محمد جواد طبسى
طليعه
در هشتاد سوره از قرآن کريم به اشاره و اجمال، از حرکت عظيم الهى امام مهدى(ع) پرده برداشته شده است که اين اشارات را پيامبر(ص) و معصومان(ع) در ذيل 270 آيه تفسير و تبيين کردهاند. و هر يک از سورههاى قرآنى از يک تا پانزده آيه و گاهى تمام يک سوره به قيام و انقلاب حضرت مهدى تفسير شده است مفسران عالى قدر به اين روايات در ذيل آيات مربوط اشاره کردهاند.
از يک نگاه مى توان گفت که روز ظهور امام مهدى(ع) روز تأويل قرآن است. محدث بزرگوار على بن ابراهيم قمى در ذيل آيه )هَلْ ينظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يوْمَ يأْتِى تَأْوِيلُهُ [1]؛
آيا آنها انتظار تأويل آيات دارند؟ آن روز که تأويل آنها فرارسد»، فرموده: اين آيه درباره حضرت قائم(ع) و روز قيامت است.[2]
امام مهدى(ع) مصداق بارز قرآن ناطق است که با آمدن وى همه ِآيات قرآن تفسير مى شود، قرآن بر جهان حکومت مى کند، از مهجوريت بيرون مى آيد، همه مردم به معارف ناب آن به سرعت دست پيدا مى کنند و حتى ضعيفترين افراد جامعه به اين موهبت الهى خواهند رسيد.
آن حضرت را به حق مى توان فرزند قرآن دانست. او با غير از قرآن انسى ندارد و او است که پيش از ولادت در شکم مادر قرآن مى خواند و نيز در حين ولادت و پس از آن، يا به تلاوت قرآن مى پرداخت و يا به آن استدلال مى کرد. اين نوشتار به چند دوره از زندگانى امام مهدى(ع) و به سيره و سخن او مى پردازد.
دوره نخست: پيش از ولادت
اگر چه خواندن قرآن و يا سخن گفتن در جنين مادر امرى برخلاف عرف و عادت است، اما اين امر در خاندان وحى و نبوت و در بين فرزندان فاطمه و على بسيار عادى بوده است؛ چرا که در حالات هر يک از معصومان(ع) آمده است که پيش از ولادت سخن مى گفته و يا قرآن مى خوانده است؛ از جمله امام مهدى که اين چنين بود.
حکيمه دختر امام جواد(ع) که به دعوت امام حسن عسکرى(ع) شب را در خانه امام بيتوته کرده بود، گويد: وقتى که نيمه شب فرارسيد، من و نرجس نماز شب خوانديم، سپس پيش خود گفتم سپيده دم نزديک شده، اما هنوز حملى از او ظاهر نشده است که حضرت ابومحمد عسکرى از درون حجره صدا زد که شتاب مکن. گويد از روى شرمسارى به حجره برگشتم که نرجس به استقبالم شتافت؛ در حالى که به خود مى لرزيد. من نيز او را به سينهام چسباندم و سوره )قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ( را و سوره )إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيلَةِ الْقَدْرِ ( و آية الکرسى را بر او خواندم. هر چه را مى خواندم، آن جنين نيز که در شکم او بود، همراه من مى خواند.[3]
در روايت ديگرى آمده که امام حسن عسکرى به من امر کرد تا بر او (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيلَةِ الْقَدْرِ) را بخوانم. وقتى که خواندم، از درون نرگس شنيدم آنچه را که مى خواندم، جنين نيز مى خواند و به من سلام مى کند. من از اين جريان بسيار ترسيده بودم که امام صدا زد: هرگز از امر پروردگار تعجب نکن؛ چرا که پروردگار در کودکى حکمت را بر زبان ما جارى مى سازد و در بزرگى ما را حجت خود در روى زمين قرار مى دهد.[4] در همين گفتگو که ميان حکيمه دختر امام جواد و امام حسن عسکرى(ع) بود، امام به عمهاش فرمود: «و إن الصبى منّا يتکلّم فى بطن أمّه و يقرأ القرآن و يعبد ربه عزّوجل؛ کودکان ما در شکم مادر خود سخن مى گويند و قرآن مى خوانند و خداى خود را عبادت مى کنند».[5]
دوره دوم: هنگام ولادت
امام مهدى(ع) به هنگام ولادت علاوه بر اينکه برخى آيات قرآن مجيد را مى خواند، تمام قرآن کريم بلکه تمام کتابهاى آسمانى را نيز تلاوت مى کرد.
شيخ طوسى به سند خود از حکيمه دختر امام نقل کرده: وقتى که امام مهدى(ع) به دنيا آمد، امام عسکرى(ع) دستى بر سر مبارک فرزندش کشيد و به او فرمود: فرزندم! به قدرت خداوند سخنگوى. پس ولى خدا از شيطان رجيم به او پناه برده چنين گفت: )وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِى الْأَرْضِ ...[6]؛
ما مى خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم و حکومتشان را در زمين پابرجا سازيم ....».
آن گاه بر پيامبر خدا(ص) و بر على اميرمؤمنان و بر هر يک از امامان درود فرستاد تا اينکه به پدر بزرگوارش رسيد.[7]
تلاوت کتب آسمانى
همچنين حکيمه دختر امام جواد(ع) از ماجراى لحظه ولادت امام مهدى چنين سخن گويد: پس امام حسن عسکرى(ع) صورت و دو دست و دو پاى فرزندش را بوسيد و آن گاه زبان خويش را در دهان او گذارد؛ همانند پرندگان که غذا در دهان جوجه خود مى گذراند. سپس به او فرمود: بخوان! پس او شروع به خواندن قرآن کرد و از بسم الله الرحمن الرحيم آغاز کرد تا قرآن را به پايان رسانيد.[8]
حکيمه مى گويد: در هفتمين روز از ولادت امام مهدى بر امام حسن عسکرى(ع) وارد شدم و بر او سلام گفتم و در محضرش نشستم. امام فرمود: فرزندم را بياور. پس او را آوردم؛ در حالى که لباسهاى زرد رنگى بر تن داشت. امام عسکرى(ع) همانند روز اول زبانش را در دهان او قرار داد و فرمود: فرزندم! سخن بگو. و سپس فرمود: فرزندم! بخوان، هر آنچه را که خداوند بر پيامبران و رسولانش نازل کرده است. او نيز به زبان سريانى شروع به خواندن صحف آدم(ع) کرد. همچنين کتاب حضرت ادريس، کتاب حضرت نوح، کتاب حضرت هود، کتاب حضرت صالح، صحف حضرت ابراهيم، تورات حضرت موسى، زبور حضرت داود، انجيل حضرت عيسى و فرقان جدم رسول الله(ص) را تلاوت فرمود. سپس به نقل داستانهاى پيامبران و مرسلين پرداخت و آنها را يکى پس از ديگرى ذکر کرد تا به زمان حضرت امام عسکرى(ع) رساند.[9]
دوره سوم: دوران کودکى
از دو گفتگويى که حضرت امام مهدى(ع) در زمان پدر و در دوران کودکى خويش داشته، روشن مى شود که حضرت ضمن بيان برخى آيات قرآن به پرسشهاى قرآنى نيز پاسخ داده است. حضرت در گفتگو با سعد بن عبدالله اشعرى قمى در بيان مراد خداوند از (إِنِّى أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى)[10] مى فرمايد که يعنى:
«اى موسى! محبت اهل خود را از قلبت بيرون کن» و آنگاه به مقصود از کهيعص[11] مى پردازد و در آخر به آيه شريفه ؛ وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا...[12] پرداخته، راه و روش گفتگو را با دشمنان به سعد بن عبدالله مى آموزد.[13]
گفتگو با کامل بن ابراهيم مدنى
محمد بن انصارى روايت کرده است: گروهى از مفوضه کامل بن ابراهيم مدنى را نزد امام حسن عسکرى(ع) فرستاند. او مى گويد: با خود گفتم: وقتى خدمت آن حضرت رسيدم، درباره حديثى که از او روايت شده، بپرسم که فرموده است جز کسى که حق مرا نشناسد، وارد بهشت نخواهد شد.
وقتى که وارد شدم، کنار درى که پردهاى آن را پوشانده بود، نشستم. در همان حال بادى وزيد و گوشهاى از پرده کنار رفت. ناگاه جوانى را چون پاره ماه ديدم که حدود چهار بهار از عمر او مى گذشت. به من فرمود: اى کامل بن ابراهيم! من از سخنش برخود لرزيدم و گفتم: بلى، مولاى من ...!
سپس فرمود: آمدهاى درباره سخن مفوضه بپرسى؟ آنان دروغ گفتند، بلکه دلهاى ما ظرفهاى مشيت و اراده خداى عزّوجل است. هر گاه بخواهد، ما هم مى خواهيم و خداوند در اين باره مى فرمايد:
وَمَا تَشَاؤُنَ إِلَّا أَن يشَاء اللَّهُ...[14]. امام عسکرى به من فرمود: چرا نشستهاى؟ پرسشت را پاسخ داد. به پا خيز، و من برخاستم.[15]
دوره چهارم: دوران غيبت صغرا
غيبت صغرا هفتاد و اندى سال به طول انجاميد. در اين مدت حضرت امام مهدى(ع) ملاقاتهاى بسيار محدودى داشت و گاه در پاسخ به سخن برخى مدعيان، يا در بيان علت غيبت و يا در ردّ برخى از افراد و گروهها و جريانات انحرافى نامههايى را مى نويسد که برخى از آنها را نقل مى کنيم.
پاسخ نامه احمد بن اسحاق
طبرسى از سعد بن عبدالله اشعرى و او از شيخ صدوق روايت کرده: يکى از ياران ما خدمت احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى رسيد و به وى اطلاع داد که جعفر بن على نامهاى به او نوشته و خودش را به وى معرفى کرده و بدو اعلان داشته که وى پس از برادرش امام عسکرى(ع) امام است و به حلال و حرام و بر همه علوم و دانش احاطه دارد.
احمد بن اسحاق گويد: وقتى نامه او را خواندم، نامهاى به صاحب الزمان (ع) نوشتم و نامه جعفر را ضميمه آن کردم. حضرت چنين پاسخ داد:
به نام خداوند بخشنده مهربان. نامهات و نامهاى که همراه آن بود، به من رسيد. خداوند تو را حفظ فرمايد! بر اختلاف الفاظ و اشتباهات مکرر آن نامه آگاه شدم و اگر شما هم دقت مى کردى، به برخى از آن اشتباهات پى مى بردى ... . او با ادعايى که کرده، بر خدا دروغ بسته است. نمى دانم او چگونه مى خواهد ادعايش را ثابت کند؛ آيا (ادعاى او) به (سبب) آشنايى اش با احکام دين است؟ به خدا سوگند! نه حلال و حرامى مى داند و نه خوب و بد را از يکديگر تميز مى دهد. آيا اين کار را با علم و دانش خود انجام مى دهد؛ در صورتى که او حق را از باطل و محکم را از متشابه باز نمى شناسد و حدود نماز و وقت آن را نمى داند. آيا همه اينها از سر تقواست؟ خدا گواه است که او چهل روز نماز واجب را ترک کرد. اين دعا براى شعبده بازى است. شايد خبر آن به شما برسد که هنوز ظرفهاى ميگسارى او برقرار و آثار گناه و معصيت و تمرد او بر خداوند عيان و پابرجاست و شايد مى خواهد اين کار را با معجزه انجام دهد. اگر راست مى گويد، معجزهاى بياورد و يا با دليلى آن کار را انجام دهد و اگر راستگو است، آن دليل را اقامه کند و اگر اين امر را با دليل و برهان انجام مى دهد، در اين صورت دليلش را ذکر کند. خداى عزّوجل در کتاب خويش مى فرمايد:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى...[16]؛
«هم اين کتاب از سوى خداوند عزيز و حکيم نازل شده است. ما اسمانها و زمين و آنچه را که در ميان اين دو است، جز به حق و براى وقت معينى نيافريديم، اما کافران از آنچه انذار مى شوند، روى گرداناند. به آنان بگو: اين معبودهايى را که غير از خدا پرستش مى کنيد، به من نشان دهيد. چه چيزى از زمين را آفريدهاند يا شرکتى در آفرينش آسمانها دارند؟ کتابى آسمانى پيش از اين يا اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد، اگر راست مى گوييد! چه کسى گمراهتر است از آن کسى که معبودى غير خدا را مى خواند که تا قيامت هم به او پاسخ نمى گويد و از خواندن آنها بى خبر است. و هنگامى که مردم محشور مى شوند، معبودهاى آنها دشمنانشان خواهند بود، حتى عبادت آنها را انکار مى کنند؟!»[17]
پاسخ اسحاق بن يعقوب
در پاسخ نامهاى که به وسيله عمروى به اسحاق بن يعقوب نوشت، چنين آمده است:
«و اما علت غيبت اين است که خداوند عزّوجل مى گويد: )يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْياء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ [18]؛
اى کسانى که ايمان آوردهايد، از چيزهايى نپرسيد که اگر براى شما آشکار گردد، شما را ناراحت مى کند.
هيچ يک از پدرانم نيستند، مگر آنکه بر عهدهاش بيعتى از طاغوت زمان خود باشد و هنگامى که من خارج مى شوم، هيچ بيعتى از طاغوتها بر من نخواهد بود».[19]
فضيلت سوره توحيد و قدر
در نامهاى محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى به امام زمان(ع) مى نويسد:
در ثواب قرائت قرآن در نمازهاى فريضه از عالم(ع) رسيده است که فرمود: تعجب است از کسى که در نمازش، (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيلَةِ الْقَدْرِ) نخواند، چگونه نمازش پذيرفته مى شود؟ همچنين روايت شده: هيچ نمازى رشد و نمو نمى کند، در صورتى که در آن (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) خوانده نشود.
امام در پاسخ فرمود: مقدار ثواب در سورهها به همان اندازهاى است که روايت در مورد آن وارد شده است. و اگر سورهاى را که خواندنش ثواب دارد، رها کند و به جايش (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) و (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيلَةِ الْقَدْر) را به خاطر فضيلتشان بخواند، هم ثواب اين دو سوره و هم ثواب سورهاى که ترک کرده، به او داده مى شود همچنين جايز است غير از اين دو سوره را بخواند و نمازش هم تمام است، ولى اين شخص فضيلت را رها کرده است.
بيزارى از غاليان
در نامهاى که از حضرت امام مهدى(ع) در رد غاليان و بيزارى از ايدههاى باطلشان صادر شده، ان حضرت به محمد بن على بن هلال کرخى چنين نوشته است:
«اى محمد بن على! خداى متعال اجلّ است از آنچه توصيفش مى کنند. (بدان که) ما هرگز شريکان خدا در علم و قدرتش نيستيم، بلکه علم غيب را کسى جز او نمى داند؛ همان گونه که در کتاب محکم خود فرموده: (قُلْ لا يعْلَمُ مَنْ فِى السّمواتِ وَ اْلأَرْضِ الْغَيبَ إِلاّ اللّهُ)[20]؛ بگو که در آسمانها و زمين جز خداوند کسى غيب را نمى داند».
من و تمام پدرانم از گذشتگان همچون حضرت آدم و نوح و ابراهيم و موسى و غير اينان از انبيا و همچنين از آخرين که رسول خدا و على بن ابى طالب و غير اينان از امامان گذشته تا روزهاى ظهور و انتهاى دورانم، همه ما بندگان خداى هستيم. و او مى فرمايد: (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَإِنّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى* قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنى أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصيرًا * قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيوْمَ تُنْسى)[21]؛ هر کس از ياد من روى گردان شود، زندگى سخت و دشوارى خواهد داشت و روز قيامت او را نابينا محشور مى کنيم، مى گويد: پروردگارا! چرا نابينا محشورم کردى، من که بينا بودم؟ مى فرمايد: آن گونه که آيات ما براى تو آمد و تو آنها را فراموش کردى، امروز نيز تو فراموش خواهى شد.
اى محمد بن على! افراد نادان و ابلهان و سبکمغزان از شيعه، ما را (به خاطر برخى از سخنان آزار دادهاند. پس خدا را که جز او نيست و شهادت همو براى ما بس است، شاهد مى گيرم و همچنين پيامبر(ص) را و تمام فرشتگان و پيامبران الهى و اولياى او و تو را و هر کس که بر اين نام آگاهى يافت، شاهد مى گيرم که من از کسى که درباره ما بگويد که (بدون تعليم الهى) علم غيب مى دانيم، به خدا بيزارى مى جويم و يا اينکه بگويد ما در ملک و پادشاهى خداوند شريک هستيم و يا اينکه بخواهند براى ما جايگاهى غير از جايگاهى که خداوند براى ما پسنديده است و براى آن آفريده شدهايم، قرار دهند ...».[22]
رهايى از سرگردانى
شيخ طوسى به سند خود از على بن ابراهيم رازى نقل کرده: فردى مورد وثوق در مدينة السلام براى من نقل کرد که در پى مشاجره و گفتگوى ابنابى غانم قزوينى و جماعتى از شيعيان درباره جانشين پس از امام حسن عسکرى(ع) و گفته ابن ابى غانم که امام بدون جانشين از دنيا رفته است، عدهاى از همان ها نامهاى نوشتند و آن را به ناحيه فرستادند و امام را از ماجراى گفتگو و مشاجره باخبر ساختند. پس جواب آنها به خط مبارک امام زمان(ع) چنين آمد:
«بسم الله الرحمن الرحيم. خداوند ما و شما را از گمراهى و فتنهها سلامت بدارد و به ما و شما روح يقين عنايت بفرمايد و ما و شما را از سوء عاقبت پناه دهد! به من خبر رسيده که گروهى از شما در دين و همچنين در مورد واليان امورتان به شک و ترديد افتادهايد که اين اختلاف ما را به خاطر خود شما اندوهگين کرده است... . اى مردم! شما را چه شده است که پيوسته در شک، سرگردانيد و در حيرت و سردرگمى، واژگون و وارونه هستيد؟ آيا فرمايش خداى عزّوجل را نشنيديد که مى گويد:
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الأَمْرِ مِنكُم[23]؛ اى کسانى که ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت کنيد و پيامبر خدا و اولوا الامر را اطاعت کنيد.
آيا ندانستيد آنچه را که نقل شده از حوادث و رويدادها، همهاش درباره امامان گذشته و باقى ماندگان آنهاست؟ آيا نديديد که چگونه خداوند براى شما دژ و پناه قرار داد تا به سوى آنها پناه ببريد و نيز نشانههايى را روى زمين قرار داد تا در پرتو همانها راه را بيابيد؟ از زمان حضرت آدم(ع) تا اينکه ماضى(ع)[24] ظاهر شد و هر گاه يکى از آن نشانهها غايب شد، نشانه ديگر ظاهر مى گشت و اگر ستارهاى غايب مى شد، ستاره ديگر طلوع مى کرد. حال که خداوند او را به سوى خود فراخواند، گمان برديد که خداى متعال دين خود را باطل کرده است و يا آن را که بين خود و بندگانش قرار داده بود، قطع کرده؟! هرگز چنين نيست و چنين چيزى نخواهد بود تا قيامت و رستاخيز به پا شود و امر خداوند ظاهر گردد؛ گر چه ناراضى باشند...».[25]
دوره پنجم: در دوران ظهور
اما در دوران ظهور و قيام و انقلاب امام مهدى(ع) ماجرا به گونه ديگرى خواهد بود؛ چرا که يکباره قرآن مجيد از غربت و هجران بيرون مى آيد، آن زمان، وقت حاکميتش و هنگام اجراى قوانين روحبخش آن و زمان داورى به آن است.
آرى، آن دوران وقت ظهور کتابى است که قرنها مردم از آن فاصله گرفته و طبق هواهاى نفسانى خود به تأويل و تفسير آن پرداختهاند. آن روز زمان نشستن بر سر سفره معارف قرآنى و بهره جستن از حقايق پنهانش مى باشد.
اينک همراه ما باشيد تا در محضر قرآن و در کنار امام زمان به هنگام ظهورش باشيم.
اولين سخن
امام صادق(ع) مى فرمايد: آن زمانى که امام مهدى(ع) ظهور مى کند، به کعبه تکيه مى کند؛ در حالى که 313 نفر نزد او جمع شدهاند. اولين سخن و گفتهاش اين آيه است:
(بَقِيةُ اللّهِ خَيرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ)[26]؛ «آنچه خداوند براى شما باقى گزارده، برايتان بهتر است، اگر ايمان داشته باشيد». سپس مى فرمايد: «منم بقية الله و من حجت خدا و خليفه او برشمايم». پس سلام کنندهاى بر او سلام نمى کند، مگر آنکه مى گويد: السلام عليکَ يا بقية الله فى ارضه، و زمانى که نزد او چهار هزار نفر جمع شوند، از مکه بيرون مى رود و در روى زمين معبودى غير از خداى عزّوجل از بت و غير آن باقى نمى ماند، مگر آنکه آتش در آن مى افتد و خواهد سوخت.[27]
استناد به آيهاى ديگر
جابر بن يزيد جعفى از امام محمد باقر(ع) درباره حوادث روز ظهور امام مهدى(ع) نقل کرده که ماجراى فرو رفتن لشکر سفيانى در سرزمين بيداء در وقتى خواهد بود که حضرت قائم(ع) در مکه به خانه خدا تکيه کرده و به خانه پرروردگار خود پناه برده است. امام(ع) در آن هنگام فرياد مى زند : «اى مردم! ما از خداوند کمک و يارى مى طلبيم. پس هر که به نداى ما لبيک گويد، ما اهل بيت پيامبرتان حضرت محمد(ص) مى باشيم و به خدا و پيامبرش نزديک هستيم.
اى مردم! هر که با من درباره آدم محاجّه و گفتگو کند، من به حضرت آدم نزديکترم، و هر که درباره نوح با من محاجّه کند، من از ديگران به حضرت نوح نزديکترم، و هر کس با من درباره ابراهيم محاجّه کند، من از هر کس ديگر به ايشان نزديکترم، هر کس با من درباره حضرت محمد مصطفى(ص) محاجّه کند، من به او از ديگران نزديکتر هستم و هر کس با من درباره پيامبران گفتگو کند، من از ديگران به همه پيامبران نزديکترم. آيا خداوند در کتاب خود نمى فرمايد:
إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[28] ؛ خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد.
اى مردم! من يادگار آدم و دخيره نوح و برگزيده ابراهيم و حضرت محمد هستم. هان، اى مردم! هر که با من درباره کتاب خدا محاجّه کند، پس من به کتاب خدا از همه نزديکترم و هر که با من درباره سنت رسول خدا گفتگو و مناظره کند، پس من به سنت رسول خدا از همه کس نزديکترم.
خداى را گواه مى گيرم، هر که امروز سخن مرا شنيد به افراد غايب پيام مرا برساند، شما را به حق خدا و پيامبرش(ص) و به حق من که بر شما حق قرابت با رسول خدا دارم، ما را يارى دهيد و از کسى که به ما ستم مى کند، جلوگيرى کنيد؛ چرا که ما را ترساندهاند و به ما ظلم شده است و از شهر و ديارمان طرد شدهايم و از حقمان جلوگيرى کردهاند. اهل باطل به ما افترا بستهاند. اى مردم! خدا را درباره ما در نظر بگيريد. ما را تنها نگذاريد و يارى مان کنيد که خداوند شما را يارى خواهد کرد».[29]
مضطرّ حقيقى
امام صادق(ع) مى فرمايد: «زمانى که حضرت قائم(ع) ظهور مى کند، داخل مسجد الحرام شده، روبه روى کعبه ايستاده، پشت به مقام حضرت ابراهيم دو رکعت نماز مى خواند، سپس از جاى برخاسته، مى گويد: اى مردم! من از هر کس ديگر به حضرت آدم نزديکترم، من به حضرت ابراهيم از ديگران اولى هستم، من به حضرت اسماعيل اولى هستم. اى مردم! من از ديگران به پيامبر(ص) اولى هستم. سپس دو دست خود را به سوى آسمان بالا برده، پروردگار خويش را مى خواند و به درگاهش گريه و زارى و التماس مى کند تا اينکه با صورت به زمين مى خورد. و همين است معناى فرمايش خداوند که فرموده: (أَمَّن يجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيكْشِفُ السُّوءَ وَيجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ)[30]؛
يا کسى دعاى مضطر را اجابت مى کند و گرفتارى را برطرف مى سازد و شما را خلفاى زمين قرار مى دهد. آيا معبودى با خداست؟ کمتر متذکر مى شويد».[31]
جهاد با تأويلگران قرآن
بخش ديگر سيره قرآنى امام مهدى(ع) اين است که وى به هيچ گونه اجازه نمى دهد تا برخى از دشمنان، قرآن را وسيله و دستاويزى براى جنگ با امام زمان قرار دهند. فضيل بن يسار گويد: از امام جعفر صادق(ع) شنيدم که مى فرمود: «هنگامى که قائم ما قيام مى کند، از جهل و نادانى مردم بيش از آنچه که پيامبر(ص) از مردم ديد، مى بيند. گويد عرض کردم: چگونه؟
فرمود: پيامبر(ص) وقتى مبعوث شد که آنان سنگ و چوب تراشيده شده را پرستش مى کردند. اما زمانى که قائم ما قيام مى کند، مردم به سويش مى آيند و همه آنها کتاب خدا را در برابر او تأويل مى کنند و با آن حضرت به احتجاج و لجاجت مى پردازند».[32]
و در روايت ديگرى امام صادق(ع) مى فرمايد:
«هنگامى که قائم(ع) ظهور مى کند، (گروهى) بر او خروج مى کنند و با تأويل کردن قرآن به دفاع از آن مى پردازند و با اين بهانه با حضرت به جنگ بر مى خيزند».[33]
ايجاد فضاهاى قرآنى
محمد ابراهيم نعمانى در کتاب الغيبة به چند حديث اشاره مى کند که دلالت بر ايجاد فضاهاى قرآنى از سوى امام زمان دارد. بر اساس برخى از اين روايات، اين مسئوليت به ياران و به شيعيان و در برخى ديگر اين به دست ايرانيان سپرده مى شود.
حبّه عرنى گويد: اميرمؤمنان فرمود: «گويا مى بينم که شيعيان ما در مسجد کوفه چادرهايى برقرار ساختهاند و به مردم قرآن را همان گونه که نازل شده، مى آموزند».[34] اَصبَغ بن نباته همين روايت را از اميرمؤمنان درباره عجم نقل کرده است.[35]
بهرهمندى زنان از کتاب خدا
مصداقهاى بارز ايجاد اين گونه فضاها، دستيابى زنان به معارف الهى و استفاده بهتر از کتاب خدا و وحى آسمانى است. حمران بن اعين گويد: از امام ابوجعفر (محمد باقر)(ع) شنيدم، مى فرمود: «گويا مى بينم دين شما پيوسته در خون خود دست و پا مى زند و بر نمى گرداند آن را براى شما، مگر مردى از ما اهل بيت(ع) پس در هر سال دو مرتبه به شما عطا و بخشش خواهد کرد و در هر ماه دو مرتبه حقوق و روزى خواهد داد و در زمان او به حکمت و دانش مى رسيد؛ به گونهاى که حتى زن در خانه خويش به کتاب خدا و سنت رسول الله به داورى مى پردازد».[36]
همراه داشتن قرآنى که امام على(ع) جمع کرد
در تفسير برهان در ذيل آيه (وَ لَقَدْ آتَينا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ) گفته است: آنان اختلاف کردند، همان طور که اين امت اختلاف ورزيدند در آن کتاب که همراه قائم است و براى ايشان مى آورد؛ تا اينکه بسيارى از مردم آن را انکار مى کنند. پس او جلو ايشان مى آيد و گردنشان را مى زند.[37]
طبرسى در کتاب احتجاج از ابوذر نقل کرده است: چون رسول خدا(ص) درگذشت، على(ع) بنابر وصيت پيامبر قرآن را جمع کرد و نزد مهاجرين و انصار آورد و آن را بر ايشان عرضه داشت. چون ابوبکر آن را گشود و در نخستين صفحه آن فضيحتهاى آنان بيرون آمد، عمر آن را پرتاب کرد و گفت: يا على! آن را بازگردان که به آن نيازى نداريم. حضرت آن را گرفت و بازگشت. چون عمر به خلافت رسيد، از على(ع) درخواست کرد که آن قرآن را به آنها بازگرداند و گفت: يا ابا الحسن! کاش قرآنى را که براى ابوبکر آوردى، اکنون بياورى تا بر آن گرد آييم. آن جناب فرمود: هيهات، راهى به آن نيست. آن را آوردم تا بر شما حجت تمام شود و روز قيامت نگوييد که ما از آن غافل بوديم، يا بگوييد آن را براى ما نياوردى. قرآنى که نزد من است، بر آن دست نمى گذارد مگر پاکيزگان و اوصيايى از فرزندانم. عمر گفت: آيا براى اظهار کردن آن وقت معلوم است؟ امام فرمود: آرى، زمانى که قائم فرزندان من قيام کند، آن را آشکار سازد و مردم را بر آن وا مى دارد و سنت الهى را جارى مى کند».[38]
در اينجا بايد توضيح دهم که ممکن است اميرمؤمنان برخى مطالب را از زبان پيامبر به عنوان توضيح و تفسير برخى آيات نقل کرده بود که خوشايند عمر بن الخطاب نبوده است. لذا قرآن را پرتاب مى کند، اما پس از تثبيت خلافت خودش از اميرمؤمنان مى خواهد که همان را بياورد تا بر گرد آن جمع شوند، اما با پاسخ منفى اميرمؤمنان روبهرو مى شود.