هادى حسين خانى
عبادت و ويژگى هاى آن
خداوند سبحان در قرآن کريم، هدف نهايى از خلقت انسان را عبادت پروردگار معرفى نموده است1 و ارزش انسان را در دعا و عبوديت او مى داند.2
حقيقت عبادت آن است که بنده، خود را در مقام ذلت و عبوديت بداند و رو به سوى مقام رب خود آورد. بنابراين، اعمال عبادى که با اعضا و جوارح عبد انجام مى گيرد، مانند قيام، رکوع و سجود، همه براى مطلوبى بالاتر است و آن اين که بندگى و ذلتِ بنده را در برابر رب العالمين نشان دهد و فقر و مملوکيت محض او را در برابر عزت مطلق و غناى محض پروردگار، مجسم سازد.3
همين اظهار عجز و ذلت است که لباس فخر و کرامت بر قامت انسان مى پوشاند و او را تا مقام خليفة اللهى بالا مى برد. بررسى سرگذشت زنان نمونه در قرآن، ما را به اين حقيقت آگاه مى کند که سرّ عنايت و توجه خداوند به آنان، جز آن نبود که سر تعظيم بر آستان بى نياز، فرود آوردند.
اطاعت و خضوع کامل مريم(عليهاالسلام) در برابر پروردگار و ابراز فقر محض در برابر کمال مطلق، او را به آن جا رساند که الگو و نمونه اى براى تمامى انسان هاى با ايمان شد.
وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذين آمَنُوا... وَ مَريَمَ ابْنَتَ عِمرانَ... وَ کانَت مِن القانِتينَ4
در اين آيه کريمه، مريم (عليهاالسلام) از «قانتين» دانسته شده و قانت کسى است که در برابر ربِ جليل، مطيع، متواضع و ذليل باشد.5
زکرياى پيامبر با مشاهده عبوديت خالصانه مريم (عليهاالسلام)6، با وجود پيرى خود و نازا بودن همسرش، از خدا درخواست ذريه طيبه نمود7 و خداوند دعاى او را اجابت فرمود و در مقام تعليل استجابت دعا فرمود:
فَاسْتَجَبنا لَه وَ وَهَبنا لَهُ يَحيى وَ أَصلَحنا لَه زَوجَهُ إنَّهُم کانُوا يُسارِعُونَ فِى الخَيراتِ وَ يَدعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً و کانُوا لَنا خاشِعينَ.8
و دعايش را مستجاب کرديم و به او يحيى را بخشيديم و زنش را برايش شايسته گردانيديم. اينان در کارهاى نيک شتاب مى کردند و با بيم و اميد، ما را مى خواندند و در برابر ما خاشع بودند.
از عواملى که باعث شد او و همسرش به آرزوى خود رسيده و صاحب فرزند صالحى چون يحيى (عليه السلام) شوند، خشوع و فروتنى کامل آنان در برابر ذات غنى مطلق بود.9
با اين وصف، عبادتى که مورد توجه حق تعالى قرار گرفته و هدف آفرينش انسان دانسته شده، از خصوصياتى برخوردار است که در زير به آن ها اشاره مى شود.
خلوص در عبادت
همچنان که اشاره شد، حقيقت عبادت آن است که عبد، از غير خدا گسسته و به او پيوسته باشد؛ بنابراين در انجام اعمال عبادى جز فقر خود و غناى حق، چيز ديگرى را در نظر نمى گيرد و نه تنها در عبادت، جلب توجه ديگران مورد نظر او نيست و از آن پرهيز مى کند، بلکه حتى خود را نيز به فراموشى مى سپارد و تنها به او مى انديشد. پس اگر عبادتى، فاقد ويژگى اخلاص شد و در آن توجه به غير خدا مطرح شد، از حب الهى تهى مى گردد و جز صورت عبادت، از آن، چيزى باقى نمى ماند.
از ويژگى هاى بارز مريم(عليهاالسلام) اخلاص او در عمل و بى توجهى محض او نسبت به ماسوى الله بود. خداى سبحان، عبادت ناب وى را آن چنان مورد توجه و عنايت خود قرار داده که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) را به آن تذکر داده، مى فرمايد:
وَ اذْکُر فِى الکِتابِ مَريَمَ إذِ انْتَبَذَت مِن أَهلِها مَکاناً شَرقِيّاً10
و در کتاب از مريم ياد کن، آن گاه که از خاندان خويش، در گوشه اى شرقى کناره گرفت.
در اين آيه، کلمه «انتبذت» از ماده «نبذ» و به معنى دور انداختن شيئى است که چندان جلب نظر نمى کند.11 و اين تعبير در آيه، شايد اشاره به آن باشد که مريم (عليهاالسلام)، متواضعانه و گمنام و بى هيچ جلب توجهى، از جمع کناره گيرى کرد و آن مکان از خانه خدا را براى عبادت انتخاب نمود.12
نکته تربيتى مهمى که از اين جا به دست مى آيد، آن است که انسان، زمانى قادر به ايجاد دگرگونى هاى عميق و اساسى در جامعه خواهد بود که ابتدا با ايجاد آرامش درونى و رهايى از درگيرى هاى قلبى، مقدمات عنايت الهى را فراهم نمايد و آن گاه که از دلى آرام و ضميرى پاک برخوردار گرديد، با بازگشت به اجتماع، به ايجاد اصلاحات اساسى اقدام نمايد.
البته آشکار است که اين نوع از فراغت قلبى، با آن نوع از انزوا که مورد نهى بزرگان دين واقع شده، بسيار متفاوت است؛ زيرا در انزواى مذموم، نفس گوشه گيرى و بريدن از اجتماع به صورت هدف جلوه مى کند و فرد منزوى، هيچ تمايلى به ارتباطات اجتماعى و حتى عمل به وظايف اجتماعىِ دينى از خود نشان نمى دهد؛ در حالى که سالک الى الله، خود را ملزم به تصفيه درونى مى داند واز «انتباذ» به عنوان عاملى مؤثر در رسيدن به هدف، که عمل صحيح به وظايف فردى و اجتماعى و در نهايت، قرب الى الله است، استفاده مى کند.
جدّيت در عبادت
کسى که خود را عبد خدا و فقير محض، و خداوند را برطرف کننده همه نيازهاى خود بداند، در مسير عبادت و بندگى حق، هيچ گونه خستگى و کسالتى در خود احساس نمى کند، زيرا او در آفرينش، هدفى جز عبادت نمى شناسد و کمالى جز قرب به حق سراغ ندارد. نقل شده است که مريم (عليهاالسلام) آن چنان غرق عبادت و بندگى خدا بود که به گفته ابن عباس، هنگامى که نه ساله شد، روزها روزه مى گرفت و شب ها به عبادت مى پرداخت و آن چنان در پرهيزگارى و معرفت پروردگار پيش رفت که از احبار و دانشمندان پارساى آن زمان نيز پيشى گرفت13 يا از مفسرين نقل شده است که وقتى فرشتگان، فرمان «يا مَريَمُ اقْنُتى لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِى وَ ارْکِعِى مَعَ الرّاکِعينَ؛14 اى مريم! از پروردگارت اطاعت کن و سجده کن و با نمازگزاران نماز بخوان» را به مريم رساندند، آن قدر به نماز ايستاد تا پاهاى او ورم کرد و خون و چرک از پايش جارى شد.15 و يا در ماجراى نذر اميرالمؤمنين و حضرت زهرا(عليهاالسلام) براى بهبودى حسنين (عليهماالسلام) شنيده ايم که پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)، زهراى اطهر (عليهاالسلام) را پس از سه روز روزه پياپى و بدون افطار، در محراب عبادت يافت، در حالى که چشمانش گود افتاده و شکمش از گرسنگى به دنده هاى پشتش چسبيده بود؛16 و همه اين موارد حاکى از معرفت و عشق سرشار آنان به کمال مطلق است، نه صرفاً يک عمل صورىِ خشک و بى محتوا.
دوام در عبادت
برخى چنين مى پندارند که عبادت، تنها، وسيله اى براى رسيدن به بعضى از مقامات روحانى و معنوى است و تا جايى کاربرد دارد که نيل به آن مقامات حاصل نشده و پس از رسيدن، ديگر نيازى به بندگى و پرستش نيست و اصولاً در اين مرحله، تکليف از انسان ساقط مى گردد؛ اما بر خلاف تصور آنان، قرآن کريم عبادت را هدف آفرينش انسان دانسته17 و براى انسان ارزش و هويتى جدا از دعا و عبادتش قائل نيست؛18 زيرا انسان آن گاه مى تواند باقى به بقاى حق گردد که به فقر و نياز ذاتى خود به کمال مطلق و نامحدود آگاه شود، همواره به آن اذعان نمايد و از راه اظهار فقر و ناچيزى خود، با اتصال به ذات حق، کسب هويت نمايد. پس اگر در مرحله اى از مراحل سير و سلوک، عبد از بندگى و ذلت خود غافل شود و سر نياز بر قدم بى نياز نسايد، بى ترديد از هدف خلقت دور مى ماند و به سر منزل مقصود، ره نخواهد برد.
در اين جا اگر کسى ادعا نمايد که چون بندگى، اظهار عجز، و اعتراف به ذلّت و مسکنت در برابر خداست؛ پس امرى درونى و باطنى است و تلازمى با عبادات صورى و ظاهرى ندارد، در جواب گفته مى شود که گرچه بر اساس تعريف قبلى،19 حقيقت عبادت آن است که بنده، خود را در مقام ذلت و عبوديت بداند و رو به سوى رب خود آورد، ولى اين معنا همان طور که عجز و مسکنت باطنى را شامل مى شود، ابراز بندگى به شکل ظاهرى را نيز در بر مى گيرد. و حتى اگر بندگى را تنها با دل شکستگى باطنى مترادف بدانيم، به طور حتم در جايى که اين مذلت، افزون بر باطن، به ظاهر نيز تسرى يابد، درجه عبوديت، بالاتر خواهد رفت. ضمن اين که در سيره هيچ يک از بزرگان دين ديده نمى شود که پس از رسيدن به مقامات عالى روحانى، از وظايف ظاهرى خود دست بردارند و تنها با اعتقادات قلبى، انکسار خود را در پيشگاه حق ابراز نمايند.
حضرت مريم (عليهاالسلام) پس از آن که به مقام منيع اصطفاء و تطهير از سوى خدا نايل شد،20 مأمور به قنوت، سجود و رکوع پروردگار گرديد.21 و «قنوت»، گر چه در اصل به معنى طاعت است، ولى به هر گونه استقامت و پايدارى در راه دين نيز گفته شده و حتى طولانى نمودن نماز را نيز قنوت خوانده اند.
و خداوند متعال در آن هنگام که مريم (عليهاالسلام) را الگوى همه مردم معرفى نمود، قنوت و اطاعت دايمى او از فرمان هاى الهى را به عنوان يکى از ملاک هاى اين انتخاب مهم برشمرد:
وَ ضَرَبَ اللّه مَثلاً لِلَّذين آمَنوا... وَ مَريَمَ ابنت عمران الَّتى... وَ کانَت مِنَ القانِتينَ.22
عبادت جمعى
از آن جا که عبادت، هر گاه به صورت جمعى برگزار شود آثار و برکات آن چند برابر مى گردد، خداوند سبحان با فرمان به مريم (عليهاالسلام)، او را به انجام عبادت به همراه عبادت کنندگان دعوت نمود. و با اين دعوت، مطلوبيت شرکت زنان مؤمن در نيايش هاى گروهى، همچون نماز جماعت را تأييد نمود؛
«يا مَريَمُ اقْنُتى لِرَبِّکِ وَ اسجُدِى وَ ارکَعِى مَعَ الرّاکِعينَ؛23 اى مريم فرمانبردار خدا باش و همراه با رکوع کنندگان، سجده و رکوع کن».
نکته شايان توجه در اين ندا، آن است که خداوند فرمود: «و ارکعى مع الراکعين» و به کاربردن واژه «راکعين»، و نه «راکعات» چه بسا مى تواند اشاره به آن باشد که زنان با رعايت قانون و احکام و شئون اخلاقى و دينى مى توانند در عبادات جمعى که مردان نيز در آن حضور دارند مشارکت نمايند.
حقيقت عبادت آن است که عبد، از غير خدا گسسته و به او پيوسته باشد؛ بنابراين در انجام اعمال عبادى جز فقر خود و غناى حق، چيز ديگرى را در نظر نمى گيرد
زهراى اطهر (عليهاالسلام) را پس از سه روز روزه پياپى و بدون افطار، در محراب عبادت يافت، در حالى که چشمانش گود افتاده و شکمش از گرسنگى به دنده هاى پشتش چسبيده بود
قرآن کريم عبادت را هدف آفرينش انسان دانسته17 و براى انسان ارزش و هويتى جدا از دعا و عبادتش قائل نيست؛18 زيرا انسان آن گاه مى تواند باقى به بقاى حق گردد که به فقر و نياز ذاتى خود به کمال مطلق و نامحدود آگاه شود، همواره به آن اذعان نمايد و از راه اظهار فقر و ناچيزى خود، با اتصال به ذات حق، کسب هويت نمايد.