آداب كلام در كلام الهى

آنچه در اين مقاله مد نظر است، مرورى است بر آداب سخن از ديدگاه قرآن.انتخاب اين بحث از جهات گوناگون حايز اهميت است كه ذيلا به آنها اشاره خواهد شد و مهم‏ترين آنها نقش بلندى است كه زبان و سخن در ميان اعضا و افعال انسانى، در سعادت و شقاوت انسان ايفا مى كند/

مباحث اين مقاله عبارتند از:

الف - اهميت كلام؛

ب - آداب سخن گفتن;

ج - آداب سخن شنيدن؛

د - آداب گفت و گو/

اهميت كلام

قرآن كريم از سنخ كلام است خود را به عنوان بيان معرفى كرده است:< هذا بيان للناس»(آل عمران، 3 / 138) گر چه بيان، مفهومى است گسترده و بر هر چيزى كه مبين مقصود و مراد انسان باشد اطلاق مى شود، خواه سخن يا خط يا اشاره، لكن شاخص همه آنها سخن است و لذا قرآن به آداب سخن، بيش از خط يا اشاره پرداخته است/

به حسب عادت، سخن گفتن مسأله ساده‏اى به نظر مى رسد لكن با اندك تأمل خواهيم دانست كه اين امر از پيچيده‏ترين و ظريف‏ترين اعمال انسانى است.

اين ظرافت عظمت، از يك سو به نحوه همكارى اعضاى دستگاه صوتى براى ايجاد اصوات مختلف و نيز به وضع لغات و چينش آنها به دنبال يكديگر مربوط است و از سوى ديگر به تنظيم استدلالات و بيان احساسات از طريق عقل مربوط مى شود. عظمت زبان، اين عضو كوچك و فعال، و سخن كه فعل آن است، از نكات زير دريافت مى شود:

1. آن گونه كه از آيات 1 تا 4 سوره الرحمن استفاده مى شود، يكى از مهم‏ترين نعمت‏هاى الهى بعد از نعمت آفرينش، نعمت بيان است. در اين آيات آمده است:<الرحمن.علم القرآن. خلق الانسان. علمه البيان»(خداى رحمان، قرآن را ياد داد، انسان را آفريد، به او بيان آموخت.) گويا مفهوم اين سخن آن است كه انسان است و بيانش/

2. در قيامت از مسؤوليت زبان سؤال مى شود.در سوره بلد آيات 8 و 9 مى خوانيم:<الم نجعل له عينين. و لسانا و شفتين»(آيا دو چشمش نداديم، و زبانى و دو لب). شايد تعقيب آيه فوق به آيه 10 اين سوره:<و هديناه النجدين»( و هر دو راه‏[ خير و شر] را بدو نموديم)، اين مطلب را مى فهماند كه زبان يكى از ابزار هدايت است/

3. سخن بهترين ابزار انتقال افكار و حتى تأثير گذارى است كه در كلام پيامبر به عنوان سحر به آن اشاره شده. فرمود: ان من البيان سحرا.(1)

4. از ميان معجزات انبيا، با عظمت‏ترين معجزه، معجزه خالده نبوى يعنى قرآن، از سنخ كلام است. تأثير اين معجزه تا بدانجا بوده كه كفار با شنيدن اين كلام، از آن به<سحر» تعبير مى كردند:<فقال ان هذا الاسحر يؤثر»(مدثر، 74 / 24)(گفت: اين قركن جز سحر نيست) و گاه تا بدانجا پيش مى رفتند كه مى گفتند:<و قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكم تغلبون»(فصلت، 41 / 26)

(كسانى كه كافر شدند گفتند: به اين قرآن گوش مدهيد و سخن لغو در آن اندازيد شايد شما پيروز شويد.)

تعبير به سحر و نهى از استماع قرآن، هر كدام به نوعى حكايت از نفوذ تأثير كلام الهى بر مردم دارد/

5. از جمله نخستين خواسته‏هاى موسى پس از مبعوث شدن به رسالت، براى موفقيت در انجام مسوليت خويش، زبان رساست.فرمود:<و احلل عقدْ من لسانى.يفقهوا قولى.»(طه 20 / 27، 28)

(و از زبانم گره بگشاى، تا سخنم را بفهمند.)

6. وجود آفات براى سخن در فرمايش امير المؤمنين، نشان ديگرى از اهميت و شأن كلام است. فرمود: للكلام آفات (2)(همانا براى سخن آفاتى است.)

فيض كاشانى در محجْ البيضأ آفات زبان را تا 20 عدد بر شمرده است/

در بيانى ديگر امام على عليه‏السلام، سخن را يكى از ابزار وضع و رفع نعمت دانسته است: رب كلمْ سلبت نعمْ و جلبت نقمْ(3)( چه بسا سخنى كه نعمتى را سلب كند و بلاهايى را جذب كند.)

و در تعبير ديگر، تأثير كلام را به شمشير تشبيه كرده است. آنگاه كه فرمود: رب كلام كالحسام (4)( چه بسا كلامى كه

[ در برندگى‏] همچون شمشير است.)

آداب سخن گفتن

در قرآن براى سخن گفتن آدابى مطرح شده كه تأثير سخن در گرو رعايت آنها است:

1. فصاحت:

نخستين ادب كلام، فصاحت در كلام است/

فصاحت در لغت به معنى خلوص چيز است؟(راعب) و در اصطلاح، كلام فصيح يعنى كلام عارى از انواع تعقيدات. هرگاه كلام از تنافر حروف، غرابت حروف، كراهت در سمع خلاف قياس صرفى، تنافر كلمات مجتمع و ضعف تأليف عارى و برهنه بود فصاحت در كلام حاصل شده است/

هرگاه متكلم داراى ملكه‏اى باشد كه بتواند مراد خود را به راحتى و با رساترين تعابير ادا كند، فصيح ناميده مى شود/

موسى از خداوند در خواست مى كند برادرش هارون به جهت فصاحت كلامش كمك كار او باشد:<و اخى‏ها هارون هو افصح منى لسانا فارسله معى»(قصص، 28 / 34)(برادرم هارون از من زبان آورتر است پس او را با من به دستيارى گسيل دار)

فصاحت در كلام امير المؤمنين اين چنين تعريف شده است: احسن الكلام ما لا تمجه الاذن و لا يتعب فهمه الافهام/

(5)بهترين سخن آن است كه گوش را اذيت نكند و فهم را به زحمت نيندازد(كه اشاره است به عارى بودن از تعقيدات لفظى و معنوى.)

شأن فصاحت تا حدى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: الفصاحْ زينْ الكلام،( فصاحت زينت سخن است.)(6)در كلام ديگر فرمود: جمال الرجل فصاحْ لسانه(7)(جمال مرد رسايى زبانش مى باشد.)

2. بلاغت:

در لغت به معناى وصول و انتهاست؛(راغب) و در اصطلاح عبارت است از مطابقت كلام با مقتضاى حال و مقام، به عنوان نمونه در مقام تأكيد، ايجاز و يا اطناب سخن، رعايت هر يك را بنمايد/

بسيارى از ناهنجارى‏هاى سخن ناشى از عدم رعايت موقعيت كلام است. در آيْ 63 سوره نسأ درباره منافقين آمده است:

<فاعرض عنهم و عظ هم و قل لهم فى انفسهم قولا بليغا»( از آنان روى بر تاب و پندشان ده و با آنها سخن رسا بگوى.)

بلاغت در سخن حتى شامل پرهيز از سؤول نامناسب هم خواهد شد، در آيه 101 سوره مائده مى خوانيم:

<يا ايها الذين آمنوا لا تسألوا عن اشيأ أن تبدلكم تسؤكم»

(اى اهل ايمان از چيزهايى كه اگر براى شما آشكار گردد شما را اندوهناك مى كند مپرسيد.)

از امام على عليه‏السلام نقل شده كه فرموده: لا تتكلمن اذا لم تجد الكلام موقعا(8)(البته نبايد هنگامى كه براى كلام زمينه نيست سخن گفت.)

اقتضاى بلاغت در سخن آن است كه محدوده كلام نيز به تناسب موقعيتها رعايت گردد. در كلام امام على عليه‏السلام آمده است: الكلام كالدوأ قليله ينفع و كثيره قاتل(9)(سخن همچون داروست، اندكش سود مى بخشد و فراوانى آن كشنده است.)

3. لينت سخن:

در لغت گفته شده: اللين ضد الخشونْ، لينت ضد خشونت است؛(راغب) كلام لين همراه با نوعى نرمى و ملايمت است/

تأثير لحن ملايم تا بدانجاست كه خداوند به موسى و هارون مى گويد:<قوله له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى»(طه، 20 / 44)(با او سخنى نرم گوييد شايد كه پند گيرد يا بترسد.) رمز توفيق پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عليرغم نبود امكانات و وجود موانعى همچون فرهنگ ضعيف مردم، ياران كم و دشمنان زياد حضرتش، لينت خلق و خوى و كلام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است:

<فبما رحمْ من الله لنت لهم ولو كنت فظاً غليظ القلب لا نفضوا من حولك»(آل عمران، 3 / 159)

( پس به بركت رحمت الهى با آنان نرمخو شدى و اگر سخت دل بودى قطعا از اطرافت پراكنده مى شدند.)

4. سديد بودن:

سداد و سديد از ماده سد، به معناى استقامت و محكم بستن است.(راغب)

از آداب سخن، سديد بودن كلام است، هر چه كلام با عقل و منطق و استدلال بيشتر همراه باشد ميزان استحكام آن بيشتر خواهد بود. هر چه استحكام كلام بيشتر باشد ثبات و بقأ آن بيشتر خواهد شد. اصولاً قرآن به دليل آنكه سخنش يا با عقل همانگ است و يا با فطرت، از استحكام و استقامت خاصى برخوردار است/

در سوره احزاب آيه 70 و 71 آمده است:

<يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا. يصلح لكم اعمالكم و يغفر لكم ذنوبكم»

(اى مؤمنان از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد تا اعمال شما را به اصلاح در آورد و گناهانتان را ببخشايد.)

گويا از آثار سخن محم، اصلاح اعمال و تطهير انسان از گناه خواهد بود/

5. ميسور بودن كلام:

در لغت سير و ميسور به معناى سهل و آسان آمده است.(راغب)

يسير نقطه مقابل عسر و تكلف است و تكلف نوعى زحمت است كه تكليف هم به همين معناست. همان گونه كه انسان مى تواند در زندگى خود با محدوديتها و با تكلفات فراوان رفتار كند و در نتيجه عرصه را بر خود تنگ نمايد، در مقام سخن هم مى تواند دچار انواع تكلفات گردد/

<قل ما اسألكم عليه من اجرو ما انا من المتكلفين»(ص، 38 / 86)

(بگو من مزدى بر رسالتم از شما طلب نمى‏كنم و اهل تكلف و تصنع نيستم،) پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

نحن معاشر الانبيأ و الاوليأ برآ من التكلف(10)

(ما گروه انبيا و اوليا از تكلف و زحمت بيزاريم.)

متقابلا در احاديث به سهولت توصيه شده است. امير المؤمنين عليه‏السلام فرمود:

السهل يدر الرزق (11)،(آسانى عامل ريزش رزق است.)

سهولت همان گونه كه در افعال جارى است، در كلام نيز قابل اجراست.از آداب سخن آن است كه همراه با سهولت و آسانى باشد. قرآن، خود را به اين صفت، موصوف كرده، آنجا كه مى‏گويد:

<و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر»(قمر، 54 / 40)(و قطعاً قرآن را براى پند آموزى آسان كرديم. پس آيا پند گيرنده‏اى هست؟) از اين آيه استفاده مى شود كه سهولت در كلام، خود عاملى است براى يادگيرى آسان و مقبوليت در سخن و لذا قرآن دستور مى دهد را با آسانى ادا كنيد:

<فقهل لهم قولا ميسورا»(اسرأ، 17 / 28)(و با ايشان با ملايمت آن گونه كه از نبوى شريف معلوم مى شود:

ان الله ليبغض الرجل البليغ الذى يلعب بلسانه كما تلعب الباقرْ(12)(همانا خداوند مبغوض مى دارد انسان بليغى كه با زبانش همچون گاو، بازى مى كند.)

ب: و همچنين مى تواند به محتوا و استفاده از واژه‏هاى پيچيده كه ملازم با صعوبت در فهم است مربوط شود كه البته اين نوع تكلف در كلام، خلاف فصاحت در سخن است.آن گونه كه در فرمايش اميرالمؤمنين آمده است:

احسن الكلام، ما لا تمجه الاذن و لا يتعب فهمه الافهام(13)(بهترين سخن آنست كه گوش را اذيت نكند و فهم را به زحمت نيندازد.)

اداى نارواى سخن باعث اذيت گوش؛ و بكارگيرى مفاهيم پيچيده باعث اذيت فهم خواهد شد/

6. لغو بودن سخن:

اللغو من الكلام ما لا يعتد به و هو الذى يورد لا عن رويْ و فكر فيجرى مجرى اللغا و هو صوت العصافير. و قد يسمى كلا كلام قبيح لغوا/

(كلام لغو آن است كه قابل اعتنا نباشد. همان سخنى كه از روى فكر و تأمل صادر نشود كه به منزله صداى گنجشكان است. و گاه به هر كلام قبيحى لغو گفته مى شود.)(راغب)

در اوصاف بهشت آمده است كه:<لا يسمعون فيها لغوا و لا كذابا»(نبأ، 78 / 35)

(در آنجا نه بيهوده‏اى شنوند و نه يكديگر را تكذيب كنند.)

همچنين در اوصاف مؤمنين مى خوانيم:<و الذين هم عن اللغو معرضون»(مؤمنون، 23 / 3)

(آنان كه از سخن بيهوده رويگردانند.)

از موارد استعمال كلمه لغو مى توان چنين نتيجه گرفت كه يكى از آداب سخن آن است كه كلام، همراه با نوعى فكر و مقبوليت باشد/

7. معروف بودن كلام:

المعروف: اسم لكل فعل يعرف بالعقل او الشرع، حسنه. و المنكر ما ينكر بهما/

(معروف نامى است براى هر كارى كه بواسطه عقل يا شرع، حسنش شناخته شده باشد و منكر آن است كه به واسطه اين دو مورد انكار قرار گرفته باشد.)(راغب)

معروف، الف: گاه صفت فعل قرار مى گيرد، آن گونه كه از آيه<و أمر بالعرف»(اعراف، 7 / 199) فهميده مى شود.

ب:و گاه صفت كلام قرار مى گيرد. يعنى يكى از آداب سخن آن است كه كلام متكلم بايد از نظر عقل و شرع تحسين شده باشد. آن گونه كه از آيات<و قلن قولا معروفا(<احزاب، 33 / 32) و <قول معروف»(محمد، 47 / 21) فهميده‏مى‏شود

8. حسن مطلع و حسن ختام:

از آداب كلام آن است كه آغاز و ختم سخن با نام خدا باشد.توجيه اين دستور مى تواند:

الف - هم به اقتضاى ادب و تجليل از مقام ربوبى باشد، كه سخن با نام خدا آغاز شود/

ب - و هم باب معاشقه با خدا چنين اقتضايى را دارد كه عاشق همواره در مقام احياى نام معشوق است/

ج - و هم تعظيم شعائر كه مصداقى است از تقواى الهى، اقتضاى بزرگداشت نام خدا را دارد. آن گونه كه آيه<و من يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب»(حج، 22 / 32)(هر كس شعائر خدا را بزرگ دارد در حقيقت از پاكى دلهاست.) اشاره دارد.اين ادب الهى از آيات 29 و 30 سوره نمل كه بلقيس گفت:

<يا ايها الملأ انى القى الى كتاب كريم، انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم»

(اى سران، نامه‏اى ارجمند براى من آمده از طرف سليمان است و آن به نام خداوند رحمتگر مهربان است.)

و همچنين آيه 41 سوره هود كه فرمود:<قال اركبوا فيها بسم الله مجريها و مرسيها»(نوح گفت در آن سوار شويد، به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش.) فهميده‏مى‏شود.

9. كريم بودن كلام:

كريم، هم مى تواند صفت خدا باشد كه در اين حال، اسمى است براى احسان الهى. آنجا كه آمده است:<و ان ربى غنى كريم»(نمل، 27 / 40)(همانا پروردگار من بى نياز و ارجمند است.)

و هم صفت انسان باشد كه در اين صورت اسمى است براى اخلاق و افعال پسنديده‏اى كه از انسان ظاهر مى شود و به طور كلى هر چيزى كه در باب خودش نوعى شرافت داشته باشد، به كرم متصف‏مى‏شود مثل اينكه درباره قرآن مى خوانيم:

<انه لقرآن كريم»(واقعه، 56 / 77)(اين پيام قطعا قرآنى است ارجمند.)

و يا درباره فرشتگان مى خوانيم:<بل عباد مكرمون»(انبيأ، 21 / 26)(بلكه فرشتگان بندگانى ارجمنداند.) و <كرام برره»(عبس، 80 / 16)(ارجمند و نيكو كارند.) و يا درباره انسان مى خوانيم:<جعلنى من المكرمين»(يس 36 / 27)(پروردگارم مرا در زمره عزيزان قرار داد.) همچنين درباره كلام مى خوانيم:<فلا تقل لهما اف و لا تنهر هما و قل لهما قولا كريما»(اسرأ، 17 / 23)(به آنان اوف مگر و پرخاش مكن و با آنان شايسته سخن بگوى)

از موارد استعمال اين واژه مى توان چنين استفاده كرد كه كرامت به معناى شرافت؛ و بيانگر نوعى ادب براى سخن است. بدين معنا كه از آداب سخن آن است كه، كلام همراه با ادب القا شود. در نبوى شريف مى خوانيم: اجملوا فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب(14)(زيبا خطاب كنيد تا جواب زيبا بشنويد.)

بديهى است ادب يك مقوله بسيط نيست، بكله مقوله‏اى است كه از امور مختلف تشكيل مى شود، كه عبارت‏اند از:

الف - استفاده از واژه‏هاى سالم

يكى از چهره‏هاى ادب و شرافت در سخن، بكارگيرى الفاظ مناسب است. در وصف عبادالرحمن، قرآن مى فرمايد:<و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»(فرقان، 25 / 63)(و چون نادانان ايشان را مورد خطاب قرار دهند به ملايمت و سلامتى جواب دهند.)

از سوى ديگر قرآن فحش و ناسزاگويى را مورد نهى قرار داد.<و لا تسبّوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا عدوا بغير علم»(انعام، 6 / 108)(آنان كه جز خدا مى خوانند دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى و به نادانى خدا را دشنام مى دهند.)

ب - آهنگ ملايم

آهنگ ملايم مى تواند يكى از چهرهاى ادب و سخن باشد، آن گونه كه از آيه 2، سوره حجرات استفاده مى شود:

<يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم بعضا»

(اى كسانى كه ايمان آورديد! صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد و همچنان كه بعضى از شما با بعضى ديگر بلند سخن مى گوييد با او با صداى بلند سخن مگوييد.)

ج - تشريفات در كلام

ادب اقتضا دارد كلام را با تشريفات ادا كنيم كه نمونه‏هايى از اين ادب را در آيات روايات مشاهده مى كنيم/

اغلب آيات در مقام بيان احكام، حكم را با تشريفات خاصى بيان مى كنند كه لطافت خاصى به بيان حكم مى بخشد. تعبير به <يا ايها الذين آمنوا» و <يا ايتها النفس المطمئنه» و <لعلكم تعقلون» و <لعلكم تفلحون» و امثال اين تعابير مى تواند نوعى تشريفات سخن باشد.بنى تميم پيامبر را با اسم صدا مى زدند و مى گفتند:<يا محمد يا محمد اخرج الينا» (15)(اى محمد به نزد ما خارج شو.) خطاب آمد:

<لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم بعضا»(همچنان كه بعضى از شما با بعضى ديگر بلند سخن مى گوييد با او سخن نگوييد)<ان الذين ينادونك من ورأ الحجرات اكثرهم لا يعملون»(حجرات، 49 / 4)(كسانى كه تو را از پشت اتاقها به فرياد مى خوانند بيشتر شان نمى‏فهمند.)

در آيه 63 سوره نور مى خوانيم:<لا تجعلوا دعأ الرسول كدعأ بعضكم بعضا»(خطاب كردن پيامبر را در ميان خود مانند خطاب كردن بعضى از خودتان به بعضى قرار مدهيد.)

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره بيان نام ماه مبارك رمضان فرمود: لا تقولوا رمضان فان رمضان است من اسمأ الله تعالى ولكن قولوا شهر رمضان.(16)(نگوييد رمضان، همانا رمضان نامى است از اسامى خداوند متعال. لكن بگوييد:ماه مبارك رمضان.)

تعابير فوق هر كدام به نوعى حكايت از تشريفات در سخن دارد.تها در دو مورد، تشريفات در سخن استثنا شده است/

الف - آنجا كه در تشريفات افراط شود كه خود، موجب استهجان كلام است.در كلام امير المؤمنين عليه‏السلام آمده است:الثنا باكثر من الاستحقاق ملق (17)

(تعريف و تجليل به بيش از اندازه نوعى تملق و چاپلوسى است.)

ب - آنجا كه تشريفات، خلاف باب محبت باشد. گاه تشريفات در سخن، با الفت و صميميتى كه بين افراد، موجود است سازگار نيست. در ذيل آيه 63 سوره نور، در روايت آمده است كه حضرت فاطمه عليه‏السلام پيامبر را به عنوان<يا رسول الله» خطاب مى كرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: قولك يا اباه، احب الى قلبى و ارضى للرب.(18)(اينكه مرا پدر خطاب كنى نزد من محبوب‏تر و مايه خشنودى پروردگار است.)

اين برخورد نشان مى دهد، در جو صميميت و محبت به كارگيرى القاب و تشريفات از اثر محبت خواهد كاست/

براى تكميل بحث، مناسب است به آداب شنيدن سخن و آداب گفت و گو نيز، از ديدگاه قرآن اشاره كنيم/

آداب سخن شنيدن

مطالبى كه معمولا مى شنويم از سه حال بيرون نيست:

الف - داراى رشد آشكار است:اقتضاى ادب درباره اين نوع سخنان، آن است كه:به اين سخن دل داد و توجه كرد و نيز در برابرش سكوت كرد/

اين ادب از آيه<و اذا قرى القرآن فاستمعوا له و انصتوا»(اعرف، 204)(و چون قرآن خوانده شود گوش بدان فرا دهيد و خاموش مانيد) قابل استيناس است. تعبير به <استمعوا»(گوش دادن و توج كردن) و <انصتوا» خاموش ماندن، بيانگر دو جلوه ادب در برابر كلام حق است/

ب - داراى ضلالت آشكار است: به همان ميزان كه سخن حق داراى تأثير مثبت است و تجليل و حمايت از آن لازم است، كلام باطل نيز داراى تأثير منفى بوده و اعراض از آن لازم است/

در آيه 68 سوره انعام آمده است.<و اذ رايت الذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره»(چون بينى كسانى‏[ به قصد تخطئه‏] در آيات ما فرو مى روند از ايشان روى بر تاب تا در سخنى ديگر در آيند.)

قطعا كلام باطل كه داراى ضلالت است، مصداقى است از قول زور و قول لغو، كه در آياتى از آنها نهى شده است:<فاجتنبوا قول الزور»(حج، 22 / 30)

<و الذين هم عن اللغو معرضون»(مومنون، 23 / 3)(مومنان كسانى هستند كه از بيهوده رويگردانند.)

ج - كلام مشتبه: الشبهه هو ان لا يتميز احد الشيئين من الاخر لما بينهما من التشابه عيناً كان او معنى.(شبهه آن است كه دو چيز از همديگر تمييز داده نشود به خاطر تشابه عينى يا معنوى كه بين آنهاست.)(راغب)

آنچه مايه سر در گمى انسانهاست كلام حق يا باطل نيست، بكله كلام مشتبه است. آن گونه كه از آيه 7 سوره آل عمران استفاده مى شود، مشتبه يعنى كلام دو پهلو، كلامى كه آبستن فتنه است.

<... و أخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغأ الفتنه»

(پاره‏اى از آيات مشتابهات اند. آنانى كه در دل هايشان انحراف است براى فتنه جويى از آنها پيروى مى كنند.)

ادب در برار كلام مشتبه

الف - تحقيق در راوى

يكى از آداب براى كشف حق، دقت و كنكاش در راوى سخن است. در ذيل آيه 42 سوره عبس:<فلينظر الانسان الى طعامه»(پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد)، از امام باقر عليه‏السلام نقل شده: علمه الذى ياخذه عمن يأخذه، (19)(انسان بايد دقت كند كه علوم خود را از چه كسى دريافت مى كند.)

ب - تحقيق در مروى

آن گونه كه از آيه 6 سوره حجرات استفاده مى شود، تحقيق در مروى ادب ديگرى است در برخورد با كلام مشتبه:

<يا ايها الذين آمنوا ان جأكم فاسق بنبأ فتبينوا ان تصيبوا قوما بجهالْ فتصبحوا على ما فعلتم نادمين»(اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، نيك وارسى كنيد. مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و از آنچه كرده‏ايد پشيمان شويد.)

ج - گلچين كردن

سومين ادب در برخورد با كلام مشتبه پس از تحقيق در راوى و مروى، انتخاب بهترين سخنان است:<فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله و اولئك هم او لو الالباب»(زمر، 39 / 17، 18)

(پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند. اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.)

معيار انتخاب احسن، قرآن است و عقل، چرا كه اين دو مى توانند نقش امامت و رهبرى اسنان را در ارآيْ فكر صحيح بيان كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره قرآن فرمود: عليكم بالقرآن فاتخذوه اماما و قائدا (20)(بر شما باد به قرآن، پس آن را امام و جلودار خود انتخاب كنيد.) و درباره عقل، امام على عليه‏السلام چنين فرمود: العقول ائمْ الافكار (21)(عقل‏ها امامان افكارند.)

بديهى است كه تحقيق درباره مشتبهات تنها شأن كسانى است كه در اين امور، قدرت تشخيص داشته باشند و براى آنان كه فاقد قدرت تجزيه و تحليل اند، اين كار ممنوع است. كليد اين تشخيص نيز، به حكم آيه 29 سوره انفال، در گروى تقوى است:<ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا»(اگر خدا ترس و پرهيزكار شويد خدا به شما فرقان بخشد.)

آداب گفت و گو

مرحله سوم آداب كلام، به آداب رد و بدل كلام مربوط مى شود.

1. توجه كردن به طرف مكالمه:

شايد بتوان اين ادب را از آيات مربوط به مجلس انس بهشتيان استيناس كرد/

<متكين عليها متقابلين»(واقعه، 56 / 16)(بهشتيان بر تختها روبروى هم بر آنها تكيه داده‏اند.)

<على الارئك ينظرون»(مطففين، 83 / 23)(بهشتيان بر تختها نشسته، مى نگرند.)

<لا يسمعون فيها لغوا و لا تأثيما. الا قيلا سلاما سلاما»(واقعه، 56 / 25، 26)(در آنجا نه بيهوده‏اى مى شنوند و نه سخنى گناه آلود. سخنى جز سلام و درود نيست.)

از اين آيات استفاده مى شود كه در بهشت مجلس انس سالمى برقرار است و بدون شك، آنچه ادب يك مجلس در خور شأن بهشت است از ناحيه بهشتيان رعايت مى شود. در آن مجلس، اهل بيت روبروى يكديگر، در حال توجه، سخنان سالم رد و بدل مى كنند/

2. گفت و گو به صورت نجوى نباشد:

اصولاً مكالمه بايد از آفات كلام دور باشد. لكن مهم‏ترين آفات كه اغلب در ظرف مكالمات بوجود مى آيد دو آفت است/

الف - نجوى، ب - جدال

قرآن در باب نجوى مى‏فرمايد:<انما النجوى من الشيطان ليحزم الذين آمنوا و ليس بضارهم شيئا الا باذن الله»(مجادله، 58 / 10)(نجوا از القائات شيطان است تا كسانى را كه ايمان آورده‏اند، دلتنگ گرداند. ولى جز به فرمان خدا هيچ آسيبى به آنها نمى‏رساند.)

با توجه به روحيه ضعيف اغلب مردم، نجوا در مجالس مى تواند عامل وسوسه و تخيلات باطل بوده، و قلوب مؤمنين را نسبت به يكديگر محزون كند. هر چند تا اراده الهى نباشد، نجواى افراد به كسى ضرر نمى‏رساند، لكن درك اين مهم از افق، فكر افراد ضعيف الايمان بيرون است/

نجوا تنها در سه مورد تجويز شده كه در سوره نسأ آيه 114 به آن اشاره شده است:<لا خير فى كثر من نجوبهم الا من عمل بصدقْ او معروف او اصلاح بين الناس»(در بسيارى از رازگويى‏هاى ايشان خيرى نيست مگر اينكه بدين وسيله به صدقه يا كار پسنديده يا سازشى بين مردم فرمان دهد.)

3. جدل نباشد:

شيطان همواره در صدد ايجاد عداوت و كينه و از بين بردن محبت و صميميت افراد است/

<انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوْ و البغضأ.»(مائده، 5 / 91)(همانا شيطان مى خواهد در ميان شما دشمنى و كينه‏اى ايجاد كند.)

يكى از بهترين فرصتها براى ايجاد تفرقه و عداوت بين مردم، جدال است كه مكالمات نيز، عموماً ميدان مناسبى است براى جدال. قرآن مى فرمايد:

<ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم »(انعام، 6 / 121)(شياطين به دوستان خود وسوسه مى كنند تا با شما ستيزه نمايند.)


1- محمدى رى شهرى، ميزان الحكمْ، حديث شماره 1847/

2- همان، ح 17959.

3- نهج البلاغه، حكمت 381، فيض الاسلام/

4- ميزان الحكمْ، ح 17830/

5- همان، ح 17934/

6- همان، ح 15917/

7- همان، ح 18164/

8- همان، ح 17964/

9- همان، ح 17904/

10- همان ح 17494/

11- همان، ح 7189/

12- همان، ح 1864/

13- همان، ح 17934/

14- همان، ح 17952/

15- جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، 22 / 140/

16- ميزان الحكمه، ح 7442/

17- نهج البلاغه، حكمت 347، فيض الاسلام/

18- بحرانى، تفسير البرهان، 4 / 104/

19- همان 4 / 429 /

20- ميزان الحكمْ، ح 16425/

21- همان، ح 13345/

منبع : بينات ، بهار 1378 - شماره 21 ،