طيبه زينالپور
خاطى مست يا قارى بلخ؟
آوردهاند:در بلخ، محتسب مستى را به سراى امير حاضر كردند تا بروى حدّ شرعى بزنند. امير به آن شخص خطاب كرد: چرا شراب نوشيدى و كسوت معصيت پوشيدى و عقل شريف را به مستى و بيهوشى گرفتار ساختي؟ آن مرد گفت:«سبحانك هذا بهتان عظيم». (سوره نور، ايه 16)
امير گفت: من با تو سخن مى گويم و از تو سؤال مى كنم، تو قرآن مى خواني؟
مست جواب داد:كه سزاوار است امير، بهتر از اين تفحّص حال رعايا نمايد تا من كه در عقل و فضل ممتازم بيهوش و لايعقل نخواند.
امير گفت: تو را براى مناظره نياوردهاند، چرا پُر مى گويي؟
مست گفت:اگر خاموش شوم تازيانه خورم، از اين جهت حجّت آوردم تا رفع تهمت از خود نمايم.
امير گفت: اين قيل و قال را بگذار. از سورههاى كوتاه قرآن چيزى حفظ داري؟
مست گفت: آري.
امير گفت: سوره كافرون را بخوان تا معلوم شود كه مستى يا هوشيارى؛ زيرا بعضى علما گفتهاند كه مست نتواند اين سوره را به گونه مرتب و صحيح بخواند، اگر غلط خوانى حد شرعى بر تو زنم.
مست گفت: امير سوره فاتحه بخواند تا من سوره كافرون بخوانم.
امير شروع كرد و خواند:الحمدللّه رب العالمين
مست گفت:توقف نماي، در اول سوره دو غلط كردي.
گفت: هنوز من دو لفظ بيشتر نخواندهام آن دو غلط كدام است؟
مست گفت: يكى بسم اللّه و ديگرى اعوذ باللّه
امير روى به محتسب آورد و گفت: من گمان كردم تو مست آوردهاي، ندانستم كه قارى بلخ آوردهاي!
خانه از پايه ويران است
دو نفر شكايت پيش قاضى بردند يكى از آن دو، قرآنى را بالاى سر قاضى نصب كرد تا به هنگام قضاوت از آن بترسد و به نفع او قضاوت كند. ديگرى مقدارى پول زير تشك قاضى گذاشت تا به نفع او حكم كند. دادگاه شروع شد.هنگامى كه قاضى بر جاى نشست متوجه پولهاى زير تشك شد.بدين جهت خواست تا به نفع صاحب آن قضاوت نمايد. ديگرى كه متوجه اين جريان شده بود،خطاب به قاضى گفت: جناب قاضي! مقدارى هم سر خود را بالا بگيريد و به قرآن بنگريد و بر اساس آن قضاوت كنيد. قاضى گفت: دلم مى خواهد نگاه كنم، امّا خانه از پايه ويران است.