نصرالله آقاجانى*
چكيده:
قرآن كريم بر اساس شناخت ماهيت انسان، اهداف و ارزشهايى كه براى او ترسيم مىكند، در تبيين كجروى عوامل متعدد روانشناختى، اجتماعى، حتى فيزيكى و متافيزيكى را دخيل مىداند. با وجود تأكيد محورى قرآن بر شخصيت و ويژگيهاى روانى آدمى از قبيل عقل، غضب، شهوت و همچنين نقش شيطان در اين زمينه، سبب نشده است كه توجه قرآن به نقش عوامل اجتماعى كم شود. در اين نوشتار به بعضى از متغيرهاى اجتماعى كه در كجروى انسان نقش دارند، با توجه به الهام از آيات قرآن كريم اشاره شده است. از قبيل: همنشينى با افراد و گروه منحرف؛ نقش گروه مرجع و نخبگان جامعه؛ نقش نابسامانى اجتماعى و وضعيت آنومى؛ تأثير كاهش نظارت و كنترل اجتماعى؛ نقش تعارض فرهنگى و ساختار اجتماعى آسيب ساز جامعه.
واژگان كليدى:
آيات قرآن، انحراف اجتماعى، عوامل اجتماعى، همنشينى با منحرفين، گروه مرجع، آنومى، كنترل اجتماعى، تعارض فرهنگى، ساختار اجتماعى.
بررسى زمينهها و عوامل وقوع انحرافات اجتماعى از مسائل مهمى است كه جامعهشناسان و ديگر انديشمندان مسائل انسانى، اهتمام خاصى به آن نشان دادهاند. تلاش آنـها در حوزههاى مختلف نـظرى و ميـدانى جهت تبيين كجروى مجموعهاى از نظريههاى مختلف را شكل داده است كه هر يك به نوبه خود متأثر از زمينههاى محيطى، فرهنگى و حتى ايدئولوژيكى بودهاند. اين قبيل كندوكاوها، بيانگر علاقه فطرى جامعه انسانى براى رسيدن به يك زندگى بهنجار، سالم و به دور از كجرويها است.
قرآن كريم كه عهدهدار هدايت انسان و راهنمايى او براى رسيدن به ارزشها و فضيلتها است، از يك سو ضد ارزشها و ناهنجاريها را بيان فرموده و از سوى ديگر زمينهها و عوامل آن را تشريح نموده است. تحليل و بررسى رويكرد قرآن در تبيين كجروى توانايى محقق را در شناسايى واقعبينانه عوامل آن قرين موفقيت و كاميابى قرار داده و همچون چراغى راهگشاى تحقيقات ميدانى است.
اين قبيل از تلاشها هرچند سابقهاى ديرين در بستر تاريخ و دفتر معرفت دارد، اما به جهت گستردگى موضوعات اجتماعى و بيگانگى بخش وسيعى از ادبيات علوم اجتماعى نسبت به مبادى، مفروضات و مفاهيم اسلامى، هنوز در ابتداى راه است. در اين نوشتار سعى شده است، تا اصول كلى اين تبيين از ديدگاه قرآن كريم ترسيم شود.
در تبيين كجروى نظريههاى متفاوتى وجود دارد كه هر يك از منظر خاصى به بررسى آن پرداختهاند، به تعبير «گيدنز» هر يك از اين رويكردها به درك برخى از جنبههاى جرم يا بعضى از انواع آن كمك مىكند.[1] رويكردهاى مختلف زيسـتشـناختى، روانشـناختى و جامعهشـناختى، انبـوهى از نظريـهها را مطرح مىكنند كه در عين بهرهمندى از نقاط قابل توجه و مفيد، از محدوديت در حوزه دانش و دادهها رنج مىبرند. هر چند توجه به اين نظريهها و نقد و بررسى آنها كار شايسته و لازمى است، اما مناسب اين مجال نيست، لذا با اكتفا به برخى از نقاط قابل توجه، علاقمندان را به منابع مربوطه ارجاع مىدهيم.[2]
در رويكردهاى مختلف تبيين كجروى از ديدگاه جامعه شناسى، نكاتى وجود دارد كه با تأمل و ايجاد تغيير و اصلاح در آنها، مىتوان به منزله برخى از اصول و مبانى نظرى بحث مورد استفاده قرار داد كه به بعضى از موارد آن اشاره مىگردد.
عوامل فردى
الف) شرايط فيزيولوژيكى
شرايط خاص فيزيولوژيكى، ژنتيكى، سنّى، جنسيتى و ...، در فراهم ساختن زمينة برخى از كجرويها براى بعض افراد، نبايد مورد غفلت قرارگيرد. فشارهاى ناشى از اين عناصر جسمى، هرچند نيازمند پايههاى اجتماعى و زمينههاى روانى است، اما در فرايند شكلگيرى شخصيت ورفتار حائز اهميت است.
آن دسته از عوامل روانشناختى كه به بيمارى شبيهتر است، مانند: روانپريشى، روانرنجورى و رواننژندى، هر چند مىتوانند، منشأ برخى از ناهنجاريهاى رفتارى باشند، ولى گستره آن محدود بوده و برخى در حوزه پزشكى و روان پزشكى مىگنجند.
ب) شخصيت انسانى
در قبال همه نظريههايى كه رويكردى روان شناختى دارند، فرض بنيادين ما در تبيين انحراف، توجه به محوريت شخصيت انسان با نگاه به ويژگيهاى زيستى، وراثتى و بخصوص تربيتى، اجتماعى و ساختارى خواهد بود. با توجه به اين مبنا، هر چه نظارت «من انساني»، «قدرت گزينش» و «انتخاب» در رفتار بيشتر باشد، به همان ميزان مسئوليت او در مقابل عملكرد خويش بيشتر و هر قدر دامنه اين انتخاب از جهات مختلف شخصيتى و اجتماعى تنگتر باشد، مسئوليت انسانى او كمتر خواهد بود.
عوامل اجتماعى
الف) جامعه پذيرى
بر اساس نظريههايى كه رهيافت «جامعهپذيري»[3] دارند، هرگاه افراد ارزشهاى منتهى به انحراف را بياموزند و آنها را درونى كرده، در مقام كنش و رفتار همان را انجام خواهند داد.
جامعهپذيرى ارزشهاى انحرافى از طرق مختلفى، همچون زندگى كردن در محلّههاى بزهكارى و ارتباط برقرار كردن با آنها صورت مىگيرد، يادگيرى اين ارزشها از طريق فرآيند كنش متقابل با ديگران انجام مىشود، همان طورى كه «شاووساترلند» بيان نموده است،[4] البته مشروط بر اينكه ارزشهاى آن نواحى يا افراد به فرد منتقل شده و شخص آن را پذيرفته و مبناى عمل قرار دهد.
ب) فشار ساختارى
گاهى كجروى حاصل فشار ساختارى حاكم بر محيط اجتماعى مىباشد. بسيارى از افراد ممكن است، قدرت مقاومت،هدايت و كنترل اين فشار ساختارى را نداشته باشند، در نتيجه به اقتضاى زمينههاى اجتماعى، دست به كجروى مىزنند. منشأ اين الزامات ساختارى ممكن است، وجود فاصله و عدم هماهنگى بين وسايل اجتماعى و اهداف باشد، آن طورى كه «مرتن» مىگويد[5]، حتى در چنين شرايطى ممكن است، خرده فرهنگ بزهكارى پديد آيد.
ج) برچسب كجروى
اگر در جامعه برچسب انحراف و كجروى بر فردى زده شود، به ميزان شدت وقاحت و زشتى آن، از حيثيت و آبروى اجتماعى فرد كاسته مىشود. مرحله بعدى، واكنش فرد در مقابل اين برچسب است. برخى از نظريه پردازان[6] معتقدند، انحرافى برچسب است كه از ناحيه گروههاى صاحب نفوذ و قدرت انجام گيرد، اين نظر براى برخى اعتبار ندارد، آنان معتقدند واكنش فرد در برابر برچسب انحراف، تابع عوامل مختلفى نظير شخصيت، ايمان، تعهد، احساس مسئوليت در اصلاح، بازسازى خويشتن و نيز عوامل و موانع اجتماعى جهت بازسازى يا ادامه ناهنجارى مهم مىباشد.
د) كنترل اجتماعى
اگر كنترل اجتماعى به معناى كلى و فراگير در نظر گرفته شود، شامل هر گونه نظارت اجتماعى در سامان دادن شخصيت و رفتار فرد مىشود، اعم از نظارت والدين بر فرزند، نظارت محيطهاى آموزشى و پرورشى، نظارت اجتماعى به صورت فراگير در ساختارهاى مختلف جامعه و نظارت عموم مردم بر يكديگر؛ در اين صورت كنترل اجتماعى بهترين رهيافتى خواهد بود كه مهمترين و عامترين عناصر و عوامل انحراف را تببين مىكند. به هر ميزانى كه اين كنترل تضعيف و كاركرد خود را از دست دهد، زمينة بيشترى براى ناسازگارى و انحراف اجتماعى فراهم مىگردد. با اين وجود، كنترل اجتماعى به معناى «دوركيمي»[7]، تنها يك پايه و بخشى از تبيين پديده كجروى يا ميزان كجروى مىشود و شامل همه موارد نمىشود.
البته هرقدر كنترل درونيتر باشد، تأثير آن در هنجارمند شدن فرد بيشتر است. توجه به فرد يا افراد مهم، اهميت به ايمان و تعهد به ارزشها و آرمانهاى يك گروه، از عوامل مهم درونى كردن كنترل است. حال اگر افراد مهم يا ارزشهاى يك گروه از ناهنجارى محسوب شوند، باعث تسريع وقوع كجروى خواهند شد، ولى در صورتى كه افراد مهم يا ارزشهاى يك گروه بهنجار بوده و مطابق ارزشهاى انسانى باشند، لكن فرد آنها را در خود درونى نكند، در اين صورت كنترل درونى انجام نگرفته و زمينه انحراف فراهم خواهد شد.
عوامل انحرافات از منظر قرآن كريم
بنابر آنچه گذشت توجه و حساسيت در دستيابى به رويكرد قرآنى برانگيخته مىشود و با ملاحظه آيات قرآن مىتوان نسبتى كه بين انسان و انحراف ايجاد مىشود را به سه دسته ذيل تقسيم نمود:
1- آياتى كه بر تأثير شخصيت، ويژگيهاى روانى و نقش زمينههاى ژنتيكى و غريزى در وقوع انحرافات اجتماعى دلالت دارند.
2- آياتى كه تأثير عوامل فيزيكى و متافيزيكى را در كجروى تأكيد مىكنند.
3- آياتى كه بيانگر تأثير عوامل و زمينههاى اجتماعى در كجروى مىباشند.
هر چند عمده نظر در اين تحقيق به زمينهها و عوامل اجتماعى انحراف است، اما به صورت اختصار به دو دسته نخست هم اشاره مىشود.
1- شخصيت و ويژگيهاى روانى
انسان از حقيقتى به نام «روح» يا «من» برخوردار بوده كه شخصيت وى را تشكيل ميدهد. اين حقيقت داراى قوا و نيروهاى متعددى است كه مهمترين آنها چهار قوه «عقل»، «وهم»، «غضب» و «شهوت» مىباشد.[8] رفتار انسان به چگونگى شخصيت او بر مىگردد. «قُل كل يعمل عَلى شاكلته»،[9]«بگو هر كس طبق سرشت و شخصيت خود عمل مىكند». اثبات محوريت شخصيت انسان و استقلال او در گزينش و انتخاب رفتار، از اصول مسلّمى است كه بسيارى از آيات به وضوح بر آن دلالت دارد. مثلاً آياتى كه مسئوليت عواقب رفتار آدمى را متوجه خود او مىداند و به طور طبيعى نقش استقلالى او را در شكل دهى رفتار خويش، امرى مسلّم لحاظ مىكند:
«من عمل صالحاً فلنفسه و من اَساء فعليها»،[10]«هر كس رفتار شايسته انجام دهد به نفع خود و هر كه عمل زشت انجام دهد، به ضرر خويش انجام داده است».
«من يعمل سوأً يجز به»،[11]«هر كس كار ناشايست انجام دهد، به همان جزا داده شود».
از سوى ديگر نفس آدمى داراى قوا و نيروهاى درونى است كه هر يك در سامان دادن شخصيت و رفتار او نقش چشمگيرى دارند. يكى از اين نيروها، عقل است. بكارگيرى اين قوه باعث بيدارى و بهنجارى آدمى است. قرآن كريم با توبيخ افراد نابهنجار، سعى مىكند، توان عقلانى و خردمندى آنها را در نظارت بر رفتار خود تحريك كند:
«اُف لكم و لما تعبدون من دون الله افلا تعقلون»،[12]«اف بر شما و بر معبودهايى كه به غير از خدا داريد، آيا عقل خود را بكار نمىاندازيد». مقصود از عقل، همان عقل حسابگرى نيست كه صرفاً در پى سود و زيان مادى باشد، بلكه مراد، عقل جستجوگر و خردورزى است كه دنبال كشف حقيقت و تمييز آن از مجاز و سراب است.
از ديگر قواى درونى انسان، قوّه خشم و غضب است. اين نيرو هرگاه با كنترل و نظارت عقلانى انسان تعديل نشود، چه بسا منشأ بسيارى از ناهنجاريها و كنشهاى پرخاشگرانه مىشود:
«اذ جعل الذين كفرا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية»،[13]«آنگاه كه كافرين آتش غضبى از نوع جاهليت را در دلهاى خود افكندند...».
از ديگر قواى درونى انسان شهوات است، رهايى و عدم تربيت آن مىتواند، بسيارى از اصول ارزشى را قربانى اشباع نيازهاى خود نمايد:
«و يريد الّذين يتّبعون الشهوات ان تميلوا ميلاً عظيماً»،[14]«و كسانى كه از شهوات پيروى مىكنند، خواهان انحرافى بزرگ (هتك نواميس و حدود الهي) هستند».
بنابراين با توجه به استعداد، نيرو و شخصيت آدمى نمىتوان به بهانه تأثير پذيرى فرد از جامعه و اجتماعى بودن رفتار او، چنين هويتى را در كنشهاى اجتماعى مورد ترديد قرار داد. فراتر از فشارهاى هنجارى و ساختارى جامعه، عاملى تعيين كننده در رفتار فرد وجود دارد كه كاملاً فردى است، هر چند تربيت و شكلگيرى آن تحت تأثير عوامل مختلف وراثتى، طبيعى و اجتماعى است؛ اين چيزى جز شخصيت انتخابگر و گزينش كننده انسان نيست.
درباره تأثير ويژگيهاى ژنتيكى در كجروى شايد آيات صريح و روشن نباشد، اما از برخى از آنها مانند: «... و لا يلدوا الاّ فاجراً كفّاراً»،[15]«... و جز فرزندان پليدكار ناسـپاس نزاينـد» چنيـن برداشـت مىشـود. از روايـات معصـومين عليهمالسـلام سفارشهايى در زمينههاى مختلف از قبيل غذا، مال حلال، انتخاب همسر و توجه به نسل و نظاير آن آمده است، مىتوان تأثير آنها در وراثت و تأثير وراثت در شخصيت و رفتار فرد را بهخوبى استدلال نمود.
2- عوامل فيزيكى و متافيزيكى
مقصود از عوامل فيزيكى، امورى مادى است كه بيرون از روح و روان فرد بوده، ولى از طريق تأثير در شخصيت انسان، مؤثر در رفتار انحرافى مىشود. عوامل مادى و فيزيكى مزبور را از دو جهت كميت و كيفيت مىتوان مورد بررسى قرار داد:
الف)- افزايش يا كمبود كمى عوامل مادى مثل، خوراك، پوشاك، مسكنو ...، در سوق دادن روان و شخصيت فرد، به ناهنجارى مؤثر ميباشد:
«كلاّ انّ الانسان ليطغى ان راه استغني»،[16]«همانا انسان (شكر نعمتهاى الهى را بجا نمىآورد، بلكه) بناى سركشى پيش مىگيرد، چون خود را بينياز از خدا مىببيند».
افراط در تنوع طلبى و غرق شدن درمال اندوزى و به تبع آن فراموش كردن وظايف مربوط به مال و ثروت، كمترين آسيبهايى است كه از زراندوزان و دل سپردگان به تكاثر اموال پيشبينى مىشود:
«منّاع للخير معتد اثيم عتّل بعد ذلك زنيم ان كان ذامال و بنين اذا تتلى عليه اياتنا قال اساطير الأوّلين»،[17]«مانع خير، متجاوز، گناهپيشـه-گستاخ گذشته از آن، زنازاده- به صرف اين كه مال و پسر دارد، چون آيات ما بر او خوانده شود، گويد: افسانههاى پيشينيان است».
فقر و كمبود امكانات مادى هم از زمينههاى كجروى است، لذا قرآن كريم كسانى را كه در شرايط سخت مالى و اقتصادى، هنگام بيمارى و جنگ، خود
را كنترل مىكنند و صبر و مقاومت پيشه مىگيرند، مىستايد. از اين بيان قرآن چنين بر مىآيد كه در چنين شرايطى، زمينه بروز كجروى در انسان موجود مىباشد:
«والصّابرين فى الباساء والضرّاء و حين الباس اولئك الّذين صدقوا...»،[18]«و كسانى كه در فقر و بيمارى و هنگام جنگ، صبـر و مقاومت پيشـه مىكننـد، آنها راستگويانند».
روايات معصومين عليهم السلام، مملو از چنين مضامينى است. در روايتى ازاميرالمؤمنين (ع) نقل شده كه «العسر يفسد الأَخلاق»،[19]«تنگدستى مايههاى اخلاق را فاسد مىكند»
ب)- بعضى از عوامل مادى، داراى كيفيت و ويژگى خاصى است كه در شرع از حرمت و ممنوعيت برخوردار است. «الذين يأكلون الرّبا لا يقومون الاّ كما يقوم الذى يتخبّطه الشيطان من المسّ»،[20] «كسانى كه ربا خوارند، (در زندگى خود) برنمىخيزند، مگر به مثل فردى كه از مسّ شيطان ديوانه شده (و اموراتش مختل گشته) است».
قرآن كريم در توصيف يهوديانى كه به انواع انحرافات مبتلا بودند، مىفرمايد: «اكّالون للسّحْت»،[21]«بسيار حرام خوار بودند».اين هشدار عميقى است براى كسانى كه غذاى حرام مىخورند.[22]
علاوه بر پديدههاى فيزيكى، برخى عوامل متافيزيكى و غير محسوس هم در تسهيل و تسريع كجروى تأثير به سزايى دارند. قرآن از موجودى حقيقى (نه توهمى يا اسطورهاي) به نام «شيطان» ياد مىكند كه به خاطر دشمنى با فرزندان آدم (ع)، از طرق مختلف مثل: زينت دادن بديها، وعده و وعيدهاى كاذب، وسـوسـه، تحريك و سـرانجام با تسـلط و ولايـت بر انسـان او را به انحراف و كجروى مىكشاند:
«الذى يوسوس فى صدور الناس»،[23]«شيطانى كه در دلهاى مردم وسوسه مىكند».
«الشيطان يعدهم الفقر و يأمركم بالفحشاء»،[24]«شيطان به شما وعده فقر مىدهد (تا از انفاق بازتان دارد) و به زشتيها وادارتان مىكند».
«انّما سلطانه على الذين يتولّونه والذين هم به مشركون»،[25]«همانا سلطه شيطان بر كسـانى اسـت كه سـرپرستى او را مىپذيرند و كسـانى كه به وسـيله او مشـرك مىشوند».
3-عوامل و زمينههاى اجتماعى
موقعيتها، شرايط و عوامل اجتماعى مؤثر در كجروى از اهميت ويژه برخـوردار مىباشـند، زيـرا متغيـرهاى فـوق از مهمتريـن عوامـل يـادگيـرى و جامعهپذيرى انحراف مىباشد. از متغيرهاى اجتماعى مختلفى مىتوان ياد نمود كه در فرآيند ظهور و كجروى نقش دارند، كه در اين مجال به برخى از عوامل مهم آن اشاره مىگردد:
الف- همنشينى با افراد منحرف
هر فردى با فرآيند جامعهپذيرى مواجه مىشود و از آن طريق، شيوههاى رفتارى را مىآموزد. هر گاه جامعهپذيرى ارزشها و هنجارهاى جامعه اسلامى به خوبى انجام نگيرد، يا به جاى آن، ارزشها و هنجارهاى ديگرى كه ناهماهنگ با آنها باشد، صورت پذيرد، در نتيجه زمينة كجروى فراهم مىشود.
جامعهپذيرى طى مراحل مختلف سنى خصوصاً كودكى و نوجوانى و نيز در موقعيتهاى گوناگون اجتماعى نظير خانواده، گروههاى همسال، دوستان، مدرسه و نظاير آن انجام مىپذيرد. بديهى است كه نقصان جامعهپذيرى ارزشهاى اسلامى در هر يك از مقاطع و موقعيتها به معنى يادگيرى و جامعهپذيرى نوعى از انحراف اجتماعى يا دست كم، عدم همنوايى با آداب و رسوم و هنجارهاى جامعه اسلامى مىباشد.
قرآن كريم به آموزش و جامعهپذيرى كودكان در كانون خانواده، توسط والدين توجه شايانى دارد. نمونههايى از اين رويكرد را در سوره اسراء[26] و سوره لقمان[27]مىتوان مشاهده نمود. مطابق اين آيات، خانواده جايگاه ظهور خداپرستى، فروتنى، خيـرخواهى، پـرهيز از تنـدخويى و خشـونت ميباشـد. هر گـاه چنيـن آموزشهايى در فرد درونى نشـود و ارزشهايى برخلاف آن شـكل گيرد، در اين حال رفتار انحرافى در يك بستر پرجاذبهاى به نام خانواده به وجود آمده و به متن جامعه كشيده خواهد شد.
«و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها ابائنا»،[28]«و هر گاه كار زشتى انجام دهند، گويند: پدرانمان را چنين يافتيم».
مطابق آيه شريفه فوق، هر چند منحرفين اين بهانه را براى مشروعيت دادن به رفتار خود ذكر كردند، ولى قرآن اصل تأثيرپذيرى را نفى نكرده، بلكه تنها در آيات مشابه ديگرى به آنها اين هشدار را مىدهد، آيا اگر پدرانتان جاهلانه اين كارها را مرتكب مىشدند، باز هم از آنها پيروى مىكرديد؟!
انحراف در خانواده علاوه بر تأثيرگذارى روى فرزندان، هر يك از همسران را هم بسوى كجروى و ناهنجارى مىكشاند. به عنوان نمونه، در قرآن كريم ضمن منع ازدواج با مشركين، حكمت آن را اين گونه بيان مىدارد: «اولئك يدعون الى النّار»،[29]«آنها شما را به آتش (جهنم) فرا مىخوانند». يعنى آنها با عقايد، اخلاق و رفتار انحرافى خود، شما را به شركت و شقاوت دعوت مىكنند، پس براى نجات خود، از معاشرت و ازدواج با آنها پرهيز كنيد.[30]
علاوه بـر خانواده، همنشـينى با افـراد و گـروههاي منحرف هم از زمينـههاى مؤثـر كجروى اسـت. مكانيـزم تأثيرپذيرى اين عوامل بيشـتر از رهگذر عواطف، انس و الفت با همنشين انجام مىگيرد. قرآن كريم حساسيت لازم را در اين رابطه بكار برده و روابط و عواطف فرد را به گونهاى تنظيم مىنمايد تا زمينه يادگيرى انحراف فراهم نيايد. مثلاً قرآن كريم بالاترين و عميقترين سطح روابط را كه از آن به رابـطه «ولايي» يـاد مىكند، منحصر به رابطه با خـدا، رسـول و مؤمنين مىنمايـد و چنيـن مصاحبتـى را با بيـگانـگان از شـريعت اسـلام نمىپسـندد. تأثيرپذيرى از اين رابطه آن قدر شديد و عميق است كه قرآن آن را مايه همانندى و يكنواختى مىداند:
«و من يتولّهم منكم فانّه منهم»،[31]«و هر كس از شـما با ايشـان (يهود و نصـاري) پيوند ولايى و دوستى برقرار كند، پس هر آينه از آنها خواهد بود». هرگاه ارتباط با افراد منحرف كمتر از رابطه ولايى باشد و فقط در حد مصاحبت و همنشينى بوده باشد، باز هم خطرناك و زمينهساز انحراف مىگردد، خصوصاً اگر اين همنشينى در زمان ارتكاب ناهنجارى باشد. لذا از همنشينى با منافقينى كه در حال استهزاء آيات الهياند، مسلمانان و مؤمنين را برحذر داشته و مىفرمايد:
«انّكم اذاً مثلهم»،[32]«و شما در اين شرايط (اگر همنشين آنها شويد) مثل ايشان خواهيد بود». همنشينى و مصاحبت با هر منحرفى ممكن است، زمينهساز كجروى باشد. «يا ويلتى لم اتّخذ فلاناً خليلاً لقد اضلّنى عن الذكر»،[33]«واى بر من، كاش فلانى را به دوستى بر نمىگزيدم، همانا او مرا از رهآورد انبيا منحرف كرده است».
آيه فوق يكى از صريحترين آياتى است كه مصاحبت در حدّ رفاقت و صميميت با كجروان را سبب انحراف انسان مىداند.
ب- ناهنجارى نخبگان و گروه مرجع
مراد از نخبگان، «تمامى كسانى هستند كه داراى خصوصياتى استثنايى و منحصر به فرد بوده و يا داراى استعداد و قابليتهاى عالى در زمينه كار خود و يا در بعضى فعاليتها باشند».[34] منظور از گروههاى مرجع، كسانى هستند كه فرد در شكلدهى و ارزيابى رفتار خود، معيارهاى ارائه شده توسط آنها را، ملاك قرار مىدهد.[35]
گروه مرجع مىتواند، هماهنگ با ارزشها و هنجارهاى جامعه اسلامى يا داراى نظرات و ارزشهاى ديگرى بوده باشد. نخبگان اجتماعى هم به دستههاى مختلفى تقسيم مىشوند. دست كم مىتوان از دو دسته كلى بنام «نخبگان حاكم» و «نخبگان غير حاكم» ياد نمود. نخبگان حاكم، از قدرت يا اقتدار اجتماعى برخوردار هستند، اين گروه معمولاً نقش تعيين كنندهاى در ساختار سياسى و اجتماعى جامعه دارند، لذا بحث از نقش آنها در انحرافات اجتماعى ذيل عنوان «ساختار اجتماعى آسيبي» قرار خواهد گرفت.
هر جامعهاى علاوه بر الگوهاى ذهنى و نظرى رفتار كه همان هنجارها و دستورالعملها هستند، نيازمند الگوى عينى است. اين الگوها باعث تثبيت ارزشها مىشوند. نخبگان و گروههاى مرجع، نقش الگوهاى عينى را ايفا مىكنند. قرآن كريم به اين نياز اجتماعى انسان توجه نموده، به همين جهت رسول خدا (ص) را به عنوان الگوى نيكو معرفى مىنمايد:
«لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة...»،[36]«همانا در رسول خدا الگوى نيكويى براى شما است». هرگاه نخبگان جامعه يا گروههاى مرجع، مرتكب رفتار ناهنجارى شوند، يا ايده و گرايش نامطلوبى را ارائه دهند، در اين صورت از دو حال بيرون نخواهند بود:
الف)- از منزلت رفيع و مرجعيت اجتماعى ساقط مىشوند، در نتيجه از جهت اجتماعى چندان آسيبزا نخواهند بود.
ب)- منزلت و پايگاه اجتماعى خود را همچنان دارا هستند، در اين صورت، ايده، احساس و رفتار آنها به جامعه سرايت مىكند و خيلى زود به عنوان الگو و مد، در رفتار و انديشه برخى افراد جامعه راه مىيابند.
علما و انديشمندان دينى در جامعه اسلامى از جايگاه و نقش ويژهاى برخوردار مىباشند. آنها معمولاً براى بسيارى از افراد و گروهها به عنوان گروه مرجع محسوب مىشوند. نقش آنها ابلاغ، انذار، توضيح و تبيين پيام وحى است. هر گاه برخى از اين گروه به وظايف و نقشهاى خويش عمل نكنند يا خود گرفتار انحراف و كجروى شوند، تأثير چشمگيرى در كجروى افراد، خواهند داشت. وقتى نخبگان جامعه به مسئوليت خويش عمل نكنند يا خلاف آن را مرتكب شوند، عينيت اجتماعى ارزشها و هنجارهاى جامعه اسلامى در معرض آسيب قرار مىگيرد. چه بسا افرادى كه با توجه به رفتار برخى از نخبگان ايدئولوژيك، به سوى انحراف تشويق مىشوند يا دست كم رغبتى به ارزشها و هنجارهاى جامعه اسلامى از خود نشان نمىدهند. قرآن بر اساس چنين تأثيرى از ناحيه نخبگان كجرو، آنها را به شدت مورد مذمت و ملامت قرار مىدهد:«انالذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون»،[37]«همانا كسانى كه آيات و نشـانههاى روشن و مايه هدايـت
را كه فرستاديم و بعد از آنكه در كتاب براى مردم بيان كرديم، مخفى مىكنند، خدا و لعنتكنندگان بر آنها لعنت مىكنند».
آيه فوق نشان دهندة انجام ندادن مسئوليت دينى از سوى علما و نخبگان دينى در اظهار حقايق مكتب است كه قهراً آسيب آن، گمراهى و انحراف جامعه خواهد بود. همچنين قرآن كريم علما و نخبگان اهل كتاب را به جهت سوء استفاده از منزلت اجتماعى خود و فرو رفتـن در انحرافات اقتصـادى، به عذاب دردنـاك تهديد نموده و آسـيب چنين منحرفينى را باز داشـتن مردم از راه خدا معرفى مىكند.[38]
ديگر نخبگان علمى كه داراى منزلت اجتماعى ويژهاى بوده، هر چند در حوزه دين تخصصى ندارند، كم و بيش براى برخى افراد و گروهها به عنوان گروه مرجع قرار مىگيرند. نحوه زندگى، عقايد، رفتار، آداب و رسوم آنها مورد توجه ديگران است. اگر برخى از آنها نتوانند به نقش و مسئوليت خود عمل كنند يا خود گرفتار انحراف شوند، تأثير مهمى در كجروى ديگران خواهند داشت. به طور كلى در تمام عرصههاى فرهنگى و اجتماعى، هر گاه عدهاى ناهماهنگ با ارزشها و هنجارهاى جامعه اسلامى به عنوان گروه مرجع براى بخشى از افراد قرار گيرند، بايد انتظار وقوع رفتارهاى ناهنجار را داشت؛ زيرا چنين افرادى در فرآيند درونى كردن ناهنجاريها در فرد منحرف تأثير به سزايى دارند. مثلاً در قلمرو مسائل مالى و اقتصادى، قرآن كريم از «قارون» نام مىبرد كه حمل كليدهاى صندوقها و خزانههايش افراد تنومند را خسته مىكرد: «و اتيناه من الكنوز ما انّ مفاتحه لتنوء بالعصبة اُولى القوة»،[39]«و ما گنجينههايى به وى داديم كه تنها كليد آنها، مردان نيرومند را خسته مىكرد».
چنين فردى كه از نخبگان اقتصادى است، وقتى با ابهت مادى و ظاهرى در ميان مردم مىآيد، اين نتيجه را مىدهد كه احساسات و گرايشهاى افراد دنياطلب را به سوى خود برمىانگيزاند، زيرا آنها آرزو و آرمانى جز آنچه قارون داشت، نداشتند و با خود مىگفتند: «فخرج على قومه فى زينته قال الذين يريدون الحيوة الدنيا يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون انّه لذوحظٍّ عظيمٍ»،[40]«قارون در حالى كه غرق در زينتش بود به سوى قومش بيرون آمد، آنهايى كه هدفشان زندگى دنيا بود، گفتند: اى كاش ما هم مىداشتيم، مثل آنچه را كه قارون دارد كه او را بهره عظيمى است».
ج- وضعيت آنومى و نابسامانى اجتماعى
ساختار اجتماعى كه مجموعهاى از روابط ثابت و الگوهاى رفتارى نسبتاً پايدار بين افراد، گروهها و سازمانها است، نقش عمدهاى در جامعهپذيرى افراد دارد. هرگاه اين مجموعه انسجام خود را از دست بدهد يا فاقد توانايى جهت كنترل اعضاى خود باشد يا به هر دليلى زمينهساز بروز كجروى شود، انحراف با توجه به ساختار اجتماعى قابل تبيين مىگردد. ساخت ناسالم اجتماعى صور مختلفى دارد كه يكى از آنها «وضعيت آنومي» است. در وضعيت آنومى اجزاى مربوط به ساختار اجتماعى آن قدر مبهم و نامعلوم هستند كه رفتار افراد قابل پيشبينى نيست. در چنين شرايطى هيچ كس نمىداند، ديگرى با او چه رفتارى خواهد داشت، زيرا هنجارها يا اصلاً معلوم نيستند يا مورد توجه و اقبال اجتماعى قرار نمىگيرند؛ در نتيجه، فشار ساختارى حاصل از شرايط آنومى زمينة مساعدى را جهت كجروى فراهم مىكند.
وضعيت آنومى را مىتوان در شورشها، جنگها و انقلابهاى اجتماعى بهخوبى مشـاهده نمود. جنگ و انقلاب ممكن است، سـاختارها و نظام اجتماعى
يك جامعه را برهم زند. جامعهاى كه سيستم و ساختار خود را از دست بدهد، زمينه مساعدى براى كجرويها در آن فراهم مىشود؛ همانطورى كه ناكارآمدى ساختار فرهنگى و اجتماعى زمينهساز كجرويها است.
«قالت انّ الملوك اذا دخلوا قرية افسدوها و جعلوا اعزّة اهلها اذلة و كذلك يفعلون»،[41]«(بلقيس) گفت: همانا پادشاهان وقتى كه (با فتح و غلبه) وارد سرزمينى شوند، آن را به فساد كشانده، عزيزانشان را به ذليلترين افراد تبديل مىكنند واين است راه و رسم آنها». جامعه جنگ زده و به اسارت درآمدهاى كه آيه فوق به آن اشاره دارد، بدترين نوع آنومى را داراست و زمينه هر نوع جرم وجنايتى را پديد مىآورد.
د- كاهش نظارت و كنترل اجتماعى
هرگاه جامعهپذيرى ارزشها و هنجارهاى جامعه اسلامى و درونى كردن آنها به طور كامل انجام نگيرد، نواقص آن بايد از طريق مكانيزم نظارت و كنترل اجتماعى جبران شود. جامعه بايد مكانيزمهايى داشته باشد، تا فرد را از ارتكاب ناهنجارى باز دارد. اسلام از طريق عناصرى چون «امر به معروف»، «نهى از منكر»، «تولّي» و «تبرّي»، همگان را به حفظ شرايط و هنجارهايى خاص، مسئول يكديگر قرار داده تا مبادا ارتكاب ناهنجارى درجامعه به سهولت انجام پذيرد.
اگر روابط اجتماعى به گونهاى باشد كه اجازه كجروى را به افراد بدهد و آنها با كمال بيتفاوتى شاهد ناهنجارى يكديگر باشند، چنين ساختار ناسالمى آمادگى براى هر نوع كجروى را دارد؛ لذا قرآن كريم امتهاى پيشين را مورد مذمت قرار مىدهد كه چرا از فسـاد و منكرات جلوگيرى نكردنـد، تـا مانع از عذاب الهى شوند:
«فلولا كان من القرون من قبلكم اولوا بقية ينهون عن الفساد فى الأرض الاّ قليلا ممن انجينا منهم»،[42]«پس چرا از ميان امتهاى قبل از شما (كه به عذاب الهى هلاك شدند) گروهى باقى نماندند تا از فساد در زمين جلوگيرى كنند، مگر قليلى از آنها كه ما نجاتشان داديم».
دعوت به خير، امر به معروف و نهى از منكر، مطابق برخى از آيات قرآن كريم رسالت سنگينى است كه بر دوش افراد و گروههاى جامعه اسلامى است. ضعف و سستى در انجام آن، كل سيستم و ساخت اجتماعى را بيمار نموده در نتيجه آن، ارتكاب علنى ناهنجارى است.
ه- تعارض فرهنگى
يكى از عوامل مؤثر در انحرافات اجتماعى تعارض فرهنگى است كه نتيجه فشار ساختارى در جامعه مىباشد. انسان با ارزشهاى خاصى كه از خانواده و امثال آن كسب نموده، زندگى مىكند؛ وقتى با فرهنگهاى ديگر آشنا شود، چه بسا ارزشهايى ناهمگون با ارزشهاى وى در مقابلش قرار گيرد- ارزشها و هنجارهايى كه با مجموعه فرهنگى كه وى در آنجا زندگى مىكند، ناسازگار است- در چنين شرايطى اگر فرد بخواهد، فرهنگ جديد و ارزشهايش را بپذيرد واز آن جامعه يا گروه منزوى نگردد، چارهاى جز قبول هنجارهاى آن نمىبيند، هر چند مخالف ارزشهاى سنتى خودش باشد و در اين مرحله كجروى شكل مىگيرد.
جوان مسلمانى كه با هنجارهاى نوينى در ميان گروه دوستان خود مواجه مىشود، (در آداب معاشرت و كيفيت زندگى، نوع سرگرمى و تفريح، نحوه لباس و آرايش و ...) هرگاه آنها را با سيستم فرهنگى و سنتى خود مقايسه مىكند، چه بسا آنها را در تعارض و ستيز ببيند، در نتيجه اگر بخواهد، ارزشهاى سنتى و فرهنگى خود را حفظ كند، چارهاى جز فاصله گرفتن از هنجارهاى نوين ندارد و اين به معناى منزوى شدن از گروه دوستان است. در هر صورت نسبت به هر طرف كه گرايش پيدا كند، از نظر طرف مقابل، منحرف تلقى خواهد شد.
بنابراين تعارض فرهنگى نوعى فشار ساختارى به همراه داشته كه در تصميمگيرى و گزينش فرد مؤثر مىباشد. ايجاد تعارض فرهنگى در جامعه از مهمترين زمينههاى انحطاط فرهنگى است، لذا دشمنان جامعه اسلامى با تهاجم وسيع و همه جانبه فرهنگى تلاش مىكنند تا با ايجاد ذائقههاى جديد، گروههايى را بپرورانند و از طريق آنها فرهنگ و ارزشهاى مورد نظر خود را دامن زده و فرهنگهاى متعارض را در جامعه اسلامى ايجاد كنند. وقتى كه فرهنگ وحيانى به طبقه اشراف و نخبگان قدرت و ثروت عرضه مىشد، آنها به جاى تجديد نظر در فرهنـگ و رفتـار خـود، بـه بهانـه اينـكه بردگان و تهيدسـتان اطراف پيـامبر اكرم (ص) جمع شدهاند، لذا از اطاعت ايشان سرباز زده و مىگويند:
«قالوا انؤمن و اتّبعك الأرذلون»،[43]«گفتند آيا به تو ايمان آوريم، درحالى كه افرادى فرومايه پيرو تو هستند». گاهى معاندين با ارزشهاى اسلامى، مؤمنين را صريحاً به پيروى از خويش و دست كشيدن از آيين و آرمان اسلامى دعوت مىكنند و طبيعى است، در اثـر فشـار اجتماعى افراد سست ايمان كه هنـوز ارزشهاى اسلامى در درون آنها رسوخ نكرده است، آنها را به انحراف بكشاند: «وقال الذين كفروا للّذين امنوا اتّبعوا سبيلنا ولنحمل خطاياكم»،[44]«و كافرين خطاب به مؤمنين گفتند: از روش ما پيروى كنيد و ما عهدهدار گناهانتان خواهيم بود».
و- ساختار اجتماعى آسيب ساز
گاهى همه نهادهاى اجتماعى يا برخى از آنها به گونهاى آسيبساز است كه اكثريت افراد را نسبت به ارزشها و هنجارهاى جامعه اسـلامى منحرف مىسازد. البته روشـن است كه آسيبسـاز بودن يك نهاد يا نهادهاى اجتماعى به معناى نابسامان بودن سـاخت آن نيسـت، چه بسـا روابط و قواعد موجود در نهادهاى جامعه معلوم، منظم و پايدار بوده ولى با اين وصف، چگونگى و ماهيت اين روابط برخلاف ارزشهاى جامعة مطلوب اسلام باشد، از چنين ساختارى جز كجروى و آسيب، پديد نمىآيد.
شايد بهترين تعبير قرآنى براى چنين جامعهاى، واژه «جاهليت» باشد. اين واژه در آيات متعددى از قرآن همراه با ويژگيهايش مطرح شده است. «جاهليت» پديدهاى اجتماعى است كه اختصاص به زمان و مكان معينى ندارد، بلكه در هر موقعيت يا جامعهاى كه ويژگيهايش يافت شود، اين پديده حضور و ظهور دارد. به عبارت ديگر واژه «جاهليت» اشاره به نوعى ساختار اجتماعى و فرهنگى دارد كه به سهم خود روابط اجتماعى افراد را تحت تأثير قرار مىدهد. برخى از ويژگيهاى جامعه جاهلى به قرار ذيل مىباشد:
الف)- عدم رعايت عدالت؛ در ساختار جاهليت، حق و عدالت در داوريها و قضاوت رعايت نمىشود:
«أفحكم الجاهلية يبغون»،[45]«آيا حكم (و قضاوت) عصر جاهليت را دنبال مىكنند». با توجه به اين كه قوانين اسلام، مبتنى بر قسط و عدل است و جز به عدالت نظر ندارد، لذا حكم جاهليت كه در مقابل حكم اسلام است، حكمى ظالمانه خواهد بود. جامعهاى كه قضايا و بنيانهاى حقوقى و سياسياش مبتنى بر حكم الهى نباشد، ساختار آن بر پايههاى سست و هواپرستى شكل مىگيرد، لذا قرآن كريم در مقابل، حكم نمودن مبتنى بر وحى را مطرح مىنمايد: «فاحكم بينهم بما انزل الله و لا تتّبع اهوائهم عمّا جائك من العلم»،[46]«براساس وحى الهى حكم كن و مبادا با پيروى خواستههاى ايشان از علمى كه برتو نازل شده است، دورى كني».
ب)- عدم محوريت انسانيت؛ در ساختار جاهليت، تعصبات ناحق، خشم و غضب غير انسانى مشهود است. قرآن كريم درباره كافرانى كه مؤمنين را از مسجد الحرام منع مىكردند، مىفرمايد: «اذا جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية»،[47]«زيرا كافران خشم و حميت جاهليت را در دلهاى خود قرار دادهاند».
ج)- عدم دفاع از حق؛ در ساختار جاهليت دفاع از حق به خاطر ترس از جان رخت برمىبندد. زيرا فداكارى و جانبازى در راه تحقق فضيلتها و دفع رذيلتها، نيازمند نترسيدن از مرگ مىباشد، اما كسانى كه متأسفانه از فرهنگ جاهليت پيروى مىكنند، براى حفظ خود، خدا را رها مىنمايند، زيرا منافع خويش را بر مصالح مكتب، ترجيح مىدهند.
در جنگ احد، مسلمين ابتدا بر مشركين مكه پيروز شدند، ولى عدهاى براى كسب غنائم، مقرّ خود را از بالاى كوه «رُماة» رها كردند و دشمن از همان موضع ضربت كارى را وارد ساخت. در چنين شرايطى برخى از مسلمانان كه گمان مىكردند، مسلمين هرگز در مقابل دشمنان شكست نمىخورند و حتماً خدا آنها را در هر شرايطى پيروز مىكند، وقتى كه اين شكست را ديدند، به حفظ جان خود همّت گماشتند و نصرت مكتب و رسول اعظم را رها كردند و به تعبير قرآن، پندار جاهليت را نسبت به خدا روا داشتند:
«... و طائفة قد اهمّتهم انفسهم يظنّون بالله غير الحقّ ظنّ الجاهلية»،[48]«و گروهى مشغول حفظ جان خود شـده، گمانى نـاصواب از نـوع ظن جاهليـت به خـدا داشتند».
د)- عدم رعايت موازين اخلاقى در جامعه؛ در ساختار جاهليت، برهنگى و خودنمايى زنان تنفروش، اخلاق جنسى را تباه مىكند. قرآن كريم در سفارش به همسران پيامبر اكرم مىفرمايد: «وقرن فى بيوتكنّ ولا تبرّجن تبرّج الجاهلية الأولي»،[49]«ودر خانههايتان قرار بگيريد و مثل جاهليت نخستين خودآرايى نكنيد».
مواردى كه بيان آن گذشت، برخى از نمونههاى سياسى، قضايى، اخلاقى و اعتقادى جامعه جاهلى است. نهادهاى مختلفى كه در جامعه وجود دارد، مىتواند علت بسيارى از انحرافات اجتماعى باشد.
همان طورى كه تكبّر و خودبزرگبينى به عنوان متغير مستقل روانى نقش مهمى در انحراف دارد، جلوههاى اجتماعى آن معمولا در ابعاد سياسى جامعه بروز مىكند، لذا نقش چشمگيرى در انحرافات اجتماعى ايفا مىكند، بدين جهت قرآن كريم در مقابل مستكبرين كه در رأس هرم سياسى و اجتماعى جامعه بوده و نهادهاى مختلف را تحت تأثير خود قرار مىدهند، مستضعفين را ياد مىكند كه تحت تأثير فشار ساختارى ناشى از وجود مستكبرين، تابع آنها شده و هنجارهاى آنان را مىپذيرند: «... فقال الضّعفاء للّذين استكبروا انّا كنّا لكم تَبَعاً...»،[50] «پس ضعيفان خطاب به مستكبرين گفتند: همانا ما (در دنيا) پيرو شما بوديم».
نمونه بارز جامعه آسيبپذير جاهليت، جامعه بنياسرائيلى فرعون است. او خويش را معبود قومش معرفى كرده و جز خود، احدى را شايسته اين مقام نمىدانست[51]و خويش را هدايتكننده آنها معرفى مىكرد،[52]در نتيجه قومش مطيع و منقاد او شدند: «فاتّبعوا امر فرعون»،[53]«پس پيرو دستور فرعون شدند».
فرعون به حدى در روح و فرهنگ زمان خويش تأثير گذاشت كه سبب شد، بنياسرائيل وارث فرهنگى بسيار منحط در اخلاق و عقائد شود. لذا قرآن كريم فرعون و اطرافيانش را امام و مقتداى همه منحرفين بعدى معرفى مىكند:
«و جعلناهم ائمة يدعون اليالنّار»،[54]«و ما آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش جهنم دعوت مىكنند».
در چنين جامعهاى، رسالت حضرت موسى در درجه اول، متوجه فرعون، نخبگان فرهنگى و اقتصادى حكومت (يعنى هامان و قارون) مىشود.[55]«و لقد ارسلنا موسى بآياتنا و سلطان مبين الى فرعون و هامان و قارون»،[56]«و همانا ما موسى را با آيات خويش و سلطه الهيه آشكارى، به سوى فرعون و هامان و قارون فرستاديم».
جامعه جاهلى فرعونى دربر دارندة استبداد سياسى (حاكميت مطلقه فرعوني)، استبداد فرهنگى هامانى (كاهن بزرگ حكومت فرعون) و استبداد اقتصادى (قاروني) بود، البته در رأس تمام نهادها استبداد فرعونى قرار داشت. از چنين ساختارى جز انحراف و كجروى برنمىخيزد و فشار اجتماعى زندگى را سخت مىكند كه فرد چارهاى جز آنچه جامعه اقتضا دارد، نمىبيند. افرادى كه در اين شرايط به انحراف كشيده مىشوند، در برابر سؤال فرشتگان الهى گويند: «قالوا كنّا مستضعفين فى الأرض»،[57]«گويند ما در زمين ناتوان بوديم». قرآن كريم اين منطق آنها را رد كرده و مىفرمايـد: مگر زميـن خـدا گسـترده نبـوده، چرا مهاجرت نكرديد؟![58]
از آيه فوق چنين برمىآيد كه ساختار يك جامعه و نهادهاى آن چه بسا مىتوانـد زمينة بسـيارى از انحرافات و كجرويها را فراهم نمايـد. لذا نقش حكومت،قوانين، نخبگان سياسى و قدرتمندان در ايجاد انحراف افراد و گروههاى كجرو بسيار اساسى مىباشد، براى اين مورد مستندات قرآنى، روايى، شواهد عينى و تجربى فراوانى است. يكى از آن موارد، عمل بنياميه مىباشد، در برخى از روايات چنين آمدهاست كه بنياميه مردم را در فراگيرى ايمان آزاد مىگذاشتند، اما در آموختن ويژگيها و خطوط شرك آزاد نمىگذاشتند تا اگر آنها را به شرك وادار كردند، نشناسند.[59] در روايت ديگرى اميرالمؤمنين (ع) مىفرمايند: «فليست تصلح الرعية الا بصلاح الولاة»،[60]«مردم جز از طريق زمامداران، اصلاح نمىشوند».
بنابراين نقش حكومت و انديشمندان در هدايت يا ضلالت جامعه بسيار با اهميت مىباشد و اگر جامعهاى از نظر مسائل اعتقادى و عملى پيشرفت كرد يا در اين مسائل عقب ماند، بايد رمز آن را در حكومت و نخبگان فكرى آن جامعه جستجو نمود. با تأمل در آيات قرآن كريم نكات جامع، لطيف و حتى بديعى در تبيين كجرويها به دست مىآيد و آنچه عرضه شد، تنها مقدمه و پيش درآمدى در وصول به اين مقصد بود؛ اميد آنكه مقبول درگاه احديت قرار گيرد.