فرهنگ گفتار در قرآن
محمد حسن درايتى
اشاره
قرآن
كلام الهى و بزرگترين معجزهى خاتم پيامبران(ص) و شايستهترين راهنماى انسانها تا
پايان تاريخ مىباشد. كتابى كه هدف نزول خود را هدايت بشر و راهنمايى او براى خروج
از تاريكىها به سوى نور بيان كرده است. و از آنجايى كه خود را بهترين سخنان
دانسته، برماست براى دانستن فرهنگ گفتار، دست به دامن قرآن زده و در فهم آن سخن
اهل ذكر يعنى ائمهى معصومين(ع) را معيار حقّانيت و صحّت آن بدانيم؛ زيرا كه خود
قرآن مىفرمايد: اگر نمىدانيد از اهل ذكر بپرسيد .
(1) مفهوم شناسى
فرهنگ:
براى فرهنگ تعريفهاى چندى بيان شده است: تنها يكى از جامعترين آنها را در
اينجا ذكر مىكنيم: فرهنگ عبارت است از: مجموعهى دريافتها، دانستهها و
يافتههاى رشد يافتهى عقلى و احساسى و اخلاقى كه به زندگى انسان كمال و ارزش
مىبخشد و مايهى بازشناسى زندگى انسانى از زندگى حيوانى است .(2)
گفتار:
گفتار، به گفتن، گفت، سخن، گفته مىگويند،(3) و بعضى ديگر، حديث، مقاله، مقال،
كلام را بر آن افزودهاند.(4)
اهميت سخن :
زبان
از نعمتهاى بزرگ
آفريدگار
هستى به انسان است. خداوند متعال در سورهى بلد پس از ذكر سوگندهايى پر معنا، و
اشاره به زندگى پررنج انسان، شمارى از مهمترين نعمتهايى را كه به بشر ارزانى
داشته است يادآور مىشود، كه يكى از آنها نعمت زبان است: آيا براى او دو چشم
قرار نداديم و يك زبان و دو لب؟ (5)
زبان
از اعضاى شگفتانگيز بدن انسان است و وظايف بزرگى را عهدهدار مىباشد كه از
مهمترين آنها سخن گفتن است. ايزد متعال در قرآن كريم پس از ذكر خلقت انسان، از
نعمت بيان، سخن گفته و فرموده است: خداى رحمان، قرآن را ياد داد، انسان را آفريد،
و به او بيان ر ا آموخت .(6)
نگاهى
به آفتهاى كلام: بايد به ياد داشت كه توان تكلّم، با آن كه از نعمتهاى گرانسنگ
پروردگار و از خصايص بشر است و با آن كه فوايدى بسيار را در راه رشد و تكامل انسان
در بر دارد مىتواند منشأ بسيارى از ضررهاى مادى و معنوى شود و گاه انسان را به
پرتگاه سقوط بكشاند. از اينرو، بر هر فردى است كه مراقب زبان خويش باشد، زيرا
بيشترين گناه از زبان سر مىزند. قرآن كريم در آيات زيادى به زشتىهاى گفتار اشاره
مىكند و روايات بسيارى نيز از معصومان(ع) رسيده است. اميرمؤمنان(ع) مىفرمايد:
بلا و مصيبت انسان در زبان اوست.( 7) و نيز بيان مىدارد: بسا آدمى، كه زبانى او را
هلاك كرده باشد.(8) و يا مىفرمايد: مرد بايد زبانش را حفظ كند، زير همانا اين
زبان سركش، صاحب خود را به هلاكت مىاندازد. به خدا سوگند، پرهيزگارى را نديدهام
كه تقوا براى او سودمند باشد مگر آن كه زبان خويش را حفظ كرده بود.(9)
معيارهاى ارزشى گفتار
آيا
هر سخنى داراى ارزش و اعتبار است؟ و بر هر سخنى مىتوان نام گفتار ارزشمند و
پسنديده نهاد؟ مسلّم جواب منفى است. چه بسيار سخنانى كه نه تنها ارزش ندارند كه در
بىارزشى آنها همان بس كه بلا(10)، فتنه(11)، خونريزى(12) و... را بدنبال دارند.
قرآنكريم
معيارهايى را براى گفتار، بيان داشته كه پارهاى از آنان را يادآور مىشويم:
1. عقلانيت و انديشيدن:
انديشه
و خردورزى، مهمترين تكيهگاه اسلام در عقايد، اخلاق، كردار و گفتار است. از نظر
اين آيين توحيدى، انسان حق ندارد آنچه را كه عقل نادرست مىداند، باور كند؛ صفاتى
را كه خرد ناپسند مىداند، بدان متّصف شود؛ و رفتارى كه عقل ناشايست مىداند انجام
دهد؛ و گفتارى را كه خرد بىارزش و ناهنجار مىداند به زبان جارى كند.
روايتى
كه از امامان معصوم(ع) بدست ما رسيده است نيز سخنى را با ارزش مىداند كه همراه با
انديشيدن باشد: امام على(ع) مىفرمايد: انديشه كردن در گفتار، ايمن مىسازد از
لغزش.(13) و نيز مىفرمايد: كسى كه در كلام خود تجسّس و تفحّص و تأمّل كند، غلط او
كم شود.(14 )
از
مجموع آيات و روايات، اين مطلب به دست مىآيد كه كلامى داراى ارزش و اعتبار است كه
خردمندانه و همراه با خردورزى و انديشيدن باشد؛ يعنى افزون بر عاقلانه بودن گفتار،
گوينده قبل از سخن گفتن در گفتار خويش انديشه نموده و آنگاه لب به سخن باز كند،
زيرا هر سخن جايى و هر نكته مكانى دارد.
2. علم و آگاهى:
قرآن
مجيد يكى از معيارهاى ارزشى را در تمامى برنامههاى بشر و از جمله در گفتار علم و
عمل مىداند. از اينرو، انسان را از بر پايى نماز در حال مستى باز مىدارد و علت
آن را آگاهانه سخن گفتن انسان ذكر مىكند و مىفرمايد: اى كسانى كه ايمان آو
ردهايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا بدانيد چه مىگوييد... (15)
يكى
از علتهاى حقانيّت و برترى سخنان نوح(ع) را، علم و آگاهى آن حضرت به پروردگارش
دانسته و مىگويد: رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىكنم؛ و خيرخواه شما
هستم؛ و از خداوند چيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد (16)
از
مجموع آيات، اين مطلب به دست مىآيد كه يكى از معيارهاى ارزشى گفتار آگاهانه بودن
آن است و سخنى كه ناآگاهانه به زبان آيد بسيار سست، پَست، بىارزش و ناپسند است.
3. عمل:
از
معيارهاى ارزشى ديگر سخن، عمل گوينده به كلام خويش است. خداوند متعال در آياتى از
گفتار بدون عمل نهى كرده و آن را نكوهش نموده و مورد خشم و غضب خود دانسته است: اى
كسانى كه ايمان آوردهايد! چرا سخنى مىگوييد كه عمل نمىكنيد؟ نزد خدا بسيار موجب
خشم است كه سخنى بگوييد كه عمل نمىكنيد (17)
4. حق و استوار:
پروردگار
متعال در قرآن مجيد مؤمنان را به گفتار حق و همراه بودن سخن با برهان و استحكام
دعوت و فرموده است: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، تقواى الهى پيشه كنيد، و سخن حق
[و استوار ]گوييد. (18)
علامه
طباطبايى(ره) پس از معناى كلمهى سديد مىفرمايد: قول سديد، عبارت است از كلامى
كه هم مطابق با واقع باشد و هم لغو نباشد، و يا اگر فايده دارد فايدهاش چون سخنچينى
و امثال آن، غير مشروع نباشد، پس بر مؤمن لازم است كه به راستى آنچه مىگويد مطمئن
باشد و نيز گفتار خود را بيازمايد كه لغو و يا مايهى افساد نباشد .(19)
5. رعايت ادب:
از
ديدگاه قرآن كريم، گفتارى با ارزش است كه همراه با فرهنگ و ادب باشد، سخنى گرچه فى
نفسه باارزش باشد (مانند آيات شريفه قرآن) ولى اگر گوينده با عدم رعايت ادب، آن را
به زبان آورد، سخنى بىارزش و بىاثر خواهد بود. از اينرو، پروردگار عالم آنگ اه
كه موسى و هارون را مأمور به رفتن به پيش فرعون و دعوت او مىنمايد، مىفرمايد: با
او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد .(20)
ادب گفتار در فرهنگ وحى
علامه
طباطبايى(ره) در تعريف ادب مىفرمايد: ادب، بنابر آنچه از معناى آن استفاده
مىشود، هيأت زيبا و پسنديدهاى است كه طبع و سليقه چنين سزاوار مىداند كه هر عمل
مشروعى چه دينى باشد و چه عقلى مانند آداب دعا و آداب ديدار دوستان بر طبق آن هيأت
واقع شود . به عبارت ديگر: ادب عبارتست از ظرافت عمل .(21)
سخن
گفتن، همچون ديگر كارهاى شرعى، ادب خاص خود را مىطلبد كه در اين مختصر به آن
مىپردازيم و يادآور مىشويم آنچه در اين بحث مطرح مىشود عملى كردن آن مختصّ به
گروهى خاص نمىباشد بلكه عموميت دارد و لازم است در رابطه با تمامى انسانها اعم
از مرد و زن، مؤمن و كافر، بزرگسال و خردسال دانا و نادان به اجرا در آيد.
1. نيكو سخن گفتن و رعايت عفت كلام:
در
آيات مختلف قرآن كريم، خداوند متعال با پيامبران، ملائكه، مؤمنان، عموم مردم و حتى
با كفار و مشركان، ادب در كلام را كاملاً رعايت مىكند. به مؤمنان نيز دستور
مىدهد با ديگران زيبا سخن گفته و از به زبان آوردن گفتار زشت و بىادبانه (حتّى
در مقابل كافران و ابلهان) دورى گزينند: با مردم (به زبان) خوش سخن بگوييد (22) و
نيز مىفرمايد: و به بندگانم بگو: آنچه را كه بهتر است بگويند، كه شيطان ميانشان
را به هم مىزند، زيرا شيطان همواره براى انسان دشمنى آشكار است. (23)
2. آهستگى در كلام:
آهسته
سخن گفتن از بهترين و زيباترين آداب گفتار و نشانه ادب است. قرآن مجيد مسلمانان را
به رعايت اين خصلت بزرگ و با ارزش دعوت كرده و صداى افرادى كه با فرياد سخن
مىگويند را به صداى درازگوش تشبيه نموده است: [لقمان به فرزند خود گفت: اى پ سرك
من] در راه رفتن خود ميانهرو باش، و صدايت را آهستهساز، كه بدترين آوازها بانگ
خران است (24)
3. پرهيز از بيهودهگويى :
ادب
اقتضاى آن را دارد كه گوينده در گفتار خود از سخنان لغو و بيهوده دورى نموده و
كلمات شيوا و مفيد را به زبان آورد. بيهودهگويى يكى از اخلاق ناپسند است كه ايزد
منّان دورى از آن را يكى از ويژگىهاى مؤمنان بر شمرده است: [مؤمنان رستگار شدند]
و آنان كه از بيهوده روىگردانند .(25)
علامه
طباطبايى(ره) دربارهى معناى كلمه لغو مىگويد: لغو كارى است كه داراى فايده
نباشد؛ و از ديدگاه دين لغو = بيهوده ، اعمال مباح و حلالى است كه صاحبش در آخرت
از آن سودى نبرد؛ و يا در دنيا از آن سودى كه منتهى به سود آخرت گردد عايد او
نشود، مانند خو ردن و آشاميدن به داعى شهوت در غذا كه لغو است؛ چون غرض از اكل و
شرب گرفتن نيرو براى اطاعت و عبادت خداست .(26)
شيوههاى سخن
در
قرآن كريم براى هر گفت و شنودى نوع و شيوهاى خاص از گفتار توصيه شده مانند: قول
حسن، قول معروف، قول كريم؛ و استفاده از بعضى شيوهها مورد نهى قرار گرفته است،
مانند: مكالمه با صداى بلند، يا با ناز و كرشمه
1. گفتار مؤمنان با يكديگر:
الف.
استوارى كلام: با پايه و اساس سخن گفتن را خداوند متعال به مؤمنان دستور مىدهد و
به آنان تأكيد مىكند، اينگونه با يك ديگر سخن بگويد: اى كسانى كه ايمان
آوردهايد، از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد (27).
ب.
سوژه به دشمن ندادن: بر مؤمنان لازم است علاوه بر استوار سخن گفتن؛ به گونهاى
تكلّم كنند كه كفّار، مشركان و منافقان آنان را به استهزا نگيرند، و به عبارت
ديگر: مؤمنان بايد با يكديگر به گونهاى سخن بگويند كه سوژه به دشمن ندهند. آيه
104 بقره بيان كننده هم ين مطلب است: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، نگوييد: راعنا
و بگوييد: انظرنا و [اين توصيه را] بشنويد، و كافران را عذابى دردناك است .
2. سخن گفتن با پدر و مادر:
قرآن
كريم براى پدر و مادر مقام و جايگاه بلندى را قائل است و در آيات 23 و 24 سوره
مباركه اسراء دستورهاى بسيار مهمّى را به فرزندان مىدهد كه پارهاى از آنها را
ياد آور مىشويم:
الف.
از به كار بردن كلماتى كه خلاف ادب و احترام است مانند گفتن كلمه اف كه ناراحتى
فرزند را مىرساند خوددارى نمايند: فلاتقل لهما افّ؛ به آنها [حتّى ] افّ مگو
ب.
از گفتن كلماتى كه باعث رنجش آنان مىشود بپرهيزند مانند: داد زدن و يا درشت سخن گفتن
با آنان ولا تَنهَرهُما؛ به آنان پرخاش مكن
ج.
بر فرزندان لازم است با پدر و مادر، شايسته و با بزرگوارى و كريمانه سخن بگويند و
از بكار بردن كلمات زشت و ناشايست بپرهيزند: وقُل لَهُما قَولًا كَريما؛ و با
آنان سخنى شايسته بگوى
د.
بر فرزندان واجب است با پدر و مادر متواضعانه سخن بگويند و از به كار بردن كلمات و
سخنان متكبّرانه دورى نمايند. واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ؛ و
از سر مهربانى، بال فروتنى بر آنان بگستر
ه.
برفرزند است كه از خداى تعالى براى والدين خود طلب خير و براى آنان دعا كند و رحمت
و آمرزش پروردگار را خواستار شود: وقُل رَبِّ ارحَمهُما كَما رَبَّيانى صَغيرا؛
و بگو پروردگارا، آن دو را رحمت كن چنانكه مراد در خُردى پروردند .
3. سخن گفتن با فرزندان:
بر
والدين لازم است در گفت و شنود با فرزندان خود نكاتى را رعايت كنند؛ كه در اينجا
به پارهاى از آنها اشاره مىكنيم:
الف
- ادب و مهربانى و دلسوزى: در آيات مختلف قرآن، پيامبران الهى مانند: نوح،
ابراهيم، يعقوب و لقمان(ع) فرزندانشان را با كلمهى يابنّى مورد خطاب قرار
دادهاند؛(28) و اين كلمه، علاوه بر اين كه رعايت ادب را نسبت به فرزند همراه دارد
دلسوزى و شفقت را نيز مى رساند.(29)
ب
- اندرز و نصيحت: داستانهاى مختلفى را كه قرآن مجيد از پيامبر الهى(ع) نقل كرده
است، بيان كنندهى اين مطلب است كه بزرگواران، فرزندانشان را با استفاده از بهترين
روش، يعنى مؤدبانه و با مهربانى و دلسوزى، موعظه و نصيحت و پند و اندرز داده و
خطرات دنيايى و آ خرتى كردار و پندار را به آنان گوشزد مىكردند: و ياد كن هنگامى
را كه لقمان به پسر خويش - در حالى كه وى را اندرز مىداد - گفت: اى فرزندم، به
خدا شرك مياور كه به راستى شرك ستمى بزرگ است .(30)
4.گفتار مسؤولان:
در
جامعهى اسلامى انسانها داراى حقوق خاص خود مىباشند و سخن مؤمنان بايد به
گونهاى باشد كه حقّ انسانها را به ايشان برساند، نه اينكه حق آنان را از بين
ببرد، به خصوص افرادى كه كلام آنان زمينهى نفع و زيان را براى ديگران به بار
مىآورد مانند سخن مسؤولانى چون قاضى، شاهد، داور و كارشناسان، مفتيان و ...
قرآن
مجيد به اين گونه افراد دستور مىدهد عادلانه سخن بگوييد: و چون [به داورى يا
شهادت] سخن گوييد دادگرى كنيد [و عادلانه سخن بگوييد]، هر چند [درباره ]خويشاوند
[شما] باشد (31)
علامه
طباطبايى(ره) در اينباره مىگويد: بايد مراقب گفتارهاى خود باشيد، و زبان خود را
از حرفهايى كه براى ديگران نفع يا ضرر دارد حفظ كنيد، و عاطفهى قرابت و هر عاطفه
ديگرى شما را به جانبدارى بيجا از احدى وادار نكند.(32)
5. سخن گفتن شاگرد و استاد با يكديگر:
قرآنكريم
براى گفت و گوى شاگرد و استاد با يكديگر دستورهايى مىدهد كه بيشتر در آيات 65 -
78 سورهى مباركهى كهف دو گفت و گوى حضرت موسى(ع) (به عنوان شاگرد) با حضرت
خضر(ع) (به عنوان استاد) نمود پيدا كرده است.
الف. شيوههاى سخن گفتن شاگرد با استاد:
1.
رعايت ادب و فروتنى: موسى(ع) در گفت و گو با معلم خود، با كمال ادب و فروتنى سخن
گفت: زيرا از معلم خويش اجازه گرفت و به صورت پرسشى با او سخن گفت: من از تو
پيروى مىكنم؟ تا از آنچه به تو تعليم داده است و مايهرشد و صلاح است به من
بياموزى؟ .
2.
پاسخ استاد را مؤدبانه گفتن: آنگاه كه خضر(ع) به موسى(ع) گفت: تو هرگز نمىتوانى
همپاى من صبر كنى شاگرد با كمال ادب و احترام پاسخ استاد خويش را داد و گفت: ان
شاء اللَّه مرا شكيبا خواهى يافت . جمله خواهى يافت و موكول كردن آن را به مشيّت
الهى، ادب م وسى در مقابل معلم را بيان مىكند.
3.
در هنگام لغزش و اشتباه از معلم عذر خواستن: وقتى موسى(ع) شرط استاد را به اشتباه
زير پا نهاد و بدينگونه لغزشى از او سر زد، با عباراتى مؤدبانه (آيات 73 و 74
سورهى مباركهى كهف) از معلم خود عذر خواهى كرد.
ب. شيوهى سخن گفتن استاد با شاگرد:
بر
معلم لازم است علاوه بر رعايت ادب در گفتار خويش به چند نكته ديگر نيز توجّه كند:
1. لغزشهاى شاگرد را به او گوشزد كردن: خضر(ع) در سه مورد كه شاگردش اشتباه كرد،
گاهى با جملهى آيا نگفتم كه تو هرگز نمىتوانى همپاى من صبر كنى و در آخر با
جملهى اينبار ديگر وقت جدايى ميان من و توست لغزشهاى شاگرد را به او گوشزد
كرد.
2.
با آنكه حضرت خضر(ع) در ابتدا با شاگرد خود شرط كرده بود كه از او سؤالى نكند،
ولى در پايان به او فرمود: به زودى تو را از تأويل آنچه نتوانستى بر آن صبر كنيم
آگاه خواهم ساخت و به تمام سؤالات موسى(ع) پاسخ داد.
6. شيوهى سخن گفتن زنان با نامحرمان
خداوند
متعال، خطاب به زنان پيامبر(ص) چنين مىفرمايد: اى همسران پيامبر، شما مانند هيچ
يك از زنان [ديگر ]نيستند، اگر تقوا پيشه كنيد، پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در
دلش بيمارى است طمع ورزد، و گفتارى شايسته گوييد (33)
از
آيهى شريفه استفاده مىشود كه بر زنان لازم است در سخن گفتن با نامحرمان افزون بر
رعايت آداب گفتار، دو نكته ديگر را نيز عملى سازند: الف. از خضوع در گفتار به
گونهاى كه سخن ايشان اشاره به فروتنى، تسليم و فرمانبردارى بدون قصد را داشته
باشد مانند: نازك، ظ ريف، با ناز و كرشمه و با نرمى سخن گفتن با نامحرمان
بپرهيزيد، تا مبادا دل آنان را دچار ريبه و پندارهاى شيطانى نموده و شهوتشان را
برانگيزانيد و در نتيجه مردانى كه بيماردل هستند به خاطر نداشتن و يا كمى ايمان به
ايشان طمع ورزند. ب. بر ايشان لازم است با قول معروف و كلام شناخته شده با
نامحرمان تكلّم نمايند، به گونهاى كه سخن ايشان موجب آرامش و اطمينان شنونده شود،
نه باعث اضطراب و تشويق خاطر او، سخنى زيبا و به دور از اشاره به فساد و ريبه،
سخنى كه شرع و عرف اسلامى آن را شايسته و پسنديده مىداند و آن كلام، موا فق با
دين و اسلام است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى
نوشت ها :
1)
سوره نحل، آيه 43.
2)
مجلهى حوزه، دفتر تبليغات اسلامى، شماره 105 - 106، ص 94.
3)
فرهنگ معين، دكتر محمد معين، ج 3، ص 3332.
4)
لغتنامه دهخدا، على اكبر دهخدا، ج 11، ص 16297.
5)
سوره بلد، آيههاى 8 و 9.
6)
سوره الرحمن، آيههاى 1 - 4.
7)
غرر الحكم، ج 3، ص 261.
8)
همان، ج 4، ص 547.
9)
نهج البلاغة، ترجمه محمد دشتى، خطبهى 176، ص 334.
10)
غرر الحكم، ج 3، ص 261.
11)
همان، ج 4، ص 60.
12)
همان، ج 4، ص 547.
13)
همان، ص ج 1، ص 134.
14)
همان، ج 5، ص 199.
15)
سوره نساء، آيه 43.
16)
سوره اعراف، آيه 62.
17)
سوره صف، آيههاى 2 و 3.
18)
سوره احزاب، آيه 70.
19)
الميزان، سيد محمدحسين طباطبايى، ج 16، ص 347.
20)
سوره طه، آيه 44.
21)
الميزان، سيدمحمدحسين طباطبايى، ج 16، ص 256.
22)
سوره بقره، آيه 83.
23)
سوره اسراء، آيه 53.
24)
سوره لقمان، آيه 19.
25)
سوره مؤمنون، آيه 3.
26)
الميزان، سيد محمد حسين طباطبايى، ج 15، ص 9.
27)
سوره احزاب، آيه 70.
28)
سوره هود، آيه 42؛ سوره صافات، آيه 102؛ سوره يوسف، آيه 5؛ سوره لقمان، آيات 13 و
16 و 17.
29)
صافى، فيض كاشانى، ج 4، ص 96؛ الميزان، محمدحسين طباطبايى، ج 11، ص 82.
30)
سوره لقمان، آيه 13.
31)
سوره انعام، آيه 152.
32)
الميزان، ج 7، ص 339.
33)
سوره احزاب، آيه 32.