منصور جواهرى
اشاره
آدمى همواره نسبت به كارهاى خود خوش بين است و با توجه به نيت و آگاهى از خود به آسانى با رفتارها و كردارهايش كنار مى آيد. اگر اصل توجيه گرى و عذرتراشى را ناديده بگيريم كه هركسى مى كوشد رفتار ناهنجار خويش را توجيه كند، شخص، خود را متهم نمى سازد و هيچ گمان بد به خود نمى برد. اما هنگامى كه به ديگرى مى رسد اين نگرش به كلى متفاوت مى شود. هر كار ديگرى با هزاران اما و اگر روبه رو مى شود و او به آسانى درستى كار ديگران را نمى پذيرد. با آن كه بسيار گفته و شنيده است كه آن چه بر خود نمى پسندى بر ديگران مپسند؛ ولى در مقام عمل به اين دستور وقعى نمى نهند و گوش دل بدان نمى سپارد. در آموزه هاى وحيانى كه بر پايه فطرت سالم قرار داده شده است به اين مسئله از زواياى مختلف و ابعاد متنوع آن پرداخته شده است. از اين رو قاعده اى در آموزه هاى وحيانى اسلام پديدار شده كه به اصل صحت يا حمل بر صحت شهرت يافته است. اصل صحت در حوزه قانون گذارى و حقوق فردى و اجتماعى مورد توجه قانونگذار اسلامى بوده است. چنان كه در حوزه اخلاق و هنجارهاى شخصى و اجتماعى نيز به عنوان اصل حاكم مورد تاييد و تأكيد قرار گرفته است. در اين نوشتار تلاش شده است نگرش اسلام و آموزه هاى وحيانى نسبت به اين اصل واكاوى شده و مباحث و مسايل آن از جهات مختلف بازخوانى شود.
گسترش معنايى اصالت صحت
اصل صحت از قواعدى است كه در كتاب هاى اصول فقه كه مبانى و روش استنباط احكام دينى را از منابع اصلى كتاب و سنت بيان مى كند، مورد بحث قرارگرفته است. اين اصل به نوع برخورد و قضاوت انسان درباره گفتار و كردار و عقايد ديگران (بدون توجه به دين آنان) مربوط مى شود.برخى از اصولى ها بر اين باورند كه اين اصل در دو معنا و اصطلاح مختلف به كار مى رود: 1- به معناى حمل فعل مؤمن بر وجه صحيح و جايز در مقابل قبيح (حرام و ممنوع). به اين معنا كه هرگاه مردى مسلمان با زنى در خلوتگاهى ديده شد، بر اين حمل مى كنيم كه وى به جهتى درست و شرعى با وى خلوت كرده است و گناه و حرامى را مرتكب نشده است. مثلا شايد وى از محارم اوست و يا به هر عنوان درست ديگرى اين امكان را داشته است تا با او خلوت كند؛ زيرا شخص مسلمان با نامحرم خلوت نمى كند.
2- معناى ديگر اين است كه كار ديگران را به تمام و كامل بودن حمل كنيم و بگوييم كه آنان كارى را به درستى انجام داده اند. مانند زمانى كه از فردى مسلمان و متشرع بخواهيم نمازى بر ميت بخواند و او چنين كند. ما در اين زمان رفتارش را به درستى حمل كرده و مى گوييم وى نماز ميت را به درستى و تام و كامل خوانده و چيزى را فروگذار نكرده است.
تفاوت دو معنا در اين است كه معناى نخست مختص مسلمانان و از احكام خاص اسلامى است و تنها نسبت به خودى يعنى مسلمانان به كار مى رود و درباره اعمال و رفتار غيرمسلمانان چنين حكم و قضاوتى نخواهيم كرد. اما معناى دوم اختصاصى به مسلمانان نداشته و نسبت به هر شخص ديگرى از مسلمان و غيرمسلمان به كار مى رود. به اين معنا كه وقتى مالى را در دست شخصى حتى كافر مى بينيم و يا او معامله اى را انجام مى دهد در مقام داورى حكم مى كنيم كه اين معامله به صورت كامل انجام شده و نقص ندارد. (مصباح الاصول؛ ج 3 ص 322)
بر اين اساس دو برداشت درباره اصل صحت وجود دارد كه برداشت نخست بر پايه حسن ظن و گمان نيكو بناگذارى شده و اصلى از اصول اخلاقى شمرده مى شود. بدين معنا كه اگر در عمل مسلمان يا مؤمنى به لحاظ حكم تكليفى، ترديد حاصل شد كه آن چه از گفتار و كردار و عقيده نمود مى كند، حلال و مشروع و يا حرام و قبيح است، بايد عمل و كار وى را بر وجه مباح و جايز حمل كرد؛ به عنوان نمونه اگر كسى از دور سخنى گفت و شنونده شك كرد آيا سلام مى كند و يا ناسزا مى گويد يا شخصى مايعى مى نوشد و مشخص نيست آب است يا نوشيدنى حرام، يا مردى به همراه زنى مشاهده شد و هر دو به زوجيت خود اقرار كردند، در اين موارد و نظاير آن كه در جامعه فراوان اتفاق مى افتد و مى بايست اصل را مورد ملاحظه قرار داده و به اقتضاى آن، فعل را بر امر مباح و جايز حمل كرد و گفتار و كردار و عقيده وى را بر شكل درست و نيكوى آن بار نمود.ولى بنا به برداشت دوم، اصل صحت تنها قاعده اى فقهى است كه در كتاب هاى علم اصول از آن بحث مى شود و به مسلمانان اختصاص ندارد. از اين رو اگر در فعل و كار كسى به لحاظ حكم وضعى، ترديد شد كه آيا آن را به صورت درست و صحيح انجام داده يا نه، بايد عملش را بر درستى بار كرد. به عنوان نمونه اگر معامله اى چون خريد و فروش، ازدوج و طلاق انجام دهد همه اين موارد بر صحت حمل مى شود و آثار عقود يا ايقاعات بر آن مترتب مى گردد.
قرآن و اصالت صحت
اصل صحت به عنوان يك اصل اخلاقى، اصلى عقلايى است. به اين معنا كه جوامع انسانى بر پايه اصول عقلايى نسبت به رفتار ديگران چنين برخوردى را به كار مى گيرد. بنابراين اگر سخن از اصل صحت در قرآن و آموزه هاى آن به ميان مى آيد به معناى حكمى امضايى و تاييدى است و اين گونه نيست كه اسلام آن را به عنوان يك اصل تأسيسى ابداع كرده و براى نخستين بار به مردم سفارش داده باشد.سيره عقلايى مردمان بر اين است كه در رفتار خويش نسبت به ديگران اين گونه رفتار كنند و اصل را بر صحت قرار دهند. اين گونه است كه در بسيارى از دستورها و ضرب المثل هاى اقوام مختلف با دستورهاى مشابه اصل صحت مواجه مى شويم.در دستورى از كنفوسيوس به اين مطلب برمى خوريم كه مى گويد آن چه را به خود نمى پسندى بر ديگران مپسند و آن چه را براى خود مى خواهى براى ديگران نيز بخواه.قرآن نيز اين اصل را به شيوه هاى مختلف تاييد كرده است. در اين جا به برخى از شواهد اشاره مى شود.
خداوند در آيه 83 سوره بقره دستور مى دهد كه در برخورد گفتارى با ديگران اصل را بر گفتار نيكو و پسنديده قرار دهيد: قولوا للناس حسنا. هرچند كه ظاهر اين آيه آن است كه با مردم به نيكى سخن بگوييد و گفتارتان سبب بغض و عداوت نگردد؛ ولى مى توان با توجه به روايتى از امام صادق(ع) در تفسير آيه، آن را به عنوان شاهدى بر تأييد اصل عقلايى دانست.
امام صادق با اشاره به آيه مى فرمايد: تا زمانى كه يقين نداريد كار ديگران شر و قبيح و ناپسند است درباره آن جز داورى خير و نيكو نداشته باشيد. (كافى ج 2 ص 164)
شيخ انصارى نيز در توضيح آن مى نويسد: شايد مراد از قول در آيه و روايت همان ظن و اعتقاد باشد؛ بدين ترتيب آيه كريمه به كمك روايت، به حسن ظن و گمان نيكو در حق ديگران بردن ترغيب و تشويق مى كند و بدگمانى را نسبت به مردم ناپسند مى شمارد. (فرائدالاصول ج 2 ص715)
بدگمانى گناه است
در سوره حجرات آيه 12 مى فرمايد: يا ايهاالذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن ان بعض الظن اثم؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد از گمان بسيار پرهيز كنيد؛ زيرا برخى از گمانها گناه هستند. در اين آيه مؤمنان از بسيارى از گمان ها درباره ديگران منع شده اند كه مراد، گمان سوء است؛ نه گمان خير؛ زيرا در آيه 12 سوره نور قرآن به گمان خير كه همان حسن ظن و گمان نيكو است، تشويق كرده است.در اين آيه سخن از گمان بد نكردن درباره ديگرى است و هرچند كه گمان يكى از حالات چهارگانه يقين و گمان و شك و وهم است كه به طور غير اختيارى بر انسان عارض مى شود و نمى تواند مورد امر و نهى قرار گيرد ولى مراد آن است كه انسان آثار گمان را نبايد بر آن بار كند و به چنين گمانى ترتيب اثر دهد و به گمان بدى كه در حق ديگران مى كند اعتنايى كند.
بنابراين اگر گمانى بد در دل وى خطور كرد اشكالى ندارد ولى نبايد بدان توجه كند و آثارش را بر آن مترتب سازد. در روايات آمده است كه يكى از چيزهايى كه براى مؤمن نيكوست و راه خلاصى آن را دارد سوءظن است كه راه رهايى از آن بى توجهى و جامه عمل نپوشاندن به آن است. (وسائل الشيعه ج 8 ص 263)
هدف از اين كار آن است كه آبروى مؤمن حفظ شود؛ زيرا مؤمن در پيشگاه خداوند از منزلت و جايگاه والا برخوردار است و آبروى او از جمله سه گانه هايى است كه نمى توان متعرض آن شد، مؤمن جان و مال و عرضش در امان است و آبرو و حفظ آن يكى از مهم ترين مسايلى است كه نمى توان آن را بى ارزش كرد و با تعرض به آن شخص را به خطر انداخت.قرآن پيامبر(ص) را به علت آبرودارى مؤمنان ستوده است. آن حضرت (ص) چنان عمل مى كرد كه منافقان وى را متهم به سادگى مى كردند و مى گفتند او شخص خوش باورى است. قرآن بيان مى كند كه خوش باورى آن حضرت به نفع شماست كه حفظ آبروى شما را مى كند و آن چه در دل داريد آشكار نمى سازد. (توبه آيه 61) زيرا اگر پيامبر(ص) مى خواست، بى درنگ پرده ها را كنار مى زد و شما را رسوا مى ساخت و مشكلات فراوانى براى شما پديد مى آمد.اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد: كارهاى برادر دينى ات را بر بهترين وجه حمل كن و در سخن وى براساس بدگمانى داورى نكن، مگر آن كه يقين به خلاف آن پيدا كنى. (كافى؛ ج 2ص 361)