كاظم سپاسى آشتيانى
مقدمه
قرآن كتاب آسمانى خاتم الانبياء حضرت محمد ابن عبدالله (ص) و دربردارنده همه نيازهاى بشرى تاروز قيامت است. و فقه اصطلاحى «علم به احكام شرعيه ازطريق ادله آن است» و احكام شرعيه زندگى سعادتمندانه انسان ها را تضمين مى نمايد؛ بنابراين مى بايست بين قرآن و فقه رابطه تنگاتنگى وجود داشته باشد؛ زيرا هدف نهايى هردو رسانيدن بشر به سر منزل مقصود و تامين آسايش و رفاه و امنيت حيات مادى و نيل به سعادت و زندگى برتر معنوى و روحانى مى باشد. جهت تبيين اين ارتباط به اختصار مباحثى را مطرح مى نماييم.
قرآن در نگاه فقه.
ائمه هدى (ع) كه مفسران قرآن كريم و بيان كنندگان احكام و حدود الهى اند براى بيان احكام به قرآن تمسك كرده اند و آن بزرگواران اين كتاب الهى را مجموعه احكام و تشريع معرفى نموده اند.
امام على (ع) مى فرمايد:
قرآن شامل امرونهى است و احكام و سنت ها در آن مشخص شده و مثل ها درآن آمده است احكام در آن تشريع شده تا مردم نسبت به حدود الهى عذرى نداشته باشند و حجت برآن ها تمام شود.[1]
دربيان ديگرى مى فرمايند:
كتاب خداوند در دسترس شماست حلال و حرام آن پيداست،واجب و مستحب آن هويداست، ناسخ و منسوخش روشن.[2]
امام باقر (ع) از پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد:
مردم حلال من تا قيامت حلال و حرام من تا قيامت حرام است بدانيد خداوند متعال آن ها را در قرآن بيان كرده است و من درسنت و سيرت خويش براى شما بيان كردم.[3]
ظهور اين دسته از روايات كه تعدادشان كم نيست (به عنوان نمونه تعدادى ذكر شد) ثابت مى كند كه حداقل ريشه و پايه همه احكام فقهى در قرآن كريم وجود دارد.
فقهاى شيعه به پيروى از اهل بيت(ع) قرآن را يكى از ادله احكام قرار داده اند و در موارد مختلف به آن استناد نموده اند.
شيخ صدوق در المقنع:
به پنجاه و هفت آيه تمسك كرده است.[4]
شيخ مفيد در المقنعه:
در موارد چندى به آيات تمسك مى كند.[5]
شيخ طوسى در مبسوط:
در كتاب طهارت به دو مورد، و در ابواب ديگر نيز تمسك نموده است.[6]
و در كتاب تبيان نيز به مناسبت هاى مختلف به آيات قرآن استناد مى نمايد.[7]
محمد ابن ادريس:
در كتاب سرائر در موارد زيادى حتى بيشتر از شيخ طوسى در مبسوط به آيات كتاب الهى تمسك كرده است و به عنوان نمونه درباره اينكه آب قليل به ملاقات نجاست نجس مى شود.[8]
و همچنين فقهاى ديگر نيز تمسك نموده اند و مشهور معتقدند كه 500 آيه به عنوان آيات الاحكام وجود دارند و بعضى اين آيات را تا 900 آيه نيز ذكر نموده اند.
علامه محمد تقى حكيم مى فرمايند:
مسأله حجيت كتاب بردو مقدمه استوار است؛ يكى اثبات تواتر كتاب كه موجب قطع به صدور آن مى شود و در اين جهت هيچ مسلمانى كه قلب او به ايمان امتحان شده شك ندارد و ديگرى اثبات اينكه اين كتاب به خدا نسبت دارد و دراين زمينه نيز عقيده مسلمين چنين است و اعجاز قرآن در اسلوب و مضامين و اينكه بزرگان عصر خود را به مقابله به مثل فراخوانده و آنها از آوردن مثل قرآن عاجز بودند و همچنين خبرهاى غيبى كه صدق آن ثابت شده، گوياى نسبت آن به خداوند متعال است.[9]
فقه در نگاه قرآن:
گرچه ماده «فقه» به صورت هاى مختلف در قرآن به كار رفته؛ اما در هيچ يك از موارد استعمال به معناى فقه اصطلاحى «دانش به احكام شرعيه از راه ادله تفصيلى آن» نيست و اين نكته از موارد كاربرد فقه در قرآن و همچنين احاديث ناظر به قرآن كريم، روشن مى گردد.
صدرالمتالهين شيرازى (قدس سره) مى فرمايد:
فقه در بيشتر احاديث، به معناى بصيرت دردين است وفقيه كسى است كه داراى اين بصيرت باشد. حضرت ايشان در شرح حديث امام رضا(ع) «... ان من علامات الفقيه الحكم و العمت ...» نوشته، حضرت رضا(ع) نشانه هاى فقيه را بيان كرده اند، اين نكته نشان مى دهد كه فقه، معناى پيچيده اى داشته و هركس برآن وقوف نداشته است؛ از اين رو امام (ع) با ذكر لوازم و آثار آن، فقه را معرفى مى كنند. اگر معناى فقه اطلاع بر فتاوى و آراى گوناگون بود، به اين شرح و تفسير نياز نبود.[10]
غزالى مى نويسد:
بدون ترديد، فقه در عصر نخست، در روش شناخت آخرت و آگاهى از دقايق آفات نفس و مفاسد اعمال و نيروى احاطه كننده به حقارت دنيا و آشنايى كامل به نعمت هاى آخرت و استيلاى خوف و ترس بر قلب، كاربرد داشته است .دليل برآن، سخن خداوند است:
«ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم ...» توبه / 122
آنچه به وسيله انذارو تخويف حاصل مى شود فقه است،نه فروعات،همانند طلاق، عتق، لعان، اجاره و ... زيرا اين گونه دانسته ها، تخويف و انذار نمى آفريند.[11]
به نظر مى رسد با تاسيس و گسترش مذاهب فقهى در جهان اسلام و نيز اختلافات فزاينده پيروان آن مذاهب به مرور«فقه» با يك جابه جايى مفهومى در معناى فقه اصطلاحى «دانش احكام فرعيه» به كاررفت در حالى كه هرگز در قرآن و حديث معادل اين معنا نيست اما با برقرارى معادله ميان واژه «فقه» و دانش احكام شرعي، اين دانش، جايگاه ويژه اى يافته و از همه امتيازها و بهره هاى آن واژه مقدس، سود جسته است، واز اين پس فقيهان از قاريان و مفسران قرآن متمايز گرديدند و هويت صنفى جداگانه پيدا نمودند در حالى كه تا قرن دوم هويت صنفى قاريان و مفسران و فقيهان يگانگى دارد و هر فقيه خود قارى و مفسر نيز هست بعد از اين بود كه با توجه به نيازهاى رو به رشد مسلمانان، فروعات بيشترى در فقه استنباط گرديد و فقاهت به دانش ويژه اى تبديل شد كه مى بايست فروعات كهن و نوپديد را استنباط كند و بدين گونه بود كه دانش فقه، راه خود را از دانش تفسير قرآن جدا كرد و به علم مستقلى تبديل شد، اماروشن است كه گرچه فقه به معناى اصطلاحى در قرآن استعمال نشده ولى آيات زيادى در زمينه بيان احكام شرعيه در قرآن وجود دارد كه تحت عنوان «آيات الاحكام» جمع آورى شده است و كسانى مانند قطب راوندى (م 573 ق ) در فقه القرآن و فاضل مقداد (م 826 ق ) در كنزالعرفان فى فقه القرآن و مقدس اردبيلى (م993 ق ) در زبده البيان در اين زمينه همت گماشته اند. پس بنابراين، هدف دانش فقه در قرآن وجود دارد و همين وجود آيات الاحكام و آياتى كه ظاهراًجزء آيات الاحكام نيستند ولى حكم شرعى از آنها استنباط مى شود پيوند و ارتباط محكمى بين قرآن و فقه ايجاد نموده و درحقيقت فقه چون شاخ و برگى است برتنه تنومند قرآن كريم.
شيوه تبيين مباحث فقهى در قرآن
بسيارى از احكام شرعى به صراحت در قرآن ذكرشده، مثل وجوب روزه، نماز، زكات، وفاى به عهد، اداى امانت، جهاد فى سبيل الله، امر به معروف و نهى از منكر، و حرمت شرب خمر، قمار، بغى و تعدى به حقوق ديگران و قتل نفس و ... و بعضى از احكام شريعت كه نوعاً شامل تفصيل احكام وبيان مصاديق وحدود و شرايط قوانين قرآنى مى شود گرچه به صورت صريح در قرآن نيامده اند و بايد از سنت گرفته شوند، اما اين قرآن است كه ما را به سنت ارجاع مى دهد.
«ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» حشر/ 7
وآيات ديگرى كه به اطاعت از پيامبر(ص) و اسوه قراردادن او فرمان مى دهد و اماميه بنا به دستورات صريح پيامبر اسلام (ص) مثل حديث ثقلين، سنت معصومين (ع) رانيز حجت و معتبر مى دانند و بيان آنان را تفسير قرآن و تبيين سنت پيامبر(ص) مى دانند و آياتى نظير آيه تطهير هم براين واقعيت صحه مى گذارند.
قرآن معمولاًاحكام را به صورت كلى ذكرمى كند مثل «اوفوا بالعقود» مائده/ 1 «واجتنبوا قول الزور» حج/ 30 «احل الله البيع» بقره / 275 كه در اين موارد فروعات حكم بايد از سنت گرفته شود و در مواردى به صورت جزئى هم وارد مى شود و همه فروعات را ذكر مى كند مثل ابواب جهاد، عقوبات، ازدواج و طلاق و ميراث.
بيان قرآن در زمينه احكام همواره در قالب امر و نهى نيست و گاهى درقالب نقل يك داستان حكمى را بيان مى نمايد مثل: «انى اريد ان انكحك احدى ابنتى هاتين على ان تاجرنى ثمانى حجج» قصص / 27. اين آيه در مقام بيان واقعه اى تاريخى است ولى به دليل نقل قرارداد اجاره حضرت شعيب و موسى (ع) و رد نكردن آن، فقها مشروعيت عقد اجاره را استنباط نموده اند.
البته سبك بيان قرآن نيازمند بررسى هاى كارشناسى بيشترى است و معتقديم به دليل اينكه همه نيازهاى بشر در قرآن آمده، باآشنايى بيشتر با رموز آيات و اشارات قرآن و ارجاع متشابهات به محكمات و تحقيق در احاديث ناظر به آيات قرآن، احكام بيشترى را از قرآن اين منبع عظيم معارف، استفاده نماييم و اين مهم نيازمند انس و الفت از سطوح پايين با قرآن است و اهتمام بيشتر حوزه به قرآن، به طورى كه پايه اصلى استنباط احكام قرآن باشد و از احاديث به عنوان مفسر آيات و مبين فروعات و جزئيات و مصاديق احكام، استفاده گردد، در اين فرض فقهى پوياتر و منطبق تر با نيازهاى زمان خواهيم داشت .