلا هُم يحِلُّونَ لَهُنَّ… نه آنها براى کفار حلالند و نه کفار براى آنها حلال…».(سورهىممتحنه، ايهى 10)
در کتاب «زن در آئينه جلال و جمال» آمده: از اينگونه نمونهها روشن مىشود، چيزى که مربوط به جان انسان است، زن و مرد در آن يکسانند و اسلام با استمداد از همين اصل کلى، پيامهاى خود را براىهر دو صنف ابلاغ نموده است. هجرت هم برمرد و هم بر زن واجب است و در صدر اسلام هم مردان مهاجر داشتهايم و هم زنان مهاجر. مهاجرت مخصوص مرد نيست؛ بلکه بر هر دو گروه واجب است. در هجرت به حبشه، زن همسفر مرد بوده و در هجرت به مدينه زن همتاى مرد، چون بار اصلى را انسانيت انسان حمل مىکند و در انسانيت فرقى و ميزّى بين زن و مرد نيست.
حقوق زنان مهاجر
«يا ايها الَّذينَ ءامَنُوا إذا جاءَکُم المُؤمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامتَحِنُوهُنَّ اللّهُ أعلِمُ بايمانِهِنَّ فَإن عَلِمتُمُوهُنَّ مُؤمِناتٍ فَلا تَرجِعوهُنَّ إلى الکُفّارِ لاهُنَّ حِلّ لَهم وَلا هُم يحِلُّونَ لَهُنَّ وَءاتُؤهُم ما اَنفَقُوا وَلاجُناحَ عَلَيکُم أن تَنکِحُوهُنَّ إذا ءاتَيتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ … ذلِکُم حُکمُ اللّهِ يحکُمُ بَينکُم وَاللّهُ عَليم حَکيم، اىکسانى که ايمان آوردهايد! هنگامى که زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما ايند آنها را آزمايش کنيد ـ خداوند از ايمان آنها آگاه است ـ هرگاه آنان را مؤمن يافتيد، آنها را به سوى کفار باز نگردانيد، نه آنها براى کفار حلالند و نه کفار براى آنها حلال، و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با اين زنان) پرداختهاند به آنها بپردازيد و گناهى بر شما نيست که با آنها ازدواج کنيد هرگاه مهرشان را به آنها بدهيد…اين حکم خداوند است که در ميان شما حکم مىکند و خداوند دانا و حکيم است».(سورهى ممتحنه، ايهى10)
دربارهى شأن نزول اين ايه در تفسير «مجمع البيان»7 به نقل از ـ ابن عباس ـ آمده است که رسولخدا(ص) در حديبيه با مشرکان مکه پيمانى امضا کرد که يکى از مواد پيمان اين بود که هر کس از اهل مکه به مسلمانان بپيوندد او را باز گردانند، اما اگر کسىاز مسلمانان، اسلام را رها کرد و به مکه باز گردد، مىتوانند او را برنگردانند. در اين هنگام زنى به نام «سبيعه» اسلام آورد و در همان سرزمين حديبيه به مسلمانان پيوست. همسرش خدمت پيامبراکرم(ص) آمد و گفت: اى محمّد! همسرم را به من بازگردان، چرا که يکى از مواد پيمان همين مسأله است و هنوز مرکّب آن خشک نشده. ايه فوق نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان کنند.ابن عباس مىگويد: امتحانشان به اين بود که بايد سوگند ياد کنند که هجرت آنها به خاطر کينه با شوهر، يا علاقه به سرزمين جديد و يا هدف دنيوى نبوده؛ بلکه تنها به خاطر اسلام بوده است. پس «سبيعه» سوگند ياد کرد: «به خدايى که جز او خدايى نيست، اسلام نياوردهام، مگر براى ميل به خدا و شوق به اسلام». سپس پيامبر(ص) مهر او را با آنچه خرج او کرده بود به شوهرش داد و او را به مکه برنگردانيد؛ سپس عمر بن خطاب از او خواستگارى کرد. رسول خدا(ص) هر کس از مردان که اسلام مىآورد، و را برمىگردانيد؛ ولى هر زنى که اسلام مىآورد، مطابق ايه عمل مىکرد. در تفسير «جوامع الجامع» آمده است: «خداوند اين زنان را مؤمن و زنان مهاجر خوانده است، چرا که ب زبانشان خدا را تصديق کرده و کلمهى شهادت را به زبان گفتهاند»8. در تفسير نمونه آمده است: ايهى مورد بحث سخن از «حبّ اللّه» و برقرار ساختن پيوند با کسانى است که از کفر جدا مىشوند وبه ايمان مىپيوندند و خطاب به مؤمنان مىفرمايد: هنگامى که زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما مىايند، آنها را از خود نرانيد… و اين زنان مؤمن به مردان کافر حلال نيستند و پيمان ازدواج، نمىتواند رابطه ميان مؤمن و کافر برقرار سازد و از آنجا که در عرب مرسوم بود که مهريهىزنان خود را زودتر مىپرداختند، در ايه دستور مىدهد که انفاق آنان را به شوهرانشان بپردازيد.9ظاهر اين است که کار بر عهدهىحکومت اسلامى و از بيتالمال است و مىفرمايد: «گناهىبرشما نيست که با آنان ازدواج کنيد هرگاه مهر ايشان را بپردازيد»؛ البته در مورد انفاق اختلاف نظر است که يا تنها مهر است يا هزينههاىديگر را نيز شامل مىشود. لاهيجى در تفسيرش مىگويد: از اين ايه معلوم مىشود به محض هجرت، نکاح آن زن توان کرد و محتاج به صيغهى طلاق نيست؛ بلکه همان هجرت و ترک کفر و شرک، بجاىطلاق است؛ اما ايتاى مهر، شرط انعقاد نکاح ثانى و مجدد نيست؛ بلکه ذکر آن اشارت به اين مطلب دارد که رد مهر بر زوج کافر او کافى نيست؛ بلکه به غير از مهر، مهر عقد دوم را نيز بايد داد. در حالىکه قرآن مجيد دربارهى زن مؤمنهى مرتد و به کفّار ملحق گرديده، مىفرمايد: بايد مهريهاى را که به او دادهاند، مطالبه نمايند.10
در واقع ايه مذکور اهميت و ارزش هجرت را بيان مىکند و به چندين نکته حقوقى براى زنان مؤمن مهاجر نظر دارد و در پيان تأکيد شده است: «اينها حکم الهي» است و احکامى است که همه از علم الهى سرچشمه گرفته وبا اصل عدالت و قسط اسلامى کاملاً هماهنگ است.
1. جُرّ، دکتر خليل، «فرهنگ لاروس»، ج دوم، سيد حميد طبيبيان، تهران: انتشارات امير کبير، چاپ دوم، 1376(هـ.ش)، ص2111.
2. دهخدا، على اکبر، «لغتنامه دهخدا»، حرف هـ ـ هييما، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، شهريور1341 (هـ.ش)؛ ص149.
3. الطريحى، فخرالدين، «مجمع البحرين»، جلد سوم، بيروت ـ لبنان:دارمکتبة الهلال، بى تا؛ ص516.
4. ديوان اشعار امام خمينى (ره)؛133.
5. السيوطى، عبدالرحمن، «تفسير درّالمنثور فى تفسير المأثور»،بيروت ـ لبنان: مؤسسه دارالفکر1993ـ1414(هـ.ش)
6. جوادى آملى، عبداللّه، «زن در آئينه جلال و جمال»، بىجا، مرکز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، 1396(هـ.ش)، صص320ـ319.
7. الطبرسى،شيخ ابوعلى الفضلى، «ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن»، جلد نهم، تهران: انتشارات فراهانى، چاپ اول، 1360ـ1350، فروردين1353(هـ .ش) ص 405.
8. طبرسى، ابوعلى الفضل، «تفسير جوامع الجامع»، مترجم: عبدالعلى صاحبى (گروه ترجمه عربى، جلد ششم، مشهد: آستان قدس رضوى، چاپ اول1377(هـ.ش) ص299.
9. مکارم شيرازى، ناصر و همکاران، «تفسير نمونه»، جلد بيست و چهارم، تهران: انتشارات دارالکتب الاسلاميه، چاپ دوم، فروردين1353(هـ.ش) صص40ـ 31.
10. شريف لاهيجى، بهاءالدّين محمّد، «تفسير شريف لاهيجي»، جلد چهارم، تهران: انتشارات على اکبر علمى، 1363(هـ.ش) ص454.
پديدآورنده: فاطمه کسايى
فهرست موضوعى مجلات :: زن در اسلام :: زن در قرآن و روايات :: زن در قرآن :: الگوى تربيتى اقتصادى بانوان در قرآن
شميم ياس :: آذر 1384، شماره 33
الگوى تربيتى اقتصادى بانوان در قرآن
الگو در تربيت اقتصادى
هر چند موارد نادرى را مى توان فرض کرد که فعاليت هاىاقتصادى به صورت فردى است، ولى بيشتر فعاليت هاىاقتصادى با تعامل اجتماعى همراه است.
قرآن کريم در تربيت بانوان، در ابعاد اقتصادى، ضمن صحه گذاردن بر تلاش اقتصادى آنان، به نکات قابل توجهى در مورد چگونگىفعاليت هاى اقتصادى بانوان اشاره مى کند که در اين قسمت به بررسى اين موارد مى پردازيم.
تلاش براى تأمين معاش
نمونه تلاش اقتصادى بانوان را در دختران شعيب مشاهده مىکنيم. آنان که پدرشان پير و از کار افتاده بود و مسئوليت سخت دامدارى و آب دادن گوسفندان پدر را بر عهده داشتند؛
وَ وَجَدَ مِن دُونِهِم امْرأتَينِ تَذُودانِ قالَ ما خَطبُکُما قالَتا لا نَسقِى حَتّى يُصدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبونا شَيخٌ کَبيرٌ. (قصص/ 23)
از پسِ مردم، (موسى) دو زن را ديد که (چارپايان خود را) جمع مى کردند. (موسى) گفت: کار شما چيست؟ گفتند: ما آب نمىدهيم تا آن که شبانان، (چارپايان خود را از آبشخور) باز گردانند.
زن و فعاليت هاى سخت اقتصادى
ممکن است اين سؤال مطرح شود که آيا طبيعت بانوان با انجام فعاليت هاى سخت اقتصادى هماهنگ است و آنان نيز بايد در دشوارترين امور اقتصادى دوشادوش مردان به فعاليت بپردازند يا اين که، با وجود بدون اشکال بودن احراز مشاغل درآمدزا براى بانوان، با توجه به شرايط جسمى آنان، بهتر است در شرايط غير ضرورىبه انجام کارهاى سخت و طاقت فرسا نپردازند؟
به نظر مى رسد که شرايط جسمى بانوان، به طور معمول، اقتضاى انجام امورى را که نيازمند طاقت و توان زياد باشد ندارد، ولى در عين حال مشاهده مى کنيم که دختران شعيب، مشکل ترين امور اقتصادى را عهده دار بودند. اما حقيقت آن است که زنان در شرايط عادى از انجام چنين تکاليفى پرهيز نموده و آن را بر عهده مردان مى گذارند. در موردى که بيان شد، شرايط اضطرارى حکم مى کرد که آن ها با وجود بى ميلى، به انجام چنين امورى اقدام نمايند. وقتى موسى(عليه السلام) دختران شعيب را در کنار چاه مديَن مشاهده کرد، که تنها به مراقبت از گوسفندان خود مشغول اند، از آنان پرسيد: شما اين جا چه مىکنيد؟ آنان گفتند: تا چوپانانْ گوسفندان خود را آب ندهند، ما جلو نمىرويم. و سپس گفتند: «و پدر ما، پيرى فرتوت است»1. به نظر مىرسد که گفتن اين جمله به موسى(عليه السلام) براى بيان اين است که شرايط اضطرارى و ناتوانى پدر باعث شده است تا اين دختران چنين کار مشکلى را انجام دهند، کارى که هم بسيار وقت گير است2، هم بسيار طاقت فرسا.3 شاهد اين مطلب آن است که به محض اين که دختر شعيب قوّت و امانت موسى را آزمود، براىآن که خود و خواهرش را از انجام اين فعاليت توان فرسا، که مستلزم برخورد با مردان بيگانه بود، رهايى بخشد؛ پيشنهاد استخدام او را به پدر داد.
عفاف در فعاليت هاى اقتصادى
نحوه عمل دختران شعيب(عليه السلام) در آب دادن گوسفندان، نمونه بارز فعاليت اقتصادى با مراعات عفاف کامل است. آنان براىپرهيز از اختلاط بى مورد با مردان بيگانه، مدتى صبر مىکردند و حتى نوبت خود را از دست مى دادند تا آن چوپانان بىانصاف و بى ملاحظه، از آب دادن چارپايان خود فارغ شوند و آن گاه با رعايت عفت و نجابت، به گوسفندان خود آب مى دادند. حتى مىتوان گفت آن چه که موجب شد تا موسى (عليه السلام)، با وجود خستگىفراوانِ ناشى از پيمودن راه طولانى مصر تا مدين، به کمک آنان بشتابد؛ همين بود که در رفتار آنان در کنار چاه، حجب و حياىآنان را مشاهده کرد و آن گاه که ماجرا را پرسيد، از کلام آن ها نيز دريافت که تعلل آنان در آب دادن گوسفندان به خاطر حجب و عفاف آنان و ظلم و تعدىمردم بوده است.4
نکته مهم در اين داستان، آن است که دختران شعيب که انجام اين کار را موجب برخورد با نامحرمان مى دانستند، هرگز اصل فعاليت اقتصادىخود را متوقف نکردند، بلکه ملتزم بودند که در کار، متانت و عفاف خود را حفظ کنند.
رعايت حلال و حرام
دختران شعيب که از طهارت اقتصادى برخوردار بودند، در طول مدت نسبتاً طولانى انتظار، مراقب بودند که گوسفندانشان با گوسفندان ديگران مخلوط نشود؛4 «وَ وَجَد مِن دُونِهم امرأتَينِ تَذودانِ...» و نه ضررىمتوجه آنان شده و نه ديگر گوسفندان را به اشتباه تصاحب کنند.
از جنبه منفى نيز، درخواست نادرست همسران پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در مورد اختصاص غنايم جنگ خيبر به آنان قابل اشاره است که اين درخواست با واکنش منفى رسول خدا (صلىالله عليه وآله) و توبيخ قرآن مواجه شد و خداوند آنان را مخير به گزينش زندگى با رسول خدا و قناعت به زندگى ساده او يا انتخاب دنيا و زينت هاى آن و جدايى از آن حضرت نمود.6
هوشمندى اقتصادى
دختر شعيب (عليه السلام) هنگامى که پيشنهاد استخدام موسى (عليه السلام) را به پدر داد، دو ويژگى را به عنوان بهترين ويژگى هايش برشمرد: قدرت و امانت؛ «إنَّ خَيرَ مَنِ اسْتَأجَرتَ القَوِيُّ الأمينُ»6 و در اين جمله کوتاه، مهم ترين و اصولى ترين شرايط مديريت را در اين دو ويژگى خلاصه کرد. البته منظور از قدرت، تنها قدرت جسمانى نيست، بلکه مراد قدرت و قوت بر انجام مسئوليت است. بنابراين، در انجام فعاليت هاى جسمى، قدرتمندى به نيروىجسمى و در فعاليت هاى فکرى، قدرتمندى به توان و قوت فکرى مربوط مى شود. منطق اين زن، که همان منطق قرآن است، آن است که در سپردن مسئوليت ها بايد دو ملاک مهمِ توان مندى و امانت دارى، يا به تعبير ديگر تخصص و تعهد مورد توجه قرار گيرد و اگر يکى از اين دو ويژگى در فرد کارگزار نباشد، آسيب هاى غير قابل جبرانى براى کارفرما به بار خواهد آورد. درايت و هوشمنديِ دختر شعيب در آن است که هم اين دو عنصر اساسى در سپردن مسئوليت را به سادگى بيان کرد، هم مصداق آن را در وجود موسى (عليه السلام) يافت و هم اين پيشنهاد ارزشمند اقتصادى خود را به پدر ارايه نمود.
الگوى منفى اين ويژگى را نيز مىتوان در زنى يافت که با رنج و زحمت فراوان به انجام فعاليت اقتصادى مى پرداخت و پس از آن که کارش به پايان مى رسيد، نتيجه زحماتش را به هدر مى داد:
وَ لا تَکُونُوا کَالَّتى نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أنکاثاً...؛ و همانند آن زن مباشيد که رشته اى را که محکم تافته بود، از هم گشود و قطعه قطعه کرد... .(نحل / 92)
از امام باقر (عليه السلام) روايت شده که او زنى از قبيله بنى تميم بود و نامش «ريطة بنت کعب بن سعد» و زنى احمق بود که مو را مى تافت و سپس بافته خود را مى گشود و باز دوباره همين عمل نابخردانه را تکرار مى کرد.8 البته قرآن کريم اين مَثَل را براى اهميت دادن به پيمان هاى اجتماعى مورد استفاده قرار داده و فرموده است مانند آن زن نباشيد و گره پيمان هايىرا که با نام خدا محکم کرده ايد، نگشاييد، ولى، اين نکته اقتصادى نيز به دست مى آيد که هر فعاليت اقتصادى بايد هدفمند بوده و براى نيل به رشد اقتصادىانجام شود. هم چنان که لازم است اين روند تا به دست آمدن نتيجه، تداوم يابد و پس از رسيدن به نتيجه مطلوب از ثمرات به دست آمده حراست شود و از انجام هر کارى که دستاوردهاى حاصل را از بين برد، پرهيز شود. نتيجه ديگرى که از اين آيه گرفته مى شود اين است که لازم است دو طرف يک پيمان اقتصادى تا آخر نسبت به پيمان خود وفادار مانده و به محض مشاهده «طرف» مناسب تر، به شکستن يک جانبه عهد خود مبادرت نکنند؛ زيرا خداوند فرموده است:
وَ لا تَکُونُوا کَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أنکاثاً تَتَّخِذُونَ أيمانَکُم دَخَلاً بَينَکُم أَن تَکُونَ أمَّةٌ هِيَ أَربى مِن أمَّةٍ إنَّما يَبلُوکُم اللّهُ بِهِ...؛ و همانند زنى نباشيد که پشم هايى را که مى بافت، پس از محکم داشتنش، رشته رشته وا مى تافت، تا سوگندهايتان را دستاويز دغلى کنيد، به خيال اين که امتى از امت ديگر بيشتر و پيشتر است. جز اين نيست که شما را به آن مىآزمايد... . (نحل / 92)
پى نوشت ها:
1ـ چون آنان تا تمام چوپانان نمى رفتند، گوسفندان خود را آب نمىدادند: لا نسقى حتى يصدر الرعاء... .
2ـ اين مطلب از آن جا برداشت مى شود که دختر شعيب با ديدن آب کشيدن موسى از چاه او را فردى نيرومند دانست. (تفسير قمى، ج 2، ص 138).
3ـ تفسير الميزان، ج 16، ص34.
4ـ قصص/ 23.
5ـ تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 387.
6ـ احزاب/ 28 و 29.
7ـ قصص/ 26.
8ـ تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 82.
پديدآورنده: هادى حسين خانى
بشارت :: مهر و آبان 1381، شماره 31
جايگاه مشورت با زن در قرآن
جايگاه مشورت در قرآن
مشورت در لغت به معناى جمع آورى آرا بوده و دراصطلاح عبارت است از: پيوند دادن و محکم کردن راى خود با راى ديگران يا گفتوگو دربارهى موضوعى تا حق ظاهر شود.
خداوند کريم در اياتى چند بر مشورت در امور تأکيد ورزيده است.براى نمونه،در ايهى 28 سورهاى که شورا ناميده شده است، مىفرمايد:
وَالّذينَ اسْتَجابوا بَربّهِمِ وأقاموا الصّلوةَ وأمْرهم شُورىبَينَهُم.
خداوند دراين ايهى کريمه، ويژگى هاىشهروندان جامعهى اسلامى را چنين برمىشمرد:
1ـ پروردگار خويش را اجابت مىکنند.
2ـ نماز برپا مىدارند.
3ـ در کارهاى خود مشورت مىکنند.
مشورت در چنين جامعه اى، پديدهاى اتفاقى نيست؛ بلکه پايدار است همانگونه که بر پاداشتن نماز،کارى هميشگىاست.
خداوند در ايهى 159 سورهى آل عمران با تأکيد بر اين ويژگى شهروندان جامعهىاسلامى، به پيامبر خويش دستور مىدهد:
و شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْر.
با مسلمانان مشورت کن.
در اين ايه، نکتههاى قابل تأمل بسيارىوجود دارد که به دو مورد آن اشاره مىکنيم:
الف) در اين ايه، به پيامبر اسلام که از دانش اِلهىبرخوردار است و به يقين، در تشخيص مصلحت به خطا نمىرود،دستور داده شده است با ديگران مشورت کند. بنابراين، مشورتکردن براى افرادى که در تشخيصشان احتمال خطا وجود دارد، به مراتب مهمتراست.
ب) شأن نزول اين ايه در واقعهىجنگ احد بيان شده است. در تاريخ اسلام کمتر موردى را مىتوان يافت که به ميزان جنگ احد، راى مشورتى مسلمانان ناصواب بوده و آسيبهاىفراوانى براى جامعه به بار آورده باشد. با اينحال، به دليل ارزش مشورت و پىآمدهاى بسيار ارزشمندى که در نفس اين عمل وجود دارد، خداوند به پيامبر خويش دستور مىدهد با ديگران مشورت کند. اين دستور الهى، وظيفهى افراد جامعه را در اين امر مهم آشکار مىکند.
مشورت با زنان درقرآن
ايات مربوط به مشورت، عام است و مشورت با همگان را دربر مىگيرد. ايهى «امرهم شورى بينهم» مشورت زنان و مردان با زنان و مردان و ايهى «شاورهم فى الامر»، مشورت پيامبر با زنان و مردان را بيان مىکند. دو ايه ديگر نيز وجود دارد که به طور خاص به مشورت با زنان اشاره کرده است. اين دو ايه عبارتند از:
الف) فإنْ أََرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُر فَلاجُناحَ عَلَيهِما ….1
پس اگر [پدر و مادر] با رضايت و مشورت با يکديگر ارادهىجدايى کردند،هر دو را رواست.
اين ايه، مشورت مردان با زنان را کارى پسنديده دانسته و موضوع آن نيز امرى خانوادگى است. برخى مفسران، مقصود اين ايه را مشورت زن و شوهر دربارهى طلاق و جدايىاز يکديگر و برخى ديگر مقصود را مشورت پدر و مادر دربارهىنگهدارى و شيردهى (حضانت و رضاع) فرزند پس از طلاق، عنوان کرده اند.
ب)إنْ کُنَّ أَولاتِ حَمْلٍ فَانْفِقوا عَلَيهِنَّ حَتى يضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُم فَأتوهُنَّ أجورَهُنَّ وأتَمِروا بَينَکُم بِمَعروفٍ …. 2
نفقهى همسران خود را که [مطلقه] و باردار هستند، تا زمان زايمان بپردازيد و اگر به فرزند شير مىدهند،مزد آنان را نيز بپردازيد و با يکديگر به شايستگى مشورت کنيد.
خداوند در اين ايه به زنان وشوهران دستور داده است در امور خانوادگى با يکديگر مشورت کنند.
افزون بر اين دو ايه که به لزوم مشورت با زنان در امور خانوادگى دلالت مىکند، ايهى 71 سورهى توبه مىگويد هرگاه در امور گوناگون زندگى، نظر مشورتى زنان، امر به معروف يا نهى از منکر را در برداشت، پيروى از راى آنان بر مردان واجب است. خداوند در اين ايه فرموده است:
وَالمُؤْمِنونَ وَ المُؤْمِناتِ بَعْضُهُم أَولِِياءُ بَعضٍ يأمرون َبِالمَعروفِ وَ ينْهونَ عَنِ المُنْکَرِ.
مردان و زنان با ايمان، برخى ولى برخى ديگرند و يکديگر ر به کارهاى نيک و پسنديده رهنمون مىشوند و از کردارهاى ناپسند باز مىدارند.
براساس اين ايه، اگر هنگام مشورت با بانوان يک جامعه، آنان در اظهار نظر خويش به معروفى، امر کردند يا از منکرى، بازداشتند، بايد از آنان پيروى کرد؛ حتّى اگر مردان ديگرىکه با آنان مشورت شدهاست،نظرى مخالف نظر آن بانو،داشته باشند.
خداوند در قرآن با اشاره به ماجراى بلقيس و سليمان(ع) به همين مطلب اشاره دارد.ماجرا به زمانى مربوط مىشود که ملکهىسبا در نشست مشورتى،راى صحيح ابراز مىکند،در حالى که مردان مشاورش، همگى نظر ناصوابى داشتند. قرآن مىفرمايد:
قالَت يا ايها الْمَلأُ اَفْتونى فى أمْرى، ماکُنتُ قاطِعَةً أمْراً حَتّى تَشهَدون. ِ3
ملکهى سبا گفت: اى مردان سياست! دربارهى کار من نظر دهيد که تاکنون بدون حضور و نظر شما، به کارى دست نيازيدهام.
براساس اين ايه، روش حکومت بلقيس، مشورت با افراد صاحب نظر بوده است. مشاوران نيز نظر مشورتى خود را چنين بيان داشتند:
قالْوا نَحْنُ أولُوا قُوَّةٍ وَ أولوا بَأسٍ شَديدٍ وَالأمْرُ إلَيکِ فَانْظُرى ماذا تَأمُرينَ .4
ما نيروى بسيار و جنگجويان مقتدرى داريم، ولى امر با شماست که چه دستور فرمايي.
برخلاف نظر همهىمشاوران که در پاسخ به حضرت سليمان،جنگ و رويارويىمقتدرانه را پيشنهاد مىدادند، ملکهىسبا نظر خود را چنين بيان مىکند:
قالَتْ إنَّ المُلوکَ إذا دَخَلوا قَريةً أفسدوها وَ جَعَلوا أعزّةَ أهْلِها أذِلَّةً وَ کَذلِکَ يفْعَلونَ وَ إنّى مُرسِلَة إليهِم بِهَديةٍ فَناظِرةَُ بِمَ يرْجِعُ المُرسَلون َ.5
پادشاهان هنگامى که وارد سرزمينى شوند، آنجا را ويران کنند و بزرگان آن را خوار سازند و همواره چنين مىکنند. من (برخلاف نظر شما) هديهاى براى آنان مىفرستم تا ببينم فرستادگان من از سوى سليمان چه پاسخى مىآورند.
در پايان،خداوند در قرآن مىفرمايد که راى درست ملکه، به هدايت او انجاميد و سرانجام گفت:
… أسْلَمْتُ مَعَ سُلَيمانَ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ.6
اينک با سليمان، در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم.