استراتژى قرآن كريم در مواجهه با انحرافات اجتماعى (2)

 نصرالله آقاجانى

چكيده:

جامعه‏اى سالم است كه از امنيت جانى، مالى، منزلتى، عاطفى و ارزشى برخوردار باشد، در مقابل جامعه‏اى نابهنجار است كه فاقد اين معيارها باشد؛ بنابراين انحرافات اجتماعى با توجه به اين معيارها به پنج دسته كلى قابل تقسيم است كه هر يك شامل اقسام مختلفى مى‏شود. مهمترين هنجارهاى جامعه اسلامى هنجارهاى مربوط به امنيت ارزشى و اخلاقى است و هر آنچه امنيت اخلاقى و ارزشى را به طور خاص به خطر مى‏اندازد، انحراف ارزشى محسوب مى‏شود. هرچند ساير انحرافات نيز در آسيب رساندن به ارزش و عقايد در جامعه اسلامى بى ارتباط نيستند، اما آسيب آنها به ديگر مقولات پنجگانه آشكارتر است. در اين نوشتار، به نحو اجمال انحرافات ارزشى از منظر قرآن كريم مورد تحليل و تبيين قرار گرفته است كه عبارتند از:

كفر، شرك، ارتداد، نفاق، بدعت، شبهه افكنى در دين، پذيرش ولايت بيگانگان، لذت طلبى، تسامح در دين دارى، شيوع حس گرايى، پندارگرايى، مشاركت در ناهنجارى و توصيه به آنها و نهى از ارزش‏ها و هنجارها، غنا، لهو، انحرافات جنسى و مشروبات الكلى.

واژگان كليدى:

قرآن كريم، انحرافات اجتماعى، كفر و شرك، نفاق، ولايت ظالمين، لذت‏طلبى، تسامح دينى، معروف و منكر، انحرافات جنسى، مشروبات الكلى.

مهمترين هدف اديان، تربيت و هدايت انسان در ابعاد مختلف مادى و معنوى، فردى و اجتماعى است. زيرا انسان بدون بهره گيرى از وحى هيچ گاه طعم سعادت واقعى را نخواهند چشيد. خودخواهى و فزون طلبى اشباع ناپذير آدمى و نيز تفسيرهاى گوناگون مبتنى بر هوى و هوس، ره آوردى جز تحير و سرگردانى يا تعصب و تحجّر در شناخت زندگى و حيات به ارمغان نمى‏آورد. به همين دليل با وجود پيشرفت‏هاى فراوان تكنولوژى مادى، جوامع از امنيت و تكامل در مدارج معنوى بهره مند نشده اند.

«كتابٌ انزلناه اليك لِتُخرج الناس من الظلمات الى النور»[1]، «كتابى است كه بسوى تو فرو فرستاديم تا مردم را از تاريكي‏ها به نور هدايت كنى».

اين نور مايه حيات و روشنايى افراد و جامعه است. كسانى كه با غفلت يا جهالت از نور معارف قرآن و اهل بيت فاصله بگيرند از هيچ مكتب يا معرفتى بهره‏اى نخواهند برد، بلكه از ظلمتى به ظلمت ديگر مى‏گريزند و راه نجات نمى‏يابند:

«اَو من كان ميتاً فأحييناه و جعلناله نوراً يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارجٍ منها»[2]، «آيا فرد مرده‏‏اى را كه زنده مى‏كنيم و به او نورى عطا مى‏كنيم تا به وسيله آن در بين مردم حركت كند، مثل كسى است كه گويا در ظلماتى بسر مى‏برد و مجال خروج از آن را ندارد». اگر در جوامع و گروه‏هاى بيگانه از تعاليم قرآن و اهل بيت، ناهنجاري‏ها و كجروي‏ها شايع باشد، تعجبى نيست. حيرت و تعجب از ملتى است كه در كنار نور قرآن، در ظلمت بنشيند و درمان دردهاى خود را از اين نسخه الهى نجويد، جامعه اسلامى ما به اين بالندگى رسيده است، تا اقبال همه جانبه به قرآن و عترت را تنها راه حل همه معضلات خود بداند. مقالاتى كه در مقوله «انحرافات و آسيب‏هاى اجتماعى از ديدگاه قرآن» به رشته تحرير در مى‏آيد، گام ناچيزى در نزديك شدن به اين هدف متعالى است.

بخش نخست اين مقالات عهده دار توضيحى اجمالى از مفاهيم مربوط به كجروى، مبانى آسيب شناسى از ديدگاه قرآن و منطق قرآنى رتبه بندى انحرافات اجتماعى بود. در اين بخش سعى مى‏شود تا انواع انحرافات اجتماعى از ديدگاه قرآن مورد بررسى قرار گيرد. البته گستردگى موضوع باعث شده است تا چرايى و تبيين انحرافات و راه‏هاى كنترل و پيشگيرى به مجال ديگرى موكول گردد، «لعل الله يحدث بعد ذلك امراً».[3]

انواع انحرافات اجتماعى

جامعه شناسان در تقسيم انحرافات اجتماعى به معيارهاى مختلفى توجه مى‏كنند: با توجه به اينكه كجروى از روى آگاهى يا عدم آگاهى صورت بگيرد، آن را به دو نوع آگاهانه يا ناآگاهانه تقسيم مى‏كنند؛[4] از جهت كميت و وقوع، هرگاه به ندرت و گاه گاهى واقع شود، به آن انحراف نخستين وگرنه تعبير به انحراف ثانوى مى‏شود؛[5]با نظر به عامل كجروى، هرگاه فردى مرتكب آن شود، آن را انحراف فردى، اما اگر گروه مبتلا به آن شود، آن را انحراف گروهى مى‏گويند[6] و نيز بر حسب جايگاه و منزلت عامل كجروى در حكومت و قدرت و سازمان يافته بودن جرائم و عدم آن، به انواع مختلفى تقسيم مى‏شود[7].

صرف نظر از اين قبيل تقسيم‏هاى معمولى اين تحقيق درصدد است تا بر حسب معيار خاصى انواع انحرافات اجتماعى موردنظر قرآن كريم را بيان نمايد:

برخى از انديشمندان برجسته معاصر با الهام از قرآن و روايات، تحقق جامعه انسانى، اسلامى، سالم و بهنجار را منوط به تحقق شرايط پنجگانه ذيل دانسته‏اند:

1. امنيت اموال افراد؛

2. امنيت منزلت، حيثيت و امنيت جسم و جان افراد؛

3. آبروى افراد؛

4. امنيت روابط عاطفى بخش‏هاى مختلف جامعه؛

5. امنيت عقايد و ارزش‏هاى اخلاقى جامعه[8].

با توجه به ايده فوق، انحرافات اجتماعى را بر اساس پيامدهاى آسيبى آنها مى‏توان به پنج دسته ذيل تقسيم نمود:

الف)- سلب امنيت اعتقادى و ارزشي؛

ب) - سلب يا تضعيف روابط عاطفى يا انسجام اجتماعي؛

ج) - سلب امنيت جانى افراد؛

د) - سلب امنيت منزلتى افراد؛

هـ)- سلب امنيت مالى و اقتصادى مردم و جامعه.

هر يك از گروه‏هاى پنجگانه مذكور انواع بيشمارى از انحرافات را دربرمى‏گيرد. البته درج انحرافى خاص در ذيل يك گروه به معناى عدم قابليت آن در گروه ديگر نيست. آنچه در اين دسته بندى به آن توجه مى‏شود ، ملاحظه مهمترين و بارزترين نوع آسيبى است كه از انحرافات ناشى مى‏شود و تنها همين ملاك سبب شده تا در موضع واحدى از آنها بحث شود. حال هر يك از اقسام پنجگانه فوق را مى‏توان به صورت ذيل تقسيم نمود.

مصاديق

عنوان كلى



رديف

1- كفر، شرك و ارتداد؛

2- نفاق؛

3- بدعت، افترا و شبهه افكنى در دين؛

4- پذيرفتن ولايت كافرين، ظالمين و …

5- لذت طلبى و تسامح در دينداري؛

6- توصيه به منكرات، بازداشتن از معروف و مشاركت در ناهنجاري؛

7- غنا، لهو و لعب؛

8- انحرافات جنسي؛

9- مشروبات الكلى.

انحرافات مربوط به امنيت اعتقادى و اخلاقى در جامعه

1

1- اظهار ناخوشايندى نسبت به همسر؛

2- سخت گرفتن به همسر؛

3- نشوز؛

4- سلب يا كاهش كاركردهاى آموزشى و تربيتي؛

5- حقوق والدين؛

6- قطع رحم.

انحرافات مربوط به روابط عاطفى در خانواده

2

1- بين مؤمنين در جامعه اسلامي؛

الف)- دست كشيدن از ارزش‏ها و هنجارهاى اسلامي؛

ب)ـ تخريب در تفسيرها و رويكردهاى ديني؛

ج)- نشر اكاذيب و تبليغات مسموم؛

2- بين جامعه اسلامى و اهل كتاب؛

3- بين جامعه اسلامى و جامعه بشرى.

انحرافات مربوط به انسجام اجتماعى

3

1- خودكشي؛

2- جنايت بر عليه ديگران؛

3- ايجاد ترس و رعب.

انحرافات مربوط به امنيت جامعه

4

1- نسبت ناروا به افراد؛

2- انتشار ناروايى افراد.

انحرافات مربوط به امنيت منزلتى

5

1- غصب و سرقت؛

2- فعاليت‏هاى اقتصادى نامشروع.

انحرافات مربوط به امنيت مالى

6

فرهنگ سازى و فرهنگ پذيرى افراد، رسالت مهم انبيا و اديان الهى را تشكيل مى‏دهد. سامان دادن عقايد و اخلاق بشر بر محور حقيقت انسان و سرشت و سرنوشت او، در تمامى كتاب الهى موج مى‏زند. از جهت اجتماعى، عقايد و ارزش‏ها اهميت خاصى دارد، زيرا روح جامعه مظهر وجدان جمعى است، لذا پروراندن و پرورش آن به منزله حفاظت از وجدان جمعى است.

بسيارى از موضوعاتى كه باعث سلب و تضعيف امنيت اعتقادى و اخلاقى جامعه انسانى است، در قرآن كريم به صورت جدى مورد مبارزه و مخالفت قرار گرفته است. اين دسته از انحرافات، ارزش‏ها و هنجارهاى محورى دين را در معرض خطر قرار مى‏دهد؛ به عبارت ديگر ارتباط مستقيم و مؤثرى با فرهنگ جامعه داشته و طرح مبسوط هر كدام در جاى خود ضرورى است، ولى در اين مجال اندك تنها به ذكر برخى از مواردى كه ممكن است بخشى از جامعه اسلامى به آن مبتلا باشند، اشاره مى‏گردد.

كفر، شرك، ارتداد

نقطه اشتراك اين سه مفهوم به موضع گيرى صريح در مقابل خداوند متعال و شريعت برمى‏گردد. مهمترين انحرافى كه بشريت را تهديد مى‏كند، بيگانه شدن با توحيد است. جامعه اى كه در آن كفر و شرك به جاى توحيد قرار گرفته، نه تنها مهمترين منبع آرامش، صلح و سعادت را از دست مى‏دهد، بلكه مهيا و مبتلا به انواع انحرافات و آسيب‏هاى اجتماعى مى‏گردد، لذا قرآن كريم براى چنين افراد و جوامعى جز ضلالت و ظلمت را ترسيم نمى‏كند:

«فماذا بعد الحقّ الاّ الضّلال»،[9]«چيست بعد از حق مگر گمراهى». همان‏طورى كه توحيد منشأ همه كمالات انسانى است، شرك منشأ همه انحرافات است. توحيد كه اصل همه حقايق و اساس تكوين است، اثر تشريعى و اجتماعى آن ايجاد وحدت و انسجام بين موحدين در عرصه زمان و مكان است، اما شرك، چون منشائى در تكوين ندارد، لذا بطلان محض است و اثر اجتماعى آن چيزى جز تفرق، گسست و اختلاف در ارزش‏ها و هنجارها نمى‏باشد:

«و انّ هذه امتكم امة واحدة و انا ربكم فاتقون فتقطعوا امرهم بينهم زٌبراً‌كلّ حزب بما لديهم فرحون»،[10]«اين امت (و جماعت هم مقصد)، امتى واحد و من پروردگار شما هستم، پس از من پروا داشته باشيد (اما سرنوشت بشر اين شد كه) امرشان را بين خود قطعه قطعه كرده، هر گروهى شادمان به متاع خود شدند».

درحالى كه خداوند متعال كاروان بشريت را داراى مقصد واحدى مى‏داند، راهنماى اين كاروان را انبيا و توشه اين راه را عبادت و تقواى الهى ذكر مى‏كند، در مقابل اين وحدت و انسجام عالى، عده اى با تقطيع آن به دامن شرك غلطيدند و آلوده به تفرق شدند.

در ميان مراتب مختلف كفر، آنچه كه براى برخى از مسلمين در جامعه اسلامى قابل وقوع است، كفر عملى و كفر يا شرك در مقام تشريع است. كفر عملى به ترك برخى از دستورات الهى يا ترك شكر و سپاس در مقابل نعمت‏هاى الهى برمى‏گردد. كسانى كه با قبول اجمالى اسلام، جميع احكام شريعت را مناسب جامعه بشرى معاصر نمى‏دانند، بلكه خواهان تغيير اين احكام به تناسب مذاق مكاتب بشرى هستند، گرفتار شرك در تشريع مى‏شوند.

«ثم جعلناك على شريعة من الأمر فاتبعها و لا تتبع اهواء الذين لا يعلمون»،[11] «سپس تو را بر طريق خاصى از دين الهى (اسلام) قرار داديم، پس از آن پيروى كن و تابع هواهاى جاهلان مباش».

از اين آيه استفاده مى‏شود كه هرگاه هنجارهاى دينى و احكام عملى به وحى الهى مستند نباشد، ناهنجارى و به تعبير قرآن «اهواء» و اميال بى اساسى خواهد بود كه در شأن جاهلان است.[12]

ارتداد كه برگشت از اسلام به كفر است، علاوه بر اينكه آسيب‏هاى كفر را به همراه دارد، باعث مى‏شود، تا قبح دست برداشتن از اسلام كاسته شود و هر كسى به خود جرأت دهد، آشكارا به انكار ضروريات دينى دست زند. در واقع شدت مجازاتى كه اسلام براى مرتد قرار داده، از اين جهت است كه حيات و هويت جامعه اسلامى به عقايد و ارزش‏هاى اسلامى است، لذا كسى كه آشكارا دست به ارتداد مى‏زند، در واقع سنگ اندازى به هويت جامعه اسلامى نموده و جامعه را در معرض خطر فتنه و نابسامانى قرار مى‏دهد. چنين افرادى زمينه فريب، انحراف و گمراهى افراد ضعيف را كه فرهنگ پذيرى ارزش‏هاى دينى در آنها تثبيت نشده، فراهم مى‏سازند.[13]قرآن كريم در باره افراد مرتد مى‏فرمايد:« فعليهم غضب من الله و لهم عذاب عظيم»،[14]«خشم و غضب الهى بر آنها است و عذاب بزرگى نصيب آنها مى‏شود».

نفـاق

نفاق در لغت از ريشه «نَفَق» به معنى راهى كه در زمين حفر مى‏شود و نيز به معنى مسلك و مذهب بوده و منافق را از اين جهت منافق گويند كه براى رساندن خود به مقصد و مكان ديگر از طريق زمين حفر شده استفاده مى‏كند و يا همانند موش صحرايى از سوراخ مخفى استفاده مى‏كند.[15]نفاق يكى از انحرافات مهمى است كه همواره در جامعه اسلامى وجود داشته است و آسيب‏هاى سختى بر پيكر آن وارد مى‏سازد، لذا قرآن كريم به صورت‏هاى مختلف و در آيات متعددى به آن پرداخته است.

ويژگي‏هاى منافقين

الف)ـ ظاهرى زيبا و جميل اما باطنى خشك و چوبين؛ يعنى چون در باطن اعتقادى به ارزش‏هاى اسلامى ندارند، ولى ناچارند تا براى حفظ منافع خود نظر مسلمين را جلب كنند تا برچسب كفر و شرك را نگيرند، لذا ظاهر خود را آراسته نموده، سخنان جذاب و شعارهاى زيبا به كار مى‏برند و خود را به نحوى طرفدار ارزش‏هاى انسانى نشان مى‏دهند كه هر بيننده و شنونده اى را به تعجب و حيرت وا مى‏دارند[16].

«و اذا رأيتهم تعجبك اجسامهم و ان يقولوا تسمع لقو لهم»،[17] «وقتى به آنها نظر كنى، شكلشان تو را به تعجب اندازد و اگر سخن بگويند به كلامشان توجه كنى».

اما در باطن چوبين بوده و از درك و فهم بهره اى ندارند:

«كانهم خشب مسنده»،[18]«مثل چوب‏هايى هستند كه بر ديوار نهاده اند».

ب)ـ تزلزل و تزبزب در شخصيت؛ آنها بسيار فرصت طلب بوده و به تناسب روز عمل مى‏كنند و فاقد هر نوع منطق ثابت هستند:

«الذين يتربصون بكم فإن كان لكم فتح من الله قالوا الم نكن معكم و ان كان للكافرين نصيب قالوا الم نستحوذ عليكم و نمنعكم من المؤمنين …»،[19]«منافقين كسانى اند كه در مقابل شما منتظر فرصت اند، اگر خداوند فتحى را نصيب شما كند، گويند: آيا ما با شما نبوديم؛ و اگر كافرين را بهره اى رسد، گويند، آيا ما بر شما (در عدم پيوند با مؤمنين) استيلا نيافتيم و شما را از مؤمنين باز نداشتيم».

و در آيه اى ديگر دربارة عدم ثبات فكرى و عملى آنها مى‏فرمايد:

«مذبذبين بين ذلك لا الى هولاء و لا الى هولاء»[20]، «آنها بين ايمان و كفر تردد دارند، نه به سمت مؤمنين مى‏روند و نه به سوى كافرين».

ج)ـ در لواى ارزش‏هاى دينى پنهان شدن؛ تا بدين وسيله، كينه و كفر خود را مستور نمايند. آنها براى فريب ديگران از عناصر فرهنگى بيگانه استفاده نمى‏كنند؛ بلكه از مهمترين هنجارهاى جامعه اسلامى به نفع خود بهره مى‏گيرند، حتى مكان مقدسى، مثل مسجد را وسيله اى براى توطئه و تفرقه قرار مى‏دهند:

«والذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفنّ ان اردنا الاّ الحسنى و الله يشهد انهم لكاذبون»،[21]«و كسانى (از منافقين) كه مسجد را براى ضرر رساندن (به مؤمنين) و كفر (به خدا) و اختلاف بين مؤمنين و براى انتظار (و كمك به) كسى كه از قبل به جنگ با خدا و رسولش برخاست، انتخاب مى‏كنند و قسم مى‏خورند كه هدفى جز خير و نيكى نداريم، خدا شاهد است كه آنها دروغ گويان هستند».

د)ـ كسب عزت از كفار؛ آنان هرگاه در جبهه كفر احساس قدرت و شوكت كنند، ايمان و ارزش هاى اسلامى را مايه وهن و ذلت خود تلقى نموده و جهت تحصيل عزت نزد كافرين طرح دوستى با آنها مى‏بندند:

«بشر المنافقين بأن لهم عذاباً اليماً الذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين أيبتغون عندهم العزة فأن العزة لله جميعا»[22]، «منافقين را به عذابى دردناك بشارت ده، همانهايى كه كافرين را به جاى مؤمنين دوستان خود قرار دادند، آيا عزت را نزد آنها مى‏جويند و حال آنكه همه عزت منحصراً براى خداست».

آسيب‏هاى منافقين

الف)‌ـ تضعيف نمودن مسلمانان؛ آنان در زمان به خطر افتادن امنيت جامعه اسلامى از سوى دشمنان در شرايطى كه جامعه نيازمند انسجام و همبستگى است، مـايه ضعف و وهـن مسلمـانـان هستنـد. آنها با استفاده از راه‏هاى مختلف اطلاع رسانى ترس و وحشت را در جامعه القاء نموده و با جاسوسى و افشا نمودن اسرار به دشمنان، در حق مسلمين خيانت مى‏كنند. در جنگ خندق، وقتى كه انبوهى از دشمنان از طوائف مختلف به سوى مدينه حركت كردند و مسلمين سخت در اضطراب بودند، منافقين چنين اظهار داشتند:

«ما وعدنا الله و رسوله الاّ‌ غروراً»،[23]«خـدا و رسـولش جـز فريب و غرور وعده اى به ما ندادند».

و نيز برخى از آنها گفتند:

«يا اهل يثرب لا مقام لكم فارجعوا»،[24]«اى اهل يثرب (مدينه) وجهى براى اقامتتان (در اينجا) نيست، پس برگرديد (به خانه‏هايتان)». وقتى كه دشمنان اسلام وارد شهرهاى مسلمين شوند و درصدد تغيير هويت و فرهنگ آنها برآيند، منافقين بدون كمترين درنگى تسليم مى‏شوند :

«و لو دخلت عليهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنة لا توها و ما تلبّثوا بها الا يسيراً»،[25]«و اگر (دشمنان) از جوانب مختلف وارد خانه‏هايشان شوند و از آنها درخواست فتنه (رجوع و برگشت از دين) نمايند، جز به اندك زمانى پاسخ مثبت دهند».

ب)ـ شكستن منزلت اجتماعى مؤمنين؛ منافقين، مؤمنين را به استهزا گرفته تا سبب شكستن منزلت اجتماعى آنها شوند:

«الذين يلمزون المطّوّعين من المؤمنين فى الصدقات و الذين لا يجدون الاّ جهدهم فيسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب اليم»،[26]«كسانى كه زبان به عيبجويى مؤمنينى باز مى‏كنند كه با ميل و رغبت (به خاطر فراوانى ثروت) به صدقات مى‏پردازند و مؤمنينى كه به سختى تلاش كرده (سرمايه‏اى بدست آورند) و در راه خدا صدقه مى‏دهند؛ پس چنين مؤمنينى را مورد استهزا قرار مى‏دهند، خداوند آنها را به استهزا مى‏گيرد و برايشان عذاب دردناكى خواهد بود».

ج)‌ـ تغيير ارزش‏ها و هنجارها؛ منافقين هرگاه منابع قدرت را به چنگ آورند، درصدد تغيير ارزش‏ها و هنجارهاى دينى بر مى‏آيند، زيرا در اين وضعيت موانع بروز كفر درونى شان از بين رفته و به راحتى مى‏توانند باطن پنهان خويش را به آسانى آشكار سازند:

«و اذا تولى سعى فى الأرض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد»،[27]«و هنگامى كه قدرت و سلطه اى به دست آورد، تلاش مى‏كند در زمين فساد به راه اندازد و زراعت و نسل را از بين ببرد و خداوند فساد را دوست ندارد».

آنها به محض رسيدن به قدرت، شريعت را كه براى اصلاح اخلاق و تربيت رفتار انسان‏ها است، با تغيير و تحريف خود فاسد مى‏كنند، در نتيجه انواع مفاسد اخلاقى و ناهنجاري‏ها در جامعه پديد مى‏آيد. پس منافقين اول دين و بعد انسانيت را تباه مى‏كنند. لذا در برخى از روايات از آيه شريفه «و يهلك الحرث و النسل» به نابودى دين و انسانيت تفسير شده است.[28]

آنان براى نابودى فرهنگ اسلامى و فرهنگ سازى ارزش‏هاى خويش، از هيچ كوششى دريغ نداشتند تا انواع منكرات و فحشا را در جامعه ترويج كنند:

«يامرون بالمنكر و ينهون عن المعروف»،[29]«به منكر امر و از معروف نهى مى‏كنند».

بدعت، افترا، شبهه افكنى در دين

ارزش‏ها و هنجارهاى اسلامى امورى قدسى مى‏باشند كه بايد نهايت دغدغه و احتياط را در عدم تغيير آنها به كار گرفت. از سوى ديگر نقطه شروع تغييرات فرهنگى كنار گذاشتن اصول ثابت و ارزشى است؛ اما چنين تغييرى به طور صريح در جامعه اسلامى قابل تحقق نيست. يكى از مؤثرترين راه‏ها براى تحريف عقايد و ارزش‏ها، ايجاد بدعت، افترا و شبهه افكنى در دين است. پيروى از متشابهات قرآنى و عدم ارجاع آنها به محكمات قرآنى و تأويل و تفسيرهاى ناصواب آنها از جمله راه‏هايى است كه موجب، تغييرات فرهنگى و ارزشى نامطلوب مى‏شود.

مرحوم علامه طباطبائى در اين زمينه چنين اظهار داشته است: «انواع بدعت‏ها، انحرافات و مكاتب فاسدى كه بعد از رحلت پيامبر اسلام به وجود آمد، اكثر آنها ناشى از پيروى متشابهات يا تأويلات ناصواب است. نظر كسانى كه معتقد به جسم بودن خدا شدند، يا مسلك جبر و يا اختيار را برگزيدند يا گناه را براى انبيا جايز شمردند و … ، همه اينها ناشى از اخذ متشابهات قرآنى و عدم ارجاع آنها به محكمات است، تا جايى كه برخى صريحاً‌ گفتند كه چون هدف اصلى شرايع و اديان، ايجاد اصلاح در زندگى دنيا است و از آنجا كه دنياى امروز اجراى سياست‏هاى دينى را بر نمى‏تابد، ناگزير بايد قوانين جديدى مطابق با مدنيت روز به وجود آورد. هر نوع فتنه و فسادى كه در جامعه اسلامى به وجود آمد، همگى تحت اين دو كلمه اند: پيروى از متشابهات دينى و تأويل نمودن آيات قرآنى».[30]

«فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله»،[31] «اما كسانى كه در دل‏هايشان ميل به انحراف دارند، آيات متشابه قرآن را دنبال مى‏كنند تا فتنه ايجاد كنند و تأويل آن آيات را دنبال مى‏كنند».

بحث و گفتگو و مجادله نيكو درباره مسائل دينى باعث حيات دين و مسلمين است، اما جدال بدون علم در مسائل دينى و افترا بستن به دين و تحريف آموزه‏هاى قرآن و نسبت دادن مفاهيم تحريف شده به دين، از انحرافاتى است كه گوهر دين را تباه مى‏نمايد:

«يجادل فى الله بغير علم»،[32] «بدون علم درباره خدا به جدال مى‏پردازد».

«فمن افترى على الله الكذب»،[33] «هر كس سخن ناروا و دروغ به خدا نسبت دهد…».

«يحرفون الكلم عن مواضعه»،[34]«كلمات را از جايگاهشان منحرف مى‏كنند».

به جهت پيامدهاى آسيبى مهمى كه اين انحراف اجتماعى به دنبال دارد، در برخى از روايات سفارش شده كه با تندى با آن مقابله شود. رسول گرامى اسلام، در اين رابطه مى‏فرمايند: هرگاه بعد از من صاحبان شبهه و بدعت را مشاهده كرديد، اظهار بيزارى بجوئيد و از آنها بدگويى و شماتت بسيار نمائيد، تا براى ايجاد فساد در اسلام به طمع نيفتند.[35]

پذيرفتن ولايت كافرين و ظالمين

قرآن كريم كفر و شرك را بدترين ناهنجارى معرفى مى‏كند، لذا با توجه به اينكه همنشينى، محبت و روابط صميمانه در اخلاق و رفتار انسان مؤثر است، از ولايت كافرين، ظالمين و اهل اسراف به شدت نهى فرموده است:

«لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين»،[36] «مؤمنين بايد كافرين را به جاى دوستان خود قرار دهند».

برخى افراد ممكن است با تأثير از انديشه‏هاى اومانيستى، گمان كنند كه بايد به هر انسانى عشق ورزيد و روابط صميمانه با او ايجاد نمود و نبايد به سبب اختلاف در دين و ارزش‏ها محدوديتى در گزينش دوست قائل شد. چنين توهمى از ديدگاه قرآن مردود است. ولايت از منظر قرآن معناى خاصى دارد كه مخصوص ارتباط مؤمنين با خداوند، پيامبر و خودشان است و اگر از اين دايره خارج شود، نوعى كجروى محسوب مى‏شود.

مرحوم علامه طباطبايى درباره ولايت مى‏گويد: «ولايت در اصل به معنى مالكيت بر تدبير امور يك چيز است، مثل ولى صغير يا ولى مجنون كه مالك تدبير امور آنها است. اما به تدريج كاربرد اين لفظ در مورد محبت زياد شد، زيرا محبت غالباً مستلزم تصرف هر يك از طرفين در امور ديگرى است، چون محبت باعث نزديكى و تأثير و تأثر از اراده و ميل فرد محبوب مى‏شود كه به دنبال خود تصرف محبوب در امور محبّ را مى‏آورد».

«انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلاه و يؤتون الزكوه و هم راكعون»،[37]«همانا ولى شما منحصراً خدا، رسول و مؤمنينى هستند كه نماز را اقامه مى‏كنند و در حاليكه به ركوع اند، زكات مى‏دهند».

همچنين در آيه ديگر رابطه ولايى بين مؤمنين را چنين تصريح مى‏‏نمايد:

«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض».[38]

آيات فراوانى از قرآن، برقرارى رابطه ولايى با كافرين و اطاعت از حاكمان فاسد را نهى مى‏كند، بلكه هر نوع اعتماد و ميل به ظالمين در امور دين و اجتماع مورد نهى و مذمت قرار مى‏گيرد:

«و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار»،[39] «هيچ اعتمادى به ظالمين نكنيد تا به آتش جهنم گرفتار نشويد».

اعتماد و ركون به ظالمين به صورت‏هاى مختلفى شكل مى‏گيرد: گاهى برخى افراد در رويكرد به دين اعتماد و توجه به ظالمين دارند، مثلاً، اگر بيان برخى از حقايق دينى مضر به ظالمين باشد، آن را بيان نمى‏كنند، بلكه با مسامحه و سكوت از آن مى‏گذرند. يا اگر عمل به امرى از امور دينى به ميل آنها نباشد، انجام نمى‏دهند. گاهى هم ممكن است سرپرستى جامعه دينى را به دست آنها سپرده شود تا مجرى جامعه اسلامى باشند. همه اينها در راستاى اعتماد و اتكا به ظالمين (يعنى كسانى كه تمام دين را نمى‏پذيرند) انجام مى‏گيرد.[40]

مهمترين آسيبى كه از ناحيه اين كجروى به بار مى‏آيد از دست دادن هويت اسلامى است:

«ودَّ كثير من اهل الكتاب لو يردّونكم من بعد ايمانكم كفاراً»،[41] «بسيارى از اهل كتاب دوست دارند، كاش شما را از ايمانتان (خارج كرده و) به كفار ملحق كنند». هرچند قرآن كريم مؤمنين را از رابطه ولايى با غير خودشان بر حذر داشته، اما از رفتار نيكو و زندگى مسالمت آميز با غير مؤمنين باز نداشته است، بلكه در صورت تحصيل دو شرط، مؤمنين را به نيك رفتارى، قسط و عدل با كافرين سفارش مى‏نمايد:

1- كافرين و دشمنان اسلام درصدد تهاجم فرهنگى و دينى نباشند.

2- امنيت ملى مسلمين را به خطر نيانداخته و سبب آوارگى آنها نشوند.

«لاينهيكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروّهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين»،[42]«خداوند شما را نهى نمى‏كند، از اينكه به نيكى و قسط با كسانى رفتار كنيد كه نه بر سر دين با شما جنگيدند و نه شما را از سرزمين تان بيرون كردند، همانا خداوند اهل قسط را دوست دارد»

لذت طلبى و تسامح در ديندارى

از جمله انحرافاتى كه منشا آسيب‏هاى بزرگى در جامعه اسلامى مى‏گردد، سهل انگارى در مراعات حدود و هنجارهاى دينى است. همانطورى كه مراعات هنجارها و ارزش‏هاى جامعه اسلامى آثار فردى و اجتماعى خاصى به دنبال دارد، عدم توجه به آنها هم آسيب‏هاى فراوانى به بار مى‏آورد كه مهمترين آنها روى آوردن به لذايذ دنيا و غرق شدن در فزون طلبى مادى است. در چنين شرايطى نه تنها ارزش‏هاى دينى فراموش مى‏شوند، بلكه خود، موجب تكاثر و ثروت اندوزى مى‏‏گردند.

«فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب يأخذون عرض هذا الأدنى و يقولون سيغفرلنا»،[43]«پس كسانى بعد از انها جانشين ايشان و وارثان كتاب الهى شدند كه دنبال متاع زوال پذير دنياى پست بودند و مى‏گفتند: بزودى خدا ما را مى‏‏بخشد». اقبال به دنيا، مقام و مال، هم معلول و آسيب سهل انگارى و لاابالى گرى در دين‏دارى است و هم مرتبه اى از آن خود سبب تشديد اين سهل انگارى و مسامحه مى‏شود.

«ان الذين لا يرجون لقاءنا و رضوا بالحياة الدنيا و اطمانّوابها… اولئك مأوئهم النار»،[44]«كسانى كه اميدى به ملاقات ما ندارند و به حيات دنيا راضى و دل خوش شدند… آنها جايگاهشان آتش جهنم است».

به هر ميزانى كه اهتمام به روز قيامت و باور آن در زندگى كم رنگتر شود، دنياطلبى بيشتر خواهد شد و هر قدر گرايش و ميل به اعتبارات و ارزش‏هاى مربوط به زندگى دنيا بيشتر شود، دين ورزى و گرايش به ديندارى كاسته مى‏‏شود؛ لذا قرآن صراحتاً‌ بيان مى‏فرمايد:

«ذلك بأنهم استحبوا الحياه الدنيا على الآخره»،[45]«ترجيح دنيا بر آخرت به تدريج انسان را از اصل ايمان و اسلام خارج مى‏كند».

 توصيه به منكرات، بازداشتن از معروف، مشاركت در ناهنجارى

تعاون و مشاركت از بنيان‏هاى مهم روابط اجتماعى است. جامعه اى كه از مشاركت اجتماعى افراد برخوردار نباشد، روابط و يكپارچگى در آن جامعه به وجود نمى‏آيد. همچنين مشاركت اجتماعى از عوامل مهم فرهنگ سازى است. در فرآيند استمرار يك فرهنگ و انتقال آن از نسلى به نسل ديگر و نيز در رشد و پويايى آن، مشاركت اجتماعى بستر بسيار مناسبى براى تحقق آن است، لذا قرآن كريم به اين پديده اجتماعى توجه نمود و از آن در فرهنگ سازى تعبير به «برّ» و «تقوى» نموده است:

«و تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان»،[46]«يكديگر را بر نيكى و پرهيزكارى كمك كنيد و از مساعدت در گناه و ظلم به حقوق يكديگر پرهيز نمائيد».

«برّ» لفظ عامى است كه هر نوع خير اعتقادى (عقايد حق) و خير عملى (چه در عبادات و چه در تعاملات اجتماعي) را شامل مى‏شود، همان طورى كه تقوى به معنى مراقبت نمودن در امر و نهى الهى و زيرپا قرار ندادن آنها است.

آيه شريفه فوق دستور به برّ و تقواى اجتماعى مى‏دهد، يعنى همگان بر مبناى تقواى الهى، بر ايمان و عمل صالح اجتماع كنند. در مقابل چنين مشاركت ارزشمندى، تعاون و مشاركت بر گناه و ناهنجارى قرار دارد.[47]

از ديدگاه قرآن كريم، وظيفه مؤمنين در جامعه اسلامى برپاى داشتن خيمه برّ و تقوى است و چنين كارى جز با بسيج همه افراد و امكانات حاصل نمى‏شود. در مقابل، هر نوع كمك و مساعدت در تهيه و ترويج انحراف اجتماعى، به هر شكلى كه باشد، مشمول نهى و مذمت آيه شريفه قرار گرفته و خود از انحرافات محسوب مى‏شود.

به تعبير اميرالمؤمنين على (ع)، برخى به قدرى زندگانى پست جاهلى و بي‏خبرى را پيشه مى‏كنند كه زشت ترين چيز نزد آنها، نيكو و نيكوترين چيز نزد ايشان منكر و زشت مى‏شود.[48] چنين افرادى ارزش‏ها و هنجارهاى جامعه اسلامى را طرح كرده و دنبال تحقق ارزش‏هاى غير اسلامى اند، لذا امر به منكر و نهى از معروف، اشاعه انواع منكرات و ترويج آنها در جامعه در سرلوحه فعاليت‏هاى آنها قرار دارد.

قرآن كريم راه مقابله با چنين تهاجم فرهنگى را قيام همه جانبه از سوى صاحبان انديشه دينى و حاملان رسالت الهى مى‏داند، بديهى است كه انجام اين مهم، تحت يك سازمان و اقتدار اجتماعى بهتر به نتيجه مى‏رسد.

قرآن علما و روحانيون بنى اسرائيل را مورد مذمت قرار مى‏دهد كه چرا در برابر تهاجم به ارزش‏ها و فراگير شدن ناهنجاري‏ها، سكوت اختيار كرده و آنها را باز نداشتند:

«و لو لا ينهيهم الربانيون و الاحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت لبئس ما كانوا يصنعون»،[49]«چرا روحانيون و علما آنها (بنى اسرائيل) ايشان را از سخن ناصواب و خوردن حرام باز نداشتند چه بد عمل مى‏كردند».

غنا، لهو، لعب

«غنا» در لغت به معنى صوتى است كه موجب طرب باشد.[50] بسيارى از فقها در تعريف غنا گفته اند: «الغناء هو مد الصوت المشتمل على الترجيح المطرب»[51]، «غنا يعنى كشيدن صوت به طورى كه در آن ترجيح طرب آور باشد».

ترجيح به معنى گردانيدن آواز در حلق است[52] و طرب نوعى سبكى و خفت است كه هنگام شدت شادى يا حزن به انسان دست مى‏دهد.[53]

صرف نظر از بحث‏هاى مفصل فقها، در خصوصيات ادله و مصاديق غنا، حرمت آن مورد اتفاق همه فقها بوده بلكه ادعاى اجماع بر آن شده است.[54] از جمله آياتى كه در حرمت غنا به آن استشهاد شده است، اين جمله شريفه مى‏باشد: «و اجتنبوا قول الزور»،[55]»و از سخن باطل اجتناب كنيد». مرحوم طبرسى گويد: اصحاب ما چنين روايت كرده اند كه غنا و ديگر سخنان لهوى، مشمول آيه شريفه فوق است.[56] همچنين ابوبصير از امام صادق (ع) درباره معناى «و اجتنبوا قول الزور»‌ سئوال نمود، امام فرمود: يعنى از غنا اجتناب نمائيد.[57]

«لهو» به معنى چيزى است كه انسان را از امور مهم و مفيد باز مى‏دارد.[58] «لعب» يعنى عملى كه از نظمى خيالى برخوردار بوده و در راستاى هدفى خيالى باشد، مثل: بازي‏هاى كودكانه. به هر حال غنا، لهو و لعب هرچند بر حسب مفهوم، تفاوتى با هم دارند، اما هر سه از اين جهت مشتركند كه انسان را از اشتغال به وظايف و معنويت‏ها باز داشته اند، لذا ثمره اى جز رخوت و سستى در تعقل و تدين ندارند.

از جمله آياتى كه اشتغال به غنا و لهو را بطور عام تحريم مى‏نمايد و آسيب اجتماعى آن را بيان مى‏كند، اين آيه شريفه است:

«و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزواً اولئك لهم عذاب مهين»،[59]«و برخى از مردم سخن باطل و لهو را تهيه مى‏كنند تا (افراد را) بدون علم از راه خدا منحرف كنند و قرآن را به استهزا بگيرند، ايشان را عذاب خواركننده اى است».

«حديث لهو» به معنى سخنى مى‏باشد كه يا خود مستقيماً‌ باعث دورى انسان از ياد حق مى‏شود، مثل حكايت‏هاى خرافى و داستان‏هايى كه باعث فسق و فجور است، يا مقارن به چيزى است كه دورى از ياد خدا را به بار مى‏آورد مثل: آواز خواندن به شعر و همراه با آلات لهو و لعب، همه اينها مشمول حديث لهو است».[60]

غنا از مصاديق بارز حديث لهو است، لذا «محمدبن مسلم» گويد، از «امام باقر (ع)» شنيدم كه فرمود: «غناء از جمله امورى است كه خداوند وعده آتش جهنم به آن داده است»، سپس حضرت آيه فوق را تلاوت نمود.[61]

آسيب اين دسته از انحرافات مستقيماً متوجه معارف اسلامى است. زيرا آيه فوق «آسيب اين افراد را گمراه نمودن مردم از «سبيل الله» ذكر كرده است. مقصود از سبيل الله، به قرينه سياق آيات، قرآن كريم مى‏باشد كه دربردارنده معارف اعتقادى عملى حق و قصص انبيا است، چنين افرادى حديث لهو را جهت دور نگه داشتن مردم از معارف قرآن كريم تهيه و منتشر مى‏كنند و با پائين آوردن قرآن در حد ساير احاديث و اساطير، آن را مورد استهزا قرار مى‏دهند».[62]

انحرافات جنسى

با شيوع انحرافات جنسى در جامعه و تبليغ و ترويج مقدمات و زمينه‏هاى آن، اساس فرهنگ دينى جامعه در معرض فروپاشى قرار مى‏گيرد. امروزه يكى از مهمترين ابزار تهاجم فرهنگى دشمنان اسلام اشاعه و ترويج آن در جامعه است، خصوصاً با پيچيده تر شدن و تنوع رسانه‏ها خطر اين كجروى چند برابر شده است.

رفتار جنسى مشروع در اسلام فقط از طريق ارتباط با همسر يا ملك يمين (كنيز) انجام مى‏گيرد، لذا طبق عموم آيه شريفه ذيل، هر نوع رفتار جنسى خارج از اين چارچوب غير مشروع خواهد بود، اعم از اينكه آن رفتار نامشروع، بين دو جنس مخالف باشد يا از هم جنس و يا از وسايلى كه باعث خودارضايى شود، استفاده گردد:

«و الذين هم لفروجهم حافظون الاّ على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فأنهم غير ملومين فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون»،[63] «و آنهايى كه فروج و اندامشان را حفظ مى‏كنند، مگر بر همسران و كنيزان خود، پس هيچ گونه ملامتى بر آنها نيست و هر كس فراتر از اينها را دنبال كند، متجاوز و متعدى (به حدود الهي) خواهد بود». جمله شريفه «فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون» عام است، يعنى هر نوع رفتار جنسى كه بيرون از محدوده مورد اشاره آيات فوق باشد، به عنوان تجاوز از حدود الهى شناخته مى‏شود.

يكى از رفتارهاى جنسى نامشروع و بسيار زشت و شنيع ارتباط جنسى دو مرد است كه قرآن كريم با تعابير مختلفى مثل «خبائث»، «الفاحشة» و «المنكر» از آن ياد كرده است:

«القرية التى كانت تعمل الخبائث»،[64] «آبادى كه در آن كارهاى پليد انجام مى‏دادند».

غير از آسيب‏هاى اخلاقى بسيار زشتى كه اين عمل به همراه دارد، زاد و ولد از اين طريق قطع مى‏گردد، « تقطعون السبيل»،[65]«راه بقا نسل را قطع مى‏كنيد». لذا مجازات سختى در اسلام براى آن پيش بينى شده است.

يكى ديگر از رفتارهاى نامشروع جنسى، زنا و سفاح است. اسلام با تحريم آن، حرمت و كرامت زن را حفظ كرده و به او ارزش و منزلتى داد، بنابراين جز از طريق مقررات خاص شريعت، معاشرت جنسى با او ممنوع گرديده است. در چنين شرايط فرهنگى علاقه و ميل به ازدواج تشديد مى‏‏يابد، زيرا هرچه شرايط تحصيل چيزى بى اعتبارتر و سليقه اى و ذوقى باشد، رغبت و ارزش اجتماعى آن كاهش مى‏يابد. بنابراين مشاهده مى‏گردد، در كشورهايى كه اين عمل نامشروع نيست و يا از آن جلوگيرى نمى‏شود، روابط جنسى چنان عنان گسيخته و بى ارزش است كه افراد براى اشباع غريزه جنسى روش طبيعى را كافى ندانسته و به دنبال تنوع و شيوه‏هاى غير طبيعى مى‏روند. زن در چنين جوامعى از كرامت و حرمت برخوردار نبوده و صرفاً وسيله اى براى ارضاى جنسى و نمايش زينت و كسب ثروت تلقى مى‏شود. امروزه زشت ترين تصاوير رسانه اى مربوط به چنين سيستم‏هاى فرهنگى است.

قرآن كريم هم حرمت زنا و ساير انحرافات جنسى را بيان فرموده و هم از زمينه‏ها و مقدمات آن ممانعت نموده است و سرانجام مجازات خاصى را براى چنين منحرفينى مقرر نموده است.

«و لا تقربوا الزنا انه كان فاحشة و ساء سبيلا»،‌[66]«به زنا نزديك نشويد كه همانا بسيار زشت و بد راهى است». اين رفتار زشت، آسيب‏هاى فردى و اجتماعى فراوانى را به بار مى‏آورد. در قرآن كريم سفاح (زنا) در مقابل احصان (عفت) به كار رفته است و اين بدان معنى است كه زنا باعث از بين رفتن عفت و پاكدامنى انسان مؤمن است:

«… ان تبتغوا بأموالكم محصنين غير مسافحين»،[67]«… بوسيله سرمايه خود (از طريق نكاح) همسرى را بگيريد، درحاليكه پاكدامن‏ هستيد».

بنابراين از يك سو با شيوع زنا در جامعه، انگيزه اى براى ازدواج و تشكيل خانواده باقى نخواهد ماند، زيرا جز رنج هزينه زندگى، رنج زاد و ولد و تربيت فرزندان و ده‏ها مشكل ديگر حاصلى نخواهد داشت. اولين هدفى كه در ازدواج تعقيب مى‏‏شود، ارضاى نياز جنسى است و فرزنددار شدن به دنبال آن مطرح مى‏‏شود، لذا اگر زنا در جامعه شيوع پيدا كند، ميلى به ارضاى نياز جنسى از طريق ازدواج باقى نمى‏ماند و از سوى ديگر با افزايش روز افزون كودكانى كه از طريق نامشروع به دنيا مى‏آيند و فقدان رابطة محبت و مودت بين آنها و زن و مرد زناكار، سنت ازدواج هم در جامعه ترك مى‏شود و ترك ازدواج، انقطاع و انقراض نسل را به دنبال دارد. با از بين رفتن نَسَب بسيارى از احكام شريعت، مثل ارث، نكاح و … از بين مى‏رود. همچنين بيماري‏هاى تناسلى و جنايات اجتماعى مثل جرح، قتل و خيانت همگى از آسيب‏هاى روابط نامشروع جنسى است.[68]

اگـر جامعـه خـواهان سلامت خويش از اين بيمارى اجتماعى است، بايد زمينه‏هاى بروز آن را مسدود نمايد. قرآن كريم به صورت كلى اين زمينه‏ها را نام برده و مسلمين را از آن بر حذر مى‏دارد:

«و لا ترجن تبرج الجاهلية الأولى»،[69]«همانند زنان (عصر) جاهليت نخستين (قبل از بعثت) خودتان را آشكار نكنيد»، «لا يبدين زينتهن الاّ ما ظهر منها»،[70] «مبـادا زينت خـود را آشكار كنند، مگر آنچه (كه بطــور طبيعـي) پيـدا است». «و ليضربن بخمرهن على جيوبهن»[71]، «و بايد به وسيله خمار (مقنعه بلندى كه سر و سينه‏ها را مى‏پوشاند) سينه‏هاى خود را بپوشانند». پنهان داشتن زيورها و زيبائي‏هاى بدن براى زن، از چنان اهميتى برخوردار است كه در آيات فوق چندين بار به آن سفارش شده است.

وقتى كه بانوان مسلمان با پوشش مناسب و درست در جامعه حضور يابند، از يك سو زمينه اى براى فرصت طلبان بيمار دل و مريض باقى نمى‏گذارد، در نتيجه بسيارى از ناهنجاري‏هاى اجتماعى (از قبيل مزاحمت خيابانى، ولگردى، چشم چرانى و …) رخت برمى‏بندد و از سوى ديگر عموم افراد در جامعه اسلامى موظفند تا نگاه‏هاى خود را كنترل كنند و با نگاه شهوت آميز نواميس مسلمين را دنبال نكنند و حتى بانوان هم بايد مواظب چشم خود باشند. چنين تدبيرى فرصت را براى برخى از زنان كجرو باقى نمى‏گذارد تا با عرضه خود در جامعه عده اى را صيد كرده و به دام انحراف بكشانند.

«قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم»،[72]«به مردان مؤمن بگو تا چشمان خود فرو بندند…».

«و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن…»،[73]«به زنان مؤمن بگو تا چشمان خود (از نگاه به بدن نامحرم) فرو بندند…».

مشروبات الكلى

يكى از انحرافات مهم اجتماعى، استعمال مشروبات الكلى است كه اخلاق و فرهنگ جامعه اسلامى را تخريب مى‏نمايد. افرادى كه به چنين انحرافى مبتلا هستند، سرچشمه بسيارى از ناهنجاري‏ها را به روى خود باز مى‏كنند. تعابيرى كه قرآن كريم از اين كجروى بكار مى‏برد، نشان دهنده پليدى اين ماده است و باعث ايجاد نفرت مى‏شود:

«يا ايها الذين امنوا انّما الخمر و الميسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه»،[74]«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همانا شراب، قمار، بت‏هاى نصب شده و تيرهاى قمار، پليدى از جنس عمل شيطان است، پس از آن اجتناب كنيد».

آسيب‏هاى شرب خمر از ابعاد مختلف جسمى، رفتارى، روانى و فكرى برخوردار بوده و بسيار چشم گير و جبران ناپذير است. از جمله آسيب‏هاى آن مى‏توان به اخلاق و رفتار زشت، بد زبانى، هتك حرمت ديگران، آسيب به اموال و نواميس مردم، سلب امنيت و آرامش جامعه و زير پا گذاشتن قوانين و مقررات تا از دست دادن مشاعر ادراكى و ابتلا به انواع توهمات و خيالات اشاره نمود.[75]

در قرآن كريم مهمترين آسيب‏هاى مصرف مشروبات الكلى را چنين بيان مى‏فرمايد:

«انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدّكم عن ذكر الله و عن الصلاة فهل انتم منتهون»،[76]«همانا شيطان از طريق شراب و قمار، قصد ايجاد دشمنى و كينه در بين شما دارد و (نيز) شما را از ياد خدا و نماز باز مى‏دارد، پس آيا دست برمى‏داريد؟!».

ايجاد دشمنى و ستيز بين افراد و بيگانه كردن آنها با نام و ياد خدا و ممانعت از عبادت و بندگى حق، هدفى است كه شيطان صفتان در تبليغ و ترويج مشروبات الكلى و آلات قمار دنبال مى‏كنند، لذا اسلام جهت مبارزه با آن مجازات سختى را پيش بينى كرده كه در فقه اسلامى بيان شده است.

شيوع حس گرايى، پندارگرايى، تقليد نامطلوب

از جمله انحرافات فرهنگى كه مى‏تواند عقايد و ارزش‏هاى دينى را در جامعه تهديد نمايد، اظهارنظر شخصى در مسائل دينى بر اساس حس يا معلومات تجربى و يا پندار و گمان است. برخى بر اساس روش علمى يا شبه علمى (از قبيل روان شناسى، جامعه شناسى، علوم سياسى و حتى فلسفه‏هاى علمى و تجربي) درصدد تحليل و ارزيابى اعتقادات دينى و خصوصاً‌ شريعت برمى‏آيند و چه بسا درصدد اثبات مطالب بيگانه، با قرآن كريم مى‏باشند. تأويل و تفسيرهاى حسى و تجربى از ارزش‏ها و نهادهاى دينى مبتنى بر همان روحيه حس گرايى است. قرآن كريم كسانى را كه تمام توجه و همت شان حيات دنيا بوده و از درك حقايق والاى هستى بهره اى ندارند، مورد مذمت قرار داده و ميزان علم آنها را به حيات اندك دنيايى محدود كرده است:

«يعلمون ظاهراً من الحياة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون»،[77]«آنها به ظواهرى از حيات دنيا علم دارند و نسبت به آخرت غافل اند».

«.. ذلك مبلغهم من العلم»،[78]«… اين است نهايت علم شان».

همچنين كم نيستند افرادى كه به گمان و پندار خود در مسائل دينى (كه در واقع همه حيات ما را تبيين و تشريع مى‏كند) اظهارنظر مى‏كنند؛ كسانى كه كارشناس و صاحب نظر در حوزه خاصى نيستند، چگونه مى‏توانند نظر پندارى خود را صائب و صواب بدانند! در حالى كه با يك اطلاع ناقص يا ناصواب در مورد بخشى از دين چه پندارها كه شكل نمى‏گيرد و چه پديده‏هاى اجتماعى و رفتارهاى جمعى خاصى به وجود نمى‏آيد.

«و ذلكم ظنكم الذى ظننتم بربكم فأرداكم فاصبحتم من الخاسرين»،[79] «و اين چنين به پروردگار خود گمان (باطل) كرديد، در نتيجه (اين گمان ناصواب) شما را به هلاكت انداخت و جزء زيانكاران شديد».

تقليـد هم از جمله پديده‏هاى اجتماعى است كه هرگاه برخلاف عقل و ارزش‏هاى اسلامى باشد، به ناهنجارى تبديل شده و مثل حس گرايى و پندارگرايى باعث عدم پذيرش ارزش‏ها و عقايد صحيح مى‏شود. جامعه اى كه هويت فرهنگى خود را فقط از راه و رسم گذشتگان ترسيم كند و هرگز حاضر به نقد و نظر آن با ارزش‏ها و عقايد دينى نباشد، هيچگاه آمادگى پذيرش ارزش‏هاى دينى را پيدا نمى‏كنند. چنين افرادى سنت، آداب و رسوم ملى و فرهنگى خويش را به هر كيفيتى كه باشد، اصل دانسته و آن را حفظ مى‏كنند:

«و اذا قيل لهم اتّبعوا ما انزل الله قالوا بل نتّبع ما الفينا عليه ابائنا»،[80]«آنگاه كه آنها به پيروى از وحى دعوت شوند، مى‏گويند: بلكه ما بر آنچه كه پدرانمان را بر آن يافتيم تبعيت مى‏كنيم». قرآن در مقابل چنين منطق ناصوابى، حفظ كردن هويت فرهنگى گذشته را به طور كامل نفى نكرده است، بلكه نوع خاصى از سنت‏گرايى و جمود بر فرهنگ گذشتگان را مورد نكوهش قرار مى‏دهد:

«او لو كان ابائهم لا يعقلون شيئاً و لا يهتدون»،[81]«آيا اگر پدرانشان نه درك و فهمى داشته باشند و نه به هدايتى رسيده باشند، باز هم از آنها پيروى مى‏كنند». بنابراين معلوم مى‏شود كه براى استحكام فرهنگ اسلامى هم ضرورى است كه انحرافات شناخته شود و هم بايد راهكارهاى مناسب براى فرهنگ سازى و عمل به عقايد ارزشى ارائه شود، لذا در جامعه بايد بستر لازم و كافى براى تحقق اين عقايد و ارزش‏ها فراهم گردد تا هم از انحرافات پيشگيرى شود و هم راه براى تكامل معنوى انسان‏ها هموار گردد.

پـى نوشت‏هــا:
[1] - ابراهيم، 1 .
[2] - انعام، 122 .
[3] - طلاق، 1 .
[4] - شيخاوندى، ص 40 .
[5] - كوئن، صص 161-160 .
[6] - ستوده، ص 34 .
[7] - گيدنز، ص 162 .
[8] - مصباح يزدى، ج 3، صص 162-159 .
[9] - يونس، 32 .
[10] - مؤمنون، 53-52 .
[11] - جاثيه، 18 .
[12] - الطباطبائى، ج 7، ص 166 .
[13] - قرضاوى، صص 65-63 .
[14] - نحل، 106.
[15] - ابن منظور، ج 10، صص 359-358 .
[16] - الطباطبايى، ج 19، ص 280 .
[17] - منافقون، 4 .
[18] - همان .
[19] - نساء، 141 .
[20] - همان، 143 .
[21] - توبه، 107 .
[22] - نساء، 139-138 .
[23] - احزاب، 12 .
[24] - همان، 13 .
[25] - همان، 14 .
[26] - توبه، 79 .
[27] - بقره، 205 .
[28] - الطباطبايى، ج 2، ص 97 .
[29] - توبه، 76 .
[30] - الطباطبايى، ج 3، صص 42-41 .
[31] - آل عمران، 7 .
[32] - حج، 3 .
[33] - آل عمران، 93 .
[34] - مائده، 13 .
[35] - الحر العاملى، ج 11، ح 1، ص 508.
[36] - آل عمران، 28 .
[37] - مائده، 55 .
[38] - توبه، 71 .
[39] - هود، 113 .
[40] - الطباطبايى، ج11، ص55.
[41] - بقره، 109 .
[42] - ممتحنه، 8 .
[43] - اعراف، 169 .
[44] - يونس، 8-7 .
[45] - نحل، 107 .
[46] - مائده، 2 .
[47] - الطباطبايى، ج 5، ص 163 .
[48] - نهج البلاغه، ج 1، ص 72 .
[49] - مائده، 63 .
[50] - ابن منظور، ج15، ص139.
[51] - النجفى، ج 22، ص 45 .
[52] - سياح، ج1، ص 481.
[53] - ابن منظور، ج 1، ص 557 .
[54] - النجفى، ج22، ص 44.
[55] - حج، 30 .
[56] - طبرسى، ج7، ص131.
[57] - الحرالعاملى، ج12، ص227، ح9.
[58] - الراغب الاصفهانى، ص748.
[59] - لقمان، 6.
[60] - الطباطبايى، ج 16، ص 210 .
[61] - الحرالعاملى، ج12، ص226، ح6.
[62] - الطباطبايى، ج 16، ص 210 .
[63] - مؤمنون، 7-5 .
[64] - انبياء، 74 .
[65] - عنكبوت، 29.
[66] - اسراء، 32 .
[67] - نساء، 24 .
[68] - الطباطبايى، ج12، صص90-87.
[69] - احزاب، 33 .
[70] - نور، 31 .
[71] - همان.
[72] - همان، 30 .
[73] - همان، 31 .
[74] - مائده، 90 .
[75] - الطباطبايى، ج2، صص193-192.
[76] - مائده، 91 .
[77] - روم، 7 .
[78] - نجم، 30 .
[79] - فصلت، 23 .
[80] - بقره، 170 .
[81] - همان.
فهرست منــابع:
- القرآن الكريم
- النهج البلاغه
- ابن منظــور، ابى الفضل جمال الدين محمدبن مكرم، «لسان العرب»، بيروت،دارصاد، 1410 هـ.ق.
- الحر العاملى، محمـدبن الحسن، «وسـائل الشيعـه»، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1412 هـ.ق.
- الراغب الاصفهانى، «مفردات الفاظ القرآن»، 1416 هـ.ق.
- الطباطبائى، السيد محمدحسين، «الميزان فى تفسير قرآن»، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1393 هـ ق.
- الطبرسى، «مجمع البيان فى تفسير القرآن»، دار المعرفه، 1406 هـ.ق.
- النجفـى، محمـدحسن، «جـواهـر الكلام فـى شرح شرايع الاسلام»، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374.
- ستوده، هدايت الله، «مقدمـه اى بر آسيب شناسى اجتماعى»، انتشارات آواى نور، 1374.
- سياح، احمد، «فرهنگ بزرگ جامع نوين»، انتشارات اسلام، 1370.
- شيخاوندى، داور، «جامعه شناسى انحرافات»، نشر مرنديز، 1373.
- قرضاوى، يوسف، «دورنمـاى جامعــه اسلامى»، ترجمه عبدالعزيز سليمى،تهران، نشر احسان، 1378.
- كوئن، بوس، «درآمـدى بـه جـامعـه شنـاسى»، ترجمه محسن ثلاثى، نشر فرهنگ معاصر، 1374.
- گيدنز، آنتونى،« جامعه شناسى»، ترجمه منوچهر صبورى، نشر نى، 1377.
- مصباح يزدى، محمدتقى، «اخـلاق در قـرآن»، انتشارات مؤسسه آموزشى وپژوهشى امام خمينى، 1378.
منبع : مطالعات راهبردى زنان (كتاب زنان سابق) شماره 18 -زمستان 1381.