محمد جواد طبسى
ديباچه
دنيا براى بسيارى از مردم جاى زينت، تفاخر، تکاثر، لهو و لعب است؛ اما گروهى از مردان خدا هرگز فريب لذتهاى زودگذر را نميخورند و بر اساس گفته قرآن کريم «تجارت، آنها را از ذکر خدا غافل نميکند». آنان در دنيا زندگى ميکنند؛ اما هرگز وابسته به دنيا نيستند. آرى فقط به خدا دل بستهاند و آنچه که در مسير کمال است.
مونس آنان کتاب خدا و آيات الهى است؛ آن گونه که اگر تمام مردم کره زمين بميرند، اما اين کتاب همراهشان باشد، هرگز احساس تنهايى و وحشت نميکنند.
امام حسين عليهالسلام از جمله انسانهاى بينظير جهان هستى است که زندگى او با قرآن عجين شده بود. او از کودکى با قرآن همراه بود؛ عاشق و دلداده قرآن بود. چون لب به سخن ميگشود، کلامش آيات قرآن بود و از قرآن دفاع ميکرد؛ اگر نامهاى مينگاشت، دفاع از قرآن بود و سکوتش براى انديشيدن در آيات آن.
با اذعان به اين که در اين نوشتار کوتاه نميتوان کاملاً به زندگى قرآنى امام حسين عليهالسلام پرداخت، اما اجمالاً به مواردى از آن اشاره خواهد شد که از دوران کودکى حضرت تا روز شهادتش را دربرگرفته است.
1. عشق به قرآن در دوران کودکى
امام حسين عليهالسلام از کودکى به قرآن عشق فراوانى داشت؛ زيرا آيات فراوانى از قرآن در خانهشان بر رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم نازل گشت و بدون ترديد، امام حسين عليهالسلام متأثّر از فضاى قرآن حاکم بر خانواده بود.
ايشان از سنين کودکى به قرائت، حفظ، تفسير و تأويل قرآن اهميت زيادى ميداد. به چند نمونه از آنها که در تاريخ به ثبت رسيده، دقت کنيد:
الف ـ فراگيرى سوره توحيد
از امام حسين عليهالسلام سؤال شد: از رسول خدا چه شنيدي؟ فرمود: شنيدم که ميفرمود:
خداوند کارهاى مهم و بزرگ را دوست ميدارد و کارهاى پست و حقير را نميپسندد... و او «قل هواللّه احد» و نمازهاى پنجگانه را به من آموخت.
و شنيدم که ميفرمود:
هرکه خدا را اطاعت کند، خدا او را بالا ميبرد و هرکه نيت خود را براى خدا خالص کند، خدا او را نيکو سازد و بيارايد و هرکه به آنچه نزد خدا است، اطمينان کند، خدا او را بينياز کند و هرکه بر خدا بزرگى کند، خدا او را خوار سازد.1
ب ـ پرسش تأويل برخى آيات از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم
اسماعيل بن عبداللّه روايت کرده است: هنگامى که آيه «و اولوا الأرحام بعضهم اولى ببعض فى کتاب اللّه»؛ (و خويشاوندان در کتاب خدا بعضى مقدم بر بعضى ديگرند) نازل شد، امام حسين عليهالسلام ميفرمايد: تأويل اين آيه شريفه را از پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم سؤال کردم.
پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم در پاسخ فرمودند: سوگند به خدا که منظور پروردگار در اين آيه جز شما نميباشد. و «اولوا الأرحام» شماييد. پس اگر من از دنيا رفتم، پدرت على از هرکس به جانشينى من شايستهتر است و هرگاه پدرت على در گذشت، برادرت حسن به جانشينى او سزاوارتر است و هرگاه حسن از دنيا رفت، تو به جانشينى او لايقتري.
عرض کردم: اى رسول خدا! چه کسى پس از من به جانشينى من سزاوارتر است؟
فرمود: فرزندت علي، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش جعفر، سپس فرزندش موسي، سپس فرزندش علي، سپس فرزندش محمد، سپس فرزندش علي، سپس فرزندش حسن؛ پس هرگاه حسن از دنيا رفت، غيبت در نهمين فرزند تو رخ ميدهد و اين نه امام، از نسل تو هستند. خدا به آنان دانش و فهم مرا عطا فرموده است و سرشت آنان از سرشت من است.2
ج ـ منظور از (انّ السمع و البصر و الفؤاد)چيست؟
عبدالعظيم فرزند عبداللّه حسنى گويد: سرورم امام هادى عليهالسلام از پدران خود، از امام حسين عليهالسلام نقل کرده است که رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: همانا ابوبکر نسبت به من همچون گوش، و عمر همچون چشم و عثمان همچون دل است. امام حسين عليهالسلام ميفرمايد: فرداى آن روز خدمت پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم مشرّف شدم در حالى که در محضر او اميرمؤمنان عليهالسلام ، ابوبکر، عمر و عثمان شرفياب بودند. از حضرت سؤال کردم: اى جدّ بزرگوار! ديروز از شما در باره اين صحابه سخنى شنيدم؛ منظور چيست؟
پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: آري. سپس به آن سه نفر اشاره کرده، فرمود: آنان همانند گوش و چشم و دلاند و به زودى در روز قيامت در مورد اين وصيّ من ـ سپس به على عليهالسلام اشاره فرمود ـ از آنان سؤال ميشود. خداى سبحان ميفرمايد: «انّ السمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولاً»3 سپس فرمود: سوگند به عزّت پروردگارم که همه امت من در روز قيامت نگه داشته ميشوند و از آنان در باره ولايت على عليهالسلام سؤال ميشود و اين، همان فرموده خداى سبحان است که «و نگاهشان داريد که سؤال ميشوند».4
د ـ شفا يافتن به برکت سوره حمد
علامه مجلسى مينويسد: از اميرمؤمنان عليهالسلام نقل شده که فرمود: وقتى امام حسين عليهالسلام بيمار شد، مادرش فاطمه عليهاالسلام او را نزد پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم برد و عرض کرد: يا رسول اللّه! دعا کن خداوند به پسرت شفا عنايت فرمايد. رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم فرمود: دخترم! خداوند متعال همان کسى است که او را به تو هبه کرد و او قادر است که پسرت را شفا دهد. در همان وقت جبرئيل نازل شد و عرض کرد: يا محمد! به درستى که خداوند متعال سورهاى را بر شما نازل نکرده، مگر اين که در آن، حرف «فاء» ميباشد. و هر فايى از آفت است؛ جز سوره حمد که در آن، حرف فاء نيامده است. پس ظرف آبى طلب کن و بر آن چهل مرتبه سوره حمد را بخوان. سپس آن آب را بر حسين بپاش که خداوند در اثر چنين کاري، به حسين شفا خواهد داد. پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم چنين کرد و امام حسين عليهالسلام عافيت يافت.5
2. عشق به آيات قرآن
اگرچه شنيدن تمام آيات قرآن براى امام حسين عليهالسلام لذت بخش بود، اما گاهى شنيدن برخى آيات، آن هم از زبان پدرشان، آن قدر لذت بخش بود که وصف آن را فقط خود ابيعبداللّه عليهالسلام ميدانست و بس.
امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: پدرم برايم نقل فرمود که عليّابن ابيطالب عليهالسلام در حالى که امام حسن و امام حسين عليهماالسلام در محضر مبارک او بودند، سوره مبارکه «انّا انزلناه فى ليلة القدر»را قرائت کرد. امام حسين عرض کرد: پدرجان! گويا شنيدن اين سوره از دهان مبارک تو، شيرينى ويژهاى دارد! امام على عليهالسلام در پاسخ فرمود: اى فرزند رسول خدا و اى فرزندم! من از اين سوره خاطرهاى دارم که تو از آن خبر ندارى؛ چون اين سوره نازل شد، جدّ تو پيامبر خدا صلياللهعليهوآلهوسلم مرا به حضور طلبيد و آن را بر من قرائت کرد. سپس دست برشانه راست من زد و فرمود: اى برادر و وصيّ من و اى سرپرست امّت من پس از من، و اى ستيزگر با دشمنان من تا روزى که بر انگيخته شوند! اين سوره پس از من براى توست و سپس در شأن فرزندان تو. همانا برادرم جبرئيل رويدادهاى امتم را برايم بازگو کرد و او آنها را همانند حوادث نبوت براى تو بازگو ميکند. اين سوره در قلب تو و اوصياى تو تا هنگام طلوع فجر قائم آل محمد عليهالسلام نورى درخشان دارد.6
3. عشق به تلاوت قرآن کريم
همان گونه که گفته شد، امام حسين عليهالسلام از دوران کودکى به اين کتاب آسمانى علاقه شديدى داشت و همواره در تمام زندگياش از قرآن سخن ميگفت و لحظهاى از آن جدا نبود؛ حتى در آن روزهايى که براى دفاع از قرآن و اسلام آماده جنگ با دشمنان اسلام بود. امام عليهالسلام چه در مدينه و چه در بين مکه و مدينه و در راه عزيمت از مکه به کربلا و در کربلا، در مقاطع مختلف، از قرآن سخن به ميان ميآورد و با ابراز عشق به آن، ميزان علاقه خود را به حاضران و آيندگان نشان ميداد که به چند مورد از آنها اشاره ميکنيم:
الف ـ قرائت قرآن در بيابان سوزان
ابن عساکر از يزيد الرشک، از شخصى که با امام حسين عليهالسلام گفت وگو داشته، نقل کرده است: (در منزل ثعلبيه) چشمم به چادرهايى افتاد که در بيابان برپا شده بود. پرسيدم: اين چادرها از آنِ کيست؟ گفتند: امام حسين عليهالسلام . پس به نزد او آمدم و او را پيرمردى يافتم که مشغول تلاوت قرآن بود و اشک از چشمانش برگونهها و محاسنش سرازير بود. عرض کردم: پدر و مادرم به فدايت اى فرزند رسول خدا! براى چه به اين جا آمدي، و در اين بيابان که هيچ کس در آن يافت نميشود، چه ميکني؟
فرمود: اين نامههاى اهل کوفه است که به من نوشتهاند و نميبينم مگر آن که همانها قاتل من هستند. پس اگر چنين کردند، هيچ حرمتى براى خدا نبوده، مگر آن که دريده باشند و خداوند در برابر اين همه بيحرمتي، از آنها کسى را بر آنان مسلط خواهد کرد که خوار و ذليلشان کند...7
ب ـ مهلت خواستن امام در عصر عاشورا
تمام مورّخان اسلامى ذکر کردهاند که در عصر عاشورا، عمر بن سعد با دريافت پيام و دستور جديد از عبيداللّه بن زياد، به محلّ استقرار امام حسين عليهالسلام و ياران باوفايش نزديک شد. چون امام از هدف او آگاه شد، به برادر بزرگوار خود، قمربنيهاشم فرمود: اگر ميتوانى آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخير بيندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خداى خود راز و نياز کنيم و به درگاهش نماز بگزاريم. خداى متعال ميداند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را دوست دارم...8
و با اين بيان، حضرت يک شب را مهلت گرفت و بار ديگر اوج عشق و علاقه خود را به قرآن نشان داد.
ج ـ خطبه شب عاشورا
امام زين العابدين عليهالسلام ميفرمايد: در شب عاشورا پدرم ياران خود را جمع کرد و براى آنها خطبه خواند. من نيز خدمت ايشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پدرم به ياران خود ميفرمود: خداى را ستايش ميکنم به بهترين ستايش هايش و او را سپاس ميگويم در خوشى و ناخوشي. بار خدايا! تو را سپاس ميگزارم که ما را به نبوّت گرامى داشتى و علم قرآن و فقه دين را به ما کرامت فرمودى و گوشى شنوا و چشمى بينا و دلى آگاه به ما عطا کردى؛ ما را از زمره سپاسگزاران قرار بده.9
د ـ در چادرهاى حسينى چه گذشت؟
در شب عاشورا در ميان خيمههاى ياران امام، جنب و جوش فوق العادهاى به چشم ميخورد. برخى سلاح خود را براى جنگ آماده ميساختند؛ عدهاى مشغول عبادت و مناجات و راز و نياز با پروردگار بودند و بعضى هم با قرآن اُنس گرفته بودند.
از ضحاک بن عبداللّه مشرقى نقل شده است که در شب عاشورا، هرچند لحظه يک بار، گروهى سوارکار از لشکريان عمربن سعد به عنوان مأموريت و نظارت به پشت خيمههاى حسين بن على عليهالسلام ميآمدند و به وضع اين خيمهنشينان سر ميکشيدند. يکى از آنان صداى امام را که اين آيه شريفه را ميخواند، شناخت: «ولا يحسبنّ الذين کفروا انّما نملى لهم خيرٌ لأنفسهم انّما نملى لهم ليزدادوا اثماً و لهم عذابٌ مهين ماکان اللّه ليذر المؤمنين على ما أنتم عليه حتى يميزالخبيث من الطيب...»10
آنان که کفر ورزيدند، گمان نبرند مهلتى که به آنان ميدهيم، به نفع آنها است؛ بلکه به آنان مهلت ميدهيم تا برگناهان خود بيفزايند و براى آنان عذابى است ذلتبار. خداوند مؤمنان را بر اين وضعى که هستند، واگذار نخواهد نکرد تا بد را از نيک و ناپاک را از پاک جدا سازد.
آن مرد با شنيدن اين آيه، گفت: به خدا سوگند! افراد نيک، ما هستيم که خدا ما را از شما جدا کرده است. «بُرَيْر» جلو آمد و به او پاسخ داد: اى مرد فاسق! خدا تو را در صف پاکان قرار داده است؟ به سوى ما برگرد و از اين گناه بزرگ خود توبه کن؛ به خدا سوگند که ماييم افراد پاک. آن مرد از روى استهزاء گفت: «و انا ذلک من الشاهدين؛ من نيز بر اين شهادت ميدهم»، آن گاه به سوى اردوگاه لشکر ابن سعد برگشت.11
امام عليهالسلام به خاطر علاقه شديدى که به قرآن داشت، به معلمان قرآن بسيار ابراز علاقه ميکرد و در موردي، يک معلم قرآن را آن قدر تشويق کرد که مورد اعتراض ديگران قرار گرفت.
ابن شهرآشوب روايت ميکند که عبدالرحمن سلمى به يکى از فرزندان امام حسين عليهالسلام سوره حمد را آموزش داد. وقتى فرزند امام آن را در نزد پدر خواند، امام حسين عليهالسلام به آن آموزگار هزار دينار و لباس عطا کرد و دهان او را پر از جواهرات کرد
به حضرت اعتراض کردند که آموزش يک سوره اين همه عطا و تشويق لازم نداشت!
امام در پاسخ فرمود: اين عطا و بخشش چگونه ميتواند با تعليمى که او ميدهد، برابرى کند!؟12
زندگى امام حسين عليهالسلام بزرگترين و بهترين نشانه تجلّى آيات قرآن کريم است؛ چرا که قرآن همراه آنها و آنان همراه با قرآن بودند و هرگز جدايى بين قرآن و عترت، قابل تصوّر نيست. اين حقيقت زمانى که به نشانههاى آن توجه کنيم، جايگاه خود را مييابد:
عياشى در تفسير خود از مسعده روايت کرده که روزى امام حسين عليهالسلام از کنار فقرا و تهيدستان ميگذشت. آنان که سفره خود را پهن کرده و تکههاى نان خشک را در آن قرار داده بودند، از امام خواستند تا با آنان هم غذا شود.
حضرت به درخواست آنها پاسخ مثبت داده و در کنار آنها نشست و با آنان هم غذا شد و اين آيه را تلاوت فرمود: «انّ اللّه لايحبّ المستکبرين»؛13 خداوند مستکبران را دوست نميدارد.
سپس فرمود: من دعوت شما را پذيرفتم؛ حال، شما نيز به دعوت من پاسخ گوييد. عرض کردند: آري، اى فرزند رسول خدا! چنين ميکنيم. پس همراه امام حسين عليهالسلام به سوى منزلش روانه شدند. حضرت به کنيز خود فرمود: هرچه در منزل کنار گذاشتهاي، براى ما بياور.14
علامه مجلسى از اربلي، از انس نقل ميکند: نزد امام حسين عليهالسلام بودم که يکى از کنيزان آن حضرت در حالى که شاخه گلى در دستش بود، وارد شد و آن را به امام تقديم کرد. امام فرمود: تو در راه خدا آزاد هستي. عرض کردم: او را در برابر يک شاخه گل بيارزش و کم بها آزاد ميکني؟! حضرت فرمود: خداوند ما را چنين تربيت کرده است که ميفرمايد: «و اذا حيّيتم بتحيّة فحيّوا بأحسن منها او ردّوها»15 و آزادگى او بهتر است از آنچه که او آورده بود.16
ج ـ گذشت به خاطر شنيدن آيه عفو
همچنين نقل شده است که روزى يکى از بردگان حضرت، جنايتى که موجب تنبيه بود، انجام داد. حضرت دستور داد تا او را تأديب کنند. او گفت: اى آقاى من! «والکاظمين الغيظ»17؛ امام فرمود: رهايش کنيد. بار ديگر گفت: اى مولاى من! «والعافين عن الناس»18؛ حضرت فرمود: از تو گذشتم. براى بار سوم گفت: اى مولاى من! «واللّه يحبّ المحسنين»19؛ حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستي. و از اين پس، حقوق تو دو برابر آنچه که پيش از اين به تو ميدادم، خواهد بود.20
د ـ اخلاق کريمانه در پرتو قرآن
عصام بن المصطلق گويد: وارد مدينه شدم؛ وقتى حسين بن على عليهالسلام را ديدم، هيبت و عظمت او حسد و کينه درونيام را نسبت به پدرش على عليهالسلام شعلهور ساخت. بدين جهت، او را مورد خطاب قرار داده، گفتم: تو پسر ابوتراب هستي؟ گفت: آري. پس شروع کردم به دشنام دادن او و پدرش.
امام حسين عليهالسلام نگاهى مهرجويانه به من افکند و فرمود: اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم «خذالعفو و أمر بالعرف و أعرض عن الجاهلين و اِمّا ينزغنک من الشيطان نزغ فاستعذ باللّه انه سميع عليم. انّ الذين اتقوا اذا مسّهم طائف من الشيطان تذکّروا فاذا هم مُبصرون و اخوانهم يمدّونهم فى الغيّ ثم لا يقصرون»21
با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذير و به نيکيها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنان ستيزه مکن) و هرگاه وسوسهاى از شيطان به تو رسد، به خدا پناه بر، که او شنونده و داناست. پرهيزگاران هنگامى که گرفتار وسوسههاى شيطانى شوند، به ياد (خدا و پاداش و کيفر او) ميافتند و (در پرتو ياد او، راه حق را ميبينند و) در اين هنگام بينا ميگردند. و (ناپرهيزگاران را) برادرانشان (از شياطين) پيوسته در گمراهى پيش ميبرند و باز نميايستند.
سپس به من فرمود: صدايت را کوتاه کن و آرامتر سخن گوى؛ خداوند من و تو را ببخشايد. اگر از ما چيزى طلب ميکردي، به تو کمک ميکرديم و اگر عطا و بخششى ميخواستي، به تو ميداديم و اگر راهنمايى ميخواستى راهنماييات مينموديم.
عصام گويد: از تندرويهايى که کرده بودم، سخت پشيمان شدم.
امام فرمود: «لا تثريب عليکم اليوم يغفر اللّه لکم و هو أرحم الراحمين»22؛ «امروز ملامت و توبيخى بر شما نيست؛ خداوند شما را ميبخشد و او مهربانترين مهربانان است». سپس فرمود: تو از شاميان هستي؟ عرض کردم: آري. فرمود: «شنشنة أعرفها من أخزم»23 خدا ما و تو را زنده بدارد. نيازهايت را از ما بخواه که مرا در بهترين گمانت خواهى يافت.
عصام گويد: آنچنان شرمنده شدم که زمين با آن همه وسعتى که داشت، بر من تنگ آمده، آرزو داشتم تا مرا به کام خود فرو برد. از آن پس، هيچ کس در نزد من محبوبتر از او و پدرش نبود.24
همچنين به آيات ديگرى برميخوريم که حضرت امام حسين عليهالسلام شأن نزول آنها را اهل بيت ميداند و يا آنها را به اهل بيت تفسير کرده است:
الف ـ مراد از «ناس» ما اهل بيت هستيم
سعيد بن مسيب نقل ميکند: از امام سجاد عليهالسلام شنيدم که ميفرمود: مردى خدمت اميرمؤمنان عليهالسلام رسيد و عرض کرد: اگر عالِم هستي، مرا از (تفسير) «ناس» و «اشباه الناس» و «نسناس» آگاه کن. حضرت امير عليهالسلام خطاب به امام حسين عليهالسلام فرمود: اى حسين! جواب اين مرد را بده. امام حسين عليهالسلام فرمود: اما اين که پرسيدى «ناس» چه کسانياند؛ ما همان ناس هستيم (که خداى سبحان مردم را به پيروى از ما فرمان داده است). از اين رو، خداى پاک در کتاب آسمانى خويش ميفرمايد: «ثم افيضوا من حيث افاض الناس»25؛ «از همان جايى که مردم کوچ ميکنند (عرفات)، شما هم کوچ کنيد». اين رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم بود که مردم را کوچانيد. و اما سؤال تو که «اشباه الناس» چه کسانى هستند؛ آنان شيعيان و دوستان ما هستند و آنان از ما ميباشند. از اين رو، حضرت ابراهيم عليهالسلام فرمود: «فمن تبعنى فانّه منّي»26؛ «هرکه از من پيروى کند، حقّا که او از من است». اما سؤال تو که «نسناس» چه کسانى هستند؛ آنان همين توده مردماند. و حضرت با دست [مبارک [خود به انبوه مردم اشاره کرد و اين آيه را خواند: «ان هم الاّ کالأنعام بل هم أضلّ سبيلاً»27؛ «اينان جز همانند چهارپايان نيستند؛ بلکه (نادانتر و) گمراهتر از آنهايند».28
ابن شهرآشوب در کتاب خود آورده است که حضرت موسى بن جعفر و امام حسين عليهماالسلام در تفسير آيه شريفه «الذين ان مکنّاهم فى الأرض أقاموا الصلوة...»29؛ «آنان که چون در زمين به قدرت رسيدند، نماز را بر پاى ميدارند»، فرمودند: اين آيه در باره ما اهل بيت آمده است.30
امام حسين عليهالسلام علاوه بر تطبيق بعضى آيات شريفه بر اهل بيت عصمت عليهمالسلام برخى ديگر از آيات را خصوصاً بر اميرمؤمنان على عليهالسلام تطبيق ميکرد و ميفرمود: اين آيه در شأن مولا على عليهالسلام نازل شده است. در اين جا چند مورد از آنها را ذکر ميکنيم:
الف) امام عليهالسلام در تفسير آيه شريفه «تراهم رکّعاً سجّداً»31؛ «آنان را در حال رکوع و سجود بسيار ميبيني»، فرمود: اين آيه شريفه در شأن عليبن ابيطالب عليهالسلام نازل شده است.32
ب) همچنين امام باقر عليهالسلام ، از امام سجاد عليهالسلام ، از جدّش نقل ميکند که وقتى آيه شريفه «و کلّ شيء أحصيناه فى امام مبين»33؛ «و همه چيز را در کتابى روشنگر برشماردهايم، بر پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم نازل شد، ابوبکر و عمر از جاى برخاستند و گفتند: اى رسول خدا! آيا امام مبين، تورات است؟ فرمود: نه. عرض کردند: انجيل است؟ فرمود: نه. سؤال کردند: قرآن است؟ فرمود: نه. در اين هنگام اميرمؤمنان عليهالسلام وارد شد. پيامبر خدا صلياللهعليهوآلهوسلم به على عليهالسلام اشاره نموده و فرمود: امام مبين، اين است. حقّا که او همان امامى است که خداى تبارک و تعالى علم هرچيزى را در آن به شمار آورده است.34
ج) امام ميفرمايد که از پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم در باره آيه «طوبى لهم و حسن مآب»35 سؤال شد. پيامبر فرمود: اين آيه در باره اميرمؤمنان على عليهالسلام نازل شده است و «طوبي» درختى است در خانه على که در فردوس ميباشد و هيچ ميوهاى از ميوههاى بهشتى نيست، مگر آنکه در آن خانه موجود است.36
د) حارث بن اعور به امام حسين عليهالسلام گفت: فدايت شوم اى فرزند رسول خدا! مرا از فرمايش خدا در کتاب خويش خبرده که ميفرمايد: «و الشمس وضحها»37 منظور چيست؟ فرمود: «ويحک يا حارث ذاک محمد رسول اللّه؛ اى حارث! اين محمد رسول خداست عرض کرد: فدايت شوم منظور از «والقمر اذا تلاها»چيست؟ فرمود: منظور اميرمؤمنان است که پشت سر پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم بود. عرض کردم: منظور از «والنّهار اذا جلاّها»چيست؟ فرمود: آن قائم آل محمد است که زمين را پر از عدل و داد ميکند.38
در مواقع گوناگونى امام حسين عليهالسلام با استناد به آيات قرآن کريم به اتهامات واهى دشمنان پاسخ گفته و آنها را سرکوب ميکرد و در نتيجه، دشمن جز تسليم در برابر امام چاره ديگرى نداشت.
از موسى بن عقبه نقل شده که به معاويه گفته شد: اکنون چشم مردم به سوى حسين رفته است؛ چه خوب است که او را دستور دهى منبر برود و سخن بگويد تا بدين وسيله، از شأن و منزلتش در بين مردم کاسته و خجل گردد. چرا که در او لکنت و کندى زبان هست. معاويه گفت: ما همين خيال را نسبت به برادرش امام حسن داشتيم؛ اما برخلاف انتظار، او در چشم مردم بسيار بزرگ شد و ما را مفتضح ساخت.
اما آنان دست بردار نبوده و پيوسته از او ميخواستند تا چنين دستورى بدهد. معاويه به ناچار به امام گفت: اى اباعبداللّه! چه خوب است بر منبر رفته و خطبهاى بخواني. امام بر منبر رفت؛ همين که خواست شروع کند، شنيد که فردى ميگويد: چه کسى سخن ميگويد؟ امام حسين عليهالسلام در پاسخ فرمود: ما حزب اللّه که غالب هستيم و عترت پيامبر که به او نزديکيم و اهل بيت طيّب او و يکى از دو ثقلى که رسول خدا ما را ثقل دوم کتاب خدا قرار داده، ميباشيم که در اوست تفصيل هرچيز: «لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه»39؛ «هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نميآيد». ماييم که تفسير قرآن به ما واگذار شده است. پس از ما پيروى کنيد که پيروى از ما بر شما واجب است؛ چرا که پيروى ما به پيروى از خدا گره خورده است.
خداى متعال در قرآن ميفرمايد: «أطيعواللّه و أطيعوالرسول و اولى الامر منکم فان تنازعتم فى شيء فردوه الى اللّه و الرسول»40؛ «اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيامبرخدا و اولواالامر (اوصياى پيامبر) را و هرگاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر خدا باز گردانيد (و از آنها داورى بطلبيد)». همچنين فرمود: «ولو ردّوه الى الرسول و الى اولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و لولا فضل اللّه عليکم و رحمته لاتبعتم الشيطان الاّ قليلاً»41؛ «اگر آن را به پيامبر و پيشوايان ـ که قدرت تشخيص کافى دارند ـ بازگردانند، از ريشههاى مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمي، همگى از شيطان پيروى ميکرديد» و به شما هشدار ميدهم که به پيامهاى شيطان گوش نکنيد که او دشمن شماست؛ پس همانند اولياى شيطان ميشويد که به آنها گفت: «لا غالب لکم اليوم من الناس و انّى جارلکم فلما ترائت الفئتان نکص على عقبيه و قال انّى بريء منکم»42؛ «امروز هيچ کس از مردم بر شما پيروز نميگردد و من همسايه شما هستم؛ اما هنگامى که دو گروه در برابر يکديگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بيزارم». اين جاست که فرود آمدن شمشيرها و وارد آمدن نيزهها و در هم شکستن گرزها و نشانه رفتن تيرها را به سوى هدف و غرض خواهيد ديد؛ در وقتى که ديگر از کسى که پيشاپيش ايمان نياورد و يا در ايمان خود خيرى کسب نکرده است، عذرى پذيرفته نخواهد شد.
اين جا بود که معاويه فرياد بر آورد و گفت: اى اباعبداللّه! بس است که پيام خود را رساندي.43
عمروبن عاص براى اين که اين رسوايى را بپوشاند، چند سؤال کرد؛ از جمله اين که پرسيد:
به چه علّت محاسن شما از محاسن ما بيشتر است؟
امام فرمود: «والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربّه و الذى خبث لايخرج الاّ نکداً»44؛ «سرزمين پاکيزه گياهش به فرمان پروردگار ميرويد، اما سرزمينهاى بد طينت و (شوره زار) جز گياه ناچيز و بيارزش، از آن نميرويد».
معاويه به عمروبن عاص گفت: به حقّى که من برتو دارم، سخن را کوتاه کن که اين، فرزند عليّابنابيطالب است.
در اين هنگام امام فرمود:
ان عادت العقرب عدنا لها و کانت النعل لها حاضرة
قد علم العقرب و استيقنت أن لا لها دنيا و لا آخرة
اگر بار ديگر عقرب به سراغ ما بيايد، ما نيز به سراغش رفته و کفشها براى کشتن او آماده است. عقرب به علم و يقين ميداند که نه دنيا دارد و نه آخرت.45
1 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 31.
2 ـ کفايةالاثر، ص 175.
3 ـ اسراء/ 36.
4 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 629.
5 ـ بحارالانوار، ج 92، ص 261.
6 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 637.
7 ـ وقائع الطريق من مکه الى کربلا، ج 3، ص 226.
8 ـ قصّه کربلا، ص 243 و لهوف سيدابن طاووس، ص 38.
9 ـ ارشاد مفيد، ص 214.
10 ـ آل عمران/178 و 179.
11 ـ سخنان حسين بن على از مدينه تا کربلا، ص 209، به نقل از تاريخ طبري.
12 ـ مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 66.
13 ـ نحل/ 23.
14 ـ تفسير عياشي، ج 2، ص 257 و بحارالانوار، ج 44، ص 189.
15 ـ نساء/ 86.
16 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 195.
17 تا 19 ـ آل عمران/ 134.
20 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 195.
21 ـ اعراف/ 202 ـ 199.
22 ـ يوسف/ 92.
23 ـ مَثَلى است معروف و در جايى که اصل و سبب و ريشه ماجرا معلوم است، به کار برده ميشود.
24 ـ الامام الحسين فيالمدينة المنوّره، ج 1، ص 353.
25 ـ بقره/ 199.
26 ـ ابراهيم/ 36.
27 ـ فرقان/ 44.
28 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 625.
29 ـ حج/ 41.
30 ـ مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 47.
31 ـ فتح/ 29.
32 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 634.
33 ـ يس/ 12.
34 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 633.
35 ـ رعد/ 29.
36 ـ فرهنگ جامع سخنان امام حسين(ع)، ص 628.
37 ـ والضحي/ 3 ـ 1.
38 ـ تفسير فرات کوفي، ص 212.
39 ـ فصلت/ 42.
40 ـ نساء/ 59.
41 ـ همان/ 83.
42 ـ انفال/ 48.
43 ـ احتجاج طبرسي، ج 2، ص 22.
44 ـ اعراف/ 58.
45 ـ مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 67.
منبع :کوثر ، پاييز 1380، شماره 51