مصطفى اسدى
مفهوم ازدواج
ازدواج، در عرف و شرع، پيمان زناشويى است كه براساس آن، براى مرد و زن در برابر هم، تعهدات اخلاقى و حقوقى پديد مى آيد كه سرپيچى (از بسيارى) از آن ها، عقوبت و كيفر درپى خواهد داشت.
در هر آيينى، ازدواج با قوانين و مقررات ويژه اى صورت مى گيرد و اسلام به آداب و رسوم ديگر اقوام احترام گذاشته است: «لكل قوم نكاح» از پيمان زناشويى در قرآن به «نكاح» نيز تعبير شده، و به دو معنا به كار رفته است: .1 آميزش جنسى (بقره/ 230؛ نساء/6).2 عقد ازدواج (نور/32)
اهداف و آثار ازدواج
حكمت ها و آثار مهمى بر ازدواج ترتب دارد، و قرآن در آياتى به آن ها پرداخته است. در برخى موارد، هرچند زن و مرد با يكديگر زندگى مى كنند، اهدافى كه بايد در زندگى آنان حاكم باشد، از ميان مى رود و دوطرف بدون آن كه بهره اى از زندگى مشترك ببرند، با يكديگر زندگى مى كنند برخى گفته اند: هرجا نشانه هاى الفت و حكمت هاى زوجيت چه در دنيا و چه در آخرت برقرار باشد، قرآن واژه زوجيت را به كار برده است. (روم/ 21/ فرقان/74؛ زخرف/70؛ بقره/25؛ يس/56)، و هرگاه جاى اين نشانه ها و حكمت ها را بغض و خيانت يا تفاوت عقيده زن و مرد با يكديگر پر مى كند، قرآن از كلمه «امرأه» استفاده كرده است) يوسف/30؛ تحريم/10و 11)، همچنين آن جا كه حكمت زوجيت (بقاى نسل انسان) از ميان برداشته مى شود، باز قرآن واژه «امرأه» را به كار برده است (ذاريات/25؛ مريم 4/ و 5؛ آل عمران/40)؛ بدين سبب دوباره وقتى اين حكمت سربرمى آورد و ثمره زوجيت به بار مى نشيند، باز قرآن تعبير را عوض كرده كلمه «زوج» را به كار مى برد. در آيه 40 آل عمران، زكريا به خدا خطاب مى كند كه همسرم نازا است: «و امرأتى عاقر»؛ ولى وقتى دعاى او اجابت مى شود، قرآن مى فرمايد: «واصلحنا له زوجه»
1- حفظ انساب:
ازدواج و رعايت مقررات آن، نسب را حفظ مى كند. در اسلام، حفظ نسب، پايه احكام و حقوق فراوانى است. بعضى از احكام فقهى، بر شناخت رابطه فرزند با پدر و مادر يا بر شناخت نسبت هاى فاميلى ديگر، مبتنى است. تبعيت فرزند از پدر و مادر در كفر و اسلام، در طهارت و نجاست، در بردگى و حريت، ربابين پدر و فرزند، قصاص نشدن پدر به قتل فرزند، مقبول نبودن شهادت پسر بر ضد پدر، وجوب قضاى نمازهاى ميت بر پسر بزرگ تر، مسائل ارث، ولايت پدر و جد، حقوق طرفينى مانند حق حضانت و نفقات، عقوق والدين و اطاعت از آن ها و مسائل اخلاقى مانند صله رحم، هبه به اقارب، عقيقه فرزند و مسائل فراوان ديگرى، بر حفظ انساب متوقف است. و از اين جا به اهميت ازدواج و مراعات حدود آن نيز پى مى بريم. حفظ نسب،حكمت عده زن بين دو ازدواج شمرده شده است. انتظار زن براى ازدواج دوباره پس از وفات شوهر به مدت چهار ماه و ده روز (بقره/ 234)، عده زن به مدت سه دوره پاكى پس از طلاق (بقره/ 228) و انتظار زن باردار براى ازدواج مجدد تا هنگام وضع حمل (طلاق/4 (همه اين مقررات گوياى اهميت حفظ نسب است. حرمت ازدواج با زن شوهردار (نساء/ 24)، و حرمت زنا (اسراء/32) نيز برپايه حكمت حفظ نسب قرار داده شده است.
2- برخوردارى از سكون و آرامش:
نياز روح به كانون آرامش، با اهميت تر از نياز جنسى است. همسر شايسته در پيش آمدهاى زندگى، راه وصول به آرامش و سعادت را نزديك مى كند»: و من ايته أن خلق لكم من أنفسكم أزوجا لتسكنوا اليها...»، «...وجعل منها زوجها ليسكن اليها»...
برخى مفسران، مقصود از لباس را در آيه 187 بقره، سكون و آرامش دانسته اند؛ همان گونه كه خدا شب را لباس (مايه آرامش و سكون) دانسته:«و جعلنا اليل لباس لكم و انتم لباس لهن» نيز به سكون و آرامشى كه با همسر حاصل مى شود، اشاره خواهد داشت.
3- حفظ نوع بشر:
طبق بيان قرآن، ازدواج وسيله اى براى توليد و بقاى نسل در انسان و حيوان است:«... جعل لكم من انفسكم ازوجا و من الانعم ازوجا يذروكم فيه...»
گرجه جمله «يذروكم فيه» تكثير نسل انسان را بيان داشته است، در اين جهت، ميان انسان و چارپايان و گياهان فرقى نيست. در جاى ديگرى مى فرمايد: پروردگار، شما را از «نفس واحدى» آفريد و جفتش را نيز از او خلق كرد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را پراكنده ساخت:«... وبث منهما رجالاً كثيرا و نساء...». در آيه 72 نحل مى فرمايد: ازهمسرانتان براى شما فرزندان و نوه ها قرار داد «... و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفده». قرآن، بقاى نسل انسان و اجتماع مدنى را به ازدواج منوط مى داند و روى آوردن به زنا و لواط را نابود كننده راه بقاى نسل مى شمارد:«و لا تقربوا الزنى انه كان فحشه و ساء لبسيلا»، «ائنكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل»؛ زيرا با رواج راه هاى نامشروع، رغبت به نكاح كم مى شود؛ جاذبه اش از بين رفته، فقط بار تامين مسكن و نفقه و به دنيا آوردن اولاد و تربيت آنان، باقى مى ماند؛ در نتيجه، آسان ترين راه هاى اشباع غرايز كه نامشروع است، رايج مى شود و هدف بقاى نسل، رنگ مى بازد.
4- داشتن فرزندان صالح:
يكى از خواسته هاى غريزى انسان، نياز فطرى به پدر و مادر شدن شمرده، و پاسخ به اين خواسته با ازدواج و داشتن فرزند تامين مى شود؛ زيرا اصل توليد و تكثير، از راه هاى غيرمشروع نيز ممكن است؛ ولى در سايه ازدواج، نسلى داراى اصل ونسب پديد مى آيد. قرآن در آياتى، فرزند را زينت زندگى دنيا شمرده كه بيان گر رغبت انسان به داشتن فرزند و برقرار شدن رابطه پدر يا مادر و فرزند است. «المال و البنون زينه الحيوه الدنيا» داشتن فرزند به صورت ثمره ازدواج، با تعبيرهاى گوناگونى در قرآن آمده است. در آيه 223 بقره از اين كه مى گويد:«نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم...»، يادآور مى شود كه بكوشيد از اين فرصت بهره گيريد و با پرورش فرزندان صالح و شايسته كه به حال دين و دنياى شما مفيد باشد، اثر نيكى براى خود از پيش بفرستيد. «... و قدموا لانفسكم...». در آيه 187 بقره پس از آن كه از آميزش با همسر سخن به ميان آمده است، مى فرمايد:«... و ابتغوا ما كتب الله لكم...» كه به نظر بسيارى مقصود، طلب فرزند است. در موارد متعددى از قرآن، خداوند براى داشتن فرزند صالح، خوانده شده است. در آيه 189 اعراف از قول پدر و مادر نقل مى كند كه عرضه مى دارند. اگر فرزند صالح نصيبشان شود، شكرگزار خواهند بود:«دعوا الله ربهما لئن ءاتيتنا صلحا لنكونن من الشكرين...». در چند جا، درخواست حضرت زكريا (ع) مطرح شده است كه از خداوند، فرزندى كه لياقت جانشينى او را داشته:«... فهب لى من لدنك وليا»، و مورد رضايت پروردگار باشد:«... و اجعله رب رضيا» را خواسته است. در سوره آل عمران، پس از مشاهده شايستگى هاى مريم(ع) پروردگارش را مى خواند: خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزه اى نيز به من عطا فرما...»: هب لى من لدنك ذريه طيبه انك سميع الدعاء».
5- مودت و رحمت:
از ديگر آثار ازدواج، مودت و رحمت است:«و جعل بينكم موده و رحمه ...» آن چه در آغاز زندگى مشترك بين زن و شوهر، يگانگى برقرار مى كند، و اثر آن در مقام عمل ظاهر مى شود، مودت است؛ ولى پس از گذشت زمان و رسيدن دوران ضعف و ناتوانى، رحمت جاى مودت را پر مى كند. رحمت و مودت به تعبير قرآن، دو نشانه الهى و ضامن به پا ماندن بناى زندگى و تداوم وحدت است؛ البته رحمت در همان آغاز زندگى نيز در زندگى نقش دارد. گاهى زحمات و خدمات بلاعوض و ايثارگرانه بدون هيچ گونه چشم داشتى حتى گاهى با برخورد سرد از طرف مقابل، از انسان سرمى زند. در اينجا براى حفظ نظام خانوادگى، مودت رنگ مى بازد؛ ولى رحمت جايگزين آن مى شود.
6- ارضاى غريزه جنسى:
غريزه جنسى، نيرويى است كه در زن و مرد قرار داده شده و ازدواج، وسيله اى مجاز براى اطفاى نيروى شهوت و پاسخى به اين غريزه خدادادى است:« و الذين هم لفروجهم حفظون¤ الا على ازوجهم او ما ملكت ايمنهم فانهم غير ملومين» در حديث آمده است: ميان لذت هاى مادى و جسمانى در دنيا و آخرت، هيچ كدام به پايه لذت زناشويى نمى رسد؛ سپس امام به آيه 14 آل عمران استشهاد مى كند كه در ميان شهوات گوناگون، علاقه به زن را مقدم داشته است: «زين للناس حب الشهوت من النساء والبنين و القنطير المقنطره...» در آيه 187 بقره مى فرمايد: خداوند مى دانست كه شما به خود خيانت مى كرديد و آميزش با همسر را كه ممنوع شده بود، انجام مى داديد؛ بدين سبب، ممنوعيت برداشته شد:«... علم الله انكم كنتم تختانون انفسكم فتاب عليكم و عفا عنكم فالن بشروهن...». اين آيه، به نياز غريزى جنسى اشاره دارد كه به رغم ممنوعيت شرعى، مردم به سوى آن كشيده مى شوند؛ البته اين امر نمى تواند انگيزه اصلى وهدف نهايى ازدواج باشد؛ زيرا غريزه جنسى در زن و مرد، دوره محدودى دارد واگر غرض از ازدواج، فقط اين جهت باشد، بايد زوجين هنگام ناتوانى جنسى، يك ديگر را رها كنند يا زن و مردى كه توانايى جنسى خويش را از دست داده اند، هيچگاه پيمان زناشويى نبندند.
7- بازداشتن ازگناه:
يكى از آثار ازدواج براى زن و مرد، ايجاد زمينه تقوا و دورى از گناهان است. با اشباع غريزه جنسى در زن و مرد، زمينه گناهان شهوت انگيز از ميان مى رود. اين كه در قرآن از كسى كه ازدواج كرده، به «محصن و محصنه» تعبير شده: «فاذا احصن...»، به جهت اين است كه زن و مرد، با ازدواج در حصن سنگر مستحكمى قرار مى گيرند و خود را حفظ مى كنند تا وسوسه هاى شهوانى در آنان اثر نگذارد؛ بلكه ازدواج، زمينه گناهان ديگر را نيز از بين مى برد؛ زيرا پذيرفتن مسئوليت تامين و تربيت اولاد، انسان را به استفاده بهينه از عمر وامى دارد و براى گناه و معاشرت هاى گمراه كننده جايى باقى نمى ماند. پيامبر اكرم (ص) فرمود:
«من تزوج فقد احرز نصف دينه» با ازدواج، نيمى از دين صيانت مى شود. در روايتى ديگر آمده است: بدترين مردم، كسانى اند كه در تجرد به سر مى برند. در تفسير آيه 187 بقره «هن لباس لكم و انتم لباس لهن» برخى گفته اند: آن گونه كه انسان، با لباس از سرما و گرما و حشرات و آسيب هاى جلدى، محافظت مى شود، زن و مرد، با ازدواج، يك ديگر را از گناه حفظ مى كنند. در آيه 28 نساء حكمت تشريع ازدواج اين گونه بيان شده است»: يريد الله ان يخفف عنكم...»؛
زيرا پيروى از شهوات و در دام گناه افتادن، براى انسان، وزانت و سنگينى مى آورد و تشريع ازدواج و فراهم شدن امكان آن براى كسى كه نمى تواند با زنان آزاد ازدواج كند، از فساد و گناه جلوگيرى مى كند و انسان از عواقب آن در امان مى ماند و اين نوعى توسعه براى انسان شمرده مى شود.
8- توسعه رزق:
نگرانى از تنگ دستى، يكى از بهانه هايى است كه براى گريز از ازدواج، مطرح مى شود. قرآن، اين گونه به انسان اميدوارى مى دهد: از فقر و تنگ دستى جوانان و مجردان نگران نباشيد و در ازدواج آن ها بكوشيد: چرا كه اگر فقير باشند، خداوند از فضل خويش، آنان را بى نياز مى سازد:«و انكحوا الايمى منكم و الصلحين من عبادكم و امائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله...» برخى گفته اند: مفاد اين آيه، وعده خداوند به غنا و بى نيازى است براى كسانى كه تشكيل خانواده دهند.
رواياتى نيز اين معنا را تاييد مى كند. در حديثى، امام صادق (ع) ترك ازدواج به سبب ترس ازگرسنگى را سوءظن به پروردگار دانسته است؛ زيرا پس از وعده قرآن به توسعه رزق، نگرانى در اين زمينه، جز بدگمانى به خدا نيست. با توجه به اينكه افرادى در جامعه، پس ازازدواج، نه تنها ثروتمند نمى شوند، بلكه بر فقرشان افزوده مى شود و اگر اين آيه، متضمن وعده خداوند باشد، خلف وعده لازم مى آيد و خلف وعده قبيح است، گروهى برآنند كه براى وعده در اين آيه بايد معلق بر مشيت الهى در تقدير گرفته شود؛ يعنى پس از ازدواج، اگر خدا بخواهد، آنان را بى نياز مى كند، چنانكه در آيه 28 توبه، براى وعده الهى به غنا و بى نيازى به مشيت خدا تصريح شده است:«و ان خفتم عيله فسوف يغنيكم الله من فضله ان شاء...» اشكال شده است: همان طور كه غنا و بى نيازى متاهلان، به مشيت منوط است، غنا و بى نيازى مجردها و كسانى كه همسر ندارند (بلكه هر پديده اى) نيز به مشيت توقف دارد، پس اين چه وعده اى است كه خدا، براى ازدواج داده است؛ زيرا همان گونه كه متاهل ها، بر اثر مشيت الهى، به دو گونه(فقير و غنى) تقسيم مى شوند، مجردها نيز چنين هستند و اتفاقاً اين وعده درباره مجردان در قرآن آمده است:«و ان يتفرقا يغن الله كلا من سعته»... اگر وضعيتى پيش آيد كه زن و شوهر نتوانند با هم زندگى كنند و از هم جدا شوند، خداوند هر دو را با فضل و رحمت خود بى نياز خواهد كرد.
پاسخ اشكال آن است كه بسيارى از مردم خيال مى كنند، ازدواج و فراوانى عائله، سبب فقر، تجرد، سبب پس انداز و ثروت مى شود. آيه در صدد آن است كه اين توهم را از دل ها بزدايد و غفلت از رزاق حقيقى را بردارد و به ما بفهماند كه گاه، بركت و فراوانى، در مال انسان (با وجود عائله مند بودن) ايجاد مى شود، وگاهى هم انسان (در عين كم عائله بودن و مجرد زيستن) هر چه مى كوشد، در معيشت او پيشرفتى حاصل نمى شود. افزون بر آن كه پذيرفتن مسئوليت تامين زن و فرزند، در او مسئوليت پديد مى آورد. وقت را از بين نمى برد و ازعمر خويش استفاده بهينه مى كند و با كسب معاش بر عزت و اعتبار خويش مى افزايد، بنابراين، آيه «ان يكونوا فقراء يغنهم الله» بيان مى دارد كه گاهى با ازدواج، فقر از زندگى رخت برمى بندد، نه آن كه هميشه با ازدواج، فقر برطرف مى شود وگرنه اين آيه با آيه «وليستعفف الذين لا يحدون نكاحا» تنافض مى يافت. فخر رازى معتقد است كه آيه «ان يكونوا فقراء يغنهم الله» در مقام وعده الهى نيست؛ بلكه مفاد آيه آن است كه نبايد ترس از فقر، مانع ازدواج شود؛ زيرا مال فناپذير است و آن چه ارزش و بقا دارد، فضل خدا است كه بايد در پى آن بود كه از انباشتن ثروت بهتر است. «قل بفضل الله و برحمته فبذ لك فليفرحوا هو خيرمما يجمعون».
آثار ديگرى نيز بر ازدواج مترتب است؛ مانند حرمت برخى از زنان از جمله مادر زن و خواهر زن و ... كه در ازدواج هاى ممنوع خواهد آمد. اثر ديگر ازدواج، ايجاد حقوق زوجيت است كه بحث آن مجال ديگرى مى طلبد.