شادى و سرور در قرآن

خليل منصورى

انسان هرگاه به خواسته ى خود برسد و به چيزهاى مورد علاقه ى خويش مانند مال، قدرت، نفوذ، موفقيت، علم، ايمان و تقوا دست يابد، در خود حالتى از شادى و سرور احساس مى كند. بنابراين، شادى امرى نسبى و مبتنى بر اهداف انسان در زندگى او است; مثلا اگر هدف كسى در زندگى جمع آورى مال و دست يابى به قدرت و نفوذ و مقامات دنيوى ديگر باشد، موفقيت در تحقق اين اهداف، سبب شادى و سرور او خواهد شد; امّا كسى كه هدف زندگى اش تمسّك و پايبندى به ايمان و پرهيزكارى و عمل صالح براى دست يابى به خوشبختى اخروى باشد، همين مسايل مايه و منشأ آرامش، امنيت و شادى وى خواهد شد.

قرآن هر دو نوع اين شادى را ذكر نموده است; مثلا شادى كفار به هنگام دستيابى متاع زندگى دنيا را چنين توصيف مى كند.«فَرِحُواْ بِالْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا فِى الاَْخِرَةِ إِلاَّ مَتَـعٌ;[1] و (اين مردم كافر) به زندگانى و متاع دنيا دل شادند در صورتى كه دنيا در قبال آخرت متاع ناقابلى بيش نيست».

و شادى مؤمنان را آن گاه كه آيات قرآن بر آن ها خوانده مى شود، ذكر كرده است، قرآنى كه آن ها را به حق راهنمايى مى كند و در آن شفاى درد آنان و هدايت و رحمت است:«اى مردم، نامه اى كه همه پند و اندرز و شفاى دل هاى شما و هدايت و رحمت بر مؤمنان است، از جانب خدا براى نجات شما آمد. اى پيامبر! به خلق بگو كه شما بايد منحصراً به فضل و رحمت خدا شادمان شويد كه آن بهتر و مفيدتر از ثروتى است كه براى خود مى اندوزيد.»[2]

در صورتى كه منشأ شادى و خوشحالى كسى متاع دنيا باشد كه بيشتر مردم نيز چنين هستند، اين شخص در حقيقت از يك زندگى آرام بخش و با ثباتى بهره مند نخواهد بود; زيرا وقتى خداوند به او نعمت تندرستى و وسعت روزى و مال بسيار عطا كند، احساس شادى و خوشبختى مى كند و اين نعمت ها و متاع هاى دنيا او را از ياد خدا و شكر خدا باز مى دارد و هر گاه ضرر يا بلايى به او برسد و برخى از نعمت هايى را كه از آن بهره مند بوده از دست بدهد، يأس و نوميدى بر او چيره مى شود و نعمت هاى ديگرى را نيز كه هنوز از آن بهره مند است انكار مى كند. به اين ترتيب، چنين انسانى دايماً در اضطراب و نوسان، ميان احساس خوشبختى و احساس نوميدى، به سر مى برد، قرآن در اين باره واكنش آنان را چنين توصيف مى كند:« و اگر ما بشر را در دنيا از نعمت و رحمتى برخوردار كرديم تا سپاسگزارى كند سپس چون كفران كرد آن نعمت را از او باز گرفتيم، سخت به خوى نوميدى و كفران در افتد; و اگر آدمى را به نعمتى پس از محنت و رنجى مى رسانيم مغرور و غافل شود كه ديگر روزگار زحمت و رنج من سر آمده است و سرگرم شادمانى و مفاخرت شود».[3]

اگر منشأ شادى و خوشحالى كسى، ايمان به خدا، تقوا، عمل صالح و پيروى از روش الهى در زندگى باشد، چنين شخصى در واقع احساس خوشبختى حقيقى و هميشگى مى كند و اين كلام خداى متعال در اين مورد، صادق است: «هر كس از مرد و زن كار نيكى به شرط ايمان به خدا به جاى آورد ما او را در زندگانى خوش و با سعادت زنده ابد مى گردانيم و اجرى بسيار بهتر از عمل نيكى كه كرده است، به او عطا مى كنيم.»[4]

قرآن هم چنين خوشحالى مؤمن را در روز قيامت، آن گاه كه خداى متعال او را از شرّ آن روز نجات مى دهد و از روى لطف و رحمت، داخل بهشت نعيم مى كند، چنين توصيف مى فرمايد: خدا هم از شر و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آنان روز خندان و دل شادمان عطا مى كرد.[5]

در برابرى شادى، اندوه است كه حالت انفعالى ضد شادى و سرور است، و وقتى پيش مى آيد كه انسان شخص عزيز يا چيز گران بهايى را از دست بدهد، يا حادثه اى برايش اتفاق بيفتد و يا اين كه در آنجا كارى مهم دچار شكست شود.

معناى لغوى و اصطلاحى فرح

در زبان عربى واژه «فرح» به معناى لذت زودگذر به كار رفته و بيشترين كاربرد آن نيز در لذت هاى بدنى و جسمى است.[6] در حقيقت ريشه و خاستگاه اين حالت انفعالى را بايد در نيروى شهوانى انسان جست.

در قرآن اين واژه به دو صورت مطلق و مقيد به كار رفته و صورت مطلق آن همواره به صورت مذمت بوده است[7] چنان كه مقيد آن نيز كه در ارتباط با دنيا بوده مورد ذم قرار گرفته است[8] و تنها يك صورت آن، كه در ارتباط با فضل در رحمت خداوند است، پسنديده شمرده شده است.[9]

واژه ديگرى كه در زبان عربى درباره شادى و خوشحالى به كار رفته واژه «سرور» است. اين واژه در جايى به كار مى رود كه حالت انفعالى همراه با آرامش قلبى باشد. كاربرد اين واژه در تازى نشان مى دهد كه سرور تنها در جايى به كار مى رود كه نفع و لذتى حقيقى در ميان باشد در حالى كه «فرح» گاهى در جايى كاربرد دارد كه نفع و لذت در ميان نيست و تنها شادمانى بدون منفعت و لذت است مانند شادمانى كودكانه كه با رقص و دوندگى و شنا و مانند آن پديد مى آيد.[10]

به نظر مى رسد كه «فرح» بيشتر در مواردى كه شادى مذموم و كودكانه باشد به كار مى رود و برخاسته از انگيزه هاى شهوانى است در حالى كه سرور بيشتر در شادى و امور ممدوح و برخاسته از انگيزه هاى عقلانى و فكرى است. از اين رو، گفته شده است كه حزن ضد سرور، و غم ضد فرح است.

به هر حال آن چه از قرآن بر مى آيد آن است كه شادى كه با انگيزه هاى عقلانى و فضل الهى باشد فوايد و ثمراتى چون شكر و سپاس را در پى خواهد داشت و نشانه اى از ايمان و موجب افزايش دوستى ميان مؤمنان است، چنان چه نمايانگر رضايت خداوند است، شادى و سرور نه تنها يك ابزار كارآمد در درمان بيمارى هاى روحى و روانى است بلكه توجّه به آن نشانگر پيروى از پيامبر(ص) نيز است، چون كسى مسرور است كه رضايت خدا و قرب او را به دست آورده است رفتار و منش او مورد تأييد الهى است. از آثار اين حالت در جامعه قرآنى افزايش دوستى و پيوندها و تقويت روابط اجتماعى جامعه است.

خوشرويى و سرور در نظر قرآن امرى ممدوح است چنان كه اندوه و حزن و ترشرويى امرى مذموم و ناپسند به شمار مى آيد و در همين رديف فرح و شادى كه برخاسته از انگيزه هاى شهوانى است نيز مذموم است.

آثار سرور در انسان

وقتى انسان دچار حالت انفعالى مى شود از نظر جسمانى و بدنى تغييرات زيادى در بدنش رخ مى دهد، چنان كه در شكل ظاهرى بدن و خطوط چهره اش نيز دگرگونى هايى نمايان مى شود. در ميان اين تغييرات كه به هنگام انفعال رخ مى دهد مى توان از شدت ضربان قلب و انقباض مويرگ هاى خونى امعاء و احشا و گسترده تر شدن مويرگ ها در سطح بدن نام برد. اين گستردگى مويرگ ها خود باعث ورود مقدار زيادى خون به قلب مى شود و پر شدن قلب از خون، موجب افزايش حجم آن و در نتيجه اتصالش به ناى مى شود; زيرا از نظر فيزيولوژى تشريحى، قلب در حدود يك و نيم سانتيمتر زير يكى از نايچه ها قرار دارد. قرآن تپش قلب را در حالت انفعالى مورد توجّه قرار داده است.[11]

يكى از نمونه هاى تغييرات جسمى كه همراه انفعال رخ مى دهد، تغيير خطوط چهره است به طورى كه انسان مى تواند حالت انفعال را از تغييراتى كه در خطوط چهره شخص منفعل رخ مى دهد ملاحظه كند. قرآن در بسيارى از آيات به اين پديده اشاره مى كند.[12]

خنده نيز يكى ديگر از آثارى است كه در پى شادى و سرور درونى در انسان پديد مى آيد. بشارت به يك امر، عاملى است كه سرور و بروز خنده در انسان را موجب مى شود[13] و در پى آن از خوشحالى و شگفتى فرياد مى كشد و دست مى زند و به صورت خويش و ديگر اعضايش مى زند و به طور طبيعى از خود واكنش هاى رفتارى بروز مى دهد; چنان كه ساره همسر حضرت ابراهيم(ع) پس از شنيدن بشارت و مژده بچه دار شدن خنديد و از خوشحالى فرياد كشيد و به صورت خويش زد.[14]

بنابراين بروز احساسات مانند كف زدن، فرياد كشيدن و خودزنى امرى عادى و واكنشى طبيعى است كه قرآن به نمونه هاى آن اشاره دارد. پس نبايد گمان كرد كه «خنديدن» به دليل سرزنش قرآن از آن در آياتى چون 82 سوره توبه، امرى زشت و رفتارى ناهنجار و دور از آداب متشرعان است; زيرا اين آيات درباره منافقانى است كه از حق و حقيقت و ايمان دور شده و با رفتار و كردار خويش مؤمنان را مسخره كرده و آنان را دست مى اندازند و پس از آن به منش و كنش خود مى بالند و واكنش هايى را از روى شادى بروز مى دهند. قرآن با توجه به اين شيوه رفتارى و شادى ها و خنده هاى ايشان بيان مى دارد كه خنده هاى تمسخرآميز ايشان در امروز جز گريه در روز قيامت و رستاخيز برايشان بهره اى نخواهد داشت. اگر آنان به درستى به حال و روز خود بنگرند مى بايست بر حال و روز خود بگيرند، نه آن كه بخندند. افزون بر آن كه خنده و گريه امرى طبيعى و حالتى است كه خداوند در انسان قرار داده است و اوست كه به عوامل و اسبابى مى خنداند و مى گرياند.[15] اين حالت انفعالى حتى در پيامبران نيز وجود دارد و ممكن است آنان از ديدن و شنيدن امرى شگفت زده و به طور طبيعى منفعل شده و بخندند، چنان كه حضرت سليمان «ع» از شنيدن گفتار ملكه مورچگان خنديد.[16]

خنده و شادى در عبادت و پرستش انسان ها نيز خود رانشان مى دهد. همواره انسان ها براى بيان سپاس و شكر نعمت به جشن و شادى مى پرداختند. قرآن در آياتى چند به اين شيوه سپاسگزارى اشاره دارد. بيرون رفتن قوم ابراهيم «ع» براى سپاسگزارى از اين دست است. البته قرآن اين شيوه از عبادت را به دو دسته تقسيم مى كند; برخى را پسنديده و برخى را ناپسند بر مى شمارد. به اين معنا كه هرگاه اين جشن، شادى و سرور انسان را به ياد خدا اندازد امرى پسنديده است، چنان كه عيد از سوى خدا مورد توجه قرار گرفته است و شادى و سرور در آن روز مورد تاييد است و ما نيز در اين مقاله به اين مسأله خواهيم پرداخت. اما اگر اين شيوه انسان را از خدا دور سازد و انسان را از حق و حقيقت جدا گرداند بسيار ناپسند است. قرآن به اعمالى كه بت پرستان در كنار كعبه و به عنوان نماز انجام مى داده اند خرده مى گيرد و آن را نه تنها نماز و عبادت بر نمى شمارد بلكه بازيچه اى گمراه كننده مى داند تا حقيقت آن چنان كه بايد نمايان نگردد. اين دست زدن و شادى و سرور و فرياد و هياهو كه به عنوان نماز و عبادت و سپاس انجام مى گرفت نه تنها بت پرستان را به خدا نزديك نمى ساخت بلكه از حقانيت قرآن و توحيد نيز باز مى داشت. قرآن در توصيف اين نحوه نادرست عبادت و سپاس مى فرمايد كه نمازشان جز سوت زدن و كف زدن نيست.[17]

به هر حال خنده، فرياد، هياهو، كف زدن و ديگر واكنش هاى رفتارى از آثار طبيعى سرور و شادى در انسان است، چنان كه وقتى انسان از چيزى نفرت پيدا كرد نه تنها آثار آن در خطوط چهره فرد مانند سياه شدن[18]آشكار و ظاهر مى شود، بلكه واكنش هاى تند رفتارى را چون مشت زدن و حمله با خشونت[19]، از خود بروز مى دهد.

در قرآن آيات فراوانى وجود دارد كه حالت هاى انفعالى غم و اندوه، شادى و خوشبختى را كه مردم در روز قيامت احساس مى كنند و هم چنين تغييراتى كه بر چهره شان نمايان مى شود و منعكس كننده حالت انفعالى آنهاست، توصيف مى كند.[20]

قرآن حالت خوشحالى و خوشبختى را كه در روز قيامت بر چهره ى مؤمنان نمايان است و با رخسارى خندان و شاداب در انتظار ورود به بهشت هستند چنين توصيف مى كند: آن روز گروهى رخسارشان چون بامدادان فروزان است و خندان و شادمانند[21] و يا مى فرمايد: به راستى نيكوكاران در بهشت ابد متنعم هستند. آن جا بر تخت هاى عزت تكيه زنند و نعمت هاى خدا را بنگرند و در رخسارشان نشاط و شادمانى نعيم بهشتى پديدار است.[22] و يا مى فرمايد: جمعى ديگر به نعمت هاى بهشتى رخسارشان شادمان و خندان است و از سعى و كوشش خود در طاعت خدا خشنود هستند و در بهشت بلند مرتبت مقام عالى يافته اند[23] و يا مى فرمايد: آن روز رخسار طايفه اى از شادى برافروخته و نورانى است و به چشم دل جمال حق را مشاهده مى كنند.[24]

هنگام دچار شدن انسان به حالت انفعالى تمام شكل بدن به طور كلى دگرگون مى شود. مثلا در حالت شادى و سرور با نشاط، راست قامت، سربلند، فراخ سينه به نظر مى رسد و در حالت ننگ و احساس گناه، خوار، سرافكنده و فرو رفته در خود ديده مى شود. اين تأثيرات حالت درونى ظاهر انسان وقتى خود را نشان مى دهد موجب جذب و دفع افراد به خود مى شود. پيامبر(ص) كه با حالتى از سرور و تبسم با مردم رو به رو مى شد باعث مى شد كه ارتباط بيشترى با او برقرار كرده و با ديدن او به آرامش برسند. به نظر مى رسد كه سرور و شادمانى عقلانى از نظر قرآن نه تنها بد نيست بلكه نشانگر نعمت خشنودى و رضايت خداست كه بايد آن از نعمت سخن گفت و شكر نعمتش را به جا آورد: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّث»[25]

عوامل شادى آفرين

در قرآن به عوامل مسرت بخش و شادى آفرين اشاره شده است. از نظر قرآن بنياد شادى ها و خاستگاه اصلى آن ايمان، رضايت و خشنودى خداوند است. بنابراين ديگر عوامل را بايد در اين منشأ اصلى جست.[26] وقتى انسان در مى يابد كه خداوند از او خشنود است، شاد مى گردد، و در باطن و ظاهر مسرور و شاد مى گردد. انسانى كه قرآن مى خواند و كلام خدا را به گوش جان مى شنود، در آرامش و شادى فرو مى رود ; زيرا خود را سزاوار آن مى يابد كه خدا با او سخن مى گويد. كسانى كه با قرآن خواندن آرامش و شادى را در خود مى يابند نوعى رابطه نزديك با خدا را در خود حس مى كنند كه نشان دهنده خشنودى محبوب مطلق است. از اين رو قرآن نيز به عنوان يك عامل شادى آفرين مطرح است.[27]

يكى از عوامل طبيعى شادى آفرين از نظر قرآن رنگ زرد است: «صَفْرَآءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّـظِرِين;[28] رنگ زرد خالص روشن شادى آفرين است و بينندگان را شادمان مى گرداند»

خداوند، سرور و شادى اى را كه موجب تكبّر و فخرفروشى مى شود ناشايست دانسته آن را امرى دور از شأن مؤمن بر مى شمارد.[29] انسان بايد بداند كه اين حالات رفاه و آسايش و عواطف انفعالى متأثر از آن پايدار نيست زيرا با كوچكترين و كمترين تغييرى دستخوش دگرگونى مى شود. بنابراين بايد در شادى و غم و در رفاه و تنگدستى همواره به ياد خدا بود كه او دهنده و گيرنده نعمت ها و نقمت هاست. يكى از عوامل سرورانگيز و شادى آفرين از ديدگاه قرآن زيبايى هاى طبيعى گياهان و جانداران است. از نظر قرآن بردن دام ها در بامدادان به چرا و بازگرداندن آنان در پايان روز آن چنان تأثير شادى آفرين در انسان دارد كه قابل توصيف نيست. اين منظره با شكوه انسان را شاد و خرسند مى گرداند.[30] خداوند از اين رو از انسان مى خواهد تا از زيبايى هاى طبيعى بهره برد و غريزه خواهى خويش را به اين وسيله ارضا نمايد.[31]

يكى ديگر از عوامل شادى و سرور از نظر قرآن، علم و دانش انسان است كه موجب مى شود در انسان شادى و سرور حقيقى پديد آيد.[32]

يكى از عوامل مؤثر در سرور و شادى انسان، سخن گفتن فرزندان است. سخن گفتن حضرت عيسى(ع) با مادر خود و تأمين آب و غذا به صورت خارق العاده، زمينه هاى مسرّت و چشم روشنى مريم(س) در رفع نگرانى او از آينده را فراهم آورد.[33]

تفسير راهنما بر اين برداشت است كه تبريك و شادباش گفتن در روحيه مادر تأثير مثبتى به جاى مى گذارد و زن پس از زايمان افزون بر نيازهاى جسمى مانند تغذيه مناسب، نياز شديدى به آرامش روحى و تسلى خاطر دارد كه با سخن گفتن مى توان به اين مهم رسيد.[34]

در انتها بايد تأكيد كنيم كه به نظر قرآن، از آن جايى انسان ها، شخصيتى تأثيرپذير و انفعالى دارند.[35]دل خوش شدن به مظاهر مادى دنيا به هنگام برخوردارى از آن ها و مأيوس شدن از رحمت خدا با از دست دادن امكانات آنان را به سرعت از يك حالت انفعالى (شادى) به حالت انفعالى ديگر (اندوه) منتقل مى كند; و اين انتقال به روشنى در رفتار و واكنش هاى آنان خود را ظهور و بروز مى دهد. در حالى كه شادى و يأس بى جهت، به هنگام برخوردارى و يا تنگنا با توجّه به خدادادى بودن امكانات، بى معناست[36] زيرا تقدير معيشت و روزى انسان ها در اختيار خداوند است، پس نبايد به هنگام برخوردارى از اندك رحمتى، شادمان و به هنگام مواجهه با كمى ناگوارى، مأيوس و نوميد شد.[37]

شادمانى ناحق و سرمستى گسترده در جامعه از سوى كافران سبب گرفتارى انسان در آخرت است.[38] مَرَح به معناى سرور و شادمانى افراطى و بيش از حدّ و اندازه است به آن گونه كه سبب غرور و سرمستى گردد. اين گونه شادمانى افراطى و زندگى سرمستانه زمينه ساز غفلت از حقايق و معارف الهى و انكار و تكذيب آنها مى گردد.[39]

--------------------------------------------------------------------------------

پى‏نوشت‏ها:

[1]. رعد/ 26.

[2]. يونس /

57. [3]. هود/ 9 و 10.

[4]. نساء/124.

[5]. انسان/ 11.

[6]. مفردات راغب اصفهانى.

[7]. قصاص/76 و هود/ 10.

[8]. انعام/ 44.

[9]. يونس/ 58 و آل عمران/ 170.

[10]. الفروق اللغويه، ص 219ـ220.

[11]. احزاب/ 10 و 11.

[12]. حج/ 72 و زخرف/ 17.

[13]. هود/ 7.

[14]. الذاريات / 29.

[15]. نجم / 42.

[16]. نمل/19.

[17]. انفال / 35.

[18]. زخرف / 17.

[19]. حج/ 72.

[20]. زمر/ 60 و قيامت/ 24 و 25.

[21]. عبس/ 38 و 39.

[22]. مطففين/ 22 ـ 24.

[23]. غايشه/ 8 ـ 10.

[24]. قيامت/ 22 و 23.

[25]. ضحى / 11.

[26]. فاطر/ 31.

[27]. زمر/ 23.

[28]. بقره/ 69.

[29]. هود/ 10.

[30]. نحل/ 6.

[31]. همان.

[32]. نحل/16.

[33]. مريم/ 26. [34]. تفسير راهنما، ج 10، ص 607.

[35]. روم/ 36.

[36]. روم/ 37.

[37]. روم/ 31.

[38]. غافر/ 75.

[39]. غافر/ 75.

--------------------------------------------------------------------------------

منبع:گلستان قرآن ، نيمه دوم فروردين 1383 - شماره 172