اصحاب اخدود
حسين بادامچى
طرح مسأله:
خاور شناسان بنا به
اهداف علمى و اغراض غير آن، به تبين و توضيح قرآن پرداخته.البته آن گونه كه
تحقيقات ايشان در ساير رشتههاى علوم انسانى خوش درخشيد، در اين زمنيه اقبال عام
نيافت؛ و مسلمانان در اين جست و جوها به ديده ترديد نگريستند. اين كه از ميان شمار
زياد پژوهشهاى قرآنى اينان، تنها چند كتاب مهم به فارسى ترجمه شده، خود گواهى بر
اين سخن است. سر اين عدم كاميابى را علاوه بر كم لطفى و غرض ورزى برخىخاورشناسان،
بايد در اين دانست كه مسلمانان جست و جوهاى نگاههاى برون دينى را كه حرمت زاد و
تقدس گداز است، روا نمىدارند؛ و نمىپسندند كه به ساحت دين جز از ديده قبول
نگريسته شود/
حكايت<اصحاب اخدود»
از مسايلى است كه كنجكاوى اين پژوهندگان را بر انگيخته؛ پروفسور رودى پاره مترجم و
مفسر آكادميك قرآن به زبان آلمانى - در مقالهاى كه در ويرايش دوم دايرْ المعارف
اسلام نوشته است، پس از نقل نظرات مفسران مسلمان درباره اصحاب اخدود، حق را به
جانب استنباط غريب خود و محققان همفكرش مى هد كه:<گودال يا خندق آتش را جهنم مى
دانند و اصحاب اخدود را مشركان ستمگر مكه.»
به هر حال چه احساس
گناه برخى يهوديان امروزى از عمل گذشتگان داعى اين انكار تاريخى بوده يا نه،
تحقيقات باستانشناسى عرفان شهيد - دانشمند مسلمان آمريكايى -، پرفسور ويليام
مونتگمريوات را بر آن داشت كه مقالهاى نقد گونه در رد اين نظريه همكارانش بنويسد
و اشكالات زبان شناختى آن را توضيح دهد/
اينك ترجمه اين دو
مقاله، همراه تكملهاى اى از مترجم تقديم خوانندگان مىشود/
اصحاب الاخدود: عبارتى
است در آغاز سوره بروج، (85) كه فهم آن دشوار است. در آيات 4 تا 7 آمده است:
<قتل اصحاب
الاخدود. النار ذات الوقود. اذهم عليها قعود. و هم على ما يفعلون بالمؤمنين شهود.»
مفسران قديمى قرآن و
مورخان، اين عبارت را در ميان چيزهاى ديگر به آزار و اذيت مسيحيان نجران، در دوران
حكومت زونواس - شاه يهودى عربستان جنوبى - منسوب مى كنند كه[ زمان آن را] - تا
اندازهاى كه از نظر تاريخى به اثبات رسيده - در سال 523 مسيحى قرار دادهاند/
روايت كردهاند كه
شهداى مسيحى، زنده در خندقى(اخدود) كه مخصوصاً براى همين منظور حفر شده بود،
سوزانده شدند. گاهى اوقات اين آيه قرآن، با داستانى كه نهايتاً به<رفقاى دانيال»(افرادى
كه به تون آتش افكنده شدند) بر مى گردد، مرتبط دانسته شده است/
با وجود اين، همان طور
كه<گريم» متوجه شده و<هورويتس»دقيقتر توضيح داده است، در واقع از اين
عبارت، معنايى مربوط به آخرت و معاد بر مى آيد/
ما به صحنهاى از
داورى نمونه وار قرآن رو به رو هستيم: اصحاب اخدود لا مذهبانى اند كه به كيفر آنچه
در حق مؤمنان كردهاند(آيه 7)، به آتش جهنم روانه خواهند شد/
اعتراضاتى كه<اهرنس»(مجله
شرقشناسى آلمان، 1930، 149) و<بلاشر»(ترجمه قرآن، يكم، 120) عليه اين تفسير
مطرح ساختهاند، كارساز نيست.
اكنون، دشوارى توضيح
دادن عبارت الاخدود مى ماند/
هو برگ - اگر چه با
محافظه كارى شديد - مى انديشد كه جى هنوم(از هنوم، عبرى، در معناى جهنم تاثير
داشته.(21، legenden ؛ قس. 424، Speyer )
بر طبق نظر<ريچارد
بل» در اصحاب الاخدود<ممكن است اشاره كوچكى به كشتگان قريش در جنگ بدر باشد، كه
اجسادشان درون چاهى افكنده شد.»(ترجمه قرآن، جلد دوم، 646)
هر دو تفسير جاى بحث دارند/
تفاسير قرآنى، ذيل
آيات 4 تا 7 سوره بروج، مخصوصاً، تفسير طبرى، جز سى ام / 5 - 72 (قس loth . در مجله شرقشناسى آلمان، 1881، 22 - 610)؛ ابن
هشام / 24 به بعد؛ تاريخ طبرى، 1 / 5 - 9222؛ نولد كه، ايران و اعراب در زمان
ساسانيان، ترجمه دكتر عباس زرياب، انجمن آثار ملى، 261 / 1358 به بعد؛ مسعودى،
مروج الذهب، 1 / 129 به بعد؛ ثعالبى، قصص الانبيا / 2 - 380، قاهره، 1292/
اصحاب الاخدود(سوره 85)
هوبرت گريم و ژوزف
هورويتس اين مطلب را مورد بحث قرار دادهاند كه از آيات 4 تا 7 سوره بروج، واقعه
تاريخى از قبيل شكنجه مسيحيان نجران، فهميده نمىشود؛ بلكه از كيفر دادن در جهنم
در آخرت، به آن مخالفان كه پيراوان حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را در مكه
آزار و اذيت مى كردند، اشاره مى كند/
ريچارد بل هم از اين
تفسير پيروى كرده است/
با اين تفسير، هشت
آيه نخستين سوره بروج را تقريباً مى توان چنين ترجمه كرد:(در امتداد با طرحهاى
ترجمه آلمانى رودى پاره)
1. قسم به آسمان با
برج هايش/
2. قسم به روز(داورى)
كه (به انسان) وعده داده شده/
3. قسم به او كه(آن
زمان) شهادت مى دهد و آنچه بدان شهادت دهند/
4. لعنت بر اصحاب
اخدود(مردان خندق)/
5. آن آتش(جهنم) با
سوخت تمام نشدنىاش/
6. كنار(خندق آتشين) آنها
مى نشينند/
7. و(اجباراً) شهادت
مى دهند كه چگونه(در طول زندگى)، با مؤمنان رفتار كردهاند/
8. و آنها را تنها به
خاطر ايمان آوردن به خداى پيروزمند در خور ستايش شنكجه كردند. احتجاجاتى را كه
هورويتس و ديگران براى اين تفسير ارايه كردهاند. مى توان چنانكه مى آيد، خلاصه
كرد:
1. كمله<قتل» به
عنوان يك<لعن و نفرين» تلقى شده؛ همان گونه كه در سوره ذاريات آيه 10. سوره
مدثر آيه 19 و 20 و سوره عبس آيه 17 اين گونه است/
2. قسم هايى از قبيل
قسمهاى كه در سوره بروج آيات 1 تا 3 آمده، جاهايى ديگر هرگز پيش از گزارش واقعهاى
از ايام گذشته نيامدهاند/
اين مطلب پيشتر مورد
بحث قرار گرفته كه قسمهاى سوره فجر آيه 1 به بعد و سوره شمس نسبت به اين گفته،
استثنا نيستند/
3. اين عبارت هيچ يك
از قاعدههاى معمول براى آغاز و ارايه گزارش يك واقعه تاريخى را ندارد/
4. بعيد است كه قرآن
از آزار و شكنجه مؤمنان، بدون ذكر كيفر و عقوبت آزار كنندگان، سخن بگويد/
5. در داستان هايى كه
مفسران نقل كردهاند، ذكرى از خندقى آتش اندود نيست/
اكنون مى توان نكاتى
را كه اين احتجاجات پيش كشيدهاند، كاملتر بررسى كرد:
1. تفسير كردن<قتل»
به عنوان<لعن و نفرين» ممكن است پذيرفته شود، اما به نظر مى رسد براى افرادى كه
صرفاً براى جهنم در نظر گرفته نشده، بلكه چنان از ايشان سخن رفته كه گويى هم اكنون
در جهنم اند، نا مناسب باشد. اين نكته هم مى تواند افزوده شود كه آيه 6 سوره بروج<اذهم
عليها قعود» يعنى كنار آن يا بالاى آن مى نشينند نيز براى افرادى كه در جهنم
مجازات مى شوند، نا مناسب باشد/
چنانچه گفته شود اين
آيه توصيف آن لحظهاى است كه ايشان قبل از درافكنده شدن به آتش، عليه خودشان شهادت
مى دهند، پس اين وقت، روى شهادت دادن بيشتر تأكيد مى شود تا بر مجازات و عقاب؛ و
اين بعيد است/
2. ظاهراً درست است
كه در قرآن نمونه ديگرى از قسم كه به دنبالش مطالبى از اين قبيل كه در آيات 4 به
بعد آمده، نيست/
از طرف ديگر، با آن
كه در بيشتر موارد، قسم، گزارش و بيان يك اصل مذهبى را(كه در عربى جواب القسم
خوانده مى شود.) تأكيد مى كند، در موارد اندكى قسم براى تأكيد گزاره بعدى نيامده
است. به عنوان مثال رجوع شود به سوره ص آيه 1؛ ق آيه 1/
سوره فجر (89) را مى
توان در اين ارتباط نگريست:
<و الفجر. و اليال
عشر. و الشفع و الوتر. و الليل اذا يسر. هل فى ذلك قسم لذى حجر. الم تر كيف فعل
ربك بعاد. ارم ذات العماد... فصب عليهم ربك سوط عذاب. ان ربك لبا لمرصاد.»
آيه<هل فى ذلك قسم
لذى حجر» يك اصل مؤكد نيست، بلكه بهتر است موافق با ريچارد بل، به عنوان جمله
معترضه دانسته شود/
پس يا جواب مناسب
وجود ندارد يا هست:<المتر كيف فعل ربك بعاد؟»
ز مخشرى مى گويد كه
جواب - المقسم عليه - حذف شده و در حقيقت<ليعذبن» است.(3)
يعنى او براستى كيفر
خواهد داد.(يا شايد مجهول) او مى گويد كه آيههاى بعدى الم تركيف... بر اين جواب
محذوف دلالت مى كند/
ادعاى هورويتس درباره
تغيير توازن در المتر كيف... از چشم انداز آيات 1 تا 8 سوره طور نادرست است. مى
توان نتيجه گرفت كه قسم در آيات 1 تا 3 سوره بروج، دليلى براى نپذيرفتن يك اشاره
تاريخى در آيات 4 به بعد نيست/
3. بر اساس هر
تفسيرى، اين عبارت چهرهاى غير معمول دارد و بنابراين نبود هر گونه كليشه مشترك[ در
تفسيرهاى] تاريخى، نمىتواند ايرادى، به اين تفسير تاريخى وارد آورد.
4. در واژه<قتل»،
دلالت هايى براى معناى مجازات شكنجه كنندگان هم هست؛ و بسا همين طور در آيات 2 و 3
<قتل» را برابر معنايى لعن دانستن، بهتر است چرا كه<كشته شدن» به حالت خبرى،
كمتر مناسب معناى كيفر است/
5. كلمه<اخدود»
طبق هر تفسيرى، سخت و مشكل است. اين كلمه نه به جهنم مربوط است و نه به مسيحيان
نجران، و نه به تون آتشين رفقاى دانيال(چنانكه بلا شر و ديگران ترجيح دادهاند.)
مى خواهم بگويم كه
اين لغت به نحوى تحريف شده است. شايد يك درهم ريختگى[ تاريخى يا لغوى] با داستان
افرادى كه در پيش از اسلام در يك اخدود سوختند و در كتاب اغانى(ج 19 و ص 129) ثبت
شده، پيدا كرده باشد. به هر روى در اين مورد، افراد توقع نشانههاى بيشترى را نزد
مفسران دارد/
برخى نكات افزودنى هم
هستند كه اكنون جاى آن دارند تا آورده شوند:
6. فعل<شهد على» ممكن
است هم<شهادت دادن به» معنى دهد و هم<شاهد بودن، مشاهده كردن». اگر معناى
شهود در آيه 7<شهادت دادن به» باشد ما بايد انتظار داشته باشيم كه يك وجه كامل(ماضى)
به دنبالش بيايد(همان گونه كه پاره ذكر مى كند.)
آيه 7 به سختى مى
تواند اين گونه معنا دهد كه<آنها به آنچه كه حالا انجام مى دهند، شهادت خواهند
داد.» مخصوصاً از چشم انداز وجه كامل(ماضى) <نقموا» در آيه 8/
7. آيه<النار ذات
الوقود» در آيه 5، به خوبى با مدارك جديدى كه اخيراً عرفان شهيد در كتابش<شهداى
نجران»، منتشر كرده، جور در مى آيد، صفحه 4 به بعد آنجا كه مى خوانيم:
<و بدين ترتيب
يهوديان تمام اجساد ايشان را به كليسا در آوردند و در مركز كليسا انباشتند. و كشيشها،
خادمان كليسا... و مردمان كوچه و بازار اعم از زن و مرد را توقيف كردند و تمام
كليسا را گوش تا گوش با مسيحيان پر كردند. آن گونه كه باز آمدگان از نجران روايت
كردهاند، تعداد آنان بالغ بر دو هزار نفر مى شد. و آنها بعداً هيزم گرد آوردند و
كليسا را از بيرون محاصره كرده آتش در آن افكندند و كليسا را با هر چه در آن بودن
سوزاندند.»
8. قسم آيات 1 تا 3 مى
تواند به گونهاى مناسب تفسير نجرانى آيات بعدى، معنا دهد/
در آيه 1 سوره بروج
از گذشت سال هايى كه برگشت و تبديل بخت و اقبال را موجب خواهند شد، خبر مى دهد،<اليوم»
در آيه 2 روز قيامت و دادرسى است، هنگامى كه حق را به جانب شهيدان مى دهند و شكنجه
گران به عقوبت مى رسند.
از ميان راههاى
گوناگونى كه براى فهم واژه شاهد هست، مناسبترين آنها، خدا يا فرشته ثبت كننده(قس،
يونس / 61؛ انبيا / 78) است كه جرم را مى بيند و در روز قيامت گزارش مى دهد/
از اين قرار<مشهود»
خود جرم خواهد بود/
از مجموع اين بررسىها
به نظر مى رسد كه تفسير مربوط به آخرت بى ربط است و مردود، و تفسيرى تاريخى بالاخص
آن كه به شهيدان نجران بر مى گردد، تأييد مىشود/
اشارهاى به رفقاى
دانيال نا ممكن نيست، اما مناسبتر و متحملتر اين است كه ارجاع تفسير به رويدادى
مربوط به عربستان دانسته شود، حتى اگر تنها در روايتى تحريف شده و مخدوش، براى
برخى از مردم مكه در اوايل قرن هفتم ميلادى باشد/
با اين همه ذكر نكتهاى
در اين آيات تأكيد شده است، در خور توجه است: اين سؤال موجه باقى مى ماند، كه آيا -
كيفر نهايى آزار دهندگان مؤمنان - يك اشاره دقيق تاريخى هست يا نه؟
شنوندگان نخستين اين
آيات احتمالاً تصور مى كردند كه به واقعهاى خاص اشاره مى كند، اما اساس سنن درك
ايشان از اين واقعه ممكن است نادرست بوده باشد/
تكمله
الف - زمينه تاريخى:
از حدود دو قرن پيش
از ظهور اسلام در مكه، در جريان رقابت ميان ايران و بيزانس، ترويج مسيحيت به نوعى
ترويج حكومت بيزانس بود. هنگام بيست سالگى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم،
عثمان بن حويرث كه در جست و جوى دين حق به روم رفته و مسيحى شده بود، از طرف قيصر
مأموريت يافت كه عهده دار امور مكه شود، در بازگشت سعى كرد مكيان را قانع كند كه
او را به عنوان حاكم خود به رسميت بشناسند و در عوض آينده روشن و موفقى را براى
روابط تجارى خود با بيزانس، به دست بياورند. البته اهل مكه فوراً و به صراحت
پيشنهاد او را رد كردند.(4)
هم دينى، نومسيحيان
را مستعد اتحاد با روم و مقابله با ايران مى ساخت/
در دايرْ المعارف
بزرگ اسلامى، مقاله ابرهه، مى خوانيم كه:<مسحيت در نيمه دوم سده 4 ميلادى، به
نجران راه يافت و در سدههاى 5 و 6 به اوج انتشار خود رسيد. ذونواس - آخرين شاه
يهودى مذهب حمير - از دست اندازى دولت مسيحى اكسوم به يمن بيمناك بود و گسترش
مسيحيت را براى استقلال فرمانروايى خود خطرناك مى يافت. از اين رو در اواخر 523 ميلادى
به نجران تاخت و شمارى از مردم شهر را كشت.»(5)
اگر چه انگيزه تعصب
دينى و انتقام جويى در كشتار نجران دخيل بوده، لكن به نظر مى رسد ترس از نفوذ
دشمنان يعنى هم پيمانان روم را بايد مؤثرتر دانست/
ب - حكايت ذونواس:
در تفسير قرآن موسوم
به ترجمه تفسير طبرى، (6)حاكيت ذونواس و اهل نجران به اين صورت روايت شده است:
<... و اين اخدود
كندهها باشد. و اين گروهى بودند كه كندهها به زمين بكندند دراز، و هيزم به آن
اندر بنهادند و آتش بدان اندر زدند. و آن ملكى بود از جهودان ستمكاره، و اين اهل
نجران مردمانى بودند كه همه دين جهودى داشتند. پس مردى از حواريون عيسى، نام او
فيمون، بدان قبيلههاى ايشان اوفتاد و ايشان را از او علامتها پديد آمد. و ايشان
از دين جهودى دست باز داشتند و دين ترسايى گرفتند/
پس ملكى بود بدان
نواحى اندر، او را ذونواس خواندند و كس فرستاد سوى ايشان كه، چرا دين ترسايى
گرفتى، و جهودى دست باز داشتى؟و ايشان آن رسول بكشتند.
پس اين ملك با سپاهى
گران سوى ايشان آمد و آن اخدودها بكند، چنان كه ياد كرديم، و پر از هيزم بنهادند،
و آتش بدان اندر زدند، و آنگه آن مردمان را بياورند و بر كناره آتش بداشتند و هر
كى بازگشت والا، او را بدان اندر انداختند تا بسوختند////
خداوند عزوجل گفت،<قتل
اصحاب الاخدود» گفت كه آن اصحاب اخدود(خداوندان كنده) اندر نفرين خداونداند.»
البته روايتهاى
ديگرى هم براى سوزاندن مؤمنان در خندق نقل كردهاند كه مى توان به تفاسير رجوع كرد/
ج. رفقاى دانيال:
طبرى نقل مى كند كه
برخى بر آناند اصحاب اخدود، دانيال و اصحاب او هستند.(7)
منبع اين داستان كه
به روايات مختلفى در تفاسير آمده، ظاهراً مستقيم يا با واسطه، عهد عتيق است/
حكايت رفقاى دانيال،
در عهد عتيق، كتاب دانيال نبى، باب سوم، چنين آمده است كه: نبوكد نصر (8)پادشاه
بابل، تمثالى از طلا ساخت و امر كرد كه همه بايد به آن سجده كنند:<و هر كه به
رو نيفتد و سجده ننمايد در همان ساعت در ميان تون آتش ملتهب افكنده خواهد شد.»(آيه
6)
سه رفيق دانيال كه از
نزديكان پادشاه هم بودند. از اين كار سرباز زدند؛ چون اين خبر را به نبوكد نصر
رساندند، ايشان را احضار كرده، با خشم و غضب تهديد نمود كه<اگر سجده ننماييد،
در همان ساعت در ميان تون آتش ملتهب انداخته خواهيد شد و كدام خدايى است كه شما را
از دست من رهايى دهد؟»(آيه 15)
و چون باز هم خود
دارى كردند، دست از ايمان خود بر نداشتند، به امر نبوكد نصر ايشان را در تون آتش
ملتهب افكندند؛شعله آتش از بر افروختگى، آن سوزانندگان را فرو گرفت و كشت.(آيه 22)
ليكن فرشتهاى به نجات رفقاى دانيال آمد؛ و ايشان به سلامتى از آتش به در آمدند.(آيه
26)
د. دو گونه برداشت:
همان گونه كه مفسران
مسلمان چون امام فخر رازى (9)و شيخ طبرسى (10)تذكر دادهاند، از آيه<قتل اصحاب
الاخدود» دو گونه برداشت ممكن است. يكى اينكه اصحاب اخدود را سوزانندگان(يعنى
يهوديان ستمگر) بدانيم كه مؤمنان(مسيحيان) را در آتش سوزاندهاند؛ ديگر سوختگان در
آتش/
طبق تفسير نخست، قتل
معناى<لعن و نفرين» مى دهد، يعنى<كشته باد كسانى كه گودالهاى پر از آتش
سوزان بكندند و مؤمنان را به جرم ايمان به خداى تواناى ستوده در آن سوزاندند و خود
در بالا يا كنار آتش نظاره گر بودند.» و بر اساس تفسير دوم، جمله، خبرى مىشود
يعنى، اصحاب اخدود(كه مؤمنان مسيحى باشند) در آتش بر افروخته كشته شدند و ايشان( سوزانندگان
- يهوديان ستمگر.) بر كنار آتش نشسته، بر آنچه بر سر مؤمنان در مى آوردند، نظاره
مى كردند، و با آن مؤمنان دشمنى نداشتند جز اينكه آنان به خداى گرامى ستوده ايمان
آورده بودند.»
سخنى درباره تفسير اين وقايع
آقاى دكتر محمود
راميار مى نويسد: (11)شواهد تاريخى نشان مى دهد در سال 631 بسبئى = 516 ميلادى بود
كه ذونواس بر حمير مسلط شده است. و تاريخ كشته شدن يا فوت او طبق سندى 640 سبئى
است، كه وفتى مبدا تاريخ حميرى را 115 سال پيش از ميلاد بدانيم، بنابر اين كشته
شدن ذونواس و تسلط حبشه بر يمن مى شود 525 ميلادى. و از آنجا كه خبر اين ماجرا در
اوايل 524 به بيزانس رسيده، نتيجه گرفتهاند كه اين كشتار بايد در اواخر 523 ميلادى
بوده باشد.
منبع :بينات ، بهار 1378 - شماره 21 ،